مقدمه‌ چارلز فیلیپ‌ آرتور ژرژ ویندسور در 14 نوامبر 1948 میلادی‌ در شهر لندن، پایتخت‌ انگلستان‌ و در کاخ‌ باکینگهام‌ متولد شد.‌ وی‌ فرزند ارشد ملکه‌ الیزابت‌ دوم‌ و شاه‌ فیلیپ، دوک‌ ادینبرگ‌ بوده‌ و در سال‌ 1958 به‌ عنوان‌ شاهزاده‌ ولز و ولیعهد ذکور وارث‌ تاج‌ و تخت‌ انگلیس‌ منصوب‌ شد.‌
کد خبر: ۲۵۶۳۹۴

سخنرانی‌ وی‌ در تاریخ‌ 14 نوامبر 2001 درباره‌ اسلام‌ در ویلتون‌ پارک‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ می‌باشد:‌

من‌ با این‌ عقیده‌ و باور شروع‌ کردم‌ که‌ تمدن‌ اسلامی‌ در بهترین‌ حالت‌ آن، حاوی‌ یک‌ پیام‌ مهم‌ برای‌ غرب، در راهی‌ که‌ یک‌ نمای‌ کامل‌ و یکپارچه‌ از تقدس‌ جهان‌ اطراف‌ ما را حفظ‌ کند، است. من‌ احساس‌ می‌کنم‌ که‌ ما در غرب‌ توانستیم‌ به‌ شناخت‌ مجدد ریشه‌های‌ ادراک‌ شخصی‌مان‌ با استفاده‌ از ارزشها و عمق‌ سنت‌ اسلامی‌ کمک‌ کنیم.‌

من‌ بر این‌ باور هستم‌ که‌ فرآیندی‌ می‌تواند در وظیفه‌ به‌ هم‌ رساندن‌ دوگانگی‌ عقایدمان‌ به‌ ما کمک‌ کند، به‌ علاوه‌ این‌که‌ می‌تواند به‌ ما در غرب‌ به‌ بازاندیشی‌ و بهبود نظارت‌ عملی‌ انسان‌ و محیط‌ اطراف‌ او در فیلدهایی‌ از قبیل‌ مراقبت‌ بهداشتی، محیط‌ طبیعی‌ و کشاورزی‌ و همچنین‌ معماری‌ و برنامه‌ریزی‌ شهری‌ کمک‌ کند.‌

ماتریالیسم‌ مدرن‌ به‌ طور فزاینده‌ و نامتعادل‌ در درازمدت‌ نتایجی‌ زیان‌آور و مضر در پی‌ دارد. با این‌ حال‌ به‌ طور تقریبی‌ تمام‌ مذاهب‌ بزرگ‌ دنیا، نمایی‌ درست‌ و کامل‌ از حرمت‌ و تقدس‌ جهان‌ را نگاه‌ داشته‌اند.‌

پیام‌ مسیحیت‌ دارای‌ یک‌ پیام‌ واحد از جهان‌های‌ روح‌ و ماده‌ و جلوه‌ خداوند و در نوع‌ بشر، به‌ عنوان‌ مثال‌ عقیده‌ سمبلیک‌ و درونی‌ عمیق‌ تجسمی‌ آن‌ بر اساس‌ احادیث‌ می‌باشد، اما در مدت‌ 3 قرن‌ گذشته، در دنیای‌ غرب‌ حداقل‌ یک‌ تفرقه‌ خطرناک‌ در راهی‌ که‌ ما در درک‌ جهان‌ اطرافمان‌ هستیم‌ رخ‌ داده‌ است. علم‌ سعی‌ داشته‌ است‌ حکومتی‌ استبدادی‌ و انحصاری‌ را بر ادراک‌ ما بگمارد. مذهب‌ و علم‌ از هم جدا شده‌اند، همچنان‌ که‌ اینک، وردزورث‌ می‌گوید: ما در طبیعتی‌ که‌ برای‌ ماست‌ کم‌ و ناچیز می‌بینیم. علم‌ کوشش‌ کرده‌ تا جهان‌ طبیعی‌ را از خداوند تحویل‌ بگیرد؛ این‌ کیهان‌ را متلاشی‌ کرده‌ و تقدس‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ جدایی‌ و بخش‌ دوم‌ ادراک‌ ما منتسب‌ کند.‌

ما در حال‌ حاضر فقط‌ در ابتدای‌ آزمایش‌ کردن‌ نتایج‌ فجیع‌ هستیم. به‌ نظر می‌رسد در جهان‌ غرب‌ یک‌ حسی‌ از تمامی‌ محیط‌ و مسوولیت‌ بیکرانمان‌ از تکامل‌ خلقت‌ را از دست‌ داده‌ایم. این‌ منجر به‌ افزایش‌ سقوط‌ احساس‌ و درک‌ عقیده‌ و حکمت‌ و دانایی‌ نیاکان‌ و اجداد ما و روی‌هم‌ انباشته‌ شدن‌ قرنهای‌ ما شده‌ است.

به‌ نظر من، هم‌ اکنون‌ یک‌ مقدار نگرش‌ کلی‌ نیاز است. علم‌ خدمت‌ فوق‌العاده‌ای‌ در نشان‌ دادن‌ جهان‌ به‌ ما، بیشتر از آنچه‌ که‌ تصور می‌کردیم‌ انجام‌ داده‌ است؛ اما در ساختار تک‌ بعدی‌ مادی‌گرای‌ مدرن، نمی‌تواند هر چیزی‌ را توضیح‌ دهد. خداوند صرفا عالم‌ علم‌ نهایی‌ ریاضی‌ وابسته‌ به‌ نیوتن‌ یا ساعت‌سازان‌ ماشینی‌نگر نیست. علم‌ و تکنولوژی‌ به‌ طور فزاینده‌ای‌ از ملاحظات‌ مقدس، معنوی‌ و اخلاقی‌ فاصله‌ گرفته‌اند، بنابر این‌ مفهوم‌ یک‌ چنین‌ جدایی‌هایی‌ بیشتر غم‌انگیز است‌ و ما را از مواردی‌ که‌ در دستکاری‌های‌ ژنتیکی‌ یا در نتایج‌ نوعی‌ از گستاخی‌های‌ علمی‌ می‌بینیم‌ وحشت‌ زده‌ می‌کند و رسوایی‌های‌ فاجعه‌ باری‌ را در پی‌ دارد.‌

من‌ همیشه‌ این‌ احساس‌ را داشته‌ام‌ که‌ سنت‌ و عقیده، یک‌ عنصر ساخته‌ دست‌ بشر نیست، بلکه‌ یک‌ بصیرت‌ و شهود خدادادی‌ از آهنگ‌ موزون‌ طبیعی‌ و از هماهنگی‌ بنیادی‌ است‌ که‌ از اتحاد مخالف‌ عقاید عمومی‌ که‌ زیستن‌ و وجود داشتن‌ در هر وجهی‌ از طبیعت‌ است، پدیدار شده‌ است. سنت‌ و عقیده، نظم‌ بی‌انتهای‌ کیهان‌ و آگاهی‌ ما از رمز و رازهای‌ بزرگ‌ کائنات‌ را بازتاب‌ و منعکس‌ می‌کند. چنانچه‌ به‌ قول‌ بلیک، ما می‌توانیم‌ تکامل‌ کائنات‌ را در یک‌ اتم‌ و ابدیت‌ را در یک‌ لحظه‌ ببینیم. این‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ چرا من‌ باور دارم، انسان‌ خیلی‌ بیشتر از یک‌ پدیده‌ زیستی‌ است‌ که‌ ما آن‌ را خط‌ زیرین‌ سطح‌ تعادل‌ بزرگ‌ زندگی‌ می‌نامیم، می‌آرامد؛ مطابق‌ با آنچه‌ که‌ هنر و فرهنگ‌ به‌ طور فزاینده‌ای‌ به‌ نظر می‌رسند، به‌ همان‌ اندازه‌ اختیارات‌ در زندگی‌ افزایش‌ پیدا کرده‌ است.‌

به‌ عقیده‌ من، نظریه‌ هنرمند و نویسنده‌ مسلمان، این‌ بیان‌ زیبا و جالب‌ در قرآن‌ را منعکس‌ می‌کند که: «در هر جا و مکانی، شما به‌ سوی‌ آنجا در نزد خداوند باز می‌گردید و خداوند همه‌ را پذیراست‌ و بر همه‌ چیز آگاه‌ می‌باشد.»[  این‌ جمله‌ بیانگر این‌ مطلب‌ است‌ که‌ ما همه‌ از خداییم‌ و به‌ سوی‌ او باز می‌گردیم] مادامی‌ که‌ احساس‌ می‌شود این‌ پاکی‌ذاتی‌ از بین‌ رفته‌ و هر جایی‌ را تخریب‌ کرده، با این‌ حال‌ من‌ بر این‌ عقیده‌ هستم‌ که‌ بقای‌ ارزشهای‌ پیشرفته‌ و متمدن، همانگونه‌ که‌ ما آنها را از نیاکان‌ خود به‌ ارث‌ برده‌ایم، وابسته‌ به‌ بقای‌ متناظر در قلبهای‌ ما و از حس‌ عمیق‌ آن‌ و از تقدس‌ و روحانیت‌ آن‌ است.‌

مذاهب‌ قدیمی‌ و کهن، با نمای‌ صحیحشان‌ از جهان، توانستند به‌ ما در جهت‌ بازیابی‌ اهمیت‌ یکپارچگی‌ غیر روحانیت‌ و روحانیت‌ کمک‌ کنند. خطر نادیده‌ گرفتن‌ این‌ وجه‌ و صورت‌ ضروری‌ و اساسی‌ از هستی‌ و زندگی‌ ما فقط‌ معنوی‌ و عقلانی‌ نیست. این‌ به‌ دروغ‌ در سینه‌های‌ ما به‌ وسیله‌ جدایی‌ بزرگی‌ که‌ بین‌ دنیای‌ غرب‌ و اسلام‌ است‌ در سرتاسر بخش‌ مادیگرای‌ زندگی‌ ما جا گرفته‌ است. در نمونه‌های‌ آن، جایی‌ که‌ اسلام‌ می‌خواست‌ مادی‌ گرایی‌ غربی‌ را رد کند، به‌ نظر من‌ به‌ وسیله‌ تبلیغات‌ دروغین‌ سیاسی‌ یا یک‌ حس‌ حسادت‌ و پستی، به‌ شدت‌ با این‌ کار مخالفت‌ شد و خطر این‌ گرداب‌ که‌ فاصله‌ بین‌ دنیای‌ اسلام‌ و دیگر مذاهب‌ شرق‌ در یک‌ طرف‌ و دنیای‌ غرب‌ در طرف‌ دیگر می‌باشد، در حال‌ رشد است‌ و غیرقابل‌ عبور بودن‌ آن‌ افزایش‌ می‌یابد، واقعی‌ است؛ مگر آن‌که‌ ما بتوانیم‌ راههای‌ کاربردی‌ و عملی‌ یکی‌ کردن‌ روحانیت‌ و غیرروحانیت‌ در هر دو فرهنگمان‌ را براساس‌ فراهم‌ کردن‌ یک‌ الهام‌ صحیح‌ برای‌ قرنهای‌ آینده‌ با همکاری‌ یکدیگر کشف‌ کنیم.‌

فرهنگ‌ اسلامی‌ در شکل‌ کهن‌ آن‌ کوشش‌ کرده‌ تا این‌ یکپارچگی‌ را در نمای‌ مقدس‌ و معنوی‌ جهان، به‌ صورتی‌ که‌ ما در نسل‌ جدید دنیای‌ غرب‌ مشاهده‌ نمی‌کنیم‌ حفظ‌ کند؛ این‌ که‌ ما بتوانیم‌ در این‌ رابطه، از نمای‌ جهان‌ اسلام‌ بیاموزیم‌ و پند بگیریم، از ارزش‌ فراوانی‌ برخوردار است.‌

اینها راههایی‌ هستند در آنچه‌ که‌ متقابل‌ فهم‌ و ادراک‌ می‌تواند به‌ وجود آید. شاید برای‌ نمونه، می‌توانیم‌ به‌ وسیله‌ داشتن‌ تعداد زیادی‌ از معلمان‌ مسلمان‌ در مدارس‌ انگلستان‌ یا بوسیله‌ تشویق‌ کردن‌ و حمایت‌ کردن‌ از تبادل‌ معلمان، این‌ کار را آغاز کنیم. در هر جایی‌ از دنیا مردم‌ خواستار یادگیری‌ زبان‌ انگلیسی‌ هستند؛ اما در غرب، وارونه‌ است. ما به‌ آموخته‌ شدن‌ بوسیله‌ معلمان‌ اسلامی‌ از طریق‌ یادگیری‌ به‌ وسیله‌ درک‌ و فهم‌ مان‌ نیاز داریم. هزاره‌ آینده‌ ممکن‌ است‌ فروگشای‌ ایده‌آلی‌ برای‌ کمک‌ به‌ کشف‌ کردن‌ و تهییج‌ کردن‌ این‌ پیوندها باشد و من‌ امیدوارم‌ که‌ ما نباید فرصتی‌ که‌ به‌ ما داده‌ شده‌ تا زیربناهای‌ معنویت‌ و روحانیت‌ تمام‌ هستی‌ و وجودمان‌ را بازشناسایی‌ کنیم، نادیده‌ بگیریم.‌

مترجم: بابک‌ خاکساری‌
منبع:
www.islamcentre.org/articles/prince.htm‌‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها