نه عید آمده و نه بهار، رنگ سبزی به سرشاخه درختان بخشیده است. هنوز بوی زمستان توی کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌چرخد، اما نمی‌دانم چرا یک حس خاصی توی این هوا هست. یک حس دوست‌داشتنی که تا به خودت بیایی می‌بینی دست تو را گرفته و برده به روز‌هایی که رفته‌اند و خاطره شده‌اند.
کد خبر: ۲۳۹۳۱۷

نه عید آمده و نه زمین یک دور کامل گرد خورشید چرخیده، اما هم بوی عیدی توی هوا هست، هم بوی توپ و هم بوی کاغذ رنگی. و همه این‌ها دست به دست هم می‌دهند تا زیر لب زمزمه کنی: «با اینا زمستونو سر می‌کنم / با اینا خستگی‌مو در می‌کنم»

این لحظه‌ها را فقط می‌شود در روز‌های آخر اسفند دید، خنده‌های پاک کوکانی را که چشمانشان برق می‌زند وقتی که دارند با دست پر از مغازه بیرون می‌آیند. انگار از فتح زمین برگشته باشند. چشم‌هایت را که ببندی یاد همان روز‌های رفته دور و برت را می‌گیرد. روز‌های دوست داشتنی خرید. خریدی که با همه خرید‌ها فرق داشت. خریدی که بوی نو شدن می‌داد و همراهش همه چیز توی خانه تمیز می‌شد، برق  می‌زد و می‌درخشید.

روز‌های آخر اسفند همیشه همین طوری است. همیشه دوست داشتنی است. چه بزرگ باشی و چه کوچک. این روز‌ها بوی نو شدن می‌دهند، بوی رسیدن به روز‌های اول بهار و سبز شدن. بی‌خود نیست که آدم بی‌اختیار زمزمه می‌کند.

«بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی / بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو / بوی یاس جانماز ترمه مادربزرگ / با اینا زمستونو سر می‌کنم با اینا خستگی‌مو در می‌کنم / شادی شکستن قلک پول / وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد / بوی اسکناس تا نخورده لای یه کتاب / با اینا زمستونو سر می‌کنم با اینا خستگی‌مو در می‌کنم / فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه / شوق یک خیز بلند از روی بوته‌های نور / برق کفش جفت شده تو گنجه‌ها / با اینا زمستونو سر می‌کنم با اینا خستگی‌مو در می‌کنم.»

رضا عظیمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها