گفتگو با اسکات دریکسن، کارگردان فیلم «روزی که زمین از حرکت ایستاد»

فناوری ‌روز‌ را ‌به ‌سینما ‌آوردیم

برای هر فیلمسازی، دوباره‌سازی یک اثر کلاسیک موفق حکم یک کار بسیار سخت را دارد. بسیاری عقیده دارند رفتن به سراغ یک فیلم معروف قدیمی و دوباره‌سازی آن جرات خاصی می‌خواهد. واقعیت این است که روزی که زمین از حرکت ایستاد رابرت وایز (محصول سال 1951) این روزها حکم یک شمایل را پیدا کرده است. اما اسکات دریکسن تصمیم گرفت این فیلم را دوباره‌سازی کند. تماشاگران سینما دریکسن را بیشتر به عنوان کارگردان فیلم‌های ترسناک می‌شناسند تا علمی تخیلی، با این حال بسیاری از منتقدان سینمایی فیلم دریکسن را پسندیدند. قصه فیلم درباره ورود یک موجود بیگانه فضایی به کره زمین است، تا به آدم‌ها درباره یک فاجعه مخرب زیست‌محیطی (که باعث نابودی کره زمین می‌شود) هشدار دهد. نقش این ربات فضایی را در نسخه جدید کیانو ریوز بازی می‌کند. دریکسن خط اصلی قصه، فیلم وایز را در کار خود حفظ کرده و فقط برخی از بخش‌های آن را امروزی کرده است. او پیش از این فیلم‌هایی مثل جن‌گیر امیلی‌رز (براساس قصه‌ای واقعی) و عشق در ویرانه‌ها را ساخته است. دریکسن که کار فیلمسازی را از سال 1995 شروع کرد، تا امروز فقط 4 فیلم کارگردانی کرده و با روزی که زمین از حرکت ایستاد وارد فهرست کارگردانان درجه یک شده است.
کد خبر: ۲۳۶۶۶۶

در این باره صحبت کنید که تلاش داشتید نسخه‌ای ترسناک‌تر از نسخه اصلی کارگردانی کنید و در عین حال به آن حال و هوایی قرن بیست و یکمی بدهید.

کمپانی فوکس قرن بیستم می‌خواست فیلم کلاسیک و درخشان وایز را دوباره‌سازی کند و من جزو فیلمسازانی بودم که این کمپانی در نظر داشت کارگردانی فیلم را به او بسپارد. خودم هم خیلی دوست داشتم اجرای این کار را به عهده بگیرم. وقتی فیلمنامه را برای مطالعه گرفتم، کمی جا خوردم. نسخه اصلی را خیلی دوست داشتم، 2 تا از فیلم‌های وایز را خیلی دوست دارم که «روزی که زمین از حرکت ایستاد» یکی از آنهاست.

دومی کدام است؟

جن‌زدگی (این فیلم هم حدود 8 سال پیش دوباره‌سازی شد) البته شاید انتخاب 2 فیلم از حدود 40 فیلم، کار چندان ساده‌ای نباشد. اما انتخاب‌های من این دوتاست. پس از خواندن فیلمنامه، به مسوولان کمپانی گفتم هنوز جای کار زیادی دارد. ولی ایده اصلی را پسندیدم. «روزی که ...» ارزش‌های خیلی زیادی دارد. نسخه اصلی فیلم ریشه‌دار بود که مضامین اجتماعی دوران خودش را مطرح می‌کرد. در یک کلام این فیلم اثری هوشمندانه و جالب توجه بود. آن زمان دوران جنگ سرد بود و فیلم را یک کارگردان آمریکایی برای یک کمپانی آمریکایی ساخته بود. در آن دوران همه وحشت شروع یک جنگ اتمی را داشتند. کشورهای مختلف جهان تلاش داشتند تا سازمان ملل را تاسیس کنند. همه چیز بحث‌برانگیز بود و دنیا به 2 دسته تقسیم شده بود. همه این مسائل به صورت غیرمستقیم در دل قصه نسخه اصلی آمده بود. احساسم این بود که خط اصلی قصه نسخه جدید باید همان خط قصه فیلم اصلی باشد. ولی حالا با موضوعات اجتماعی جدیدی سر و کار داریم که در آن زمان وجود نداشت. در عین حال بعضی مسائلی که در نسخه اصلی مطرح می‌شد، در حال حاضر دیگر وجود ندارد و یا ضرورت خود را از دست داده است. 57 سال از زمان تولید نسخه اصلی گذشته بود و شما باید برای دوباره‌سازی این اثر کلاسیک، دلیل خوبی داشته باشید.

شما دلیلی هم داشتید؟

تصورم این بود که این فیلم در مقایسه با دیگر کارها و آثار کلاسیک، چیز متفاوتی را در خودش دارد. این نکته را عموم تماشاگران هم متوجه شده بودند. نسخه اصلی مورد پسند عموم تماشاگران قرار گرفته بود و احساس می‌کردم خیلی باارزش و مهم است که قصه‌ای را تعریف کنم که مخاطب عام و وسیع دارد. با خودم گفتم خیلی جالب می‌شود که فیلمی را دوباره‌سازی کنم که نسل امروزی شاید آشنایی چندانی با آن نداشته باشد و چیزی درباره قصه‌اش نداند. در همه حال، احترام گذاشتن به نسخه اصلی و هواداران آن فیلم برایم یک اصل بود، تماشاگران زیادی با دیدن آن فیلم ترسیدند و این نکته خیلی مهمی بود.

چرا پایان فیلم با یک جمله دلگرم‌کننده است که پایان خوشی را برای آن رقم می‌زند؟ و چرا روی تاثیر منفی اتفاقی که رخ داده بود فوکوس نکردید؟

خب، این پرسش بهتری است! تا قبل از این هیچ کس این پرسش را از من نکرده است. اما این پایان، دقیقا همان چیزی است که خیلی زیاد به آن فکر کردم. چنین پایانی ایده نسخه جدید بود و کل آن، همان چیزی است که فیلم می‌خواهد بگوید. فیلم را یک کار پیام‌دار نمی‌دانم و نمی‌خواهم به آدم‌ها چیز خاصی را بگویم و یا خودم کار خاصی را انجام دهم. هدف اصلی‌ام سرگرم کردن تماشاچی است تا با کمک یک قصه سرگرم‌کننده، بتوانم برای مدتی او را داخل سالن سینما نگه دارم. اما در عین حال، این ایده را هم دوست دارم که برای مشکلاتی که دنیای معاصر با آن روبه‌روست، باید راه‌حل‌هایی پیدا کرد. می‌خواستم راهی پیدا کنم تا به یک پایان خوب و قابل قبول برسم. هر چیزی قیمتی دارد و برای رسیدن به هر چیزی باید قیمتی پرداخت کرد و این نکته‌ای است که کاراکترهای اصلی فیلم در چند دیالوگ مهم، آن را تکرار می‌کنند. اما نمی‌‌خواستم به شکلی آشکار درباره این قیمت صحبت کنم. فکر کردم بهتر است خود تماشاگران متوجه این نکته شوند. تماشاچی باید متوجه این نکته شود که در تصمیم‌گیری او چه عواقبی می‌تواند داشته باشد. به همین دلیل است که فیلم پایانی باز دارد. این‌جور پایان‌ها را بیشتر دوست دارم؛ زیرا به بیننده این امکان را می‌دهد که تصمیم خودش را بگیرد و نظر خودش را بدهد. او می‌تواند از حال و هوای کلی فیلمی که دیده نتیجه‌گیری خاص خودش را بکند. من فقط اتفاقی را که رخ داده به تصویر می‌کشم و تصمیم‌گیری درباره آن به عهده تماشاچی است.

از این که از فناوری‌های جدید سینمایی در فیلم خود استفاده می‌کردید، راضی بودید؟

صددرصد. زمانی که فیلمنامه نوشته می‌شد، همه امیدم به این بود که آنچه را روی کاغذ ترسیم کرده بودم، بتوانم با کمک یک فناوری جدید سینمایی، عینیت ببخشم. اصلا فیلمنامه با چنین نگاهی نوشته شد. هنگام نوشته چنین فیلمنامه‌ای، عنصر فناوری را هیچ وقت نباید دست‌کم گرفت یا فراموش کرد. پیش از نوشتن فیلمنامه با تهیه‌کنندگان آن صحبت کردم و پرسیدم میزان فناوری که می‌توان در فیلم مورد استفاده قرار دارد چقدر است. می‌خواستم فیلمنامه را براساس امکانات موجود بنویسم. در عین حال، خلق چند کاراکتر مهم قصه هم از اهمیت زیادی برخوردار بود. با آن که در فیلم رابرت وایز تمام کاراکترها نوع چهره و حضورشان مشخص شده بود، ولی نمی‌خواستم دقیقا مشابه همان‌ها را در نسخه جدید بیاورم. احساس می‌کردم به کمی نوآوری نیاز داریم.

هدف اصلی‌ام سرگرم کردن تماشاچی است تا با کمک یک قصه سرگرم‌کننده، بتوانم برای مدتی او را داخل سالن سینما نگه دارم

البته مدل‌های نسخه اصلی مد نظرم بود، ولی آنها هم باید متناسب با زمان حرکت می‌کردند و امروزی می‌شدند. همین نکته، وقت خیلی زیادی از ما گرفت و من و همکارانم در واحد طراحی، طرح‌های زیادی از این کاراکترها را اتود زدیم. درخصوص کاراکتر اصلی قصه، من یک موجود هیولاگونه بیگانه فضایی می‌خواستم که فانتزی به نظر برسد و کمی حال و هوای احمقانه هم داشته باشد. در حقیقت، از آن تیپ آدم‌هایی می‌خواستم که وقتی آن را می‌بینید، بگویید این موجود را از جایی مثل موزه هنرهای مدرن آورده‌اید!

در این رابطه دقیقا می‌دانستید چه می‌خواهید؟

خیر. تصویر روشنی از این موضوع نداشتم و خودم هم دقیقا نمی‌دانستم در جستجوی چه چیزی هستم. در این رابطه، همفکری‌های جف آکون مسوول واحد جلوه‌های تصویری کمک خیلی زیادی به من کرد. خدا حفظش کند. او صبورانه ساعات خیلی زیادی را کنار می‌نشست و طراحی‌های مختلف و متفاوتی را در رایانه انجام داد. اگر بگویم حدود 3 ماه در این رابطه کار و بررسی کردیم، اغراق نکرده‌ام. بالاخره، یک روز او به من گفت: «اصلا» چرا او را شبیه یک موجود نیمه انسان  نیمه بیگانه نسازیم؟ نگاهی از ناباوری به او کردم. خود من هم همین را می‌خواستم، ولی نمی‌دانستم آن را چگونه باید بیان کنم. تمام طراحی‌های دیگر را دور انداختیم و اولین طرحی که او برای این کاراکتر زد، دقیقا همان چیزی بود که من در ذهنم داشتم. از روز اول، این کاراکتر را طوری می‌خواستم که با اولین حضورش روی پرده، تماشاچی را تحت تاثیر قرار دهد. بالاخره واقعیت این بود که تماشاچی سختگیر امروزی  که همه چیز هم در اختیارش گذاشته می‌شود  باید با دیدن این کاراکتر، احساس رضایت و خشنودی می‌کرد. انجام این کار، چندان هم راحت و ساده نبود. ما از یک سو باید به نسخه اصلی وفادار می‌ماندیم و از سوی دیگر، روحیات بیننده امروزی را هم در نظر می‌گرفتیم.

پس کار چندان راحتی نبود؟

ساخت این ماکت‌ها با کمک جلوه‌‌های ویژه پیشرفته امروزی، کار چندان مشکلی نبود. سختی کار در مرحله پیش از آن بود که باید به یک درک واحد و درست از نوع چهره‌پردازی و کاراکترسازی آن شخصیت برسیم. قصه فیلم لایه جذابی از یک موضوع علمی  تخیلی را مطرح می‌کرد. نمی‌شد این لایه جذاب را به صورتی سطحی به نمایش گذاشت.

چرا کیانو ریوز را برای نقش ربات فضایی فیلم انتخاب کردید؟

به دلیل حالت چهره‌اش. نگاه خاصی دارد که او را از بقیه متمایز می‌کند. توانایی زیادی برای ربات شدن دارد. به همین دلیل، خیلی به این نقش می‌خورد.

از بازی‌اش راضی بودید؟

صد درصد. سرصحنه متوجه شدم نیاز چندانی نیست همه چیز را به او توضیح بدهم. فکر و ایده اصلی آدم را خیلی زود می‌گیرد و قدرت پاسخ‌دهی خیلی خوبی دارد. با آن که نقش مشکلی داشت، ولی اصلا اذیتم نکرد.

مترجم: کیکاووس زیاری/ منبع: نیوزآنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها