در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
الف) مبانی فلسفی زیباییشناسی و هنر
- زیبایی، مقولهای انسانی است. در نزد مطهری، حیوان نه قادر است زیبایی را درک کند و نه تمایلی به زیبایی دارد؛ بنابراین، یکی از فصول ممیز میان انسان و سایر موجودات، درک و گرایش آدمی به زیبایی است.
-گرایش به زیبایی و جمال، در همه انسانها به نحو اطلاق وجود دارد، چه آن را «زیباییدوستی» و چه آن را «زیباییآفرینی» یعنی «هنر» بنامیم. هیچکس نیست که از این احساس تهی باشد. انسانها در پوشیدن لباس و انتخاب مسکن و ... به زیبایی اهمیت زیادی میدهند.1
- ستایش و تقدیس زیبایی نیز مخصوص انسان است. آدمی وقتی در برابر کمال و جمال و زیبایی و بهاء قرار میگیرد، احساس ستایش در وی به صورت عکسالعملی طبیعی پیدا میشود که این احساس در حیوان نیست. حیوان نه آن کمال و جمال و عظمت را درک میکند و نه قدرت دارد که ستایشگر این اوصاف باشد.2
«فطرت» سنگبنای اندیشههای مطهری محسوب میشود. وی استعداد درک و گرایش به زیبایی و هنر را جزء فطرت انسانی دانسته است. بنابراین بدون فهم فطرت، مطابق تفسیر مرحوم مطهری، امکان ریشهیابی نظریه زیباییشناسی در نزد وی وجود ندارد.
فطرت، نقطه اختلاف انسان از حیوان و یا فصل منطقی انسان است. ازجمله این فطرتها، درک زیباییها و گرایش به زیبایی و ابداع دخل و خلاقیت است که محصولش هنر است. بدیهی است که قبول نظریه مطهری بر مبنای زیباییها، منوط به آن است که اولا درک و گرایش به زیبایی را منحصر به انسان بدانیم و ثانیا زیبایی و هنر را جزو تمایلات طبیعی انسان قلمداد کنیم. واژه فطری در اندیشه مطهری به معنای طبیعی است؛ یعنی نوع انسانها که میانگینشان آدمهای طبیعی هستند، بدون هیچ علت خارجی، در عمق ذاتشان به زیبایی تمایل دارند و به طور طبیعی به دنبال هنر میروند. به عبارت دیگر، اگر انسانی یا انسانهایی در جزیرهای بودند که به صورت خودرو رشد میکردند و تحت تاثیر عوامل اجتماعی قرار نمیگرفتند، به صورت طبیعی، به هنر و زیبایی توجه میکردند. مطهری با این پیشفرض و قبول تعامل سه حوزه «فلسفه» ، «دین» و «علم» معتقد است که دین، مبتنی بر فطرت انسانی بنا شده است. بنابراین اسلام و همه ادیان به زیبایی و هنر توجه تام کرده و بزرگترین مشوق به فعلیت رساندن استعدادهای هنری هستند. روشن است که در این موضع، جمع معتنابهی از روحانیون و روشنفکران دینی با استاد مطهری همسخن نیستند؛ بلکه برعکس، معتقدند دین نه تنها دعوت به هنرها ندارد که در موارد متعددی در تضاد با هنر قرار میگیرد.3
نظریه فطرت4
مرحوم مطهری ، چهار سلسله بحث درباره فطرت در سطوح گوناگون انجام داده است. وی نسبت به هیچ موضوعی به اندازه فطرت عنایت نداشته است و البته این نظریه این قدر اساسی است که اگر کسی بتواند آن را سست کند، قسمت اعظم اندیشههای شهید مطهری فرو خواهد ریخت. نگارنده مختصرا تا آنجا که به ضرورت فهم این مقاله اقتضاء کند، چکیده نظر ایشان را مطرح میکند.
انسان و حیوان در برخی ادراکات و گرایشها مشترک و در برخی ادراکات و گرایشها اختلاف دارند. درک حسی، خیالی و وهمی، مشترک میان انسان با حیوانات است؛ اما درک عقلی منحصر به انسان است و حیوانات فاقد آن هستند. در ناحیه تمایلات و جاذبهها نیز تمایل به فرزند، غرایز جنسی و به طور کامل تمایلاتی که به نوعی ریشه در جسم دارد، مشترک میان انسان و حیوان است؛ اما گرایش به حقیقتجویی، گرایش به پیشرفت و تکامل در نحوه زندگی، اخلاق و پرستش در انسان وجود دارد و در حیوان قابلمشاهده نیست. در حقیقت، «فطرتها» مبنای اختلافات ذاتی میان انسان و حیوان هستند. ادراکات و گرایشهایی که تنها در انسان یافت میشود و بقیه موجودات از آن حظ و بهرهای ندارند و در حقیقت نوعیت انسان اقتضای آن ادراکات و گرایشها را پیدا کرده، در اندیشه مطهری، به «فطرت» تعبیر شده است. از این رو انسانها دو دسته فطرت دارند:
1- فطرت ادراکی 2- فطرت گرایشی
ادراکات فطری، سنگ بنای تمام علوم و فلسفههاست و علمای منطق از آن به ادراکات اولیه یا علوم بدیهی یاد میکنند. بدون ادراکات بدیهی، هیچ علم و فلسفهای قابل اثبات نخواهد بود و بشر برای همیشه در شک و تردید غوطهور خواهد شد. گرایشهای فطری نیز از مقوله میل و غرایز انسانیاند و شامل تمایلاتی هستند که در همه انسانها، در همه زمانها و مکانها وجود دارد. این گرایشهای ریشه در شعور و من انسانی دارد. راه اثبات این گرایشها مشاهده فلسفی و دقت در روان آدمی است. مرحوم مطهری مبتنی بر تحقیقات روانشناسی، گرایشهای خاص انسانی را در 5 مقوله آورده است:
1- حقیقتجویی 2- اخلاق 3- عشق و پرستش 4- زیبایی و هنر 5- خلاقیت و ابتکار
حیوانات در این گرایشها با انسان شرکت ندارند. انسان به تعبیر ملاصدرا در حرکت تکاملی- جوهری خویش که از جماد شروع کرده و مرحله نباتی و حیوانی را طی کرده است، در سیر تکاملی، وقتی به مرحله انسانی میرسد، واجد برخی گرایشها شده است. تفسیر فطرت در اندیشه مطهری، اشاره به این دسته از گرایشهاست.
نکته مهم دیگر در فهم فطرت آن است که واژه «فطری» مشترک میان مطهری و فیلسوفانی چون کانت و دکارت است. دکارت و کانت به معلومات فطری قائلند؛ اما مراد آنان از فطرت، نسبتی با منظور مطهری ندارد. در نزد کانت و دکارت، معلومات فطری به آن دسته معلومات گفته میشود که جزو خلقت ذهن است؛ یعنی انسان وقتی متولد میشود، این معلومات را به طور خودکار داراست؛ حال آن که در نظریه مطهری، انسان وقتی به دنیا میآید مانند صفحه سفیدی است که نانوشته است، برخلاف کانت که میگوید انسان وقتی پای به دنیا میگذارد، از ابتدا صفحه نوشته شده است. علیت، کمیت، کیفیت، بدیهیات اولیه و به طور کلی مقولات دوازدهگانهای که وی برمیشمرد، روی صفحه عقل انسان نقش بسته است. مطهری معتقد است که انسان در ابتدای تولد، ذهن ندارد؛ اما نسبتش با حقایق یکسان نیست. چنین نیست که برای وی هر خطی که نوشته شود، یکسان باشد؛ بلکه وی معتقد است آدمی درست مانند «بذر» است که بالقوه حامل فعلیتی است و هر نوع فعلیتی، کمال وی محسوب نمیشود؛ بلکه همان طور که بذر یک میوه، سیر طبیعیاش در آن است که به میوه خاصی منتهی شود، آدمی نیز در نظام آفرینش خط سیر تکاملی دارد که غایت آن، انسانیت است.
مبنای دیگری که در آثار مرحوم مطهری به عنوان مبانی زیباییشناسی مطرح شده است، در مباحث «فلسفه اخلاق» است. گروهی اخلاق را از مقوله زیبایی میدانند و معتقدند اگر در بشر حس زیباییشناسی پرورش پیدا کند، هرگز به گناه و انحراف میل نمیکند
نهال گلابی در ابتدای اسفند، نه برگ دارد، نه شکوفه و نه میوه؛ اما استعداد میوهای مخصوص را داراست. نهال گلابی استعداد گلابی شدن را دارد. اگر این نهال به حال طبیعی خود رها شده، صرفا احتیاجاتش مرتفع شده با آفتهایش مبارزه گردد، آیندهاش از هماکنون روشن است، حتی میتوان حدس زد که برگهایش چه شکل و چه رنگ و میوههایش چگونهاند؛ اما اگر درخت گلابی را با درخت دیگری مانند سیب پیوند بزنند، شکل اولیهاش تغییر میکند و از حالت طبیعی خارج میشود و به اصطلاح «مسخ» خواهد شد.
با این بیان، فطرتها معلومات و گرایشهایی هستند که اگرچه انسان با آن معلومات و گرایشها به دنیا نمیآید، بتدریج و بدونآن که نیاز به معلم و استاد داشته باشد، آن معلومات برایش کشف میشود و آن تمایلات در او به صورت بالفعل درمیآید.
بنابراین وقتی میگوییم زیبایی جزو تمایلات فطری است؛ یعنی درک زیبایی نیاز به معلم ندارد و بشر بدون آن که مدرسه و دانشگاه ببیند، زیباییها را درک میکند. آسمان آبی، دریای ژرف، آثار هنری و اخلاق زیبا، بدون آموختن دانش برای همه افراد قابل درک است. البته درک زیبایی تربیتپذیر است و دارای مراتب؛ اما حداقلی از درک زیباییها بیتردید نیاز به آموختن ندارد. در ناحیه گرایشها نیز وقتی میگوییم بشر تحت تاثیر جذبه هنری است و یا گرایش به زیبایی دارد، مراد بذر و استعداد جستجوی از هنر است که همانند بذر کنجکاوی از حقیقت در درون وی به صورت یک میل نهاده شده است.
تفسیر استاد از فطرت، توابع و نتایجی دارد که اگر در آن تامل شود، ملاحظه میگردد که نظریه فطرت در آثار شهید مطهری منحصر به فرد است و به صراحت و وضوح در اندیشه استادان وی، حتی امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی نیز نیامده است.
1) مطهری، ملاک انسانیت و تکامل انسان را در گرایشهای فطری میداند و لذا از آن به «جاذبههای معنوی» یا «گرایشهای مقدس» تعبیر کرده است.
متفکران مسلمان اگر هم با شهید مطهری همسخن باشند، حداکثر گرایش به اخلاق و پرستش را مقدس میدانند و با ایمان مربوط میکنند؛ اما گرایش به هنر و زیبایی را مقدس نخواندهاند. نتیجه طبیعی بیان مطهری آن است که ایمان و تقرب به حق تعالی و تحقق کمال انسانی صورت نمیگیرد؛ مگر آنکه استعدادهای معنوی وی که هنر و زیبایی نیز بخشی از آن است تحقق پذیرد. بنابراین انسانی که به استعداد زیباییشناسی و هنر بیتوجه باشد و آن را مهمل گذارد، در اندیشه مطهری انسان ناقصی است.
2) جامعه متکامل، دنبال انسان متکامل است؛ بنابراین جامعهای که به نهاد هنر و زیبایی بیتوجه باشد، نزد مطهری جامعه تکاملیافته نیست، بلکه جامعهای ناقص است.
روشن است که با تفسیر مطهری از فطرت، زیبایی و هنر جایگاه والایی پیدا خواهد کرد به طوری که مومنان در نزد مطهری به همان نسبت که به گرایشهای فطری توجه کرده و آنها را در خویش رشد دادهاند، از قرب به حق بهرهمند میشوند.5
زیبایی؛ منشاء اخلاق
مبنای دیگری که در آثار مرحوم مطهری به عنوان مبانی زیباییشناسی مطرح شده است، در مباحث «فلسفه اخلاق» است. گروهی اخلاق را از مقوله زیبایی میدانند و معتقدند اگر در بشر حس زیباییشناسی پرورش پیدا کند، هرگز به گناه و انحراف میل نمیکند. بشر اگر زیبایی مکارم اخلاق و اخلاق کریمانه را حس کند، دروغ نمیگوید و خیانت نمیکند. کسی که دروغ میگوید، زیبایی راستی را درک نکرده است. برخی نیز مبنای اخلاق را در «عشق و محبت» میدانند نظیر مکاتب هندی. طبیعی است هر مبنایی را که برای اخلاق در نظر بگیریم، عوامل تربیت اخلاقی، متفاوت خواهد شد.
آنان که بازگشت اخلاق را زیبایی میدانند، دو دستهاند:
دسته اول زیبایی را صفتی میدانند که در فعل و خودکار موجود است. آنان معتقدند برخی کارها زیبا و برخی کارها زشت است. متکلمان اسلامی که بحث حسن و قبح عقلی را مطرح کردهاند، به این گروه تعلق دارند. همانطور که وقتی انسان لباس زیبا میپوشد، زیبا میشود، همانطور وقتی که فعلی زیبا از او صادر میشود زیبا و بلکه زیباتر میشود، چون «التصاق فعل به انسان بیش از التصاق لباس است و بیش از التصاق زر و زیوری است که انسان به خود چسبانده باشد. از نظر این گروه، عمل اخلاقی، یعنی عمل زیبا و معیار این درک نیز در خود انسان است. دسته دوم نیز اخلاق را از مقوله زیبایی میدانند اما نه در فعل، بلکه معتقدند عمل اخلاقی یا عمل زیبا، برخاسته از روح زیباست. از نظر این افراد، هر جا تناسب هست، زیبایی هم هست و وحدت پیدا میشود، یعنی جزء با کل خود رابطه متناسب دارد.6
تفاوت نظر اول با دوم در این است که دسته اول که به فعل زیبا اعتقاد دارند معتقدند که طالب زیبا، به حکم سنخیتی که میان طالب و مطلوب هست، زیباست؛ اما قائلان به نظریه دوم میگویند خود روح زیباست؛ از روح زیبا، فعلی صادر میشود که به ناچار زیباست، زیرا معلول آن علت است. در نظریه اول، انسان از فعلش و در نظریه دوم فعل از انسان، زیبایی کسب میکند.
زیبایی و نظام احسن
از جمله مباحث مهمی که در مباحث «قضا و قدر» و «خیر و شر» در کتب فلسفی همواره مطرح بوده است، پاسخ به این پرسش است که: «آیا نظام موجود، نظام احسن است؟» معنی «نظام احسن» این نیست که در مقابل این نظام یک نظام دیگری وجود دارد و این احسن است یا آن؛ بلکه معنای دقیق این پرسش این است که آنچه هست، آیا نیکوترین نظام ممکن است؟ و یا اینکه نظامی احسن از این نظام هم ممکن است؟
بسیاری از فلاسفه اروپا به آفرینش با عینک بدبینی مینگرند و آن را سراپا شر و بدی میدانند. نظر شوپنهاور، نیچه و ولتر دراینباره جنجال بسیاری برپا کرده است. در میان مسلمین نیز افرادی مانند «ابوالعلاء معری» و «خیام» چنین نظری دارند. از اشعار منسوب به خیام است که:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را زمیان
از نو فلکی چنان همی ساختمی
کالزاده به کام دل رسیدی آسان
مشرب فلسفی مرحوم مطهری، صدرایی است و فلسفه صدرالمتالهین تحت تاثیر عمیق مکتب عرفانی است. در میان عارفان هرگز دیده نشده که نظام موجود را زیباترین نظام ندانند. درحقیقت، نسبتی دقیق میان اعتقاد به عرفان از یک سو و عقیده به نظام احسن و اجمل از سوی دیگر وجود دارد. مرحوم مطهری در آثار متعدد، بهویژه در مباحث عدل الهی، به تفصیل، بحث خیر و شر را مطرح کرده است و مبنای خیر را به وجود و مبنای شر را به عدم باز میگرداند. در نزد ایشان، وجود، عین زیبایی و عدم، عین زشتی است. وجودهایی که مسامحتا شر نامیده میشوند، از حیث وجودی خیر و زیبا هستند، اما به لحاظ آنکه منشاء سلسلهای از عدمها میشوند، شر خوانده میشوند.
ماهیت زیبایی
آیا «زیبایی» تعریف دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، جنس و فصل آن کدام است؟
برخی فیلسوفان تلاش کردهاند که زیبایی را تعریف کنند. از جمله افلاطون معتقد است که زیبایی چیزی جز رعایت تناسبها و هماهنگی اجزا با کل نیست. اگر مجموعهای دارای اجزای متناسب باشد، زیباست، مانند ساختمانی که در و دیوار و پایه و سقف و سایر اجزای آن با شیوه و هماهنگی خاصی ساخته شده باشد.
تعریف افلاطون اگر هم درست باشد، جای این پرسش را باقی میگذارد که آن نسبت خاصی که در تناسب پیدا میشود، چیست؟ مثلا در آب، به نسبت معینی اکسیژن و هیدروژن وجود دارد، درحالی که در اینجا نمیتوانیم اندازه و نسبتی را تعیین کنیم، با آن که شک نداریم زیبایی هست، اگرچه قابل تعریف نباشد.
افلاطون اخلاق را مساوی با عدالت و عدالت را مساوی با زیبایی میداند. 7 او در باب اخلاق میگوید انسان در درون خودش که مجموعهای از اندیشهها و تمایلات و خواستها و ارادهها و تصمیمهاست تناسب را حفظ کرده است و دستگاه روحی خود را سالم نگه میدارد، لذا انسانهایی که قابل ستایش هستند، آنهایند که تناسب و توازن و هماهنگی کامل میان عناصر روحی خود را رعایت کردهاند و روح آنها در نهایت درجه زیبایی است.8 متفکران مسلمان نیز تحت تاثیر مکتب یونانی، ملاک زیبایی را تناسب میدانند، نظیر صاحب کتاب جامعالسعادات که ریشه اخلاق را به عدالت بر میگرداند و عدالت را به موزون بودن تفسیر میکند و آنگاه اخلاق فاضله را حد وسط قرار داده و میگوید حد وسط یعنی اخلاق موزون. 9
مرحوم مطهری عقیده دارد که زیبایی درک میشود، اما قابلیت وصف را نمییابد، همان طور که بسیاری پدیدههای روانی چنین هستند. برای درک حقیقت، لزوما نباید آن را تعریف کرد، بلکه مهم آن است که آدمی بتواند حقیقتی را درک کند، اگرچه نتواند دریافت خویش را به جنس و فصل منطقی تعریف کند. زیبایی، عدالت و خود علم، از نظر درک روشناند، اما قابل تعریف نیستند. بسیاری تلاش کردهاند علم را تعریف کنند، یکی آن را از مقوله کم، دیگری از کیف و سومی از هیچ مقولهای ندانسته است. با این همه علم برای همگان روشن است.
اطلاق یا نسبیت زیبایی
آیا زیبایی در خارج تحقق دارد؟ به این پرسش، پاسخهای متفاوتی دادهاند. برخی معتقدند که زیبایی حقیقتی است که در نفسالامر تحقق دارد و بسیاری هم زیبایی را امری اعتباری دانستهاند. متکلمان اسلامی با طرح بحث حسن و قبح عقلی و نیز فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، هر کدام با منطق خاص خویش زیبایی را اعتبار انسان میدانند.
غیر از این دو دسته، از بخشی از ادبیات عرفانی برمیآید که وقتی از «عشق و زیبایی» سخن گفتهاند، منشاء زیبایی را به «عشق» باز میگردانند. بدین ترتیب منشاء زیبایی با انسان نسبت پیدا میکند.
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گرچه در چشم تو حوری است
به هر عضوی ز اعضایش قصوری است
ز حرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
تو مو میبینی و من پیچش مو
تو ابرو، من اشارتهای ابرو
اگر بر دیده مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
شاعر در اینجا معتقد است که برخلاف آنچه خیال میکنند که زیبایی موجد عشق است، عشق است که زیبایی را میآفریند.
در نقطه مقابل، شاعرانی هم هستند که عشق را مولود زیبایی میدانند، نظیر این بیت از حافظ که میفرماید:
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
سعدی نیز در گلستان میگوید: «هر کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.» عشق نه تنها عیب را میپوشاند، بلکه عیب را حسن جلوه میدهد. یکی از آثار عشق این است که هر جا پرتو افکند، آنجا را زیبا میکند.
«عشق مانند علم نیست که تابع معلوم باشد؛ بلکه جنبه داخلی و نفسانیاش بیش از جنبه خارجی و عینی میباشد؛ یعنی میزان عشق، تابع میزان حسن نیست؛ بلکه بیشتر تابع میزان استعداد و مایه عاشق است. در حقیقت، عاشق، دارای مایه و ماده و آتش زیر خاکستری است که دنبال بهانه و موضوع میگردد. همین که به موضوعی برخورد کرد و توافقی دست داد، آن قوه داخلی تجلی کرده، به اندازه توانایی خودش، حسن میسازد؛ نه به آن اندازه که در محبوب وجود دارد.»10
مطهری، با نظر حکیمان مسلمان همرای است و متکلمان را در بحث «حسن و قبح عقلی» تخطئه میکند. وی معتقد است که «زیبایی» حقیقتا در خارج وجود دارد. به نظر مطهری «آنجا که زیبایی وجود پیدا میکند، یک نیروی جاذبهای هم هست. آنجا که زیبایی وجود دارد، عشق و طلب همه وجود دارد. آنجا که زیبایی هست، حرکت و جنبش هم هست و خود زیبایی موجد حرکت و جنبش است.» 11
ملاصدرا و کثیری از عارفان، حقیقت زیبایی را ذات لایزال الهی میدانند و معتقدند بدون پذیرش یک حقیقت و زیبایی مطلق معقول و معنوی به نام خدا، نمیتوان زیبایی را اثبات نمود. زیبایی معنوی روح یا زیبایی معنوی فعل (حسن و قبح اعمال) آن وقت معنا پیدا میکند که به خدایی اعتقاد داشته باشیم. «اگر خدایی نباشد، فعل صرف، معنی ندارد. خوب و زیبا باشد، بس فعل زیبا، یعنی فعل خدایی یا پرتوی از نور خدا که در این فعل هست.» 12
اقسام زیبایی
در منطق مرحوم مطهری، زیبایی به حسی و خیالی و عقلی تقسیم میگردد و مبنای این تقسیمبندی مراتب سهگانه حس و خیال و عقل است.
* زیباییهای محسوس
زیبایی حسی، آن زیبایی است که حواس انسان مجذوب آن میشود. حواس انسان زیباییهای حسی موجود در طبیعت را درک میکند. زیبایی در قوه باصره، غیر از زیبایی در قوه سامعه است. لامسه نیز برخی زیباییها را درک میکند؛ همینطور است ذائقه و شامه. بنابراین، خوب در گوش، زیبای در گوش است و خوب در شامه، زیبای در شامه است.
* زیباییهای خیالی یا معنوی
وجه تسمیه «معنوی» در عنوان زیباییهای خیالی، غیرمحسوس بودن آن است. این نوع زیباییها به قوه خیال انسان مربوط میشود؛ یعنی به وسیله صورتهای ذهنی در انسان احساس میشود. «شعر» از زمره مهمترین هنرهایی است که زیباییاش به وسیله قوه خیال درک میشود.
* زیباییهای معقول
یک سلسله زیباییها در مرتبهای فوق حس و خیال قرار دارند و تنها عقل است که قادر به درک این زیباییهاست. از اینرو نام این زیباییها را زیباییهای معقول و یا حسن عقلی نهادهاند. زیبایی صفات اخلاقی عمدتا از زمره زیباییهای معقولاند. از خودگذشتگی، عفو، انصاف، جوانمردی، خوب و زیبایند؛ اما زیبایی آنها را حس و خیال درک نمیکند؛ بلکه راه درک آن، عقل است.
* منشاء زیبایی
زیبایی از طرفی جزء حقایقی است که قابل درک است و از طرف دیگر ربط وثیقی به احساس آدمی دارد. آنگاه که زیبایی درک شد، انسان به طرف آن کشیده میشود. انسان مفتون و مجذوب زیبایی است و طبیعت وی بر چنین گرایشی سرشته شده است.
آنگاه که از درک زیبایی سخن به میان میآید، منشاء زیبایی، بسته به نوع زیبایی، متفاوت میشود. اگر زیبایی از سنخ زیباییهای مادی و محسوس باشد، منشاء درک آن، قوای حسی انسان، و اگر از سنخ خیال و وهم باشد، منشاء آن قوه خیال، و اگر زیبایی صددرصد معنوی باشد.، منشاء آن عقل آدمی است. البته عارفان معتقدند بشر دارای حس و حواس باطنی هم هست که انبیاء و اولیاء به وسیله آن حس باطنی، قادر به دریافت وحی و الهامات ربوبی هستند؛ اما این حس فقط در برخی افراد بیدار میشود. بدیهی است اگر سخن عارفان را بپذیریم، برخی زیباییهای باطنی هم پدید میآید که در تجلیات ربوبی بر عارف آشکار میشود و کار وی را به مدهوشی و سکر میکشاند. منشاء این دسته از زیباییها، حواس باطنی انسان است. مرحوم مطهری در بحث از مراتب زیبایی به این نوع زیبایی اشاره نکردهاند؛ شاید از آن رو که عمومیت نداشته است.
البته زیباییطلبی و جذبه زیبایی در انسان، در حس یا خیال و عقل ریشه ندارد، بلکه منشاء آن عالمی است که قرآن از آن به «قلب» تعبیر کرده است. عارفان درباره عالم قلب، رسالهها نوشتهاند؛ بویژه غزالی در کتاب احیاءالعلوم بحث مستوفیای درباره قلب انسانی کرده است. عرفا اصرار دارند برای سلوک، هیچ عاملی بهتر از تقویت احساسات عالی نیست.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، بخوبی توضیح دادهاند که مراد از قلب، عضو گوشتی که در سمت چپ بدن واقع شده، نیست؛ بلکه حقیقتی متعالی است که با حقیقت وجود انسان و «من» انسانی یکی است.
«انسان در عین این که موجودی واحد است، صدها و هزارها بعد وجودی دارد. «من» انسانی عبارت است از مجموعه بسیاری اندیشهها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و]... [ همه اینها درحکم رودها و نهرهایی هستند که همه در یک مرکز به هم میپیوندند. خود این مرکز، دریایی عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بشر آگاهی ادعا نکرده که توانسته است از اعماق این دریا اطلاع پیدا کند. فلاسفه و عرفا و روانشناسان، هر یک به سهم خود، به غور در این دریا پرداختهاند و هر یک تا حدودی به کشف رازهای آن موفق شدهاند؛ اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بودهاند. آنچه را که قرآن دل مینامد، عبارت است از واقعیت خود آن دریا که همه آنچه را که ما روح ظاهر مینامیم، رشتهها و رودهایی است که به این دریا میپیوندند. حتی خود عقل نیز یکی از رودهایی است که به این دریا متصل میشود.» 13
تاثیر زیبایی و هنر
مباحثی که مطرح شده، در حوزه حکمت نظری هنر جای میگیرد؛ اما بحث حاضر، از مفید بودن و اهمیت هنر در بعد عملی پرده برمیدارد. بیگمان، اثری و کاری که با هنر و زیبایی همراه شود، اثرگذارتر از اثری است که خشک و جامد عرضه گردد. آثار هنری عمر بیشتری از سایر آثار دارد؛ حتی اگر آن اثر به لحاظ علمی در حد عالی باشد. از این رو ایدئولوژیها در جنگ با یکدیگر به چشم ابزاری نیرومند به هنر مینگرند و از آن در پیروزی آراء خویش، کمال استفاده را میکنند.14
«تاثیر ادبیات در روحیه و اخلاق و اوضاع زندگانی بشر و در تحولات تاریخی که در تجمع بشری رخ داد،اگر بیشتر از تاثیر عقل و استدلال نباشد، کمتر نیست. گاه اتفاق میافتد که یک شعر یا یک ضربالمثل که فقط ارزش شعری و ادبی دارد، یک پایه روحیه ملتی را تشکیل میدهد. به شهادت تاریخ، غالب تحولات و انقلابات علمی و فلسفی و صنعتی که در دنیا پدید آمد، به دنبال انقلابهای ادبی بود. در تمدن جدید اروپا تاثیر وجود شعرا و نویسندگان بزرگ کشورهای اروپایی کمتر از تاثیر وجود علماء طبیعی و ریاضی و فلاسفه و مخترعان و مکتشفین نبوده است.» 15
اسلام نیز در رساندن پیام خویش، به مساله زیبایی و هنر اهمیت فراوان داده است. نیمی از موفقیت قرآن در جذب دلها، به دلیل بعد زیباییشناختی آن است. نهجالبلاغه، به دلیل آن که فصاحت و بلاغتی بینظیر دارد، ماندگار شده است. اهمیتی که در اسلام به هنر خطابه داده شده است به دلیل آن است که خطابه فینفسه یک فن و هنر است و تاثیر اجتماعی عمیقی دارد. ازجمله امتیازات عرفان بر فلسفه و کلام، زبان هنری آن است و همین امر موجب نفوذ و دوام متون عرفانی در میان مردم شده است. 16 مولوی، سعدی، حافظ، در همه خانهها نفوذ دارند و علت این امر آن است که مکتب عرفانی به واسطه ذوق و حرارت و زیبایی و جمالی که در آن هست، در همه جا خریدار دارد.
از جمله نکات بکری که مرحوم مطهری در تحلیل زبان رمزی عرفا مطرح کرده است، بعد اثرگذاری این زبان است. به عقیده ایشان مکتب عرفانی برای آن که تاثیرش را در اذهان بیشتر نماید، تعمدا به زبان هنری روی آورده است.
تعهد هنرمند
فرضیه «هنر برای هنر» یا «هنر برای خدمت و تعهد» از مسائل رایج فلسفههای هنر است. مرحوم مطهری این بحث را به صورت پراکنده مطرح کردهاند؛ اما از همه منظمتر، در شرح دیوان حافظ - که با نام تماشاگه راز منتشر شده است، به آن پرداختهاند.
مراد مطهری از تعهد هنرمند، دو چیز است:
نخست آنکه هنرمند، هنرش را در خدمت انسانیت و خدمت به رشد بشر قرار دهد. هنر یک فن است و این فن میتواند در جهت تعالی انسان و یا سقوط انسان قرار گیرد؛ درست مانند طنابی که در چاه آویزان کردهاند که هم میتواند بشر را از چاه طبیعت برکشد و به ماوراء آن برساند و یا میتواند آدمی را به قعر چاه فرو برد. هنر هر دو تاثیر را دارد. این معنا از تعهد هنر رایج است، بویژه روشنفکرانی مانند مرحوم شریعتی و پیروان وی صدها صفحه درباره آن نوشتهاند.
دوم، تعهد به معنای تزکیه نفس و تطهیر هنرمند از ارجاس معنوی است. این معنی از تعهد، کمتر مطرح شده است و در آثار شریعتی نیز وجود ندارد.
مرحوم مطهری در کتاب ده گفتار پرسشی را مطرح میکنند که اگرچه مخاطب آن شاعران هستند، اصل پرسش و کلی است و همه هنرمندان، مورد خطاب ایشان قرار میگیرند: «چرا دیگر شعرایی مثل سابق پیدا نمیشوند؟ چرا آن لطف و رقت که مثلا در گفتههای سعدی و حافظ هست، امروز پیدا نمیشود؟»
پاسخ شهید مطهری قابل تامل است:
«عقیده شخصی من این است که علت این امر یک چیز است و آن اینکه علاوه بر ذوق طبیعی و قدرت خلاقه فکری، یک رقت و لطافت و حساسیت دیگر در ضمیر لازم است. این رقت و لطافت وقتی پیدا میشود که شخص توجه بیشتری به تقوا و معنویت داشته باشد؛ اسیر دیو خشم و شهوت نباشد؛ آزادگی و وارستگی داشته باشد.
آدم پلید و آلوده هر اندازه قدرت هوش و ذکاوتش زیاد باشد، از درک لطفهای معنوی و روحی عاجز است و نمیتواند آن طور معنای لطیف و رقیق که در سخنان بعضی دیده میشود، ابداع کند.»17
به عقیده مطهری، هنرمند آنقدر که نیاز به تزکیه نفس دارد، به علم و منطق نیازی ندارد. استاد مطهری در آثار متعدد، مبانی این بحث را محکم کردهاند. به نظر ایشان نسبت بسیاری میان تفکر و عمل وجود دارد.
هنر، تجلی و تجسم عقیده و فکر است و در حقیقت عین عمل است. نسبت هنر با انسان، غیر از نسبت انسان با اطلاعات ریاضی و جغرافیایی است که دانستن یا ندانستن آن تاثیر زیادی در عمل ندارد، از این رو فضای ذهنی در پیدایش هنر متعالی یا هنر سخیف، حرف اول را میزند. در انسان شهوتران و عیاش، امکان ندارد شاهکاری معنوی خلق شود؛ همان طور که در انسان غوطهور در شهوات، روح عدالتخواهی و آزادگی وجود ندارد.
«اگر انسان در عمل، شهوتران و مادهپرست گردد، تدریجا افکار و اندیشههایش همه به حکم اصل انطباق با محیط، خود را با محیط روحی و اخلاقی او سازگار میکند؛ یعنی اندیشههای متعالی خداشناسی و خدادوستی جای خود را به افکار پست مادیگری میدهد. هر فکر و اندیشهای برای اینکه رشد کند و باقی بماند، زمینه روحی مساعدی میخواهد. چقدر زیبا و عالی در آثار دینی گفته شده است که «لا یدخل الملائکه بیتا فیه کلب او صوره کلب: فرشتگان به خانهای که در آن سگ یا تصویر سگ وجود داشته باشد، وارد نمیگردند.»18
ب) قرآن کریم، سنت پیامبر(ص) و اهمیت به هنر
به نظر استاد مطهری، برخی مقدسان به دلیل احادیثی که درباره نهی موسیقی و مجسمهسازی آمده است، احساس کردهاند که انسان با هنر میانهای ندارد. پاسخ مطهری چنین است:
«برخی تصور کردهاند که اسلام ذوقکش است. اینها که چنین ادعایی دارند، به این جهت است که میگویند اولا در اسلام روی خوش به موسیقی نشان داده نشد، و ثانیا بهرهبرداری از جنس زن به طور عموم و هنرهای زنانه یعنی رقص و مجسمهسازی منع شده است. ولی به این شکل قضاوت کردن درست نیست. ما باید راجع به مواردی که اسلام با آنها مبارزه کرده، تامل کنیم و ببینیم آیا مبارزه اسلام با این زیباییها، از آن جهت است که زیبایی است یا از آن جهت است که مقارن با امر دیگری [است] که برخلاف یک استعداد از استعدادهای فردی یا اجتماعی انسانی است؟ و به علاوه باید ببینیم در غیر این موارد ممنوعه، آیا باز هم با هنر دیگری مبارزه شده است؟
مساله موسیقی و غنا مساله مهمی است که البته حدودش نیز چندان روشن نیست.
غنا ضربالمثل مسائلی است که فقها و اصولیین به عنوان موضوعات مجمل، یعنی موضوعی که حدودش مفهوم و مشخص نیست، به کار میبرند. البته قدر مسلمی در غنا هست و آن این است که آوازهایی که موجب خفت عقل میشود، یعنی آوازهایی که شهوات را آنچنان تهییج میکند که عقل به طور موقت از حکومت ساقط میشود یعنی همان خاصیتی را دارد که شراب یا قمار داراست معلوم است که حرمت چنین مواردی قطعی است. آنچه مسلم است، این است که اسلام خواسته از عقل انسان حفاظت و حراست کند و این قبیل موانع نیز به همین جهت مطرح است.
در مساله مجسمهسازی، منع اسلام به جهت منع بتپرستی و مبارزه با آن است. اسلام در مبارزه با این مساله موافق بود؛ زیرا اگر مجسمهای از پیغمبر و غیره میساختند، بدون شک امروز بتپرستی خیلی صاف و روشن وجود داشت. در مساله رقص نیز اهتمام اسلام به خاطر عفت است. پس از این موارد نمیتوان استناد به مبارزه اسلام باذوق نمود.»19
قرآن کریم، اولین مشوق هنرمندان در تمدن اسلامی بوده است. آیات متعددی در قرآن مجید زیباییها را به خدا نسبت میدهد و حتی محروم ساختن مردم از زیباییها را توبیخ کرده است؛ از جمله در قرآن کریم آمده است: «قل من حرم زینهالله التی اخرج لعباده( »اعراف، 31) کلمه «اخراج» بیانگر این نکته است که خداوند زیبایی را به جهت جذابیتش برای بندگانش، بیرون آورده و نمودار ساخته است؛ یعنی نمودهای زیبا در طبیعت و در آنچه که با فکر و ذوق و کار بشری نمودار میگردد، مشیت خداوندی قرار گرفته است.
در آیه دیگر میخوانیم: «و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون»( نحل، 6)
(و برای شماست در آن جانداران، منظره زیبا؛ شامگاهان که آنها را به جایگاههای خود برمیگردانید و صبحگاهان که آنها را به چرا میبرید.)در قرآن از زیباییهای معنوی چون «صبر جمیل» و «عفو جمیل» و «هجرت جمیل» یاد شده است. قرآن کریم، ایمان را زینت و باعث زیبایی قلبها معرفی نموده است.20
خداوند در قصه موسی(ع) و ماموریت مبارزه با فرعون، بر عنصر هنر تاکید کرده است. سخن موسی و هارون(ع) از نظر معنا یکی است؛ اما موسی(ع) به خداوند عرض میکند که برادرم از من افصح است: «هو افصح منی لسانا»؛ یا آن که میگوید «و احلل عقده من لسانی» یعنی کاری کن که زبان مرا بفهمند. این آیات تصریح میکند که محتوای خوب را میتوان با بهترین روشهای هنری به مردم ارائه داد.
قرآن کریم در ضمن طرح داستان سلیمان نبی، به «تماثیل» اشاره میکند. خداوند؛ قرآن کریم میفرماید: «اجنه برای حضرت سلیمان(ع) آنچه را که از محرابها و تمثالها و کاسههایی مانند حوضها و دیگهایی بزرگ و ثابت میخواست، میساختند. ای آل داوود برای سپاسگزاری عمل کنید و بندگان شکرگزار من اندکند.»
مقصود از «محاریب» بنا بر تفسیر طبرسی21 جایگاههای عبادت بوده است و گفته شده که قصرها و مساجدی بوده که مردم در آنها عبادت میکردند. ابن عباس میگوید: «اجنه برای حضرت سلیمان صورتهای پیامبران و پارسایان را در مساجد تصویر مینمودند تا مردم آنها را تماشا کنند و به عبادت خداوندی تشویق شوند.» در روایاتی که از ائمه(ع) آمده است، تصریح شده که آن تماثیل که برای حضرت سلیمان ساخته میشد؛ صورت جانداران نبوده؛ بلکه نقاشی درختان و امثال آن بوده است.
از این آیات براحتی میتوان درک کرد که به وجود آوردن زیباییها و هنرها برای انبساط روحی، اهمیت زیادی دارد.
زیبایی قرآن، معجزه نبوی
قرآن، معجزه جاوید حضرت محمد(ص) است. بخشی از اعجاز قرآن، بعد زیبایی و فصاحت و موسیقی کلام خداست. مخالفان قرآن وقتی که در برابر تحدی قرآن احساس عجز میکردند، آخرین سخنشان آن بود که کلام محمد(ص) جادوست و خود وی جادوگر است. اتهام شاعری هم که به رسول اکرم(ص) میزدند، حکایت میکند که سطح قرآن از نظر زیبایی و هنر، در حد اعجاز است. آیات قرآن در میان خطابههای حضرت مقدس امیرالمومنین(ع) که کلامش فوق کلام بشر و دون کلام خالق است و از کودکی با فرهنگ قرآنی زندگی کرده است و در فصاحت و بلاغت بعد از قرآن نظیر ندارد به لحاظ سبک و جنبه هنری کاملا متمایز است. آیات قرآن در میان خطابههای علی(ع) همچون ستارهای است که در مقابل ستارگان دیگر درخشش فوقالعادهای دارد. «هندسه کلمات در قرآن بینظیر است. نه کسی توانسته یک کلمه قرآن را پس و پیش کند، بدون آن که به زیباییهای آن لطمه وارد سازد، و نه کسی توانسته است مانند آن بسازد. قرآن از این جهت مانند یک ساختمان زیباست که نه کسی بتواند با جابهجا کردن و تغییر دادن آن را زیباتر کند و نه میتواند بهتر از آن و یا مانند آن را بسازد. سبک و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه.یعنی نه قبلا کسی با این سبک سخن گفته است و نه بعدا کسی توانسته است با آن رقابت کند و یا از آن تقلید کند.»22
پانوشت ها:
1-استاد مطهری، فلسفه اخلاق، ص 1-3؛ نیز ر.ک. تعلیم و تربیت در اسلام از استاد مطهری و کتاب انسان و ایمان و کتاب فطرت.
2-استاد مطهری، آشنایی با قرآن ، ص 19.
3- برای نمونه به مصاحبه مصطفی ملکیان در سروش اندیشه، شماره 2 و فتاوای برخی مجتهدین درباره کار هنری.
4- مراد نگارنده از نظریه فهمی از انسان و جهان است که به همه داوریهای انسان شکل میدهد. آثار مطهری بر مبنای تفسیری که از فطرت دارد، شکل گرفته است.
5- دیدگاه مرحوم مطهری را مقایسه کنید با قرائتهایی از دین که هنر را لغو میدانند و یا خروج از اسلام تلقی میکنند.
6- فلسفه اخلاق، ص 78.
7-استاد مطهری، کتاب عدلالهی، در تعریف «عدل.»
8- فلسفه اخلاق، ص 65 .
9- تعلیم و تربیت، ص 79 .
10-جاذبه و دافعه علی (ع)، 67 .
11- فلسفه اخلاق، ص 57 .
12- تعلیم و تربیت در اسلام، ص 92 .
13- آشنایی با قرآن ، ص 68 و نیز ر. ک. انسان کامل، ص 115.
14- دهگفتار، ص 193 .
15- اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج 2 ، ص 147 .
16- ده گفتار، ص 193 .
17- دهگفتار، ص 40 .
18- علل گرایش به مادیگری، ص 225 .
19- تعلیم و تربیت در اسلام ، ص 41 .
20- ر.ک. آیه 7 سوره حجرات.
21- مجمعالبیان، ج 8 ، ص 382 .
22- آشنایی با قرآن، ج 1 ، شهید مطهری، صفحه 68 .
علی تاجدینی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم