با محمد احصایی نقاش و طراح

آزادی هنرمند مسوولیت برای تربیت

هر انقلابی هنر خاص خودش را همراه خودش می‌آورد. انقلاب ایران هم از این جریان دور نبود. این انقلاب، نوعی از هنر و دیدگاه را تقویت کرد که عدالت، اسلام و مبارزه با سلطه‌گری‌ها مهمترین دغدغه‌هایش بود. در سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی، برخی کج‌خلقی‌ها بر هنر ایران بخصوص برنقاشی تحمیل شد اما داوری‌های سال‌های ابتدای انقلاب نباید در حکم مرجعی برای تاریخ نقاشی ایران قرار گیرد. نقاشی ایران پس از انقلاب از محتوا خالی نشد، فقط این بار فرم اثر هنری، تعیین‌کننده محتوا بود نه پیامی‌که قرار است منتقل کند. اما این نهال بتازگی پاگرفته است و هنوز بر ثمره دادنش شک و تردید وجود دارد. برای بررسی هنر معاصر ایران چگونگی شکل‌گیری آن، تحولات آن در انقلاب و موضوعاتی از این دست به سراغ یکی از استادان بنام هنر ایران که علاوه بر هنر نقاشی، نقاشی خط را هم به حد اعلی پرورش داد، یعنی محمد احصایی رفتیم و با او به گفتگو نشستیم.
کد خبر: ۲۴۴۷۳۶

همیشه انقلاب‌ها بر تمام سطوح جامعه تاثیراتی می‌گذارند. فرهنگ و هنر نیز از این قاعده مستثنا نیستند. بحث در مورد انقلاب اسلامی ‌ایران است. اگر بخواهیم نقاشی بعد و قبل از انقلاب را بررسی کنیم در محتوا و سبک کاری آیا تغییراتی در نقاشی معاصر ما روی داد؟

برای این بررسی باید به کمی‌عقب‌تر برگردیم و به جنبش نو و شروع جریان معاصر در هنر ایران بپردازیم که تاریخ آن به حدود دهه‌های 20 بر می‌گردد که با آمدن مرحوم ضیاء‌پور و راه‌اندازی مجله خروس جنگی و طرح مدرنیسم در ایران شروع شد. در واقع پیش از مکتب کمال‌الملک یا نقاشی دوره قاجار.

بعد از شهریور 20 می‌توان صحبت را عوض کرد و نقاشی معاصر را شروع شده دانست. درخصوص مدرن و مدرنیسم نمی‌خواهم صحبت کنم زیرا در مملکت ما پرداختن به شکل نقاشی سنتی و معاصر صحیح‌تر است تا نقاشی مدرن و مدرنیسم و اصولا معنای مدرنیسم که چندان به ما تعلق نمی‌گیرد. در ایران جز چند نفر که در ظاهر ادعای مدرنیسم و نفی گذشته داشتند و به حال و آینده فکر می‌کردند، ولی در باطن در حال و هوای ایران زندگی می‌کردند و حرف‌های سنتی می‌زدند، من یک مدرنیسم واقعی ندیدم. البته نمی‌توان به این جریان خرده گرفت زیرا هم به دلایل اجتماعی هم تربیتی و هم فلسفی نمی‌توان انتظار داشت که ایرانی‌ها به آنچه که معنای واقعی مدرنیسم است دست یابند.

به هر حال، نقاشی معاصر ایران از شهریور 20 به بعد با نقاشانی که از اروپا آمدند مانند ضیاءپور، مارکو گریگوریان، جوادی‌پور و حمیدی شروع شد که آموزش‌هایی را که در اروپا دیده بودند در تکنیک‌های اجرایی خلاصه کردند و به ایرانی‌ها آموزش دادند منتهی از بین افرادی که در این دهه ظهور کردند، کسانی توانستند موفق شوند و آثاری ماندگار از خود بر جای بگذارند که مطالعه در فرهنگ بومی‌داشتند و ریشه در هویت خودشان داشتند.

عناصری که امکان حضور در نقاشی را دارند، به هنرمند امکان می‌دهند انتخاب شخصی بر اساس نیت شخصی بکند و روایت شخصی خود را ارائه دهد. برخی در کارشان و آنچه که ارائه می‌کنند، برآیند و سنتز شناختشان از اطراف و چیزی از شخص و من هنرمندشان است. ما در این زمینه کارهای اورجینال کم داریم؛ زیرا نقاشانی که عصر معاصر نقاشی را آغاز کردند، بیشتر تربیت و آموزش خود را از اروپا گرفته بودند و به گذشته‌های خود کمی‌ بی‌تفاوت بودند.

نقاشی‌ای که از غرب تکنیک‌ها و ایسم‌هایش آمد ارائه کارهایش هم با مفاهیم تازه به نظر می‌رسید. موضوعات اجتماعی و روایت شخصی در برخورد عواطف با اطراف وارد هنر نقاشی ایران شد و به نوعی تکنیک با مفهوم جابه‌جا شد گر چه نقاشی یک سفره عقد و یا هر چیز بومی‌دیگری هم می‌تواند پیام یا ثبت یک لحظه تاریخی و فرهنگی یک خانواده و یک هویت باشد، اما محتوای این با بیان شخصی هنرمند که چیزی خاص خود را می‌گوید، متفاوت است.

نقاشان و هنرمندان معاصر با بیان عواطف شخصی و گفتمان نو و معاصر حضور خودشان را ثابت کردند و آثارشان را به جا گذاشتند این معنی معاصر بودن است. این نقاشان بیشتر ماجرای کارهایشان مسائل فرهنگی و اجتماعی است و اعتراض در آن کمتر است. مثلا کارهای فاخر آقای آغداشلو یک اعتراض بسیار خشن و رنج‌آوری دارد، ولی آنچنان با شکوه و تجمل ارائه شده که سیلی‌ای که قرار است مخاطب بخورد، تبدیل به یک نوازش لطیف شده است. این ادب هنر هنرمندان ما در آن دوره است که نمی‌شود آن را با مدرنیسم غرب که برخورد روحی بسیار خشنی دارد، یکی دانست.

ما اساسا آدم‌های ملاحظه کار مودب و با توجهی هستیم. این را هم تربیت ما به ما القا کرده و هم جامعه مواظب رفتارهای هنرمندان بوده و هست. خاطرم هست پیش از انقلاب یک نقاش نمایشگاهی بسیار بی‌ادبانه گذاشته بود که آقای مجابی که آن زمان در روزنامه اطلاعات کار می‌کرد، یک نقد بسیار تند و تیز بر آن نوشت تا آنجا که این فرد مجبور شد نمایشگاهش را جمع کند، در حالی که این مدل کارهای پرده‌دری و گستاخی محض حتی در دانشگاه‌های غربی آموزش داده می‌شد و می‌شود.

این محافظه‌کاری در هنر معاصر خوب است یا بد؟

چند وجهی است، می‌تواند به معنای خوب هم نباشد بخصوص وقتی قرار می‌شود سانسور در کار باشد. مثلا دولتمردی به طور مشخص مورد انتقاد یک هنرمند قرار می‌گیرد و این هنرمند تصمیم دارد با هنرش عکس‌العملی نشان دهد ولی در جایی مثل مملکت ما به دلیل خودسانسوری‌ها نمی‌تواند کار و انتقاد خود را با زبان هنر ادا کند، پس ملاحظه می‌کند و قید انتقاد را می‌زند، ولی ناراحتی خود را فراموش نمی‌کند. وقتی این اتفاق بیفتد، در باطن و ضمیر هنرمند همیشه یک ملاحظه و سانسور هست که گاهی اوقات یک ارزشی را خراب می‌کند.

در این زمینه غرب محاسبه کرده و ارزش‌ها و غیرارزش‌ها را با هم سنجیده و پی برده که ضرر نقد کمتر از ملاحظه کاری است. اگر هنرمند وجدان زندگی و اجتماعی داشته باشد و اجازه داشته باشد، بیان کند، نقد و قضاوت کند بهتر است. باور کنید آزادی هنرمندان به همراه احساس مسوولیت برای تعلیم و تربیت جامعه بسیار مهم است.

این بحث شما را چگونه می‌توان به هنر این 30 سالگی گذشته و پیش از انقلاب بسط داد؟

هنر معاصر به طور کلی یک بخش مقدماتی تا سال‌های 30 بود، بخش دوم از 30 تا 57 و یک دوره هم از انقلاب تا اکنون. دوره اول شاهد بروز هنر آکادمیک هستیم که نقل قولی از ایسم‌های اروپایی بود. در دوره دوم شرایطی پیش می‌آید که هنرمندان ضمن مطالعه ماجرای دوره قبل بالاخره به یک نقد و نظری هم می‌رسند و در فرهنگ خود جستجو می‌کند، هر چند بعضا از طرف خارجی‌ها این جریان تقویت می‌شود مانند بنیاد گری (gray) که با توجه و خرید کارهای مدرنیست‌های رجوع کننده به گذشته‌های فرهنگی خودمان، فرهنگ مطالعه در تاریخ گذشته‌مان را زیاد می‌کند.

خود من در سال 1966 در نیویورک شاگرد بورلی هیلز بودم. وقتی کارهایم را به او نشان دادم به عنوان تشویق ایستاد و به دانشجوهای دیگر گفت احصائی نمونه کسی است که به هنر خودش نگاه می‌کند و به من توصیه کرد که با هنر خودم کار کنم. در یک جمله می‌توان گفت در سالهای اول دهه 50 بازگشت به خود توجه بیشتری داشت.

پس می‌توان پرسید پیش از انقلاب این حمایت‌ها جهت دهی داشت و به قشر خاصی توجه داشت یا عام صورت می‌گرفت؟

خط قرمزی بود به نام حکومت و دربار که هر کس به آن وارد نمی‌شد، می‌توانست به کار خود ادامه دهد.

رشد تعداد دانشکده‌ها گالری‌ها و نقاشان باعث شده تا نسبت آزادی در پس از انقلاب بیشتر از قبل از انقلاب باشد

اینجا یک نکته مثبت هم بود این‌که در آن زمان از کسانی که کارهایشان اورژینال بود حمایت بیشتری می‌شد زیرا کسانی را که جهت حمایت‌ها را انتخاب می‌کردند، همگی از خود مردم بودند و از سوی دیگر هنر شناسان آگاهی بودند که نظرات آنها کم و بیش صائب بود.

من اعتقاد ندارم هنرمندان ما مزدور بودند. هنرمندانی بودند که حکومت یا دربار آنها را دوست داشته باشد، ولی مزدور نبودند. اصولا هنرمند به درد نخورترین آدم برای هر حکومتی است زیرا بلافاصله رابطه او لو رفته و همه او را مورد شماتت قرار می‌دهند و اساسا طبیعتش هم به درد حکومت نمی‌خورد و ماندگار نمی‌شود.

در صحبت‌هایتان به خط قرمز آن دوره اشاره کردید. آیا هیچ وقت اجتماع هنرمندان نیازی به این‌که وارد این حوزه شوند و انتقاد کنند، دیده نشد؟ اگر بود آیا تلاشی هم برای نقد شد؟

نسبتا بود و هنرمندان با این مساله به تسامح برخورد می‌کردند؛ مثلا بهمن محصص هنرمند بسیار بهتری بود که به این روش انتقادهای زیادی می‌کرد. او مجسمه‌ای از شاه درست کرد و به دست او یک چماق داد.

در هر حال، پس از سال‌های 30 تا سالهای 57 مخصوصا از 45 به بعد یک جور تحرک در هنر معاصر به وجود آمد و جستجوگری در هنرمندان اصیل پیدا شد و نقل و هویت خودشان را پیدا کردند. افرادی که سقاخانه‌ای کار کردند، کسانی که مانند من خوشنویسی یا نقاشیخط کار کردند از این دست بودند.

تحرک بود یا شکوفایی؟

بیشتر شکوفایی بود چون که برای تحرک باید یک دوره زمانی بگذرد تا نهادینه شود، ولی این جریان‌ها در هنر ما آن زمان تازه شروع شده بود که نتیجه آن تلاش هنرمندان، پس از انقلاب نمایان شد و بازدهی آن پیش آمد.

خوشبختانه افرادی که در دوارن انقلاب بالیدند، دانشجو بودند و روحیه انقلابی مردمی‌ نیز داشتند، رفتارشان سازنده و چشمگیر شد نقاشانی مثل خسروجردی، صادقی، چلیپا، پلنگی، اسکندری وقتی فارغ‌التحصیل شدند از هنرشان در جهت معرفی و طرفداری از انقلاب و اشاعه ارزش‌های انقلاب، فرهنگ انقلاب و معارف دینی با آثار ماندگاری که از خود بر جای گذاشتند، استفاده کردند.

حوزه دیگری که پس از انقلاب باید آنها را بررسی کرد، نقاشانی هستند که به وسیله استادان پیش از انقلاب آموزش دیده و دارای مهارت شدند.

یکی دیگر از وجه تمایزهای نقاشی قبل و بعد از انقلاب در تعداد کسانی که به نقاشی می‌پردازند به خصوص خانم‌هاست که این اختلاف باور نکردنی است. ما از نظر تعداد افراد حرفه‌ای شاهد تفاوت فاحشی میان نقاشان قبل و بعد از انقلاب هستیم.

در اینجا می‌خواهم به افزایش تعداد گالری‌ها بعد از انقلاب نیز اشاره کنم که این هم نشان دهنده تقویت هنر و رشد آن بعد از انقلاب شده است.

پس از انقلاب 2 اتفاق عمده افتاد؛ اول این‌که دانشکده‌ها و تعداد نقاشان به نسبت جمعیت رشد بسیاری داشت و دوم این‌که از نظر محتوایی می‌توان چند گروه را ببینیم، یعنی نسبت آزادی در پس از انقلاب برای نقاشی بیشتر از قبل از انقلاب است.

شاید فکر کنید الان در حال شعار دادن هستم ولی این‌گونه نیست. الان چیزهایی ممنوع است که مربوط به شرع است و این کاملا درست است، با شعائر دینی نمی‌شود شوخی کرد.

یکی از اتفاقات مهم سال‌های انقلاب در عرصه نقاشی نمایشگاه معروف حسینیه ارشاد است. این نمایشگاه چه تاثیری در هنر بعد از انقلاب گذاشت؟

بچه‌های مسلمان و دینی دانشکده هنرهای زیبا در جریان انقلاب آثاری را خلق کردند و در حسینیه ارشاد به نمایش گذاشتند. اینجا باید به فراست و باهوشی مدیران حسینیه ارشاد آفرین گفت که با تمام تحرکاتی که دسته‌های چپ و مارکسیست می‌کردند، این نمایشگاه را در حسینیه ارشاد برگزار کردند و تاثیرگذاری هنر تجسمی‌ بر انقلاب از حسینیه ارشاد شروع شد. اتفاقا پوستر این نمایشگاه که کلمه طیبه لااله‌الاالله بود را خود من نوشتم. این نمایشگاه آنقدر با استقبال روبه‌رو شد که حتی از پوستر آن زینک مسی درست و تیراژ میلیونی چاپ کردند.

این نمایشگاه با امکانات فراوان صدا و سیما در مراکز استان‌ها به صورت دوره‌ای به نمایش درآمد و مردم با هنر تجسمی‌از نوع انقلابی، ارزشی و دینی آشنا شدند.

افرادی که در این نمایشگاه حضور داشتند، سهم بزرگی بر گردن هنر معاصر ارزشی و دینی معاصر ما دارند.

مجید احمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها