قتل در سونا

ساعت 8 صبح روز 23 آوریل بود. کمیسر هارلی سون تازه به دفتر کارش رسیده بود که به او اطلاع داده شد مرد 59 ساله‌ای به نام جف کیلومی در استخر مجتمع ورزشی هاردینگ در منطقه متیوپ در داخل سونای خشک به طرز مشکوکی جان سپرده است و ضرورت دارد که هر چه سریع‌تر خود را به آنجا رسانده و ماجرا را از نزدیک پیگیری کند.
کد خبر: ۲۵۱۳۶۵

کمیسر به همراه دستیار جوانش اریک کارلین به طرف منطقه متیوپ خیابان کیپ تاول حرکت کرد. در آن ساعت صبح، خیابا‌ن‌ها بسیار شلوغ و پررفت و آمد بودند و ترافیک سنگینی در خیابان‌ها بود. از این‌رو بیش از 40 دقیقه طول کشید تا کمیسر به محل حادثه رسید.

در مقابل مجتمع ورزشی هاردینگ که دارای چندین سالن سینما، سالن اجتماعات، استخر و مراکز هنری و ورزشی بود، عده‌ای تجمع کرده بودند.

چند خودروی پلیس، آمبولانس و تعدادی مامور اونیفورم‌پوش دیده می‌شدند. کمیسر بعد از این که از خودرویش پیاده شد نگاهی به اطراف انداخت و به اتفاق اریک کارلین وارد مجتمع شد و پس از عبور از چند راهرو به استخر سرپوشیده رسید. استخر بسیار زیبا و بزرگ بود. هیچ‌کس در داخل آب نبود. چند مامور پلیس در مقابل در مانع ورود افراد می‌شدند و تابلوی تعطیل بودن استخر بر سردر دیده می‌شد.

حادثه در طبقه دوم در اتاقک سونای خشک که پنجره آن مشرف به استخر بود، رخ داده و جسد جف کیلومی در داخل سونا بود.

سروان فرگوسن افسر تحقیق کلانتری منطقه با دیدن کمیسر خود را به او رساند و پس از احترام گزارش داد: ساعت حدود 7 صبح بود که مدیر استخر مجتمع در تماس با کلانتری اعلام کرد که یکی از مشتریان به نام جف کیلومی در استخر دچار حادثه شده و جان سپرده است. مدیر استخر که بسیار وحشت‌زده بود اعلام کرد جف در سونای خشک خفه شده و جان سپرده است. با اعلام این خبر بلافاصله موضوع را به گشتی‌ها اعلام کردیم و دقایقی بعد گشت شماره 4 ما ضمن تایید حادثه اعلام کرد که جسد جف کیلومی داخل سونای خشک افتاده است.

سروان افزود: بلافاصله ما خود را به اینجا رساندیم و با صحنه دلخراش مرگ آقای جف کیلومی روبه‌رو شدیم. آن‌طور که در بررسی‌های اولیه متوجه شدیم آقای جف از مشتریان قدیمی این استخر است و سال‌هاست که هفته‌ای 3 روز به استخر می‌آید. امروز هم ساعت 6 صبح به اتفاق دوست و شریک خود ریموند ویل به اینجا آمد‌ که بعد از چند دقیقه شنا وارد سونا شدند. ریموند زودتر سونا را ترک می‌کند ولی جف می‌ماند که چند دقیقه بعد گویا بر اثر فشار زیاد گرما دچار تنگی نفس شده و جان سپرده است. البته نماینده پزشکی قانونی که لحظاتی پیش رسید در حال معاینه جسد است.

سروان فرگوسن ادامه داد: ما هیچ مورد مشکوکی در صحنه مشاهده نکردیم، ضمن این که به محض حضور در محل، همه‌جا را تحت کنترل درآوردیم.

وی افزود: در زمان وقوع حادثه 3 نفر از کارکنان استخر و 3 نفر مشتری در استخر حضور داشتند که متاسفانه دیر متوجه حادثه شده و نتوانستند کمکی به جف بکنند.

کمیسر درخصوص شغل مقتول پرسید که سروان فرگوسن پاسخ داد: جف کیلومی نمایندگی چند شرکت تولید لوازم خانگی را به عهده داشت. البته در این کار شریک است که یکی از شرکای وی ریموند ویل می‌باشد. وضع مالی وی بسیار خوب و آدم پولداری است.

کمیسر از سروان تشکر کرد و به همراه دستیارش اریک کارلین وارد سالن سونای خشک؛ جایی که جسد جف در آن بود شدند. دستگاه گرمازای سونا قطع شده بود و هوای سونا تقریبا متعادل بود. در وسط سونا حوضی که درون آن آب سرد قرار داشت مشاهده می‌شد. پنجره‌های بزرگ سونا رو به استخر بودند و روی نیمکت ردیف دوم سونا، جسد جف دیده می‌شد. روی صورت او حوله آبی‌رنگ انداخته شده بود.

کمیسر آرام حوله را کنار زد و با صورت کبود جف روبه‌رو شد. چشمان نیمه‌باز او به سقف کوتاه و چوبی سونا دوخته شده بود. مقتول مایویی سرمه‌ای‌رنگ به تن داشت. کمیسر پس از این که به دقت جسد را وارسی کرد از سروان فرگوسن پرسید: وقتی به اینجا رسیدید وضعیت جسد همین طور بود؟

سروان جواب داد: بله. دقیقا همین‌طور بود. قبل از ما هم که ماموران وارد سونا شدند گزارش دادند، جسد در حالی که حوله‌ای روی صورت او افتاده، در داخل سونا است.

کمیسر نگاهی به اطراف سونا انداخت. هیچ مورد مشکوکی مشاهده نکرد و رو به نماینده پزشکی قانونی از او خواست نظرش را اعلام کند. سپس به سراغ شاهدانی که در آنجا حضور داشتند رفت.

اولین شاهد که تحت بازجویی قرار گرفت هارلی مدیر استخر بود. هارلی که مرد جوان با اندام ورزشکاری بود به کمیسر گفت: ساعت نزدیکی‌های 7 صبح بود. من در دفتر استخر نشسته بودم که یکی از غریق نجات‌ها سراسیمه به دفتر آمد و گفت حادثه بدی در سونا رخ داده ؛ جف کیلومی در داخل سونا دچار حادثه شده و جان سپرده است. با عجله خودم را به داخل سونا رساندم. دو نفر از مشتریان اریک و اسمیت جلوی در سونا با قیافه رنگ‌پریده ایستاده بودند. آنها عنوان کردند که گویا جف در داخل سونا مرده است. داخل سونا که رفتم متوجه شدم که جف جان سپرده است. هیچ کاری از دست ما ساخته نبود. با عجله دستگاه سونا را خاموش و مشتریان را از محل دور کردم. بعد هم موضوع را به شما اطلاع دادم.

مدیر استخر اضافه کرد: جف از مشتریان دائمی استخر ما بود و مرد بسیار مهربان و خوش‌برخوردی بود و همیشه با شوخی‌های خود سر به سر ما می‌گذاشت. کمیسر از او پرسید چند سال است که در استخر کار می‌کنی؟

هارلی جواب داد: حدود 2 سال.

کمیسر از هارلی مدیر استخر تشکر کرد و به سراغ 2 نفر از مشتریان استخر که متوجه مرگ جف شده بودند رفت و به بازجویی از آنها پرداخت.

اریک که بسیار آرام و شمرده سخن می‌گفت و حدود 60 سال سن داشت به کمیسر گفت: ساعت حدود 45/6 صبح بود که به همراه دوستم اسمیت وارد سونا شدیم. آقای جف در حالی که حوله‌ای آبی‌رنگ روی صورتش انداخته بود در ردیف دوم دراز کشیده بود. فکر کردیم خواب است. مزاحمش نشدیم، شروع به صحبت با یکدیگر کردیم. در تمام این مدت آقای جف کیلومی تکان نمی‌خورد. ما تصور نمی‌کردیم حادثه‌ای برای وی رخ داده باشد. موقع ترک سونا دوستم اسمیت رو به آقای جف کرد و به او گفت جف، دیگر کافی است. بلند شو برویم قسمت جکوزی، اما جف حرکتی نکرد. اسمیت دوباره صدایش کرد اما باز هم پاسخی نشنید.

من به طرف او رفتم و حوله را از روی صورتش کنار زدم و در کمال ناباوری دیدم که چشمانش باز و به سقف دوخته شده است. صحنه وحشتناکی بود. او را تکان دادیم اما گویا سال‌ها بود که جان در بدن نداشت. خلاصه با عجله یکی از کارکنان را صدا زدیم. او هم به مدیر استخر اطلاع داد.

بعد از اریک، دوستش اسمیت هم اظهارات او را تایید کرد و گفت: ما در استخر گاهی اوقات با جف کیلومی روبه‌رو می‌شدیم. او آدم‌ خوش‌مشرب و شوخ‌طبعی بود. مرد جالبی بود. اصلا خستگی سرش نمی‌شد. گاهی اتفاق می‌افتاد که یک ساعت تمام شنا می‌کرد. متاسفانه امروز با حادثه تلخ مرگ او روبه‌رو شدیم.

کمیسر چند سوال دیگر از آنان پرسید و سپس به بازجویی از 2 نفر از کارکنان استخر پرداخت. یکی از آنها به نام جورج گفت: ساعت حدود 6 صبح بود که آقای کیلومی و شریکش آقای ریموند ویل وارد استخر شدند. چند دقیقه شنا کردند و بعد بالا رفتند. وقتی از آب خارج شدند، چون کسی در آب نبود من و همکارم دیوید استخر را ترک کردیم و رفتیم که صبحانه بخوریم. چند دقیقه بعد وقتی برگشتیم، آقای ریموند ویل در آب بود، اما خبری از آقای کیلومی نبود. البته آقای اریک و اسمیت هم تازه آمده و در حال شنا بودند. چند دقیقه بعد آن 2 نفر برای استفاده از سونا از آب خارج شده و به طبقه بالا رفتند و دقایقی بعد فریاد کشیدند و از ما کمک خواستند که وقتی به قسمت سونا رفتیم با آن صحنه وحشتناک روبه‌رو شدیم.

کارمند استخر اضافه کرد که حدود 18 ماه است در مجتمع هاردینگ کار می‌کند و در تمام این مدت هرگز شاهد چنین حادثه تلخی نبوده است. همکار او هم گفته‌های دوستش را تایید کرد و اضافه نمود: من هم حدود 10 ماه است که در اینجا مشغول به کار شده‌ام.

آخرین نفری که تحت بازجویی قرار گرفت ریموند ویل، شریک جف بود. او که یک مرد تنومند حدود 50 ساله بود و موهای جوگندمی داشت با صدای زمختی به کمیسر گفت: ساعت 6 صبح وارد استخر شدیم. چند دقیقه‌ای شنا کردیم، بعد هم برای استفاده از سونا به طبقه بالا رفتیم. جف که متاسفانه مشکل تنفسی هم دارد شدیدا به سونا علاقه داشت. این در حالی بود که نمی‌بایست زیاد در سونا می‌ماند. خلاصه وقتی وارد سونا شدیم جف حوله را روی نیمکت انداخت و دراز کشید و دستش را روی صورتش گذاشت. چند دقیقه بعد من سونا را ترک کردم. البته از او هم خواستم که بیرون بیاید، اما با بی‌حوصلگی گفت تو برو. من بعدا می‌آیم. من هم بی‌‌خبر، سونا را ترک کردم و لحظاتی بعد مجددا به استخر برگشتم تا این که حدود نیم ساعت بعد اریک و اسمیت فریادکنان خبر مرگ جف را دادند.

ریموند ویل ادامه داد: جف قربانی غرورش شد. او خوب می‌دانست که نباید زیاد در سونا می‌ماند، اما آنقدر کله‌شقی کرد که داخل سونا دچار خفگی شد و جان سپرد.

ریموند درباره شراکتش با جف گفت: 5 ماه پیش برای وارد کردن یک محموله لوازم خانگی با او شریک شدم و چون سود خوبی نداشت، تصمیم گرفتم شراکتم را با او بهم بزنم و در حال حساب و کتاب بودیم که این اتفاق افتاد.

وی افزود: البته ما اختلافاتی با هم داشتیم که جنبه مالی داشت و قابل حل بود. کمیسر از ریموند ویل چند سوال دیگر پرسید و سپس گوش به گزارش پزشکی قانونی داد. دکتر فرانکو به کمیسر گفت: علت اصلی مرگ نیاز به معاینه دقیق‌تر دارد ولی از زمان وقوع مرگ مدت زیادی نمی‌گذرد و فکر می‌کنم مرگ او بین ساعت 6 تا 7 صبح رخ داده باشد.

کمیسر از دکتر تشکر و آنچه را که اتفاق افتاده بود یک‌بار دیگر مرور کرد و سپس رو به دستیارش اریک کارلین گفت: نظر شما چیست؟

اریک سکوت کرد. کمیسر تبسمی نمود و گفت: جف بیچاره به مرگ طبیعی نمرده بلکه به قتل رسیده است.

کمیسر سپس دستور دستگیری قاتل را داد. شما خواننده عزیز حدس بزنید قاتل کیست و کمیسر از کجا او را شناخت. کمیسر حداقل 2 دلیل داشت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
روایت اول، شرط پیروزی

در گفت‌وگو با دکتر سیدمرتضی موسویان، ضرورت و اهمیت داشتن دکترین در رسانه و دلایل قوت و ضعف رسانه‌های داخلی و معاند را بررسی کرده‌ایم

روایت اول، شرط پیروزی

مجرمان در قاب شوک

در گفت‌وگو با تهیه‌کننده مستند معروف شبکه سه اولویت‌های موضوعی فصل جدید بررسی شد

مجرمان در قاب شوک

نیازمندی ها