گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

اخلاق، سیاست و انتخابات

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «اخلاق، سیاست و انتخابات»،«راهکار یا راه فرار ؟!»،«آرایش انتخاباتی کاندیداها»،«بازی برد- برد برای اصولگرایان»،«فرصتی که از دست رفت»،«هژمونی امریکا و مذاکره با ایران»،«شائبه سیاسی اقدامات حمایتی» و... که برخی از آنها در زیر می آید.
کد خبر: ۲۵۰۸۵۶

قدس:اخلاق، سیاست و انتخابات

«اخلاق، سیاست و انتخابات»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس به قلم دکتر عماد افروغ است که در آن می‌خوانید؛عرصه انتخابات فارغ از پیروزیها و ناکامیها، آزمون اخلاق مداری برای جناحها، شخصیتها و گروه های فعال در این زمینه، شمرده می شود.

شاید در برخی جوامع توسل به ابزارهای مختلف سیاسی، اقتصادی و حتی اخلاقی برای رسیدن به هدف پیروزی در انتخابات توجیه شود، اما پس از انقلاب اسلامی قرار بر این است که هدفها قربانی ابزارها و روشها نشوند.

متأسفانه گاهی فراموش می کنیم که در پیوند اخلاق و سیاست، این اخلاق است که باید به سیاست سمت و سو بدهد. قرار است بین هدف و وسیله خلطی رخ ندهد؛ بدین معنا که قدرت در بهترین حالت خود ابزار و اخلاق هدف نهایی باشد، ولی بعضی مواقع این اتفاق رخ نمی دهد و کار برعکس می شود. لذا به نظر می رسد این موضوع نیازمند بررسی جداگانه و ریشه یابی است تا ضمن آسیب شناسی با ریشه های تفکر ناصحیح «دستیابی به قدرت با هر وسیله» مقابله شود.بنابراین، آنچه اولاً و بالذات وجود دارد، موضوع رعایت اخلاق است و این اخلاق مداری در انتخابات تجلیات مختلفی دارد که از مواردی همچون تبلیغ نامزدها، نحوه طرفداری هواداران، شیوه تبلیغ و پوشش تلویزیونی شروع شده و به موضوعات دیگری در این عرصه که دامنه مشخصی هم دارند، ختم می شود.قطع نظر از مواردی که اشاره شد و باید آن را به گروه های سیاسی توصیه کرد، یکی از مقوله های بسیار اساسی، پیوند نزدن سرنوشت فعالیتهای سیاسی با نتیجه انتخابات است.حقیقت آن است که قرار نیست همه فعالیتهای سیاسی به یک برد و باخت منحصر شود. گروه های سیاسی باید نگاه فرآیندی تر و اخلاقی تری را در تصمیمهای خود لحاظ کنند.

آنچه مسلم است اینکه اخلاق، عقلانیت و ارزشها باید در کنار هم مورد توجه قرار بگیرند، و الا از یک انتخابات چیزی جز پیروزی برای یک گروه و ناکامی و سر خوردگی برای گروه های رقیب، باقی نمی ماند.

انتخابات یکی از محلهای ظهور و بروز فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برای گروه های فعال در این عرصه است نه همه آن. اگر گروه ها تنها محل فعالیت خود را انتخابات و به دست آوردن قدرت بدانند، ناچار هدف را هم فدای ابزار خواهند کرد و در صورت شکست از صحنه کنار می روند و حاصلی جز رخوت، سر خوردگی و حتی اضمحلال نخواهند داشت.متأسفانه، اکنون موضوع پیوند اخلاق و سیاست که یکی از ضروری ترین مقوله های ماست، بنا به دلایلی که به برخی از آنها اشاره شد، تحت الشعاع بعضی رفتارها و سیاستهای غلط قرار گرفته است.

در این میان، البته نباید از نقش قوه قضاییه نیز غافل ماند. اگر کسی مبادرت به هتک حرمت فرد یا گروهی کرد و از شیوه های غلط تبلیغاتی استفاده نمود، باید مورد برخورد این قوه قرار بگیرد.نامزدها و هواداران آنها حق ندارند به جای معرفی خود، دیگران را تخریب کنند و اگر چنین اتفاقی رخ داد دستگاه قضایی باید وارد شود و مانع نقض قانون گردد.

شاید در عرف برخی کشورها، بعضی رفتارها پذیرفته شده باشد؛ اما نباید فراموش کنیم که در فضای جمهوری اسلامی ایران تنفس می کنیم و انقلاب ما رفتارهای تخریبی را نمی پذیرد.جامعه ما در حال رسیدن به یک رشد معقول است؛ در عین حال عده ای باید در رفتار انتخاباتی خود تجدیدنظر کنند و واقعاً مقیاس اسلام را میزان عملکرد خود قرار دهند.

آفرینش:راهکار یا راه فرار ؟!

«راهکار یا راه فرار ؟!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم مسعود رفیعی طالقانی است که در آن می‌خوانید؛تمرکز بی حساب ادارات ، سازمانها و نهادهای گوناگون اعم از دولتی و غیر دولتی در کلانشهر تهران - شهری که 224 سال است طعم پایتختی را می چشد -  و به تبع آن تمرکز کلیه خدمات در این کلانشهر ، راه دیگری جز راه تهران را  برای سیل جمعیت مشتاق ! دنیای امروز باقی نگذاشته است تا خود را به هر طریق ممکن در گوشه ای از این شهر بی سامان جای دهند و مسکنی بنا کنند . این مسکن تنها کافی است در حریم تهران و کلانشهرهایی در همین قد و قواره باشد تا ساکنانش را به مهر مدنیت بیاراید و از مواهب جهان مدرن اندکی بهره مند سازد!

تهران شهر کهنسالی که روزگاری به دلیل خوشی آب و هوا در چشم ایرانیان نیک می آمد ، امروز در حال انفجار است. نه هوایی دارد که بتوان از آن لذت برد و نه آب شربش چندان کافی است که ساکنانش گاه گاهی طمع تلخ جیره بندی را نیز چشیده اند .بحرانهای دیگری نیز هر روز از گوشه و کنار قد بر می افرازند  تا تردد و ترافیک در اتاق مدیران کشوری و شهری برای حل آنها ، حتی بیشتر از ترافیک خیابانهای تهران باشد !

حاشیه نشینی ، ترافیک ، آلودگی هوا و محیط زیست ، عدم تعادل در مدیریت شهری ، ساخت و سازهای غیر مجاز ، تخریب آثار فرهنگی و هویتی و هزار و یک مورد دیگر ، از تهران مسئله ای چند مجهولی ساخته است که گویا هیچ کس را یارای آن نیست تا از عهده  حل آن برآید و اشغال تریبونها و رسانه های مختلف  به نظر بیهوده تر از آن می رسند که به کاری درست و اساسی آیند.تا کنون نیز هر چه گفته آمده بیشتر رنگ راه فرار داشته اند تا راهکار! و بیشتر از آنکه راهکاری در جهت حل مشکلات باشند، نوعی فرافکنی و فرار از مواجهه با مسائل و چاره اندیشی برای آنها و به نوعی پاک کردن صورت مساله بوده  اند .جابجایی پایتخت را دوباره  یکسال است  که همگان به دست فراموشی سپرده اند و همچنان بر مدار زندگی پیشین خود می گردند. نخستین بار که جابجایی پایتخت مورد توجه جدی دست اندرکاران امور قرار گرفت، در سالهای پایانی دهه 60 و دوران پس از جنگ بود که معضلات و نابسامانی های فراوان در شهر تهران، باعث تبیین این گزینه شد.

امری که سرانجام با انتخاب غلامحسین کرباسچی بعنوان شهردار تهران که حداقل سبب ایجاد تغییراتی بسیار زیاد در منظر عمومی و تاسیسات روبنایی این کلانشهر گردید، به دست فراموشی سپرده شد.  اما طرح مجدد مساله انتقال پایتخت پس از دو دهه دوباره زنده  شد  و این بار  افزایش سرسام آور و ناگهانی قیمت مسکن در اثر سیاست های غلط اقتصادی بود که متولیان دولتی را به چاره جویی واداشت نه بحران های فزاینده مدیریت شهری در تهران! جابجایی پایتخت از تهران به هشتگرد  از همین منظر مورد توجه قرار گرفت و به زعم دولتمردان می توانست سبب ایجاد شوک به بازار مسکن و تعدیل قیمت ها گردد  .   هشتگرد و یا هرگزینه دیگر  اما ریودو ژانیرو ، آنکارا و  اسلام آباد نبودند تا طعم پایتختی را بچشند.

مساله انتقال پایتخت ها را در واقع می توان در زیر مجموعه رویکردهای سنتی به مساله شهر و شهرنشینی دسته بندی کرد ، رویکردی که ضد شهری خوانده می شود و  ازدیاد جمعیت در شهرها بعنوان پدیده ای خطرناک تلقی گردیده و جملگی سیاست ها درجهت جلوگیری از مهاجرت روستاییان به شهرها و محدود کردن هرچه بیشتر ساکنان شهرها تنظیم می گردد.   این در حالی است که در رویکردهای جدید که بویژه در آستانه هزاره سوم بیش از پیش بر آن تاکید می گردد به پدیده ازدیاد جمعیت در شهرها، شکل گیری کلانشهرها و تمرکز خدمات در یک محدوده ، بعنوان یک پدیده مثبت که می تواند موجب افزایش بهره وری ساکنان از تسهیلات موجود و کاهش مصرف انرژی گردد، نگریسته می شود.   نگرشی که مدیران کلانشهرهای کشور چندان هم عاری از آن نبوده اند و همین امر سبب ساز وضعیتی شده که می بینیم. به نظر می رسد هنوز هم هیچ کس نمی خواهد باور کند که بحران کلانشهرهای کشور چیزی شبیه خانه ی  از پای بست ویران است که مادام که ریشه اش  را نم پوسانیده باشد، خشتی نمی توان بر بلندای آن نهاد ! آمارهای موجود از وضعیت معضلات تهران شاید همانقدر اسفناک است که وضع حاشیه نشینان حلبی آباد ها و سایر حاشیه نشینان . هر شب آدمهای زیادی با خود عهد می بندند که تهران را برای همیشه ترک کرده ،  به دیار خویش بازگردند اما فردای همان شب دوباره خود را در میان بوق ها و هیاهوها می بینند در میان آدمها و آهنها ، در شهری که نه می توان مدرنش خواند ،نه تاریخی . شهری که هیچ ندارد به جز آلودگی ، تراکم ، بی سامانی و دغدغه !عده ای شاید بگویند بازگفتن  این همه بحران بیش از واقعیت یک سیاه نمایی است ، چرا که شهری اینچنین ، بیشتر به کار مرگ می آید تا  زندگی ! اما ساکنان شهر تیره را راه دیگری جز ادامه حیات در آن نیست . تمرکز ادارات ، وزارتخانه ها ، دانشگاه ها ، مدارس و صدها ارگان و  نهاد خدماتی دیگر نمی تواند به کسی اجازه هجرت به شهری دیگر بدهد. کافی است تا سری به یکی از شهرستان ها بزنید ، یافتن یک کیوسک تلفن عمومی هم کار دشواری است چه رسد به کارهای اداری و تجاری !و شاید از همین رهگذر شهروندان شهرهای دیگر کشور به تنگ آمده اند . با این حال اما بحران تهران به رغم پیچیدگی و در هم تنیدگی بسیار ، بحرانی قابل حل به نظر می رسد. چنانچه از تراکم و تمرکز خدمات در این شهر کاسته شود بی شک از تراکم جمعیت کاسته خواهد شد و عدم تراکم جمعیت یعنی نبودن ترافیک ، حاشیه نشینی ، آلودگی هوا و ...

این کار اما دشوار است . بسیار دشوار تر از بر شمردن دردها وافسوس خوردن بر آنها ! هر بار بحث تغییر و جابجایی پایتخت در کشور مطرح می شود، حرف های همیشگی درباره لزوم این تغییر و هزینه های احتمالی و آثار و عواقب آن، تکرار می شوند چرا که به هر حال انتقال پایتخت می تواند یک تغییر بسیار بزرگ را در کشور رقم بزند. چنانچه این کار ضرورتی داشته باشد، بر مدیریت شهری و بلکه کشور تاثیر مثبت می گذارد و در غیر این صورت منجر به آشفتگی در بسیاری امور و تحمیل هزینه های سنگین بر جامعه به عنوان پرداخت کنندگان اصلی هزینه های کشور، می گردد.
این بار هم آیا آزمون و خطا - تجربه تلخ رفتن و نرسیدن - در کارها رخ می دهد ؟

اعتماد ملی:آرایش انتخاباتی کاندیداها

«آرایش انتخاباتی کاندیداها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی اعتماد ملی است که در آن می‌خوانید؛بدون شک یکی از عوامل تاثیرگذار در انتخابات آرایش انتخاباتی کاندیداهاست و در مواردی چه بسا یک جریان سیاسی که از وزن اجتماعی بالایی در افکار عمومی برخوردار است به دلیل عدم مدیریت بر انتخابات و آرایش نامناسب کاندیداها در عرصه رقابت پیروز نشود. همچنانکه در انتخابات دوره گذشته ریاست جمهوری، به‌‌رغم اینکه مجموع آرایی که به سبد اصلاح‌طلبان ریخته شد بیش از 16 میلیون رای بود و در صورت اجماع آنها بر کاندیدای واحد می‌توانستند در همان دور اول، گوی سبقت را بربایند، ولی با توجه به مدیریت انتخابات خارج از جریان اصلاحات انفعال بزرگان اصلاح‌طلب و قانع شدن به صرف نقش بازیگری در انتخاباتی که از سوی جریان مقابل کاملا مهندسی شده بود و با تایید صلاحیت معین و مهرعلیزاده با حکم حکومتی و ماندن آنها در عرصه رقابت کاملا تکمیل شد و تقسیم آرا بین کاندیداها و اختلاف اندک آرا رقبا، که امکان اعمال نظر در انتخابات را تسهیل می‌کرد، شاهد واگذاری انتخابات به جریان محافظه‌کار بودیم. حال سوالی که ممکن است به ذهن خطور نماید، این است که آیا در انتخابات پیش‌رو نیز تعدد کاندیدا، منجر به چنین نتیجه‌ای خواهد شد یا با توجه به اوضاع و احوال اقتضائات فضای فعلی جامعه، دو قطبی شدن انتخابات و به عبارتی اجماع، نه‌تنها به مصلحت اصلاح‌طلبان نبوده، بلکه چند قطبی کردن انتخابات بیشتر می‌تواند تامین‌کننده مصلحت جریان اصلاح‌طلب باشد؟ عمده تفاوت دوره قبل و آینده انتخابات ریاست جمهوری در این است که در دوره نهم برگزارکننده انتخابات دولت اصلاحات بود و در دوره دهم برگزارکننده انتخابات نه‌تنها جناح اصولگرا بوده بلکه خود، رقیب انتخاباتی اصلاح‌طلبان است که از تمامی امکانات و ابزار لازم برای تبلیغات برخوردار است و با ناظرین انتخابات نیز کاملا هماهنگ است.

طبیعی است که در دوره گذشته دو قطبی شدن انتخابات و اختلاف بالای آرا میان کاندیداها، به دلیل حاکمیت اصلاح‌طلبان در قوه مجریه، منجر به پیروزی آنها می‌شد و جریان مقابل نمی‌توانست در نتیجه انتخابات اعمال نظر نماید در حالی که با نزدیک بودن آرا کاندیداها، چنین اقدامی سهل و راحت می‌نمود. تیتر روزنامه کیهان در روز شنبه بعد از انتخابات که حکایت از راه یافتن هاشمی و احمدی‌نژاد به مرحله دوم داشت و زمانی زیر چاپ رفته بود که حتی اخذ آرا در برخی شعب اخذ رای به اتمام نرسیده بود، پیشدستی سخنگوی شورای نگهبان در اعلام نتیجه انتخابات در صبح شنبه در حالی که آرا اعلام شده به ستاد انتخاباتی وزارت کشور با آن کاملا مغایر بود، جابه‌جایی کروبی و احمدی‌نژاد با اضافه شدن رای اصفهان که آخرین استانی بوده که آرا آن اعلام گردید، تعبیر کروبی از خواب دو ساعته صبحگاهی خود به خواب اصحاب کهف که پس از بیداری متوجه حذف خود از عرصه رقابت گردید و تعبیر آقای هاشمی به بردن شکایت خود به نزد خداوند و موارد عدیده دیگر که در این مقال نمی‌گنجد شاهدی بر این ادعا است.

در دوره دهم انتخابات با توجه به اینکه مجریان و ناظرین انتخابات کاملا هماهنگ می‌باشند، به نظر می‌رسد که ایده‌آل اصولگرایان برگزاری یک انتخابات دو قطبی است که یک قطب آن احمدی‌نژاد و قطب دیگر آن کروبی یا موسوی باشد، و در صورت تحقق چنین امری با اعلام آقای احمدی‌نژاد به عنوان پیروز انتخابات در مرحله اول، اصلاح‌طلبان انتخابات را واگذار خواهند کرد. در حالی که باقی ماندن کروبی و موسوی تا پایان رقابت تلاش آنها و حامیانشان برای به پای صندوق‌های رای آوردن آرا خاموش، استفاده از فرصت‌های تبلیغاتی از رسانه‌های ملی و سایر امکانات به صورت دو برابر، برای بیان برنامه‌های خود و نقد دولت و کسب بیش از 50درصد آرا از سوی کروبی و موسوی، موجب می‌شود که انتخابات دومرحله‌ای شده و یکی از دو کاندیدای مورد حمایت اصلاح‌طلبان به مرحله دوم راه یابد.

رسالت:بازی برد- برد برای اصولگرایان

«بازی برد- برد برای اصولگرایان»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛ رقابت سیاسی مثبت در ایران همزاد با مردمسالاری دینی است. اساسا گریز از منفی گرایی مفرط و  قطبیتهای ستیزآلود در عرصه رقابتهای سیاسی با گفتمان انقلاب اسلامی سازگارتر است. طی سی سال گذشته تلاشهای بسیاری برای ریل گذاری در سیاست ایران صورت گرفته تا قطار رقابتهای سیاسی در ایستگاه بی ثباتی و برخوردهای متنازع حزبی متوقف نشود. در دولتهای گذشته همواره مهندسی سیاسی کشور روی میز کار دولتمردان و جریانات سیاسی قرار داشته که البته برخی اوقات گرایشات  غیر بومی و بعضا سکولاریستی در مدیریت و مهندسی رقابتهای سیاسی نه تنها به ثبات سیاسی منجر نشد، بلکه مولد نوعی  بی ثباتی، آنومی و بی هنجاری در رفتار احزاب و جریانات سیاسی گشته است. ‌

دکتر احمدی نژاد نیز که امروز نماینده قوی ترین گفتمان مسلط در جامعه است با وقوف به این رسالت و مسئولیت کلیدی که مسلما به تقویت کیفیت مردمسالاری دینی در دهه چهارم انقلاب  می انجامد در حاشیه نمایشگاه کتاب ضمن دعوت رقبای انتخاباتی به جدال احسن گفت:” کسی حق ندارد به بهانه طرفداری از من علیه نامزدها حرف بزند.” وی تاکید کرد:” هر چیزی که ملت تصمیم بگیرد همه باید تبعیت کنند.”

بدیهی است بایسته های یک رقابت پرشور و با نشاط در نظام مردمسالاری دینی تلفیقی از رویکرد مومنانه به جمهوریت و تلاش برای تالیف و تصریح منافع پایگاه اجتماعی احزاب و جریانات سیاسی است. باورمندی به مشارکت عمومی در گفتمان انقلاب اسلامی مقدمه یک رقابت سیاسی سالم است.‌

احمدی نژاد همان‌گونه که خود بارها اعلام کرده است تسلیم رای و تصمیم مردم است و حاضر است در صورت خواست ملت پرچم اداره کشور را به هر سردار دیگری بدهد.

به اعتقاد وی و کلیه نیروهای معتقد به انقلاب باورمندی به رقابت سیاسی سالم بدون تکثر سیاسی گزافه ای بیش نیست. باید این اراده در کشور شکل بگیرد کلیه جریاناتی که حرف و برنامه ای برای اداره کشور دارند بتوانند در فرایندهای زیردستی و بالادستی گزینش کارگزاران سیاسی حضور فعال داشته باشند.
اما بدون تردید در اذهان برخی از آگاهان به مسائل سیاسی و اجتماعی کشور این سوال متبادر خواهد شد که اطمینان خاطر جبهه اصولگرایی و شخص دکتر احمدی نژاد از فضای سیاسی حاکم بر کشور محصول چه اتفاقی در چند سال گذشته است که این‌گونه با آغوش باز پذیرای تکثر سیاسی و ثبت نام نامزدهای مطرح هستند و نسبت  به مبارزات انتخاباتی منفی تمایل چندانی ندارند؟مسلما اصولگرایان به خوبی می دانند که مردم به هیچ شخص و جریانی چک سفید امضا نداده اند. می دانند که انتخابات بزنگاه یک رقابت جدی و حیاتی است که می تواند آنها را برای چند دوره از کرسی های تصمیم گیری کشور دور کند و می دانند که رقیب با بسیج تمام منابع و امکانات موجودش در این انتخابات حاضر شده است.‌

علی رغم آگاهی و اطلاع از همه این شرایط، اما اصولگرایان مطمئن هستند در فضای فعلی  اگر رای هم نیاورند هیچ فاجعه ای اتفاق نمی افتد. انتخابات دهم ریاست جمهوری بازی برد- برد برای اصولگرایان و بخصوص دکتر محمود احمدی نژاد است. چرا که بر خلاف دوره خاتمی مردم اگر از احمدی نژاد برگردند از گفتمان وی برنخواهند گشت. امروز گفتمان حاکم بر عرصه انتخابات ریاست جمهوری گفتمان انقلاب اسلامی است. رقابت سیاسی در سپهر گفتمانی انقلاب اسلامی و ناظر به اهداف دهه چهارم انقلاب یعنی عدالت و پیشرفت برای خانواده انقلاب بزرگترین دستاورد و پیروزی است.‌

‌ کسانی که میخ بر تابوت اصلاحات کوبیدند امروز به وضوح  می بینند که حتی اگر نامزد مورد حمایت آنها پیروز رقابت در انتخابات دهم شود، ناگزیر است در فضای گفتمانی احمدی نژاد تنفس کند. به مردم سهام عدالت بدهد، یارانه ها را در راستای تحقق عدالت اقتصادی هدفمند کند، دانش محوری را در مسیر نهضت نرم افزاری تقویت کند، برای امنیت اجتماعی تئوری داشته باشد، در مسیر دفاع از اقتدار و عزت ملت ایران در عرصه بین الملل تلاش کند، به قدرت منطقه ای و فرامنطقه ای جمهوری اسلامی باور داشته باشد و...‌
توسعه رویکرد اصولگرایانه در اداره کشور، صرف نظر از اینکه کدام جریان سیاسی برنده انتخابات 22 خرداد است پیروزی  بی نظیری برای مجموعه نیروهای معتقد به انقلاب است.‌

آفتاب یزد:فرصتی که از دست رفت

«فرصتی که از دست رفت» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛ روز هفتم اردیبهشت سال 1384 در هــوای بــارانــی تـهـران، سید محمد خاتمی برای شرکت در یک نشست به دانشگاه تهران دعوت شده بود. آن روز مانند بسیاری از روزهای بارانی دیگر، ترافیک تهران آنقدر سنگین بود که رئیس جمهورِ وقت، دیرتر از زمان تعیین شده به محل سخنرانی خود رسید. او در ابتدای صحبت‌ برای پوزش خواهی از حضار گفت: با اینکه مسئول ساماندهی شهر، مستقیماً دولت نیست اما باز هم به خاطر گناهان ناکرده و قصورهای نداشته از طرف کسانی که اینچنین وضعی را نمی‌توانند اداره کنند از شما معذرت می‌خواهم. این اظهارات، واکنش فوری و شدید شهردار وقت تهران - محمود احمدی‌نژاد - را به دنبال داشت: از اینکه رئیس جمهور -خاتمی - بالاخره یک‌بار در ترافیک تهران معطل شد و از نزدیک مشکلات مردم تهران را لمس کرد، هم خوشحالیم و هم متاسف. خوشحال از اینکه رئیس جمهور، یک‌بار هم که شده از میان مردم عبور کردند... و متأسف از اینکه بسیار دیر با این معضل آشنا شدند. البته اگر دفتر ایشان در همان خیابان پاستور باقی می‌ماند شاید زودتر با مشکلات مردم آشنا می‌شدند‌.

سخنان آن روز احمدی‌نژاد، به مذاق بسیاری از افراد اعم از اصلاح طلب و اصولگرا خوش نیامد. معترضان، این نوع سخن گفتن با رئیس جمهور را نمی‌پسندیدند. اما همین سخنان تلخ که بر زبان احمدی‌نژاد به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری جاری شد می‌توانست نوید دهنده آینده‌ای بهتر برای تهران - در صورت پیروزی احمدی نژاد - باشد. کمتر از دو ماه بعد، احمدی‌نژاد در میان حدود یکصد نماینده مجلس با صراحت اعلام کرد که در صورت پیروزی در انتخابات، شهردار تهران را به جلسات هیئت دولت فراخواهد خواند. این سخن، در واقع تکمیل اعتراضات قبلی او به خاتمی بود که چرا برخلاف روال حاکم در سال‌های قبل از آن، شهردار را بـه جلسات هیئت دولت دعوت نمی کند. تنها چهار روز بعد از این وعده احمدی نژاد، او به عنوان برنده رقابت انتخاباتی به مردم معرفی شد و در نخستین روزهـای ریـاست، تبلیغات وسیعی در خصوص استقرار دائم رئیس‌جمهور در دفتر پاستور به راه افتاد.

احمدی‌نژاد هیچ گاه وعده خود برای دعوت شهردار تهران به جلسات کابینه را اجرا نکرد. در عین حال به نظر می رسید کسی که قبل از استقرار در کاخ ریاست جمهوری، به مدت دو سال و چند ماه مسئولیت شهرداری را به عهده داشته است به خوبی نقاط کور در معضل ترافیک تهران را شناسایی کرده و استقرار او در خیابان پاستور هم باعث عدم غفلت از وضعیت ترافیک شهری - نکته‌ای که خاتمی به خاطر آن، مورد سرزنش احمدی نژاد قرار گرفته بود - خواهد شد. اکنون که 4 سال از زمان وعده‌های شیرین می گذرد می توان نگاهی سریع به تحولات 4 سال اخیر در حوزه مسائل شهری به ویژه ترافیک داشت و تاثیر آن وعده‌ها و بعضی از اقدامات را در شهر مشاهده کرد. در این مدت، تقریباً در همه گفتگوهای شهردار فعلی تهران - رقیب انتخاباتی احمدی نژاد - نوعی گلایه از عدم همراهی و همکاری مسئولان دولتی با شهرداری وجود دارد. همکاران قالیباف هم بارها بر عدم تخصیص برخی اعتبارات ارزی و ریالی مربوط به مترو یا تاخیرهای غیرموجه در آن تاکید کرده‌اند. ‌ ‌

در آخرین بخش از سریال ترافیک، به ادعای مسئولان شهرداری تهران، به دلیل اصرار مسئولان دولتی بر گنجاندن برخی موضوعات - که مورد مخـالفت شورای شهر و شهرداری تهران بود- تصویب طرح جامع ترافیک تهران به تعویق افتاد. در نهایت نیز ظاهرا علیرغم مخالفت شهردار و شورای شهر، احداث مونوریل به این طرح تحمیل شده است.

این اقدام دولتی‌ها از دو زاویه قابل اعتراض است. نخست آنکه محمود احمدی‌نژاد بهتر از هر کس دیدگاه رهبری نظام در خصوص تقسیم وظایف دولت و شهرداری نسبت به مسائل شهر تهران را می‌داند. او در هفده آذرماه سال 82 به عنوان شهردار تهران، اعضای شورای شهر را در ملاقات با مقام رهبری همراهی کرد و مستقیما از ایشان شنید که شهرداری و شورای شهر تهران به عنوان مجموعه واحد مدیریت شهری، در انجام دادن وظایف خود، هیچ قیمی ندارند. لذا مشخص نیست که این حد از تلاش دولت نهم برای تحمیل دیدگاه‌های خود به متولیان امور شهری، از کدام منطق پیروی می‌کند.

اما نکته دوم، تاثیر رفتار دولتی‌ها بر تاخیر در سـامـانـدهـی تـرافیـک تهران است که هیچ‌کس نمی‌تواند پیامدهای منفی آن بر مصرف سوخت، آلودگی هوا، تحمیل فشارهای عصبی به مردم و ... را تکذیب کند.

امروز نمی‌توان چهار سال فرصت از دست رفته را بازیابی کرد. اما می توان به ارزیابی میزان تحقق وعده‌های ظاهرا ساده احمدی‌نژاد در این حوزه- که هیچ مانعی برای تحقق آنها وجود نداشته است- پرداخت و همین ارزیابی را به عنوان معیاری برای پیش‌بینی رفتار آینده او - در صورت انتخاب مجدد- در نظر گرفت.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته

«تحلیل سیاسی هفته»عنواتن سرمقاله‌ی پنجشنبه‌های جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛هفته جاری برپاشنه علم و دانایی چرخید از یکسو طلیعه هفته با روز معلم همراه بود و از دیگر سو مهم ترین رویداد فرهنگی کشور یعنی نمایشگاه بین المللی کتاب در آن آغاز شد.در ابتدای هفته مردم شریف ایران روزی را گرامی داشتند که به عنوان سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری معلم انقلاب به نام روز معلم نامگذاری شده است .

واقعیت اینست که به لحاظ منابع مدیریتی نیروی انسانی و تربیت نیروهای کارآمد یکی از مهمترین سرمایه های تحول آفرین جامعه محسوب می شود و این امر مهم در مدارسی صورت می پذیرد که محور آن معلم است . بنابر این توجه به مسائل این قشر مولد و درعین حال محوری می تواند موجب تربیت نیروهای انسانی خلاق و کارآفرین در آینده باشد. البته اذعان به این نکته ضروری است که متاسفانه علیرغم تحول عمده اولیه ای که انقلاب در بخش های بنیادین جامعه از قبیل آموزش و پرورش ایجاد کرد ولی عدم برنامه ریزی مناسب ما را درگیر مشکلاتی کرد که امروزه در نظام فرهنگی و اجتماعی شاهد آن هستیم . مع الاسف عدم توجه به همراهی دو بال « علم » و « معرفت » و یا بهتر بگوئیم « آموزش » و « پرورش » باعث شده که مراکز آموزشی ما با ضعف های بسیاری مواجه بوده و منفعل و ناکارآمد به نظر برسد و اگر بنا داریم انقلاب را در مقابل حوادث بیمه کنیم باید برنامه ریزی مناسب و سرمایه گذاری مکفی برای تربیت نیروهای انسانی مورد نیاز جامعه را از همین امروز آغاز نمائیم .

از دیگر رویدادهای آگاهی بخش و علم آفرین کشور افتتاح بیست و دومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران به عنوان یک رویداد مهم فرهنگی بود. این واقعه مسرت بخش همواره از سوی اهالی علم و دانش به عنوان یک رخداد ویژه مورد توجه قرار گرفته و نبض جامعه در آن به ضربان درآمده است . مردم ایران از شانزدهم تا بیست و ششم اردیبهشت میهمان سفره فرهنگی نمایشگاه کتاب هستند و از خرمن آن بهره گیری خواهند کرد. اینکه عرضه کتابهای مفید و سودمند تا چه اندازه در برنامه ریزی متولیان فرهنگی کشور و فرهیختگان جا دارد و عموم جامعه چه اندازه به دغدغه تامین غذاهای معنوی روحی و علمی اهتمام دارند از مباحثی است که همواره اذهان افراد دردمند فرهنگی را به سوی خود جلب کرده است .

از جمله مناسبت های هفته اینکه تقویم هفته با ایام سوگواری شهادت ریحانه نبی مکرم اسلام حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها به پایان می رسد. ایام فاطمیه که این روزها در آستانه آن قرار داریم یادآور روزهای پرسوز و گداز شهادت حبیبه ای است که جگر گوشه پیامبر بود ولی زمانه چندان وفادار نماند و ایشان اندکی پس از رحلت پدرشان به جوار رحمت للعالمین شتافتند. براستی که علیرغم اینکه بهار زندگانی ایشان چندان دوام نیافت ولی آنچنان بهاری زیست که سایه پربروبار زندگانی اش تا دوام تاریخ بر سر بشریت گسترده است . زندگانی کوتاه آن حضرت به واقع آنچنان پرحاصل و با معنویت و همراه با شعور و درایت بود که به حق ایشان آئینه تمام نمای فضائل بشری لقب گرفت و آنچنان ابعاد وسیع شان پربرکت گردید که مادر نبوت همسر امامت و کوثر ولایت نامیده شد. امید آنکه بتوانیم از فرصت سوگواری ایام فاطمیه برای درک ابعاد وجودی ایشان و جاری کردن فضائل شان در جامعه بهره گیری کنیم .

از رویدادهای مهم هفته آغاز فرآیند انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بود که با شروع ثبت نام کاندیداها شکل گرفت و رفته رفته رقابت انتخاباتی در کشور را حال و هوای خاصی می بخشد. طبعا از هفته آینده با پایان یافتن زمان ثبت نام و مشخص شدن کاندیداهای مطرح تبلیغات و رقابت ها شکل جدی تری به خود خواهد گرفت و طبعا در این میان رعایت انصاف و اعتدال در طرح مباحث و ارائه راه حل های مناسب برای مشکلات زیادی که بر سر راه مردم و نظام وجود دارد می تواند راهکار مناسبی در انتخابات فرد شایسته برای برعهده گرفتن سکان هدایت نظام اجرایی کشور باشد.
چ
در بررسی تحولات خارجی این هفته تشدید تشنج در پاکستان برگزاری اجلاس سالانه صهیونیستها در آمریکا تحولات لبنان و همچنین اظهارات مهم سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان اهم عناوین خبرهای رسانه ها را تشکیل می داد.

در پاکستان اوضاع همچنان ملتهب است و با اینکه شبه نظامیان طالبان اعلام کرده اند از منطقه ای که اواخر هفته گذشته متصرف شده بودند عقب نشسته اند ولی این موضوع نیز نتوانست از التهاب و تشنج بکاهد. هم اکنون گزارش های منتشره حاکی از ادامه درگیری هادر منطقه دره « سوات » پایگاه اصلی طالبان و برخی مناطق دیگر است . دولت پاکستان طالبان را متهم کرده است توافق نامه اواخر فروردین ماه را زیر پا گذاشته است . در اواخر فروردین ماه اعلام شد دولت زرداری پیمان مصالحه ای را با رهبران طالبان از جمله « سمیع الحق » امضا کرده است که در ازای زمین گذاشتن سلاح توسط طالبان این گروه می تواند در این منطقه دادگاه های شریعت البته با سلیقه و برداشت طالبان تشکیل دهد. بسیاری از ناظران این امتیاز را به منزله تسلیم دولت در برابر افراطیون طالبان قلمداد کردند و به دولت پاکستان هشدار دادند که چنین رفتاری تبعات خطرناکی می تواند در پی داشته باشد ولی اسلام آباد بدون توجه به این هشدارها چنین توجیه می کند که برخوردهای قهرآمیز و سرکوبگرانه نه تنها افراطی گری را از بین نمی برد بلکه آن را قویتر می سازد. با اینحال هنوز مرکب توافقنامه مذکور خشک نشده بود که شبه نظامیان طالبان با بی اعتنایی کامل در اقدامی غافلگیر کننده اقدام به پیشروی کرده و پس از تصرف منطقه موسوم به « بونر » خود را به فاصله یکصد کیلومتری اسلام آباد رساندند و نشان دادند که مصمم به ادامه اهداف خود هستند. این حرکت آنچنان غیرمترقبه بود که نگرانی های عمده ای در داخل و خارج پاکستان برانگیخت . این نگرانی ها وقتی شدیدتر می شود که در نظر گرفته شود این کشور دارای چندین سلاح هسته ای انبار شده می باشد که درصورت افتادن به دست طالبان عواقب غیرقابل پیش بینی خواهد داشت .

دولت مرکزی اعلام کرده حملات گسترده ای را علیه طالبان آغاز نموده است . در منطقه سوات حکومت نظامی برقرار است و گروههای مردم دسته دسته از این منطقه می گریزند تا از آتش حملات دو طرف در امان باشند . طبق گفته منابع دولتی بیش از 50 هزار نفر در این منطقه آواره شده و در چادرها زندگی می کنند. با اینحال بعید به نظر می رسد دولت پاکستان موفق شود شورشیان طالبان را قلع و قمع کند زیرا اولا قدرت لازم را برای این کار ندارد و دوم اینکه اراده لازم و قاطع نیز برای جنگ تمام عیار با طالبان در میان دولتمردان پاکستان مشاهده نمی شود.

طالبان هم اکنون یک بازیگر مهم در این منطقه محسوب می شود. این تشکیلات که گفته می شود محصول مشترک آمریکا برخی کشورهای عربی و دستگاه اطلاعات پاکستان است هم اکنون به عنوان ماری در آستین پاکستانی ها درآمده و امنیت و ثبات این کشور مورد تهدید قرار داده است . در این میان آمریکائیها که خود مستقیم و غیرمستقیم در تولد و رشد این مولود نامیمون دست داشته اند هم اکنون درصدد هستند تا از وضعیت موجود بهره برداری کنند. و از دولت پاکستان امتیاز بگیرند. آمریکائیها دولت پاکستان را تحت فشار قرار داده اند تا طالبان را سرکوب کند. از سوی دیگر هرگونه اعمال فشار نظامی بیشتر از سوی پاکستان علیه طالبان به خودی خود بحران را عمیق تر می کند و این دور و تسلسل همچنان ادامه خواهد یافت و اوضاع متشنج تر خواهد شد تا جائیکه زمینه برای مداخله مستقیم آمریکا به بهانه حفاظت از امنیت تسلیحات هسته ای پاکستان فراهم شود. مجموعه این تحولات بیانگر این است که نه تنها امید چندانی به بهبود اوضاع در پاکستان در آینده نزدیک نمی رود بلکه روزها و ماههای آینده حوادث تازه ای در راه است .

هفته جاری برگزاری اجلاس لابی صهیونیستی در آمریکا موسوم به « آیپک » نیز بخشی قابل ملاحظه ای از خبرها و تفاسیر خبری را به خود اختصاص داد. آیپک مهم ترین تشکیلات حامی رژیم صهیونیستی در آمریکاست . اگرچه این اجلاس همه ساله برگزار می شود ولی ویژگی اجلاس سال جاری مانور صهیونیستها حول محور جمهوری اسلامی ایران و به عبارتی بهتر ایران هراسی در منطقه می باشد . در این اجلاس آنچنانکه صهیونیستها مدعی شدند سفرا و نمایندگان 30 کشور از جمله برخی کشورهای اسلامی در آن شرکت داشته اند. موضوع غیرمنتظره حضور پسر جلال طالبانی رئیس جمهور عراق در این اجلاس بود این درحالی است که عراق روابط دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی ندارد و حتی پارلمان عراق اخیرا یک نماینده را به دلیل سفر به فلسطین اشغالی لغو مصونیت کرد.

کمیته روابط عمومی رژیم صهیونیستی و آمریکا موسوم به آیپک با بودجه ای بالغ بر 65 میلیون دلار و صدهزار عضو بزرگترین موسسه حامی تل آویو در آمریکا محسوب می شود. این گروه نقش موثری در صحنه سیاسی آمریکا دارد و تقریبا تمامی مقامات و مسئولان سیاسی آمریکایی مجبور هستند به سیاست ها و برنامه های این تشکیلات اعلام وفاداری کرده و تابع دیکته های رهبران آن باشند در غیر اینصورت یا به پست و مقام نمی رسند و یا اینکه ساقط می شوند.

همانگونه که ذکر شد در اجلاس امسال این تشکیلات مسئله تهدید جلوه دادن ایران به منطقه و جهان در دستور کار رهبران آیپک قرار داشته است . واقعیت این است که لابی صهیونیستی که رسالت اصلی آن حمایت از موجودیت رژیم صهیونیستی و دفاع از سیاستهای تجاوزکارانه این رژیم است مواضع جمهوری اسلامی ایران در دفاع از حق حاکمیت فلسطینی ها را مانع سیاستهای خود در منطقه می داند طبیعی است که برای از میان برداشتن این مانع به هر وسیله ای متوسل شود. ولی این سیاست منجر به شکست است چرا که برخلاف برداشت و درک صهیونیستهای آمریکا اکنون حمایت از فلسطین و ضدیت با رژیم صهیونیستی به یک پدیده نه تنها منطقه ای بلکه جهانی تبدیل شده است بگونه ای که مقامات رژیم صهیونیستی از بیم رسوایی از حضور در مجامع جهانی و انظار بین المللی می گریزند که نمونه آن طفره رفتن رژیم صهیونیستی از حضور در اجلاس اخیر ضد ضد نژادپرستی در ژنو بود. « آیپک » قطعا قادر به نجات این رژیم درحال احتضار نیست و در این میان متضرر واقعی مردم آمریکا هستند که توسط این باند صهیونیستی استثمار می شوند و مقدراتشان را این گروه فتنه طلب و عوام فریب تعیین می کند.

مسائل لبنان و بازتاب سخنان سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان نیز از موضوعاتی بود که هفته جاری در رسانه ها و محافل سیاسی انعکاس داشت . لبنان یکبار دیگر در آستانه انتخابات سرنوشت ساز قرار دارد و این مسئله حساسیت فوق العاده ای به تحولات این کشور داده است . انتخابات لبنان قرار است خرداد ماه برگزار شود و آنچنانکه پیش بینی می شود جریان معارض به طلایه داری حزب الله لبنان شانس بیشتری برای تصاحب اکثریت آرا دارد که همین مسئله نگرانی دولتهای غربی و گروههای داخلی متمایل به غرب را برانگیخته و آنها را به تکاپو برای تغییر جهت و مسیر تحولات وا داشته است . محور اصلی اظهارات اخیر سیدحسن نصرالله نیز در همین راستا بود. نصرالله با اشاره به شکست تلاش ها برای تخریب چهره این جنبش در آستانه انتخابات بار دیگر تاکید کرد که مردم لبنان به مقاومت اسلامی و ضد صهیونیستی اعتماد پیدا کرده بوده اند و حاضر نخواهند شد مداخلات غرب به ویژه آمریکا را در مقدرات خود بپذیرند.

نصرالله همچنین تلاش رژیم مصر را برای بی اعتبار ساختن حزب الله و رهبران آن در لبنان و منطقه بی اثر دانست و توصیه کرد دولت قاهره از رویه ای که برای ضدیت با مقاومت اسلامی لبنان پیش گرفته دست بردارد. نصرالله بار دیگر حمایت حزب الله از ملت فلسطین را تکرار و تاکید کرد اگر رژیم قاهره حمایت جنبش حزب الله از مردم غزه را جرم می داند حزب الله این گناه را می پذیرد.

این منطق قوی و آزاد پرده ها را بیش از گذشته کنار زده و چهره وابسته و نفاق آلود رئیس رژیم مصر را نشان داده است . در تاریخ جهان عرب این ماجرا به عنوان یک پیروزی برای حزب الله و یک شکست سخت برای ارتجاع بویژه حسنی مبارک به ثبت رسیده است .

ابتکار:هژمونی امریکا و مذاکره با ایران

«هژمونی امریکا و مذاکره با ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم عطا بهرامی است که در آن می‌خوانید؛بحث رابطه با آمریکا پس از انتخاب باراک اوباما هر روز بیش از گذشته به گوش می رسد و هر روزه تفاسیر متفاوتی درباره آن ارائه می شود. به طور کلی دو دیدگاه کلان در این باره وجود دارد که از پیش فرض های متفاوتی ناشی می شود. دیدگاه اول آمریکا را در موضع ضعف می داند که پس از حالت پرخاشگرانه اولیه به خاطر برخورد با مشکلات اساسی در منطقه و افزایش توان بازدارندگی ایران نسبت به سال 2003 تصمیم گرفته است برای تحدید قدرت آن وارد مذاکره شود.

 دیدگاه دوم معتقد است که ایالات متحده به خاطر افزایش شدید هزینه های یکجانبه گرایی تصمیم گرفته است که برای ایجاد اجماع در برابر ایران رویه دیپلماسی را در پیش بگیرد تا پس از ناکامی از امکانات جامعه جهانی برای مقابله با آن استفاده کند. اگر بپذیریم که ایالات متحده یک هژمون است که می خواهد دنیایی داشته باشد که رهبری آمریکا را بپذیرد در آنصورت ناگزیریم با مبنا قرار دادن دیدگاه نخست دیدگاه دوم را نیز با آن ترکیب نماییم.

در دنیایی که نظام اقتصادی لیبرال بر آن حاکم است هژمون با استفاده از رژیم های بین المللی کنترل اوضاع را بدست می گیرد که در واقع رویکردی چندجانبه گرایانه است. نظام هژمونیک زمانی معنی پیدا می کند که نظام اقتصادی لیبرال بر جهان حاکم باشد. هژمون در خدمت حفظ ثبات نظام قرار می گیرد و برای این کار به تشکیل رژیم های بین المللی اقدام می کند. رژیم های بین المللی چنانکه رابرت کوهن می گوید:"وجود ساختارهای قدرت هژمونیک با سلطه یک کشور واحد متضمن شکل گیری و توسعه رژیم های قوی بین المللی است، بطوریکه قواعد این رژیم ها نسبتا دقیق بوده و از سوی کشورها رعایت می گردد.

افول ساختارهای هژمونیک، نشانه ای از افول اقتدار رژیم های اقتصادی بین المللی می باشد." هژمون به ارزشهای نظامی که آن را رهبری می کند پایبند است و در چارچوب رژیم هایی که برای ایجاد و حفظ هژمونی پدید آورده است عمل می کند. نظام لیبرال در سطح جهان لازمه وجود یک نظام هژمونیک است. در چنین نظامی که در سطح جهان حاکم شده است از طرف هژمون برای تغییر نظام حکومتی داخلی کشورها تلاش می شود. این تلاشی برای تغییر نظام داخلی کشورها به دمکراسی غربی است. با این حال حساسیت به اقتصاد لیبرال بسیار بیشتر از نظام سیاسی دمکراتیک بوده است.

"هژمونی بدون یک تعهد لیبرال به اقتصاد بازار منجر به نظام های امپراتوری می گردد و محدودیتهای سیاسی و اقتصادی در حمایت از نظام لیبرال باید میان قدرتهای عمده اقتصادی وجود داشته باشد." همچنین سایر کشورهای قدرتمند باید در رشد روابط بازار منافعی داشته باشند در غیر این صورت از آن حمایت نمی کنند. قدرت هژمون می تواند سایر کشورهای قوی را تشویق کند اما نمی تواند آن ها را به پیروی از قواعد یک اقتصاد جهانی آزاد وادار نماید به همین دلیل باید برای آن ها منافعی وجود داشته باشد. بنابراین برای ظهور و گسترش نظام بازار لیبرال سه پیش شرط باید وجود داشته باشد; قدرت هژمونیک، ایدئولوژی لیبرال و منافع مشترک.

منافع مشترک همان چیزی است که آمریکای شکست خورده از سیاست یکجانبه گرا می خواهد دوباره به عنوان مشوق در اختیار سایر قدرت ها قرار دهد تا آنها را برای مقابله با قدرت برتر خاورمیانه که به قول جورج بوش مزاحمت هایش بسیار خسته کننده شده است وادار نماید. در این نظام هژمونیک آمریکا نمی تواند قدرت هایی را که با این کشور دارای تضاد منافع اساسی هستند بپذیرد و اگر هم اکنون از سیاست تهاجمی خود در خاورمیانه چشم پوشی کرده است به دلیل عدم توانایی ناشی از فرسوده شدن نیروهایش در عراق و افزایش قدرت بازدارندگی ایران است. شرایط کنونی خاورمیانه با سال 2003 که آمریکا فاتح عراق بود متفاوت است و نباید ایندو را با یکدیگر مقایسه کرد.

آمریکایی ها همکاری ایران را در عراق و افغانستان می خواهند در حالیکه چیزی برای معاوضه با آن در اختیار ندارند تا عرضه کنند. تنها چیزی که آمریکا می تواند عرضه کند و به سود ایران نیز باشد خروج از عراق است که آنهم برای آمریکا به منزله یک شکست تمام عیار است; زیرا ایران را از قدرتی که در خاورمیانه با عراق به توازن رسیده بود به تنها قدرت منطقه تبدیل کرده است. مشوق های دیگری که آمریکا از آنها نام می برد بدون آمریکا هم برای ایران قابل تحصیل است و ارزش چندانی ندارد.

راه حل امریکا برای فرار از این وضعیت چیست؟ آمریکا راه حل طولانی مدت بازگشت به حرکت در چارچوب رژیم های ساخته شده و پرهیز از برهم زدن قواعد بازی را در پیش گرفته است. این شیوه مختص به اوباما نیست و در حقیقت در دوره چهارساله دوم بوش به ابتکار رایس اتخاذ شد، اوباما تغییری با خود به همراه نیاورده است و بوش نیز پس از شکست در سیاست یکجانبه گرایی تغییر شیوه داد. ایالات متحده بدنبال آنست که پس از گذرداندن بحران اقتصادی و با استفاده از ظرفیت های دیگر متحدانش مقابله با ایران را به آینده موکول نماید. تحلیل امکان موفقیت این سیاست به عملکرد دیپلماسی ایران و رابطه قدرت های دیگر جهانی با آمریکا باز می گردد.

آمریکا پیش از آنکه در مشکلات عراق گرفتار شده و با بحران اقتصادی جهانی نیز مواجه گردد در برابر ایران دچار سردرگمی شده بود. ایران با اتخاذ رویکرد واقع گرایانه و افزایش توان بازدارندگی خود توانست آمریکا را به تردیدی مبتلا کند که هرگز نتوانست از آن رهایی یابد. بازدارندگی هسته ای ایران در کنار افزایش قدرت دفاعی موجب شد که زمان به زیان ایالات متحده پیش برود و این کشور از تصمیم گیری عاجز شود. در نظام بین الملل نیز توان یارگیری آمریکا بسیار اندک است. این کشور تنها می تواند به قدرتهای غربی برای همراهی تکیه کند; قدرت هایی که با اکراه حاضرند در کنار آمریکا قرار گیرند و خود را کشورهایی می بینند که از این بازی سودی به آنها نمی رسد. روسیه علیرغم تلاش فراوان اوباما به خاطر تضاد استراتژیک منافع به این کشور ملحق نمی شود.

اوباما تلاش کرد با ادعای معاوضه همراهی با آمریکا علیه ایران در کنار چشم پوشی از سپر دفاع موشکی در اروپای شرقی روسها را بفریبد. اوباما نامه ای به مدودوف نوشت; نیویورک تایمز می نویسد، نامه مزبور توسط مقامات بلند پایه دولتی در ملاقات حضوری تسلیم مدودوف رئیس جمهور روسیه شد و هدف از این نامه یک اقدام متقابل مستقیم نبود بلکه منظور دادن انگیزه به روسیه برای پیوستن به آمریکا در ایجاد جبهه ای مشترک در برابر ایران بوده است.

روسها به خوبی دریافتند که آمریکا از طرح سپر موشکی صرفنظر نمی کند. چین نیز با فشاری که از جانب آمریکا و اروپا بر اقتصاد خود و حمایت از جدایی طلبان تبتی مواجه بوده دریافته است که دوران شراکت طولانی مدتش با آمریکا به سر آمده و قابل تداوم نیست. بنابراین ظرفیت ایالات متحده برای فشار بر ایران تکمیل بوده و قابل افزایش نیست، اما ایران در منطقه به قدرت برتر تبدیل شده و نقش جدیدی یافته است که اهرم های قویتری را در اختیارش قرار می دهد. نفوذ منطقه ای ایران به شدت افزایش یافته است.

سیاست آمریکا در عدم وجود قدرتی برتر در خاورمیانه است و شعار مذاکره با ایران نیز صادقانه نبوده و به خاطر شرایطی است که در آن گرفتار شده است. به همین دلیل همزمان با شعار گفتگو تلاش شدیدی را برای گسترش تحریم ها به کار می برد. تحریم اقتصادی سیاستی شکسته خورده است که تاکنون علیه هیچ کشوری موفق نبوده است. آمریکا ابزارهای لازم برای تحقق خاورمیانه ای بدون ایران را در اختیار ندارد بنابراین در صورتی که بخواهد به عدم کاربرد سیاست دیپلماسی و تلاش برای اجماع در قبال ایران استناد کند نیز نمی تواند نیروی بزرگتر و کاراتری برای مقابله پدید آورد. در این شرایط ایران نه تنها در موضع ضعف قرار ندارد بلکه به موقعیت برتر نیز دست پیدا کرده است و تا زمانی که آمریکا اقدامی واقعی که با شرایط کنونی منطقه و نقش جدید ایران همخوانی داشته باشد انجام ندهد، دلیلی برای مذاکره مستقیم وجود ندارد.

کیهان:دیدبانى جنگ احزاب

«دیدبانى جنگ احزاب»یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛انتخابات، مجال زودگذر آمد و شد نامزدها است. نامزدها می آیند، می گویند، گفته می شوند و با همه هیجان، بسیاری از  آنها تمام می شوند ومی روند. نیازی به نام بردن از نامزدها نیست. برگردید و به گذشته نگاه بکنید. فهرست بلندی از چهره ها که گاه حتی نام آنها هم- با وجود نام آوری و سر زبان ها بودن در روزگار نامزدی شان- با زحمت به خاطر می آید. بنابراین فراتر و مهم تر از نامزدها، صحنه ای است که از گذشت روزگار و رقم خوردن حوادث خوب و بد پدید آمده است مانند سیمای امروز همین کره خاکی ما که از تابش آفتاب و ذوب شدن یخ ها و رانده شدن خشکی ها و فشرده شدن آنها در هم یا ارتعاشات و لرزش های درونی زمین و ایجاد شکاف ها و گسل های تازه پدید آمده است. کوه ها در کنار دره ها سر بر آورده و رودها و دریاها، خشکی ها را از هم جدا ساخته اند تا زمین، آن گونه که امروز می بینیم نقش بسته است.

صحنه سیاست ایران که اکنون پیش روی ماست البته می تواند با آمد و شد رجال سیاسی در آینده، نقش های تازه  به خود بگیرد اما واقعیت مهم تر آن است که نامزدهای موجود فرع بر واقعیت های این صحنه هستند یا به عبارتی، حداکثر، جریان هایی را نمایندگی می کنند که پیش از این، در صورت بندی صحنه موجود، خوب یا بد، ایفای نقش کرده اند. هیچ نامزدی از خلأ نمی آید و نمی تواند نسبت به این صحنه بیطرف باشد. ملت هم در قبال این صحنه بیطرف نیستند که اساساً طرفداری یا بیطرفی مصادیق متفاوت و گاه متضادی می تواند داشته باشد. بیطرفی یکجا عین اعتدال و انصاف و عدالت است و در جایی دیگر عین افراط و تفریط و بی عدالتی و مصلحت سوزی و ستم. تا آنجا که انتخابات به رقابت سالم، قانونمند و منصفانه نامزدها وحامیان آنها مربوط می شود، قاعده بیطرفی حاکم است اما اگر انتخابات برای فرصت طلبان، پوشش حفاظ گونه ای شد جهت پنجه کشیدن بر مسلمات قانون اساسی، ارزش های اسلامی، و حقوق و منافع ملی، آنجا دیگر موضوع فرق خواهد کرد و حکمش نیز متفاوت خواهد شد.

آنجا تعرض کنندگان بیطرف نیستند اگر چه در برابر هر نوع هوشیاری و تذکر و دفاعی، فریاد بکشند و اشک تمساح بریزند که «آزادی به مسلخ رفت، حق رقابت فدا شد، این دیگر انتخابات نیست، بیطرفی نقض شد و...»؟ جرم بزرگ کیهان را همین جا باید جست.انتخابات بهانه است. همه نوع اتهام و انگی باید به او چسباند چون رسالت دیدبانی خود را در این سال های پرحادثه رها نکرده است. چون عرصه را رصد کرده و بارها بهنگام هشدار داده است. چون مانع خواب زدگی خیلی ها شده یا در دام افتادگان بسیاری را هوشیار ساخته است. کیهان زد و بندهای بزرگ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و دیپلماتیک را رو کرده و از دماغ طرف های این معاملات آلوده درآورده است. چه پروژه های سیاسی- اقتصادی کلانی که از سوی بانیان تمام یافته تلقی می شدند و می شد با آنها خون یک ملت را در شیشه کرد اما ناگهان با روشنگری و فریاد اعتراض کیهان به هم خورده و بی سرانجام مانده است. البته کیهان ادعای عصمت نمی کند و آنها نیز که کینه کیهان را در سینه دارند، از خطای کیهان به خشم نمی آیند بلکه غیض و غضب آنها اتفاقاً از آن روست که این روزنامه  بارها در دیدبانی و خط شکنی، درست دیده و به دقت در قلب دشمن زده است. آنها از این خشمناکند که کیهان نه در شناخت دشمن اشتباه کرده، نه مرعوب شده، نه طمع ورزیده و بده بستان کرده، نه غافل شده و نه منفعلانه عمل کرده است. کیهان در این جنگ همه جانبه البته نماینده و دیدبان جبهه ای است به وسعت همه خدمتگزاران اسلام، انقلاب و ملت ایران.

کسانی در این میان ترجیح می دادند همیشه اطو کشیده و ادکلن زده، خوش مشرب، پرجاذبه و بی دافعه، لطیفه و لبخند بر لب باشند و کیهان در این میان نمی توانست همیشه و برای همه لبخند بزند. گاه صدایش به فریاد هشدار بلند شد، زمانی که خیانتی دید خشم گرفت، به توصیه ها و هدیه ها و بده بستان های آنچنانی دست رد زد، مجبور شد گریبان هایی را بگیرد و متقابلاً زخم اهل خیانت را بر جان خویش حس کند. ظاهر قصه، سیاست بود و گل و بلبل، و باطن آن یک جنگ تمام عیار و همه جانبه. آنجا که لازم بود با پنبه سر می بریدند و هر جا که ضرورت داشت از تیغ تیز هم دریغ نمی کردند. مگر تهدیدهای علنی آمریکا و اسرائیل و انگلیس به هجوم نظامی در آغاز چالش هسته ای و شمارش معکوس برای آن، دل های برخی مدعیان سیاست را در مجلس و دولت وقت از جای نکند؟ مگر در همان مجلس، از رهبری نظام نخواستند جام زهر تسلیم در برابر فشار دشمنان ملت ایران را سر بکشد؟ آیا جز به پشتوانه آنها بود که طرف مذاکره کننده اروپایی، دیپلمات های ایرانی را به گوشه رینگ می برد و می گفت «نگویید ملت  ایران زیر بار پروتکل الحاقی نمی رود، که می دانیم طرح 3 فوریتی امضای پروتکل در مجلس آماده است»؟

آیا جز کیهان بود که فاش کرد عنصر متنفذ کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس وقت در سفر به بروکسل- مقر اتحادیه اروپا و مقر ناتو- وعده حمایت طرف اروپایی را گرفته و در بازگشت به جمعی از روزنامه نگاران زنجیره ای گفته «غرب از ما حمایت می کند. طرف اروپایی گفت نهایتاً شما در ایران، طرف مورد حمایت ما هستید اما شما هم باید کارهایی در مواجهه با محافظه کاران و بنیادگرایان ] بخوانید حامیان انقلاب[ انجام دهید که در اینجا حمایت ما را توجیه پذیر کند»؟! و جز این بود که در پی رد صلاحیت همین ساقیان زهر و دلالان خیانت در میان ملت ایران، اتحادیه اروپا احساس خطر کرد و در مداخله ای بی سابقه- و از سر بی احتیاطی- اعلام نمود به خاطر رد صلاحیت شماری از همین «اصلاح طلبان کلیدی»، انتخابات هفتمین دوره مجلس را در ایران مشروع نمی داند!؟ ملت ایران آیا از خاطر می برد گردن کلفتی لات مآبانه همین جماعت را که کوشیدند با وادار کردن شماری از وزرا و معاونان و استانداران به امضای نامه استعفا، نظام را تهدید به عدم برگزاری انتخابات کنند تا آنجا که رئیس مجلس و دولت وقت خدمت رهبری فرزانه انقلاب رفتند و گفتند با این وضع برگزاری انتخابات مقدور و مصلحت نیست. آنجا فقط تدبیر و شجاعت همان مرد الهی بود که گردن کشان را سر جای خود نشاند؛ «که حتی یک روز تاخیر هم جایز نیست. ما در زمان جنگ هم انتخابات را تعطیل نکرده ایم. سر وقت برگزار کنید و اگر توانش نیست، دیگران این حق ملت را احقاق خواهند کرد» و... چشم فتنه کور شد.

آیا می توانیم از یاد ببریم در بحبوحه فتنه تیرماه 78 که بدخواهان، شماری از دانشجویان و نیروی انتظامی را مقابل هم قرار داده و سپس نیروهای عملیاتی آمریکا در عرصه آفتابی شده بودند تا به بهانه تشنج پیش آمده، با آشوب در پایتخت، کار جمهوری اسلامی را تمام کنند، شماری از همین عناصر منفعت طلب، آدم های میانه را نزد مسئولان ارشد می فرستادند که ما می توانیم بحران را فرو بنشانیم اما شرط آن این است که چند تا خواسته ما از جمله جابجایی برخی مقامات عملی شود!؟ آیا آنها- یا بعضی از آنها- نشان شده دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و اسرائیل نبودند  و نیستند؟ آقای معاونی که آن روز به نام مهار تشنج به سازماندهی و تحریک آشوبگران می پرداخت، حق دارد به خاطر رو شدن اسناد همدستی برخی مدعیان اصلاح طلبی با محافل اطلاعاتی آمریکا و غرب از سوی کیهان،  دکان سفسطه بگشاید و این روزنامه را با طالبان قیاس کند با این صغرا و کبرا که «در باز است، باز پرنده است، پس در پرنده است و... ما هم اصلاح طلب».

خون کیهانیان مباح است به هزار و یک دلیل! به کیهانیان چه که دیگر عضو ارشد سازمان منافقین جدید، در فلان شرکت نفتی ثبت شده در انگلیس چه می کند و از چه رانت هایی برخوردار است ولو آن رانت ها صدای یکی مثل علی اکبر محتشمی رئیس فراکسیون دوم خرداد در مجلس ششم را هم درآورده باشد؟! کیهانی ها، حکم مرگ خود را امضا کرده اند که در لانه افعی ها دست کرده و قرارداد ننگینی مانند کرسنت و فروش تقریباً مجانی گاز ایران به امارات برای 25 سال را رسوای عام و خاص کرده اند؟! خون کیهانیان را باید ریخت، آبرو که جای خود! چرا جرئت کردند پای پرونده مفسد اقتصادی مانند شهرام جزایری که گله ای از سیاستمداران را آلوده و رام خود ساخته بود، بایستند و بی هیچ ترسی نام همه آنها را که از وی پول گرفته بودند، در صفحه اول خود درج کنند؟ نمی دانستند هزینه دارد ولو سال ها بعد در چنین روزهایی؟

کیهان همان قدر در لو رفتن و سوختن پروژه آژاکس در تیرماه 78 مقصر است که در لو دادن برخی زد و بندهای کشورهای مرتجع منطقه با رژیم صهیونیستی و آمریکا، همچنان که مقصر است به خاطر حمایت موثر از جبهه بزرگ جهاد اسلامی در لبنان و فلسطین و عراق. کیهان همان قدر که مغضوب منافقین قدیمی است، در کانون کینه منافقین جدید قرار دارد. مهاجمان سیاسی اگر از کیهان کینه به دل دارند و عقده های ناگشوده قدرت را زیر سر کیهان و امثال کیهان که این روزنامه فقط آنها را نمایندگی می کند می بینند بیش از آنها، راهزنان و عوامل شبیخون هستند که کیهان را یکی از خاکریزهای نفوذناپذیر مقاومت یافته اند. زراندوزان و عافیت طلبان را استثنا نکنید، آنها که از یک جایی به بعد، ابتدا در خلوت خود و سپس در جلوت گفتند که نقش در انقلاب داشته اند و حالا سهم و امتیاز ویژه قدرت و ثروت می خواهند ولو به مسخ هویت ملی و اسلامی نظام منجر شود و به تداول انحصاری قدرت میان گروهی خاص بینجامد. نه، کیهان با هیچ یک از اینها- پس از اتمام حجت و اندرز و سفارش و امر به معروف و نهی از منکر خارج از اندازه- نتوانسته کنار بیاید و برایشان لبخند بزند. آنها نمونه واقعی احزاب جنگ خندقند. بارها در این 6 انتخابات گذشته و از جمله انتخابات ریاست جمهوری گذشته گردنشان شکست و بارها کوشیدند این گردن شکستی خود را به پای نامزدهای محترم بنویسند. اما آثار سرشکستگی از سیمای آنها گم نخواهد شد ولو کینه های بدر و خیبر را با خود داشته باشند و به بهانه، نام نامزدهایی را سرنیزه کرده باشند.

ما سر نیزه را هم می نگریم اما نیزه داران و فرماندهان آنها را از افق چشم و تیررس گم نمی کنیم. عمرو عاص ها و فرزندان امیه تا همیشه تاریخ خار چشم ما هستند. و مگر خار در چشم خلیده، فراموش کردنی است؟آنها هم ما را از یاد نخواهند برد. آنها نشاندارند و در شلوغی گم نمی شوند.

سرمایه:شائبه سیاسی اقدامات حمایتی

«شائبه سیاسی اقدامات حمایتی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سرمایه به قلم محمدحسین شریف زادگان است که در آن می‌خوانید؛ سیاستگذاری اجتماعی همواره دو وجه مشخص دارد؛ یکی منافع استفاده کنندگان و دیگر مصلحت اجتماعی ناشی از آن. هر سیاستی که به منافع اجتماعی قشر وسیعی از جامعه مرتبط است باید تضمین کننده منافع بلندمدت آنان باشد و ناظر بر رفع تقاضای زودگذر آنان نباشد.

افزایش حقوق بازنشستگان و مستمری بگیران تامین اجتماعی عمدتاً کاری است که منافع قشر وسیعی از آنان را تامین می کند ولی از نظر مصلحت اجتماعی باید دید احاله دادن تامین حقوق آنان به یارانه ها که عمدتاً فعالیتی حمایتی است نه بیمه ای با فلسفه صندوق های تامین اجتماعی که براساس مشارکت مردم شکل می گیرد مغایرت دارد یا خیر. فعالیت های حمایتی آن هم پرداخت پول به مردم صرفاً در شرایط بسیار خاص که مردم توانایی کار و تولید را نداشته باشند انجام می شود در حالی که صندوق های بیمه های اجتماعی و مشارکت مردم در آنها با حمایت از اقشار کم درآمد کاملاً فرق دارد. بیمه شده تامین اجتماعی با عزت نفس و کرامت انسانی در صندوقی مشارکت می کند و حاصل مشارکت مالی خود را به شکل مستمری دریافت می کند.

مخلوط کردن مستمری بگیری با دریافت یارانه ها مخالف فلسفه بیمه های اجتماعی است. از سوی دیگر پرداخت یارانه باید براساس مجوزهای قانونی انجام شود. بدون مطالعه و در حالی که هنوز لایحه هدفمندکردن یارانه ها در مجلس در حال بررسی است، ارائه هرگونه یارانه جدید آن هم در سطحی وسیع می تواند موجب اختلال در نظام رفاه و تامین اجتماعی کشور باشد. متاسفانه تصمیمات عجولانه ای که در آستانه انتخابات صورت می گیرد شائبه سیاسی بودن اقدامات حمایتی را پر رنگ می کند و این نظریه که دولت نباید منابع کمیاب جامعه را صرف اهداف سیاسی کند بیش از پیش به ذهن صاحبنظران و مردم می آورد و شاید نتایج معکوس سیاسی هم به بار آورد. ایجاد تقاضای غیرواقعی نیز برای مردم می تواند خطرات بزرگ برای سامان وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور به وجود آورد.
 
دنیای اقتصاد:ضرورت ایجاد شور مشارکت با نظرسنجی‌های مستقل

«ضرورت ایجاد شور مشارکت با نظرسنجی‌های مستقل»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمدصادق جنان‌صفت است که در آن می‌خوانید؛هر روزی که به 22خرداد 1388 نزدیک‌تر می‌شویم، موضوع انتخاب دهمین رییس‌جمهور در میان گروه‌های گوناگون ایران داغ‌تر و جذاب‌تر می‌شود.

یک پرسش عمومی نزد علاقه‌مندان به مساله انتخابات این است: شانس کدام کاندیدا برای کسب اکثریت آرا بیشتر است؟ این پرسش البته منحصر به ایرانیان نیست و در هر سرزمین و جامعه‌ای که انتخابات انجام می‌شود، دیده می‌شود. از سوی دیگر سایت‌های پرشماری وجود دارند که در کنار انتشار اخبار و گزارش‌های مرتبط با انتخابات و کاندیداها، جایی را برای نظرسنجی از خوانندگان خود گذاشته و امیدوارند با مراجعه به آمار ارایه شده در این نظرسنجی، تصویری از آینده به دست آورند.
رشد عرضه کالای نظرسنجی از یک طرف و رشد تقاضا برای کسب اطلاعات از طرف علاقه‌مندن، نشان‌دهنده نیاز به موسسه‌های نظرسنجی است. در جامعه‌هایی که انتخابات در آنها سابقه‌ای طولانی دارد، این عرضه و تقاضا منجر به تاسیس بنگاه‌ها و موسسه‌های معتبر بزرگ و کوچک نظرسنجی شده است. در این کشورها شاید در زمانی که این اتفاق افتاد، نوعی انحصار خودنمایی می‌کرد و برخی بنگاه‌ها و موسسه‌های نظرسنجی سهم بزرگتری در بازار داشتند، اما رشد تقاضا و آزادی کسب‌و‌کار در هر فعالیتی از جمله فعالیت در بنگاه‌های نظرسنجی، این انحصار را به شدت کم‌رنگ کرده است.

حضور پررنگ، رقابتی و تعریف شده موسسه‌های نظرسنجی به ویژه در انتخابات ریاست‌جمهوری در این کشورها چند مزیت دارد. مزیت نخست این است که شور و هیجان حضور و مشارکت در انتخابات را دامن می‌زند و نوعی تهییج افکار عمومی برای مشارکت بیشتر است. مزیت بعدی این است که کاندیداها با مراجعه به نظرسنجی‌های انجام شده وضعیت خود را ارزیابی کرده و تلاش می‌کنند کاستی‌ها و کژی‌های برنامه انتخاباتی خود را در حوزه‌های گوناگون برطرف کرده و واقعیت‌های تازه را با خواست عمومی سازگارتر کنند.

علاوه بر این، نظرسنجی رقابتی راه انحصارشکنی در ارایه اطلاعات مربوط به انتخابات را از سوی کاندیداهایی که به لحاظ امکانات تبلیغاتی دست بالا را دارند و به ویژه به امکانات عمومی دسترسی دارند، کمرنگ می‌کند. با توجه به اینکه ایران یکی از کشورهایی است که به هر دلیل سالانه دست‌کم یک انتخابات عمومی در آن برگزار می‌شود، نیاز به موسسه‌های نظرسنجی احساس می‌شود. در‌حال‌حاضر فقط بعضی از دستگاه‌ها و نهادهای دولتی و عمومی توانایی مالی و مجوز خاص برای نظرسنجی دارند و نوعی انحصار ایجاد کرده و بعضا می‌توانند سرنوشت انتخابات را تا اندازه‌ای تحت تاثیر اراده و خواست خود قرار دهند. آیا زمان آن نرسیده است که شرایط ورود موسسه‌های نظرسنجی بخش خصوصی را آماده سازیم؟ برای شروع کار می‌توان به نهادهای رسمی‌تر بخش خصوصی اجازه فعالیت داد تا شرایط برای افراد حقیقی و حقوقی دیگر فراهم شود.

مردم سالاری: شعارهای انتخاباتی و اخلا قی شدن سیاست

«شعارهای انتخاباتی و اخلا قی شدن سیاست»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم ذکریا عباسی فرد است که در آن می‌خوانید؛شعار یکی از شناخته شده ترین ابزارهای سیاستمداران است. شعار عبارت است از جمله کوتاه و موجز که می تواند تمایلا ت، خواسته ها، آرمان ها و اهداف عده ای را در خود تجلی بخشد. این شعار به صورت دیوار نوشته، روی پلا کارد، پارچه وتابلو یا اشکال دیگر مانند سرود دسته جمعی خود را در معرض دید دیگران بگذارد و توجه کسانی را که از اهداف، برنامه ها و مرام یک گروه خاص اطلا عی ندارند به خود جلب کند. اگر چه بسیاری خود شعار را امری منفی وضد ارزش تلقی می کنند اما در حقیقت شعار می تواند خواسته های دیگر گروه یا جمع را در خود خلا صه کند. حرف ها و عقاید پراکنده را منسجم سازد و جمع را برروی مسایل مشترک به اتحاد وادارد. در انتخاب شعار معمولا  به مختصر و مفید بودن، بیان مهمترین خواسته ها، زیبایی و جذابیت و قابلیت ارائه به مخاطبان توجه ویژه ای می شود. عموما سعی می شود شعار، آهنگین و دارای قافیه باشد این وزن و قافیه باعث می شود که دیگران بتوانند راحت تر شعار را حفظ و تکرار کنند.

برخی از این شعارها خود به خود توسط یک فرد یا عده ای در شرایط خاص و تحت تاثیر هیجان ها و احساسات فزاینده، متولد می شوند. برخی از شعارها نیز از پیش اندیشیده شده و حساب شده به وجود می آیند و به جمع دیکته می شوند. اغلب شعارها تاریخ مصرف دارند. شعارها پیرو وقایع اجتماعی و حوادث جامعه هستند. وقتی که اصل آن جریان منتفی می شود،  شعار مربوط به آن نیز موضوعیت خود را از دست می دهند.شعارها هر چه بیشتر تکرار شوند، بیشتر جذابیت خود را از دست می دهند.

در این جا لا زم است که پیام ما در لباسی تازه بیان شود وشعارهای جذاب تر جدید تر جای شعارهای تکراری را بگیرد.
در کشورهای ناآرام و بی ثبات معمولا  شعارهای انقلا بی و آزادی خواهانه طرفدار بیشتری دارد. در عوض در کشورهای  آرام و با ثبات شعارهای انتخاباتی بیشتر مطرح می شوند شعارهای انتخاباتی عموما برای تغییر وضع موجود و بیان جامعه آرمانی که قرار است ساخته شود تکیه دارند. در بسیاری از شعارهای انتخاباتی وعده هایی نهفته است مانند وعده کار، رفاه، مسکن، آزادی بیان، مبارزه با فقر و تورم، برقراری عدالت، دموکراسی و غیره مردم در هر دوره نیازهایی را بیش از زمان های دیگر احساس می کنند به آن اولویت می  دهند شعارهایی که به خواست مردم نزدیک تر باشد می توان شانس بیشتری در پیروزی انتخابات داشته باشد.
وقتی که اکثریت مردم شعاری را پسندیدند و به وعده های یکی از جناح های انتخاباتی دلگرم شدند با امید این که تحقق این شعارها مشکلا ت آنها را حل کند به آن شعار رای می دهند هنگامی که طرفداران آن شعار به قدرت رسیدند باید شعارهای خود را به عمل تبدیل کنند. در این صورت است که می توان اعتماد مردم را به خود جلب کنند و گرنه تضاد شعارها با عملکرد موجب سرخوردگی مردم می شود. وقتی که زمان لا زم برای تحقق شعارها و وعده ها سپری شود و مردم ببینند خواست ها و آرزوهای شان عملی نشد، نا امید می شوند و دنبال راه های تازه ای می گردند. آنها در انتخابات بعدی به افراد دیگر و شعارهای تازه تری رای می دهند.

در این میان کسانی هستند که رسیدن به قدرت را آن هم به هروسیله ممکن دنبال می کنند. قدرت سیاسی مساوی است با رسیدن به مقامات بالا ، ثروت زیاد و امکان برای تضعیف کردن رقیب و گسترش کمی و کیفی قدرت نیروهای خودی.

آری، هدف وسیله را توجیه می کند یعنی آنها می توانند با شعارها و وعده های خود مردم را به طرف خود جذب کنند و قدرت را به چنگ آورند.
دیگر بعد از انتخابات زیاد مهم نیست. این شعارهای یک بار مصرف فقط مصرف انتخاباتی داشته اند و بس این هم یک نوع فریب دادن مردم است شعارهای پر زرق و برق و رنگارنگ فقط تا روز انتخابات اعتبار دارد پس از انتخابات هر طور که می خواهند سوار بر اسب قدرت می تازند. وقتی اخلا ق از رقابت رخت بربندد هر اقدامی ممکن است در عرصه سیاست روی دهد. در دنیای ما سیاستمداران جرات نمی کنند امیال قلبی خود را در اختیار عموم قرار دهند و بگویند به هیچ آیین و اخلا قی پایبند نیستند آنان سعی می کنند همیشه چهره اصلی خود را مخفی نگه دارند. متهم کردن رقیب به فساد سیاسی، مالی و اخلا قی، ایجاد جریان های مشکوک، بلواها و فتنه ها و انداختن آن به گردن رقیب، پخش شایعه ها و  دروغ ها علیه رقبا، اخلا ل در امر تبلیغ انتخاباتی و جلوگیری از حضور آنان در رقابت انتخاباتی اقداماتی است که در عالم سیاست به بازی کثیف انتخاباتی شهرت دارند.

البته از میدان به در کردن رقیب راه های دیگری نیز دارد و آن هم در لباس قانون گذاری است در کشورهایی که در گذار بین رژیم های غیر دمکراتیک و دمکراتیک دست و پا می زنند و هنوز قواعد بازی سیاسی خوب جا نیفتاده است عده ای می کوشند به محض رسیدن به قدرت را به حداقل برسانند و آینده خودشان را تا سال ها تضمین کنند این راه حل ساده تر و بی درد سری است به این خاطر که در پوشش قانون و ظاهر سازی قانون مدارانه سر حریف را با پنبه می برند وقتی رقیب به حذف خود اعتراض می کند آنان خواهند گفت این خواست ما نیست که شما حذف شوید بلکه این قانون است که به شما اجازه نمی دهد که در قدرت حضور داشته باشید پس بهتر است که به قوانون احترام گذاشته و از آن تمکین کرده و به دمکراسی احترام بگذاریم.

راه دیگر بازی کثیف اجرای نقشه تغییر است این تغییر می تواند با شکل تقلب و دستکاری در آرا و نتایج انتخاباتی صورت گیرد.
شکل دیگر این نقشه بازی کثیف با دست های تمیز است در این ماجرا ظاهرا تقلبی نمی افتد اما با یک حرکت خارق العاده ناگهان ورق بر می گردد و رقیب در آستانه پیروزی شکست می خورد و لقمه از دهان حریف بیرون کشیده می شود. این اتفاق می تواند یک شایعه سراسری علیه رقیب باشد و یا با یک حرکت سراسری مشکوک در پای صندوق ها نقشه ای ماهرانه که کشف و افشای آن به سادگی امکان پذیر نیست و حتی در صورت افشا شدن دیگر کار از کار گذشته است.

هنگامی که کسانی با شعارهایی به قدرت رسیدند باید تلا ش کنند که شعارهای خود را عملی کنند اما عده ای با زهم پس از رسیدن به قدرت فکر می کنند که هر چه بیشتر شعارهای قشنگ و رنگارنگ بدهند موفق ترند. اینجا دیگر نمی توان سر مردم را با شعار گرم کرد. بالا خره صبر مردم تمام می شود و آنان به ارزیابی تفکر حاکم بر دولت و مجلس می پردازند. سخنرانی های جذاب و نطق های آتشین هم تا زمان خاصی برد و نتیجه دارند. فرافکنی و انداختن تقصیر، کمبودها و اشتباهات و ادامه مشکلا ت جامعه به گردن رقبا و دشمنان خارجی هم معمولا  از آن چیزهایی است که صاحبان قدرت می کوشند با توسل به آن از شر مطالبات و انتقاد رقبا و مردم خلا ص شوند.
اما عاقبت مردم می فهمند که این بحث ها انحرافی است و یک نوع نعل وارونه زدن است.
ترکمانا تا توانی نعل را وارونه زن
تا نشان سم اسبت گم کنند.
البته این آدرس غلط دادن است و هر روز مردم را به یک مساله فرعی سرگرم کردن دوای درد ناکار آمدی، بی لیاقتی و ناتوانی در امور کشور نیست و سرانجام معلوم می شود که اصل ماجرا کجاست.
فکر می کنم در دنیای سیاست اخلا ق کیمیایی است که همواره باید در فقدان آن متاسف بود. اخلا ق فضای رقابت سیاسی را انسانی کرده و از تبدیل شدن آن به تنازع بقا همچون دنیای وحش جلوگیری می کند.
اخلا قی شدن سیاست، به معنای برخورد صادقانه با مردم و احترام به خواست و رای آنان است. دراین میدان گروهی که می داند در امور جامعه ناتوان است داوطلبانه کنار می کشد و کسی که می خواهد در رقابت شرکت کند تنها به مزیت ها و قابلیت های خود تکیه می کند. شعاری که می دهد مطابق توان و قدرت انجام آن شعار است.
هنگامی که هم به قدرت می رسد در حد توان به اجرای شعارهای خود می پردازد و در صورت ناتوانی وخلف وعده مسوولیت شکست ها و ناکامی ها را به گردن می گیرد.
دراین صورت رقابت می تواند به همکاری تبدیل شود. رقبا در شرایط سخت سیاسی و اقتصادی به یاری یکدیگر بشتابند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها