درخشش‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ بر تارک‌ تمدن‌ جهان

حکیم‌سید اسماعیل جرجانی

تلالو فرهنگ‌ کهن‌ سال‌ و دیرپای‌ ایرانی‌ بر پیکر فرهنگ‌ و تمدن‌ جهان‌ بر هیچ‌ انسان‌ جستجوگری‌ در هیچ‌ عصر و دوره‌ای‌ از زمان‌ پوشیده‌ و پنهان‌ نبوده‌ است. احیا، معرفی‌ و بازشناسی‌ چهره‌ها و شخصیت‌های‌ بی‌نظیر عرصه‌های‌ دانش. فلسفه، حکمت، پزشکی‌ و... از اهم‌ امور واجبی‌ است‌ که‌ مسوولان، متولیان، رسانه‌ها و مجموعه‌ دست‌اندرکاران‌ حوزه‌ فرهنگ‌ در رسته‌ و راستای‌ آشنا ‌سازی‌ نسل‌ جوان‌ پژوهشگر و پرسشگر به‌ عهده‌ دارند تا نقش‌ و تاثیر دانش‌ و دانشمندان‌ ایرانی‌ در گسترش‌ و کمال‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ جهانی‌ بر جوان‌ امروز میهن‌ اسلامی‌ روشن‌ شود زیرا که‌ این‌ موضوع‌ حس‌ اعتماد به‌ نفس‌ و اطمینان‌ به‌ خویش‌ را تقویت‌ کرده‌ و جایگاه‌ منیع‌ و رفیع‌ «تاریخ‌ علم‌ و فرهنگ» ایرانی‌ و اسلامی‌ را بدرستی‌ می‌نمایاند. ‌
کد خبر: ۲۴۹۰۱۰

از جمله‌ گامهای‌ ارجمند در این‌ مسیر اقدام‌ مفید‌ و سازنده‌ فرهنگستان‌ علوم‌ پزشکی‌ است‌ که‌ در کنار وظیفه‌ پزشکی‌ و علمی‌ خود، حرکتی‌ درخشان‌ و موثر در تبیین‌ و معرفی‌ وجوه‌ گوناگون‌ حکمای‌ ایرانی‌ نموده‌ است. آنچه‌ در پی‌ می‌آید متن‌ پژوهشگرانه‌ای‌ است‌ که‌ توسط‌ دکتر ولایتی‌ با همین‌ هدف‌ والا نگاشته‌ شده‌ است.

از زندگی‌ سیداسماعیل‌ جرجانی‌ آگاهی‌ اندکی‌ در دست‌ است. ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌ رجالی‌ و زندگینامه‌نگار معروف‌ عرب‌ که‌ بین‌ سالهای‌ 599 هجری‌ قمری‌ تا 669 هجری‌ قمری‌ می‌زیسته، در کتاب‌ معروف‌ خود عیون‌الابناء فی‌ طبقات‌ الاطباء (بیروت، 1968، ص‌ 482) فقط‌ چند سطر به‌ شرح‌ احوال‌ او اختصاص‌ داده‌ است. یاقوت‌ حموی‌ در معجم‌البلدان‌ راجع‌ به‌ سیداسمعیل‌ جرجانی‌ چنین‌ می‌گوید: «ابوابراهیم‌ اسماعیل‌بن‌ الحسن‌ بن‌ محمد بن‌ احمد العلوی‌ الحسینی‌ من‌ اهل‌ جرجان، کان‌ عارفا بالطب‌ جدا، و له‌ فیه‌ تصانیف‌ حسنه`‌ مرغوب‌ فیها بالعربیه`‌ و الفارسیه`، انتقل‌ الی‌ خوارزم‌ و اقام‌ بها مده`‌ ثم‌ انتقل‌ الی‌ مرو فاقام‌ بها، و کان‌ من‌ افراد زمانه، و ذکر انه‌ سمع‌ اباالقاسم، وحدث‌ عنه‌ بکتاب‌ الاربعین‌ له، و اجاز لابی‌ سعدالسمعانی، و توفی‌ بمرو سنه`‌ 531.»‌

ابوابراهیم‌ اسماعیل‌بن‌ الحسن‌ بن‌ محمدبن‌ احمد العلوی‌ الحسینی‌ اهل‌ جرجان. او کاملا به‌ علم‌ پزشکی‌ آگاه‌ بود و تالیفات‌ ارزشمندی‌ به‌ عربی‌ و فارسی‌ داشت. به‌ خوارزم‌ سفر کرد و مدتی‌ در آنجا اقامت‌ نمود. او سپس‌ به‌ مرو رفت‌ و در آنجا مقام‌ کرد. او از افراد برجسته‌ زمان‌ خود بود و گفته‌ شده‌ است‌ از ابوالقاسم‌ قشیری‌ استماع‌ حدیث‌ کرده‌ و از کتاب‌ اربعین‌ قشیری‌ نقل‌ حدیث‌ کرده‌ و اجازه‌ نقل‌ حدیث‌ به‌ ابی‌ سعد سمعانی‌ داد و در سنه‌ 531 در مرو درگذشته‌ است. (یاقوت‌ حموی، معجم‌البلدان، دارالاحیاء التراث‌ العربی، بیروت، مجلد دوم، ص122)‌

سیداسماعیل‌ جرجانی‌ در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ پنجم‌ و نیمه‌ اول‌ قرن‌ ششم‌ هجری‌ قمری‌ می‌زیسته‌ است، یعنی‌ تماما در دوره‌ای‌ که‌ ایران‌ شرقی‌ زیر سلطه‌ سلسله‌ نیرومند تازه‌ به‌ قدرت‌ رسیده‌ ترکان‌ سلجوقی‌ بود. ‌

سیداسماعیل‌ جرجانی‌ در حدود سال‌ 435 هجری‌ قمری‌ در شهر گرگان‌ یا جرجان، در شمال‌ شرقی‌ ایران‌ کنونی، متولد شد. ویرانه‌های‌ آن‌ شهر قدیمی‌ هنوز هم‌ در سمت‌ غربی‌ شهر گنبد قابوس‌ یافت‌ می‌شود. درست‌ در همین‌ سال‌ بود که‌ طغرل، سردار سلجوقی، شهر گرگان‌ را به‌ تصرف‌ درآورد. گرگان‌ در آن‌ هنگام‌ منزلگاهی‌ بر سر راه‌ سپاهیان‌ ترک‌ بود که‌ میان‌ عراق‌ و ایل‌نشین‌های‌شان‌ در شرق‌ (ماوراءالنهر) رفت‌ و آمد می‌کردند. در همان‌ زمان، گرگان‌ عرصه‌ مجادلات‌ عقیدتی‌ نیز بود و پس‌ از افتادن‌ این‌ سرزمین‌ به‌ چنگ‌ سلجوقیان، آرام‌ آرام‌ رو به‌ افول‌ نهاد، تا آن‌ که‌ در عهد مغول‌ کاملا خراب‌ و از صفحه‌ روزگار محو شد. ‌

وی‌ از خانواده‌ای‌ از سادات‌ حسینی‌ بود که‌ از اصفهان‌ به‌ گرگان‌ کوچیده‌ بودند. گفته‌اند که‌ خانواده‌اش‌ با بزرگان‌ سلسله‌ آل‌ زیار روابط‌ نزدیک‌ داشته‌اند. این‌ اطلاع‌ از خود ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ برمی‌آید که‌ جرجانی‌ به‌ قم، به‌ نزد فرزندان‌ کوشیاربن‌ لبان‌ رفت‌ تا نسخه‌های‌ خطی‌ کوشیار را که‌ نزد آنان‌ بود، وارسی‌ کند. این‌ کوشیار، منجم‌ شاهان‌ قدیم‌ گرگان‌ بود و نیز مسلم‌ است‌ که‌ جرجانی‌ به‌ محافل‌ ادبا و دانشمندان‌ دینی‌ رفت‌ و آمد می‌کرده‌ است. ‌

جرجانی‌ در اوایل‌ جوانی‌ به‌ نیشابور، که‌ مرکز خراسان‌ بود، رفت. نیشابور گذشته‌ از آن‌ که‌ منزلگاه‌ طغرل‌ سلجوقی‌ و پایگاه‌ او برای‌ تاخت‌ و تازهایش‌ به‌ غرب‌ ایران‌ بود، مرکز عمده‌ فرهنگی‌ آن‌ زمان‌ به‌ شمار می‌رفت. جرجانی‌ برای‌ تحصیل‌ علم‌ و مخصوصا فراگرفتن‌ حدیث‌ به‌ نیشابور رفت‌ که‌ در آن‌ سالها محدث‌ و عارف‌ بزرگ‌ زمان، ابوالقاسم‌ قشیری‌ (376 تا 465 ه .ق) در آن‌ شهر، خلق‌ و خواص‌ را به‌ فراخور حال‌ ارشاد می‌کرد.‌

در مورد آموزش‌ پزشکی، وی‌ در مجالس‌ درس‌ ابن‌ ابی‌ صادق‌ النیشابوری‌ شرکت‌ می‌کرد. ابن‌ ابی‌ صادق‌ بر رساله‌ معروف‌ جالینوس‌ در فواید اعضا در 459 هجری‌ قمری‌ شرح‌ نوشته‌ است. وی‌ به‌ خوش‌ سخنی‌ و وعظ‌ نیکو شهرت‌ داشت، اما چون‌ زاهد بود و به‌ دنیا دلبستگی‌ نداشت، در دیری‌ معتکف‌ شد و دست‌ از طبابت‌ برداشت. اما به‌ تعلیم‌ طب‌ ادامه‌ می‌داد. کندری‌ (متوفی‌ در 456ه.'ق) که‌ وزیر طغرل‌ سلجوقی‌ بود از او رنجیده‌ خاطر شد و وی‌ را آزرد. علت‌ این‌ بود که‌ وقتی‌ کندری‌ به‌ بیماری‌ قولنج‌ دچار شده‌ بود، ابن‌ ابی‌صادق‌ راضی‌ نشد که‌ بر بالین‌ او برود و یکی‌ از شاگردان‌ خویش‌ را برای‌ درمان‌ او فرستاد. شاید این‌ بی‌اعتنایی‌ ابن‌ ابی‌صادق‌ به‌ علت‌ آن‌ بود که‌ کندری‌ مبارزه‌ با اشعریان‌ را وجهه‌ همت‌ خویش‌ ساخته‌ بود. ‌

جرجانی‌ یک‌ کتاب‌ جدلی‌ فلسفه‌ هم‌ نوشته‌ است‌ به‌ نام‌ کتاب‌ الردعلی‌ الفلاسفه‌ که‌ تاریخ‌ تالیف‌ آن‌ را نمی‌دانیم. کتاب‌ دیگر کتاب‌ الیوم‌ و اللیله‌ نام‌ دارد

باری، جرجانی‌ از طریق‌ همین‌ ابن‌ ابی‌صادق‌ با طب‌ جالینوسی‌ آشنایی‌ یافت. ناگفته‌ نگذاریم‌ که‌ تعلق‌ ابن‌ ابی‌صادق‌ به‌ مکتب‌ جالینوس‌ بسیار ژرف‌ و گسترده‌ بوده‌ است. ‌

احتمال‌ دارد که‌ جرجانی‌ در مجالس‌ درس‌ احمد فرخ‌ هم‌ شرکت‌ می‌کرده‌ است، زیرا که‌ در گفتار در باب‌ چشم، اقوال‌ او را نقل‌ کرده‌ است. ‌

در مورد ابوالقاسم‌ قشیری‌ هم‌ باید گفت‌ در زمانی‌ که‌ جرجانی‌ به‌ مجلس‌ درس‌ او حاضر می‌شد، قشیری‌ در اوج‌ شهرت‌ و افتخار بود زیرا به‌ قدرت‌ رسیدن‌ سلطان‌ تازه‌ سلجوقی، یعنی‌ آلب‌ ارسلان‌ (که‌ از 455 تا 465 سلطنت‌ کرد) و نیرو گرفتن‌ خواجه‌ نظام‌الملک‌ در مقام‌ وزارت‌ به‌ جای‌ کندری، سبب‌ رونق‌ مجدد مذهب‌ اشعری‌ شد. قشیری‌ توانست‌ بار دیگر بساط‌ تعلیم‌ و تربیت‌ و ارشاد خلق‌ و دعوت‌ آنها به‌ عرفان‌ را بگستراند.

در زمان‌ اقتدار قشیری‌ بود که‌ جرجانی‌ اجازه‌ یافت‌ که‌ قسمتی‌ از تعلیمات‌ او را اشاعه‌ دهد. به‌ گزارش‌ یاقوت‌ حموی، جرجانی‌ ماذون‌ به‌ نقل‌ و تعلیم‌ چهل‌ حدیث‌ شد. متاسفانه‌ نمی‌دانیم‌ این‌ احادیث‌ در باب‌ چه‌ موضوعی‌ بوده‌ است؛ بهداشت، پزشکی‌ (که‌ به‌ نام‌ طب‌الرسولص شهرت‌ داشت)، علوم‌ طبیعی، اخلاق‌ یا دین. ‌

مسلم‌ است‌ که‌ جرجانی‌ تحت‌ تاثیر عمیق‌ دین‌ و عرفان‌ اسلامی‌ بود. شخصیت‌ دینی‌ و معرفتی‌ سید در سراسر مباحث‌ مربوط‌ به‌ علم‌ اعمال‌ بدن‌ آدمی‌ (فیزیولوژی) ذخیره‌ منعکس‌ است. تاثیر ایمان‌ عمیق‌ به‌ اراده‌ و مشیت‌ الهی‌ هم‌ در حد اعلای‌ آن‌ در آثار جرجانی‌ مشهود می‌باشد. اشارات‌ مکرر جرجانی‌ به‌ عنایت‌ ایزدی‌ و ستایش‌ حق‌ تعالی‌ در سراسر کتاب‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. ‌

اما درباره‌ چگونگی‌ زندگی‌ عملی‌ او تا زمانی‌ که‌ به‌ خوارزم‌ رفت‌ هیچ‌ نمی‌دانیم، جز این‌ که‌ به‌ احتمال‌ زیاد کم‌ سفر می‌کرده‌ است. این‌ هم‌ محتمل‌ می‌نماید که‌ جرجانی‌ ناگزیر بوده‌ که‌ بخش‌ اول‌ عمر خود را میان‌ طبابت‌ (پزشکی‌ عملی) و درک‌ محضر بزرگان‌ دین‌ و عرفان‌ تقسیم‌ کند. مسلم‌ است‌ که‌ در سال‌ 504 ه .ق‌ که‌ جرجانی‌ خدمت‌ خود را به‌ قطب‌الدین‌ محمد خوارزمشاه‌ عرضه‌ کرد، به‌ اندازه‌ کافی‌ شهرت‌ و تبحر داشته‌ است. جرجانی‌ پیش‌ از این‌ کتابی‌ تالیف‌ کرده‌ بود به‌ نام‌ کتاب‌ فی‌ حفظ‌ الصحه‌ که‌ متاسفانه‌ هیچ‌ نسخه‌ای‌ از آن‌ بر جای‌ نمانده‌ است‌ و حتی‌ نمی‌دانیم‌ که‌ به‌ فارسی‌ بوده‌ است‌ یا به‌ عربی. لوتس‌ ریختر برنبورگ‌ (Lotz Richter Bernburg )نوشته‌ است‌ که‌ عبدالحسین‌ خان‌ زنوزی‌ تبریزی‌ از نسخه‌ای‌ از این‌ کتاب‌ که‌ در سال‌ 495 ه .ق‌ نوشته‌ شده‌ بود، خبر داده‌ است. مجیز قمی‌ هم‌ از یک‌ کتاب‌ دیگر جرجانی‌ به‌ نام‌ التحفه‌ السعدیه‌ خبر داده‌ است. ‌

افزون‌ بر این، امکان‌ دارد که‌ جرجانی‌ 9 کتاب‌ اول‌ دایره`‌المعارف‌ خود (ذخیره‌ خوارزمشاهی) را پیش‌ از رفتن‌ به‌ خوارزم‌ تالیف‌ کرده‌ باشد. قطب‌الدین‌ محمد که‌ کتاب‌ به‌ نام‌ او تالیف‌ شده‌ است‌ در آن‌ هنگام‌ برگمارده‌ سنجر پسر ملکشاه‌ سلجوقی‌ بوده‌ و به‌ نام‌ او بر خوارزم‌ فرمان‌ می‌راند. ‌

جرجانی، از آن‌ پس‌ بقیه‌ عمر خود را در خوارزم‌ گذرانید که‌ تقریبا منطبق‌ با همان‌ قلمرو خوارزم‌ باستانی‌ است. این‌ سرزمین‌ در دو سوی‌ رود پر آب‌ آمودریا (جیحون) گسترده‌ بوده‌ است. بخش‌ عمده‌ آن‌ را سرزمینی‌ میان‌ دریاچه‌ آرال‌ و دریای‌ مازندران‌ تشکیل‌ می‌داد که‌ گرگان‌ در جنوب‌ شرقی‌ آن‌ جا داشت. خوارزم‌ به‌ برکت‌ آبیاری‌ از آمودریا، سرزمینی‌ حاصلخیز و آبادان‌ بود و هرچند که‌ کشت‌ غله‌ در آنجا مرسوم‌ نبود (اکنون‌ هم‌ نیست‌ و محصول‌ عمده‌ ترکمنستان‌ که‌ عملا جایگزین‌ خوارزم‌ قدیم‌ است‌ پنبه، صیفی‌جات‌ و میوه‌ به‌ خصوص‌ انگور است) در عوض‌ هلو، انجیر و سیب‌ که‌ میوه‌های‌ عمده‌ خوارزم‌ بودند و انگور به‌ فراوانی‌ و در نهایت‌ خوبی‌ در آنجا عمل‌ می‌آمد. خربزه‌هایش‌ را درون‌ یخ‌ می‌نهادند و به‌ بغداد می‌بردند که‌ خوان‌ خلفای‌ بغداد را رونق‌ و زینت‌ بخشد. همچنین‌ درخت‌ توت‌ در آنجا فراوان‌ بود که‌ سبب‌ رونق‌ پرورش‌ کرم‌ ابریشم‌ می‌شد. وانگهی‌ از دریاچه‌ آرال‌ و دریای‌ مازندران‌ انواع‌ خوراکی‌های‌ دریایی، مخصوصا انواع‌ ماهی، به‌ دست‌ می‌آمد که‌ سیاحان‌ قرون‌ وسطی‌ به‌ تفصیل‌ از آنها یاد کرده‌اند. ‌

افزون‌ بر اینها، خوارزم‌ جایگاه‌ مبادله‌ میان‌ جهان‌ اسلام‌ و سرزمین‌ اسلاو بود. باشگیرها یا باشقیرها، انواع‌ پوست‌ جانوران‌ شکاری‌ را در آنجا عرضه‌ می‌کردند و ترکها، رده‌هایی‌ را که‌ در تاخت‌ و تازهایشان‌ به‌ اسارت‌ گرفته‌ بودند در آنجا در معرض‌ فروش‌ می‌گذاشتند. در شهر گرگانج‌ یا اورگنج‌ (که‌ امروز بخش‌ قدیمی‌ آن‌ تحت‌ نام‌ کهنه‌ اورگنج‌ در غرب‌ جیحون‌ و در ترکمنستان‌ و بخش‌ جدید آن‌ در شرق‌ جیحون‌ و در ازبکستان‌ واقع‌ است) که‌ پایتخت‌ خوارزم‌ بود، ترکان، سفارش‌های‌ بازرگانان‌ ایرانی‌ و عرب‌ را انجام‌ می‌دادند. ‌

چرا جرجانی‌ به‌ خوارزم‌ رفت؟ برای‌ این‌ که‌ هم‌ از رفاه‌ آن‌ سرزمین‌ آبادان‌ برخوردار شود و هم‌ از امنیت‌ حاکم‌ آنجا بهره‌ گیرد، زیرا در آن‌ روزگار آشفته، امنیت‌ نعمتی‌ گرانبها و ارجمند بود. جرجانی‌ در مقدمه‌ کتاب‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی، آنجا که‌ کتاب‌ را به‌ نام‌ حامی‌ خویش‌ کرده‌ است، با صراحت‌ به‌ این‌ نکته‌ اشاره‌ کرده‌ است: ‌

«چون‌ تقدیر ایزد تعالی‌ چنان‌ بود که‌ جمع‌کننده‌ این‌ کتاب‌ بنده‌ دعاگوی‌ خداوند خوارزمشاه... قصد خوارزم‌ کرد و به‌ خدمت‌ این‌ خداوند نیک‌بخت‌ شد اندر سال‌ پانصد و چهار از هجرت‌ و خوش‌ هوا و آب‌ این‌ ولایت‌ بدید و سیرت‌ و سیاست‌ و عدل‌ این‌ خداوند بشناخت‌ و امنی‌ کی‌ اندر ولایت‌ هست‌ از هیبت‌ و سیاست‌ او مژه‌ آن‌ بیافت‌ اینجا مقام‌ اختیار کرد و اندر سایه‌ عدل‌ و دولت‌ او بیاسود و بنعمت‌ و حشمت‌ او مستظهر گشت‌ و آثار نعمت‌ او بر احوال‌ خود بدید واجب‌ دانست‌ حق‌ نعمت‌ شناختن‌ و شکر آن‌ گزاردن‌ و رسم‌ خدمت‌ به‌ جای‌ آوردن‌ و ثمره‌ علمی‌ کی‌ مدتی‌ از عمر خویش‌ اندر آن‌ گذرانیدست‌ اندر ولایت‌ این‌ خداوند نشر کردن‌ بر این‌ نیت‌ این‌ کتاب‌ به‌ نام‌ این‌ خداوند جمع‌ کرد و کتاب‌ را ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ نام‌ کرد...( »سعیدی‌ سیرجانی، ذخیره‌ خوارزمشاهی، سیداسماعیل‌ جرجانی، بنیاد فرهنگ‌ ایران) ‌

جرجانی‌ هم‌ پزشک‌ دربار قطب‌الدین‌ محمد بود و هم‌ در راس‌ داروخانه‌ شهر جای‌ داشت. به‌ قول‌ ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌ ریاست‌ داروخانه‌ شهر، شغل‌ پردرآمدی‌ بود و هر ماه‌ هزار دینار از خزانه‌ شاهی‌ به‌ متصدی‌ آن‌ پرداخت‌ می‌شد. این‌ همه‌ کار، مانع‌ از آن‌ نمی‌شد که‌ جرجانی‌ تالیف‌ کتاب‌ خود را ادامه‌ دهد. خود او این‌ موضوع‌ را در پایان‌ کتاب، ضمن‌ بند کوتاهی‌ که‌ عذر نام‌ نهاده، بیان‌ کرده‌ است‌ (این‌ عذر و دو عذر دیگر در برخی‌ از نسخه‌های‌ خطی‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ از جمله‌ در نسخه‌ کتابخانه‌ بادلیان‌ به‌ شماره‌ 29C و نسخه‌ خطی‌ مجموعه‌ فریزر و در نسخه‌ مورد استناد سیرجانی‌ (برگ‌ 644) در تبیین‌ نسخه‌ بدلها مضبوط‌ است.) جرجانی‌ گفته‌ است‌ که‌ اشتغال‌ در داروخانه‌ تمام‌ وقت‌ او را می‌گرفته‌ و مانع‌ از آن‌ شده‌ است‌ که‌ آخرین‌ کتاب‌ را بنویسد و آن‌ جلد دهم‌ ذخیره‌ داروشناسی‌ و داروسازی‌ است، زیرا که‌ شمار اهالی‌ که‌ برای‌ معالجه‌ نزد او می‌آمدند بسیار بود. این‌ افراد سوال‌هایی‌ می‌کردند و توقع‌ داشتند که‌ پاسخ‌های‌ دقیق‌ به‌ آنها داده‌ شود. این‌ کار، فرصت‌ لازم‌ و فراغت‌ فکری‌ مناسب‌ برای‌ او باقی‌ نمی‌گذاشت‌ تا «جمله‌های‌ مناسب» را بیابد و «تعریف‌های‌ مطلوب» را به‌ دست‌ آورد و آنها را به‌ رشته‌ تالیف‌ بکشد. با وجود اینها، جرجانی‌ دایره`‌المعارف‌ خود را با کتاب‌ مربوط‌ به‌ داروشناسی‌ و داروسازی‌ به‌ پایان‌ برد و از این‌ هم‌ فراتر رفت. او در سال‌ 506 ه .ق‌ خلاصه‌ای‌ از آن‌ دایره`‌المعارف‌ فراهم‌ کرد و به‌ اتسز، پسر سلطان‌ خوارزم، که‌ خود طبیب‌ مخصوص‌ شده‌ بود، تقدیم‌ کرد. علاءالدین‌ اتسز که‌ در 492 ه .ق‌ متولد شده‌ بود، در آن‌ هنگام‌ در حدود 14 سال‌ داشت‌ و به‌ اسب‌ سواری‌ می‌پرداخت. او آماده‌ می‌شد که‌ سپهسالار لشکر و در عین‌ حال‌ وارث‌ تاج‌ و تخت‌ گردد. دقیقا به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ کتاب‌ مزبور «خفی‌ علائی» یعنی‌ همان‌ خلاصه‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ به‌ سوارکاری‌ جنگجو ارمغان‌ شده‌ است. این‌ کتاب‌ در دو جلد است‌ برای‌ آن‌ که‌ اتسز بتواند هرکدام‌ را در یکی‌ از دو چکمه‌ (خفی)های‌ خود جای‌ دهد. (در سالهای‌ اخیر این‌ کتاب‌ به‌ کوشش‌ مرحوم‌ دکتر نجم‌آبادی‌ و اینجانب‌ توسط‌ موسسه‌ اطلاعات‌ به‌ چاپ‌ رسید.) ‌

جرجانی‌ تحت‌ تاثیر عمیق‌ دین‌ و عرفان‌ اسلامی‌ بود. شخصیت‌ دینی‌ و معرفتی‌ سید در سراسر مباحث‌ مربوط‌ به‌ علم‌ اعمال‌ بدن‌ آدمی‌ (فیزیولوژی) ذخیره‌ منعکس‌ است. تاثیر ایمان‌ عمیق‌ به‌ اراده‌ و مشیت‌ الهی‌ هم‌ در حد اعلای‌ آن‌ در آثار جرجانی‌ مشهود می‌باشد

جرجانی‌ یک‌ کتاب‌ جدلی‌ فلسفه‌ هم‌ نوشته‌ است‌ به‌ نام‌ کتاب‌ الردعلی‌ الفلاسفه‌ که‌ تاریخ‌ تالیف‌ آن‌ را نمی‌دانیم. کتاب‌ دیگر کتاب‌ الیوم‌ و اللیله‌ نام‌ دارد که‌ به‌ قاضی‌ ابوسعید اشعری‌ تقدیم‌ شده‌ است. این‌ دو کتاب‌ را ظهیرالدین‌ بیهقی‌ نام‌ برده، اما هیچ‌ نسخه‌ای‌ از آن‌ شناخته‌ نشده‌ است. به‌ احتمال‌ زیاد جرجانی‌ رساله‌هایی‌ در منطق‌ ارسطویی‌ نگاشته‌ است: یکی‌ درباره‌ قیاس، فی‌القیاس، و دیگری‌ درباره‌ آنالیز، فی‌التحلیل، که‌ ریختر برنبورگ‌ نشانی‌ نسخه‌های‌ این‌ دو کتاب‌ را که‌ مکتوب‌ به‌ سال‌ 667 هستند، در کتابخانه‌ اسکوریال‌ می‌دهد. بیهقی‌ از دو کتاب‌ دیگر جرجانی‌ نیز نام‌ می‌برد که‌ نسخه‌ای‌ از آن‌ شناخته‌ نشده‌ است. یکی‌ وصیت‌نامه‌ و دیگری‌ رساله‌ متنبهه‌ (رساله‌ بیدارکننده) که‌ کوتاه‌ است‌ و بیهقی‌ بخشی‌ از آن‌ را نقل‌ کرده‌ است‌ و آن‌ گفتاری‌ است‌ در باب‌ دل‌ بریدن‌ از این‌ دنیا و بی‌علاقگی‌ به‌ لذایذ آن. در این‌ کتاب‌ می‌خوانیم:‌

«چه‌ بوده‌ است‌ ما را ای‌ برادر. در آرامیدن‌ بدین‌ فرومایه‌ گیتی‌ ناپایدار و سرای‌ بی‌قرار، که‌ به‌ پرورانیدن‌ این‌ تن‌ خاکی‌ و بدن‌ مغاکی‌ چنین‌ گراینده‌ گشته‌ایم.»‌

اما درباره‌ نوشته‌های‌ دیگر جرجانی، مثل‌ زبده‌الطب‌ که‌ دو روایت‌ فارسی‌ و عربی‌ آن‌ در یک‌ نسخه‌ خطی‌ مورخ‌ 1161 هجری‌ قمری‌ در کتابخانه‌ ملی‌ پاریس‌ یافت‌ می‌شود و کتاب‌ یادگار که‌ ظاهرا خلاصه‌ای‌ از خفی‌ علائی‌ با افزوده‌هایی‌ در زمینه‌ درمان‌ (که‌ نسخه‌هایی‌ از آن‌ در دست‌ است) و کتاب‌ دیگر او طب‌الملوکی‌ است‌ که‌ بنا به‌ گزارش‌ بیهقی‌ مانند یادگار در خوارزم‌ نگاشته‌ شده، اما هیچ‌ نسخه‌ای‌ از آن‌ باقی‌ نمانده‌ است. در مقابل‌ می‌توان‌ تاریخ‌ تالیف‌ الاغراض‌ الطبیه‌ و مباحث‌ العلائیه‌ را تعیین‌ کرد که‌ به‌ خواهش‌ مجدالدین‌ ابومحمد صاحب‌ ابن‌ محمد البخاری، وزیر اتسز خوارزمشاه، تالیف‌ شده‌ است. به‌ این‌ ترتیب‌ الاغراض‌ الطبیه‌ به‌ سفارش‌ وزیر، پس‌ از آن‌ تالیف‌ شده‌ است‌ که‌ اتسز به‌ جای‌ پدر خود نشسته‌ بوده‌ است، یعنی‌ بعد از سال‌ 522 هجری‌ قمری، این‌ وزیر به‌ احتمال، همان‌ امام‌ الصاحب‌ ابن‌ محمد بخاری‌ است‌ که‌ بیهقی‌ از او یاد کرده‌ است. نسخه‌ای‌ از این‌ کتاب‌ در کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ وجود دارد. (مراجعه‌ شود به: علم‌ در ایران‌ بنیاد فرهنگ‌ ایران، شماره‌ 3.)‌

آخرین‌ کتابی‌ که‌ جرجانی‌ تالیف‌ کرده‌ بود ترجمه‌ عربی‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ است‌ که، به‌ تصریح‌ خود جرجانی‌ در مقدمه‌ آن‌ ترجمه، سالهای‌ آخر عمر را صرف‌ آن‌ کرده‌ است‌ (علامه‌ آقا بزرگ‌ تهرانی، الذریعه‌ الی‌ تصانیف‌ الشیعه، دارالاضواء بیروت، 1403، ج‌ 10، صص‌ 10- 11.)‌

قطب‌ الدین‌ محمد خوارزمشاه‌ در سال‌ 521 قمری‌ درگذشت‌ و جرجانی‌ چند سالی‌ در خدمت‌ اتسز فرزند او بود. در سال‌ 529، این‌ خوارزمشاه‌ هنوز دست‌نشانده‌ وفادار سلطان‌ سنجر بود و حتی‌ همراه‌ او در جنگی‌ بر ضد سلطان‌ غزنه‌ شرکت‌ کرد.‌

جرجانی‌ یک‌ سال‌ در مرو (پایتخت‌ سنجر) ماندگار شد و فقط‌ پس‌ از بازگشت‌ اتسز از مرو به‌ بلخ‌ بود که‌ میان‌ اتسز و سنجر اختلاف‌ پدید آمد. بر اثر آن‌ اختلاف، در محرم‌ 533 جنگی‌ میان‌ آن‌ دو در گرفت. باری‌ جنگ‌ میان‌ اتسز و سنجر با تهاجم‌ پیشگیرانه‌ سنجر به‌ خوارزم‌ آغاز شد.‌

درست‌ نمی‌دانیم‌ جرجانی‌ چرا و در چه‌ شرایطی‌ به‌ مرو رفت. ولی‌ مسلم‌ است‌ که‌ در دربار سنجر مورد استقبال‌ قرار گرفت، مقرری‌ برایش‌ تعیین‌ شد و به‌ آموزش‌ پزشکی‌ ادامه‌ داد. احتمالا در همین‌ مرو بوده‌ است‌ که‌ ابوسعد سمعانی‌ جوان‌ (506 تا 563 ه - ق) نزد جرجانی‌ حدیث‌ آموخت.‌

مرو در آن‌ روزگار، بنابر قول‌ یاقوت‌ حموی، شهری‌ بود صاحب‌ ده‌ کتابخانه‌ و این‌ امر ممکن‌ است‌ دلیلی‌ دیگر برای‌ جذب‌ جرجانی‌ به‌ این‌ شهر بوده‌ باشد، علی‌الخصوص‌ که‌ خانواده‌ سمعانی‌ دارای‌ دو کتابخانه‌ بزرگ‌ در مرو بود.‌

عزیمت‌ جرجانی‌ از خوارزم‌ موجب‌ پدید آمدن‌ خلائی‌ شد که‌ اتسز برای‌ پر کردن‌ آن‌ با دشواری‌ روبه‌رو بود. محتوای‌ دو نامه‌ که‌ رشیدالدین‌ وطواط‌ شاعر و دبیر خوارزمشاه‌ نوشته‌ در دست‌ است. این‌ نامه‌ها که‌ در «رسائل‌ وطواط» ضبط‌ شده، خطاب‌ به‌ دو پزشک‌ بزرگ‌ بیمارستان‌ عضدی‌ بغداد، ابوالبرکات‌ بغدادی‌ و ابن‌ترمذ است. از این‌ دو پزشک‌ خواسته‌ شده‌ که‌ یکی‌ از شاگردان‌ خود را به‌ خوارزم‌ بفرستند. این‌ دو پزشک‌ در سال‌ 561 قمری‌ و یا اندکی‌ بعد از آن‌ درگذشتند.‌

مورخان‌ در تاریخ‌ فوت‌ جرجانی‌ در مرو، سالهای‌ متفاوتی‌ را ضبط‌ کرده‌اند. از 530 تا 535 هجری‌ قمری، در این‌ میان‌ سال‌ 531 بیش‌ از همه‌ تکرار شده‌ است. وقتی‌ که‌ ظهیرالدین‌ بیهقی‌ در سرخس‌ (نزدیکی‌ محل‌ سرخس‌ کنونی‌ ایران‌ در جنوب‌ مرو و شمال‌ مشهد) به‌ دیدار جرجانی‌ نایل‌ آمد، او را بسی‌ کهنسال‌ یافت‌ و در نوشته‌ خود چنین‌ آورده‌ است: «من‌ او را در سال‌ 531 در سرخس‌ دیدم، روزهای‌ آخر عمر را می‌گذراند.»‌

شخصیت‌ جرجانی‌ از ورای‌ آثارش‌ مشهود است. مردی‌ دقیق، در حد وسواس، خوشخو، خوش‌ برخورد، موشکاف‌ و اهل‌ میانه‌روی‌ و عارف‌ بود. بیهقی‌ او را «مردی‌ جدی، یار و همراه‌ و سخاوتمند» وصف‌ کرده‌ است. در واقع‌ مردی‌ بود که‌ در جامعه‌ و با جامعه‌ خود می‌زیست‌ و به‌ هیچ‌ روی‌ محصور در مطالعات‌ و تالیفات‌ خود نبود. ابن‌ ابی‌اصیبعه‌ او را «پزشکی‌ بزرگ‌ که‌ دارای‌ شایستگی‌ بسیار و علم‌ فراوان‌ بود» معرفی‌ کرده‌ است.‌

او پزشک‌ دربار بود و در این‌ مقام، افزون‌ بر درمان‌ معمولی‌ رایج‌ در آن‌ عصر، رایزن‌ دربار در رشته‌های‌ مختلف‌ نیز بود و به‌ هر گونه‌ پرسش‌ سلطان‌ درباره‌ علوم‌ طبیعی‌ پاسخ‌ می‌گفت. او همچنین‌ پزشک‌ نظامی‌ نیز بود. و این‌ از فصلهایی‌ از کتابش‌ که‌ به‌ زخمهای‌ سوارکاران‌ و آسیبهای‌ پوست‌ و زخمهای‌ ناشی‌ از جنگ‌ اختصاص‌ داده‌ است، معلوم‌ می‌شود. نکته‌ جالب‌ این‌ است‌ که‌ تنها موردی‌ که‌ در اغراض‌ الطبیه‌ به‌ چشم‌ پزشکی‌ اشاره‌ دارد، مربوط‌ به‌ زخم‌ پیکان‌ در چشم‌ است. او همچنین‌ پزشک‌ مردم‌ بود و به‌ احوال‌ و شرایط‌ زندگی‌ مردم‌ توجه‌ داشت‌ و به‌ شیوه‌های‌ نادرست‌ غذایی‌ آنان‌ خرده‌ می‌گرفت‌ و توصیه‌هایی‌ می‌کرد.‌ ‌

مذهب‌ جرجانی

جرجانی‌ مردی‌ متدین‌ و یکی‌ از حلقه‌های‌ زنجیر نقل‌ احادیث‌ و عارفی‌ دلسوخته‌ بود. دعائی‌ که‌ ذیلا بیهقی‌ از او نقل‌ کرده‌ حکایت‌ از عمق‌ معرفت‌ و دلسوختگی‌ او می‌کند:‌

«اللهم‌ انی‌ اسئلک‌ غیر متحکم‌ علیک‌ ان‌ تکفینی‌ مونه‌ هذاالجسد، الذی‌ هو سبب‌ کل‌ مذله‌ و اصل‌ کل‌ حاجه‌ و الجالب‌ الی‌ کل‌ بلیه‌ و الطالب‌ لکل‌ خطیئه‌ و ان‌ تصیر الخلاص‌ من‌ علی‌ احسن‌ وجه‌ و افضل‌ حال‌ الی‌ خیر معاد و احسن‌ مال‌ بمنک‌ و فضلک‌ یا ذالمن‌ و الافضال، برحمتک‌ یا ارحم‌ الراحمین‌ و یا خیر الناصرین.»‌

قرائن‌ و دلایل‌ قوی‌ بر تشیع‌ سید وجود دارد و حشر و نشر وی‌ با کبار علمای‌ اسلام‌ اعم‌ از سنی‌ و شیعه‌ نشانه‌ سعه‌ صدر و جامع‌نگری‌ اوست‌ که‌ هر کجا کسی‌ را می‌یافت‌ که‌ می‌توانست‌ از او بهره‌ علمی‌ و معرفتی‌ ببرد درنگ‌ نمی‌کرد و بیشترین‌ استفاده‌ معرفتی‌ را از شیخ‌ ابوالقاسم‌ عبدالکریم‌ قشیری‌ (م‌ 465) می‌نمود. قشیری‌ و شیخ‌ ابوسعید ابوالخیر (م‌ 440) از پیشگامان‌ عرفان‌ بودند که‌ در خراسان‌ و ماوراءالنهر بساط‌ ارشاد گسترده‌ بودند و هر کسی‌ با هر مذهبی‌ که‌ شوقی‌ در دل‌ و شوری‌ در سر داشت‌ از محضر آنها استفاده‌ می‌کرد.‌

بعضی‌ از آن‌ قرائن‌ و دلایل‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ است:‌

1 - خطبه‌ کتاب‌ ذخیره، به‌ عنوان‌ یک‌ قرینه‌ می‌تواند مورد استفاده‌ باشد:‌

«بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم. الحمدلله‌ رب‌ العالمین‌ حمد الشاکرین‌ و الصلوه‌ علی‌ النبی‌ محمد المصطفی‌ و علی‌ اله‌ الطاهرین‌ اجمعین» که‌ بسنده‌ کردن‌ به‌ درود فرستادن‌ بر آل‌ رسول‌ پس‌ از پیامبر (ص) خود یک‌ قرینه‌ به‌ تشیع‌ اوست.‌

2 - اشتهار وی‌ و صفاتی‌ که‌ دیگران‌ برای‌ او می‌شمردند و بر سیادت‌ و وابستگی‌اش‌ به‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌ و طهارت‌ علیهم‌السلام‌ تاکید داشتند. نظیر آنچه‌ که‌ بر بالای‌ دو صفحه‌ اول‌ متن‌ مورد تصحیح‌ سعیدی‌ سیرجانی‌ توسط‌ کاتبی‌ که‌ در سال‌ 603 هجری‌ نگاشته‌ شده، آمده‌ است: «کتاب‌ الاول‌ من‌ ذخیره‌ الخوارزمشاهیه‌ من‌ تصنیف‌ الامیر السید الامام‌ المرتضی‌ زین‌ الدین‌ جمال‌ العتره‌ اسمعیل‌ بن‌ الحسن‌ الحسینی»‌

3 - ارتباط‌ نزدیک‌ او و خانواده‌اش‌ با سلسله‌ آل‌ زیار که‌ از سلاطین‌ متعاطف‌ با شیعه‌ ایران‌ بودند.‌

4 - روابط‌ خوارزمشاهیان‌ با خلیفه‌ بغداد تیره‌ بود و حتی‌ قبل‌ از حمله‌ مغول، محمد خوارزمشاه‌ در آستانه‌ حمله‌ به‌ بغداد بود که‌ مغول‌ مهلت‌ نداد. بعضی‌ احتمال‌ می‌دهند که‌ خلیفه‌ در تحریک‌ مغول‌ به‌ حمله‌ به‌ قلمرو خوارزمشاهیان‌ نقش‌ داشته‌ است. و لذا خوارزمشاهیان‌ چندان‌ مطلوب‌ متعصبین‌ از برادران‌ اهل‌ سنت‌ نبودند و اقبال‌ سید از تقدیم‌ بخش‌ اعظم‌ کتابهای‌ خود به‌ خوارزمشاهیان‌ می‌تواند ولو به‌ طور غیرمستقیم‌ نشات‌ گرفته‌ از اعتقادات‌ وی‌ باشد.‌

5 - نام‌ کتاب‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ در کتاب‌ ارجمند الذریعه‌ الی‌ تصانیف‌ الشیعه‌ در زمره‌ تالیفاتی‌ که‌ توسط‌ شیعیان‌ انجام‌ شده‌ آمده‌ است: «الذخیره‌ فی‌الطب‌ للسید الامیر المرتضی‌ زین‌الدین‌ تاج‌ العتره‌ ابی‌ ابراهیم‌ اسماعیل‌ ابن‌ الحسین‌ بن‌ الحسن‌ الجرجانی‌ المتوفی‌ (535 ه - ق) او (531 ه ق) کتاب‌ فارسی‌ کبیر کتبه‌ باسم‌ السلطان‌ علاءالدین‌ تکش‌ خوارزمشاه‌ و لذا یقال‌ له‌ الذخیره‌ الخوارزمشاهیه‌ و هو مرتب‌ علی‌ عشره‌ کتب‌ فی‌ عده‌ مجلدات‌ و قد عربه‌ بنفسه‌ ایضا، و یوجد من‌ اول‌ الفارسی‌ الی‌ اخر الکتاب‌ السادس‌ فی‌ مکتبه‌ (المجلس) و تمام‌ مجلداته‌ فی‌ (الرضویه)` تاریخ‌ کتابه`‌ الجزء الا‌خیر منه‌ (669 ه . ق) و تاریخ‌ فراغه‌ من‌ تالیفه‌ (504 ه - ق) اوله‌ [الحمدالله‌ حمد الشاکرین( »...]علامه‌ آقا بزرگ‌ تهرانی، الذریعه‌ الی‌ تصانیف‌ الشیعه، دارالاضواء بیروت، 1403، ج‌ 10، صص‌ 11 10.)‌

6 - از سید اسمعیل‌ جرجانی‌ در کتاب‌ عظیم‌ اعیان‌ الشیعه‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از مولفین‌ شیعه‌ نام‌ برده‌ شده‌ است:‌

«اسماعیل‌ بن‌ ابی‌ الحسن‌ الحسینی‌ الجرجانی‌ له‌ کتاب‌ الاغراض‌ الطبیه‌ و المباحث‌ العلائیه‌ اهداه‌ الی‌ مجلس‌ العلاء فارسی‌ فی‌ الطب.( »الامام‌ السید محسن‌ الامین، اعیان‌ الشیعه، دارالتعارف، للمطبوعات‌ 1403، ج‌ 3، ص‌ 310.)‌

7 - در مقدمه‌ فصل‌ پنجم‌ کتاب‌ الاغراض‌ الطبیه‌ و المباحث‌ العلائیه‌ تالیف‌ سیداسماعیل‌ جرجانی‌ چنین‌ آمده‌ است:‌

«بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌ رب‌ اعن‌ ویسر الحمدلله‌ الذی‌ اذهب‌ عنا الحزن‌ و احسن‌ معنا بالخلق‌ احسن‌ ثم‌ اصلوه‌ والسلام‌ علی‌ محمد و اله‌ ابی‌ الحسن‌ و علی‌ اولادهما الحسین‌ والحسن‌ و من‌ بعدهم‌ الائمه‌ المعصومین‌ حتی‌ صاحب‌ الزمان‌ محمد بن‌ الحسن‌ علیهم‌ الصلوه‌ والسلم‌ و علی‌ جمیع‌ المهاجرین‌ و الانصار و سلم‌ تسلیما کثیرا»‌

(سیداسماعیل‌ جرجانی، کتاب‌ الاغراض‌ الطبیه‌ و المباحث‌ العلائیه، انتشارات‌ بنیاد فرهنگ‌ ایران، 1345، ص‌ 639، ه ش.)‌

مرحوم‌ سیداسماعیل‌ در این‌ مقدمه‌ کاملا بر اعتقادات‌ خویش‌ به‌ عنوان‌ یک‌ شیعه‌ امامیه‌ تصریح‌ کرده‌ است.‌ ‌

اهمیت‌ جرجانی‌ در پزشکی‌

اهمیت‌ جرجانی‌ در طب‌ از دو جهت‌ است. جهت‌ اول‌ این‌ که، پس‌ از ابن‌سینا اولین‌ طبیبی‌ است‌ که‌ کلیه‌ فصول‌ پزشکی‌ را مورد مداقه‌ و بحث‌ قرار داده‌ و بر دانش‌ گذشتگان‌ افزوده‌ است. جهت‌ دوم‌ این‌ که‌ بخش‌ اعظم‌ کتابهای‌ خود را به‌ زبان‌ فارسی‌ تالیف‌ کرده‌ است‌ که‌ تا آن‌ زمان‌ کسی‌ به‌ این‌ وسعت‌ به‌ تدوین‌ متون‌ پزشکی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ اقدام‌ نکرده‌ بود و کتابهای‌ وی‌ بخصوص‌ ذخیره، متنی‌ اساسی‌ و ماندنی‌ در علوم‌ پزشکی‌ و ماخذی‌ برای‌ اصطلاحات‌ این‌ رشته‌ و حوزه‌های‌ مربوط‌ می‌باشد.‌

کتاب‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ از زمان‌ تالیف‌ به‌ بعد همواره‌ جزو ارکان‌ کتب‌ طبی‌ شمرده‌ می‌شده‌ است‌ و بنابه‌ قولی‌ هر که‌ می‌خواست‌ در پزشکی‌ ماهر شود می‌بایست‌ یکی‌ از کتابهای‌ سته‌ عشر جالینوس، حاوی‌ محمد بن‌ زکریای‌ رازی، قانون‌ ابن‌ سینا، کتاب‌ المائه‌ ابوسهل‌ مسیحی‌ و ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ سیداسمعیل‌ جرجانی‌ را به‌ دقت‌ مطالعه‌ کرده‌ باشد.‌

بر اثر اهمیتی‌ که‌ ذخیره‌ در عالم‌ پزشکی‌ پیدا کرده‌ ترجمه‌ای‌ از آن‌ به‌ عبری‌ و سپس‌ به‌ ترکی‌ توسط‌ ابوالفضل‌ محمد بن‌ ادریس‌ الدفتری‌ متوفی‌ به‌ سال‌ 982 هجری‌ قمری‌ صورت‌ گرفت‌ (دکتر ذبیح‌الله‌ صفا، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران، ج‌ 2، صص‌ 944- 946.)‌

‌‌دکتر علی‌اکبر ولایتی‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها