گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

دو سیاستمدار سرگردان!

روزنامه های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «جامعه جهانی کجاست و چه می‌کند؟»،«دو سیاستمدار سرگردان!»،«ساختار سازمان ملل باید تغییر کند»،«کربلاى غزه»،«اسرائیل ؛ جنگ برای بقا»،«پیام رشد 30 درصدی بودجه جاری» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۲۸۳۸۵

رسالت

«جامعه جهانی کجاست و چه می‌کند؟» عنوان سرمقاله ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛ مشتی تبهکار در واشنگتن، لندن، برلین و پاریس نشسته‌اند و با ساز و کار سازمان ملل و شورای امنیت، هولوکاستی وحشتناک‌تر از آنچه مدعی هستند در جنگ جهانی دوم رخ داده، را تدارک می‌بینند.شورای امنیت سازمان ملل برحسب وظیفه قانونی خود بارها تشکیل جلسه داده اما از صدور یک بیانیه که حتی از کشتار کودکان و زنان و ویرانی‌ خانه‌های مردم غزه اظهار تاسف کند، پرهیز کرده است.

دیروز شورای امنیت سازمان ملل بدون اینکه اقدامات جنایتکارانه رژیم صهیونیستی در غزه را محکوم کند تنها بر ضرورت برقراری آتش بس فوری تاکید کرد. رژیم صهیونیستی طی 60 سال گذشته بارها ثابت کرده است که به قطعنامه‌های سازمان ملل وقعی نمی‌نهد و با پشتیبانی آمریکا و انگلیس همواره قطعنامه‌ها را وتو کرده است.

آنان که به اسم «جامعه جهانی» برای مسائل کوچک و پیش پا افتاده بارها به دروغ و فریب قطعنامه صادر کرده‌اند و از به خطر افتادن صلح در جهان به خاطر وجود چند سانتریفیوژ در گوشه‌ای از جهان سخن می‌گویند و اعمال حصر اقتصادی و اخلال در روابط خارجی می‌کنند، کجا هستند و چه می‌کنند؟ چرا فریادهای خشم آگین و  نفرین آلود ملت‌ها را در سراسر جهان نمی‌شنوند؟ مردم جهان می‌‌گویند اگر با دولت قانونی حماس در  غزه اعلام جنگ کرده‌اید چرا کودکان، زنان، بیمارستان‌ها، مدارس حتی آمبولانس‌ها را هدف قرار داده‌اید؟ چرا ناجوانمردانه به بمباران دموکراسی در غزه روی آورده اید؟

جامعه جهانی کجاست؟ آیا جامعه جهانی آن چند نفرند که در شورای امنیت با زور و پول رای برخی دولت‌های ترسو و خود فروخته دنیا را مدیریت می‌کنند؟ یا انبوه میلیونی مردمانی که هر روز در خیابان‌ها با مشت گره کرده ستم آنها را به یک ملت کوچک و مظلوم محکوم می‌کنند؟
از «سازمان ملل» چیزی باقی نمانده است. ملت‌ها خود در 5 قاره جهان سازمانی تشکیل داده‌اند و خارج از معادلات قدرت در جهان، با هم ارتباط می‌گیرند و اطلاعات مبادله می‌کنند و جهت‌گیری‌های خود را در معادله مظلوم و ظالم تعیین می‌نمایند.

من نمی‌دانم برخی دولت‌های عربی این ننگ را کجا می‌خواهند ببرند که یک دولت غیر عرب و غیر مسلمان مثل ونزوئلا برای همدردی با ملت فلسطین سفیر رژیم صهیونیستی را از کشورش اخراج می‌کند. اما آنها نه تنها حاضر نیستند سفیر اسرائیل را از کشورشان اخراج کنند، بلکه کمر به قتل ملت فلسطین بسته‌اند و در نابودی آرمان قدس و شریف با خونخوارترین رژیم جهان همنوایی می‌کنند.

مردم غزه در سرزمینی کوچک در محاصره دشمن صهیونیستی برای شرف و عزت عرب و اسلام می‌جنگند، اما فرعون مصر همچنان دست در دست مشتی جنایتکار جنگی حاضر نیست گذرگاه رفح را برای کمک‌های جهانی به روی مردم غزه باز کند. معلوم نیست بر سر آن شعار ناسیونالیسم عربی که دو سه دهه پیش در برخی پایتخت‌های عربی گوش فلک را کر می‌کرد چه آمده است؟اکنون 15 روز است جهان شاهد یک مقاومت گرم در غزه است.

رژیم صهیونیستی که در جنگ 6 روزه سرزمین‌های اعراب را در چند کشور به تصرف خود درآورد و تاکنون در آن ماندگار شده، در این 15 روز حتی یک وجب هم در غزه پیشروی نکرده که در آنجا بتواند بماند. اکنون جنود الهی در کنار مردم غزه با جنود شیطان صهیونیستی در جنگ هستند. تمام دنیا هم به کمک ماشین جنگی اسرائیل غاصب بیاید اگر خدا نخواهد محال است آنها طعم پیروزی را بچشند. هسته مرکزی مقاومت در غزه توکل به خدا کرده و از احدی چشمداشت کمک و حمایت ندارد. آنها قطعا بزودی پیروز خواهند شد.

رژیم صهیونیستی نمی‌تواند در غزه با یک ملت بجنگد. حماس دولت قانونی مردم غزه است. مردم غزه در پای صندوق‌های رای، آرای خود را با خون امضا کرده‌اند و پای آن هم تا آخرین نفر و آخرین نفس ایستاده‌اند. آنچه که مقاومت را در غزه پایدار و ماندگار کرده است منطق شهادت است. ملت غزه اکنون در برابر ملت‌های جهان به دلیل مقاومت در برابر ستم صهیونیست‌ها رو سفید هستند و شهدای آنان چون شیخ احمد یاسین، رنتیسی و ... عند ربهم روزی مقرر دارند. آنها موفق شدند جامعه به اصطلاح جهانی را رسوا کنند و شعارهای دروغین آنها را در مورد «صلح» و «امنیت جهانی» افشا نمایند.

ابتکار

«دو سیاستمدار سرگردان!» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم مهدی سلیمی است که در آن می‌خوانید؛قرار گرفتن در روزها و ماه هایی که به سرنوشت سازترین جابجایی کشور منتهی می شود، هیچ گاه خالی از فراز و نشیب نبوده است. اما طرفه آن که در ایام پیشواز چنین گزینش و انتخاب مهمی، فراز و نشیب های متداول با عجایب و غرایبی همراه شوند که همه معادلات و چینش های مرسوم را به هم می ریزند. مانند خبرها و سخنانی که از احتمال حضور میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی در انتخابات آینده ریاست جمهوری خبر می دهند و در حواشی این پیغام های نانوشته چنین آمده است که: «انهما لا یجتمعان»; (میرحسین و خاتمی اگر آمدنی باشند، با هم نمی آیند).به نظر می رسد، پیش از آن که چرایی آمدن یا نیامدن چنین شخصیت هایی مطرح باشد، باید نقطه پرگار را در آنجایی قرار داد که چرا در هر دو صورت آمدن یا نیامدن سیاستمداران مشهور ایرانی، خواسته های عمومی تا به این اندازه دچار نوسان و تردید شده و همگان انگشت به دهان، در انتظار نخستین سونامی دهمین انتخابات ریاست جمهوری نشسته اند؟ پاسخ این پرسش هر چه باشد، ریشه در جایگاه و شان این دو مدیر ارشد نظام در سال های نه چندان دور دارد، چرا که جمع دیدگاه های مثبت و منفی در زمینه حضور یافتن یا نیافتن موسوی و خاتمی است که سبب التهاب فضای سیاسی منتهی به انتخابات کشور شده است.

اما در این میان، پرسشی ظریف تر و حساس تر که در قامتی مهمتر از پرسش های پیش جلوه می کند اینکه; با توجه به اهمیت حضور و یا عدم حضور خاتمی و میرحسین موسوی در انتخابات برای موافق و مخالف چرا فضای تعلیق بر اطلاع رسانی در این باره سایه افکنده است؟ یعنی فارغ از آمدن یا نیامدن دو سیاستمدار ایرانی، چرایی موضعگیری های پنهانی آنان و القای فضای تردید سیاسی در کشور باید مورد توجه و امعان نظر قرار گیرد؟!با توجه به شناختی که نسبت به چگونگی رفتار و تعاملات سیاسی این دو نامزد احتمالی انتخابات ریاست جمهوری هست، بسیار سطحی و کودکانه است، دامن زدن به این مساله و تحلیل این که این عیان و نهانکاری های دو رئیس دولت سابق و اسبق، برای جلب توجهات بیشتر و عطف اذهان عمومی به این نکته است که مدینه فاضله ای در شرف احداث است که باید مقدمات آن با آمدن یکی از این دو سید اجرایی و نهایی شود. شاید در ورای ذهن و اندیشه برخی اطرافیان میر حسین و خاتمی چنین نیتی رخنه کرده باشد-که در بازی های سیاسی متداول نمی توان امتیاز مثبت یا منفی به چنین رویکرد غایت مدارانه ای داد-اما شناخت مردم از این دو و تصاویر گذشته از عملکرد آنها نشان می دهد که نسخه ای اینچنین، نه خاصیتی برای مدهوش کردن مردم دارد و نه خصوصیتی برای زنده کردن یک نامزد احتمالی ریاست جمهوری! پس با این اوصاف ماجرا چیست؟ چرا علاوه بر خاتمی و میرحسین، القای تردید و دودلی به پای ثابت شگردهای سیاستمداران کشور مبدل شده است؟ آیا دو رئیس دولت سابق، راهی بهتر از این برای مدیریت برنامه های خود نداشتند؟

برای یافتن پاسخ هایی آشکار و بی پیرایه، باید ابعاد این مساله از جوانب گوناگون بررسی و موشکافی شود و احتمالاتی که خاستگاه در پیش گرفتن سیاست باز و بسته توسط میرحسین موسوی شده، زیر بوته نقد و بررسی قرار گیرد.

1-اطلاعات به دست آمده از منابع آگاه همان گونه که برخی رسانه ها جسته و گریخته به آن اشاره کردند نشان می دهد که میرحسین و خاتمی همچنان در حال بررسی و سبک و سنگین کردن فضای کشور هستند. رصد جریانات، مطالبات مردم، ظرفیت های ملی و اراده مدیریتی، به این نامزدها توان آن را می دهد تا با چشم انداز و راهی روشن، قدم در گیر و دارهای نفسگیر ریاست جمهوری نهند. پس نخستین و راحت ترین توجیه و تصویر از چنین دودلی هایی، عدم اقناع شخصی و یا تیمی دو سید سیاستمدار است.چون به نتیجه روشن و شفاف نرسیده اند، اعلام عمومی نکرده اند; همین!
2-خاتمی و میرحسین بیم آن دارند تا با اعلام آمدن یا نیامدن خود، آتش تهیه توپخانه مخالفان خود را زودتر و سریعتر از هنگام مقرر تجهیز و تکمیل کنند; هرچند این احتمال درباره نامزد های دیگر انتخابات ریاست جمهوری هم نیز صادق است; یعنی حتی دکتر احمدی نژاد، به عنوان یکی از مدعیان اصلی پیروزی در انتخابات آینده، از چنین حملات و پاتک های تخریبی و سیاسی در امان نیست.بنابراین، در صورت وجود چنین نگرشی و با قرار گرفتن نامزدها در چنین وانفسایی، به صرفه آنست که تا هنگام قطعی شدن کارزار، زره به تن نکرده و با جامه رقابت و رزم در انظار ظاهر نشوند.اعتقاد دولت میرحسین به اقتصاد دولتی و جلوگیری از اقتصاد آزاد و بال و پر ندادن به بخش خصوصی، از ابزارهایی است که تهیه و تدارک شده اند تا در هنگام مقتضی و با قطعیت حضور مهندس موسوی، در بوق و کرنا کرده او را مخالف شکوفایی اقتصاد ملی معرفی کنند.هرچند در بعد سیاسی نیز تفاوت و اختلاف سلیقه موسوی با برخی از مقامات مملکتی، در نهانگاه مهمات خانه و توپخانه مخالفان حضور نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس در انتخابات آتی انبار شده تا مورد بهره  برداری به موقع قرار گیرد.رویکرد مبتنی بر تساهل و تسامح فرهنگی سید محمد خاتمی در هشت سال حاکمیت اصلاح طلبان و نیز اظهارات و مواضع برخی از مدیران ارشد دولت وی به ویژه در مقولات فرهنگی، چشم اسفندیاری است که به باور مخالفان خاتمی سر بزنگاه می تواند حرکت کاروان احتمالی انتخاباتی خاتمی را دچار تلاطم و تحول کند. این ملاحظات که در جای خود باید توجه ویژه ای به دنبال داشته باشد علت پسندیده ای است تا با استناد به آن، دو نامزد احتمالی ریاست جمهوری دهم خود را قربانی زودتر از موعد نزاع های سیاسی و انتخاباتی نکنند.شاید تقدیر به گونه ای رقم خورد که موسوی یا خاتمی در انتخابات شرکت نکردند. آنگاه اعلام زودتر از موعد، تداعی نخوردن آش و سوختن دهان را برای آنان خواهد کرد.

3-تردید در نوع نگاه و کیفیت حضور دوستان و هم قطاران نیز دغدغه مهم دیگری است که در تحلیل آمدن و یا نیامدن دو سید سیاستمدار نباید از نظر دور بماند. جهت گیری احزاب و گروه های اصلاح طلب و بعضا اصولگرایی که داعیه حمایت از میرحسین یا خاتمی را دارند، به دلیل چینش ناهمگون اردوهای انتخاباتی فضای تشنجی را رقم زده است. حضور مهدی کروبی و داخل نشدن وی زیر چتر اتحاد هیچ کدام از کاندیداهای اصولگرا و اصلاح طلب، التهاباتی را دامن زده است که نتیجه آن حیرانی و سرگردانی دو نامزد پرحاشیه انتخابات آتی شده است.از همین روی، منطقی به نظر می رسد که دلیل گام های پس و پیش دو سید را در اعلام نکردن حضور یافتن یا نیافتن خود، در بی مبالاتی جبهه موافقان و یاران آنها جستجو کنیم، چرا که هیچ ضمانتی نیست که با توجه به شعارها و اعلام مواضع بالا و پایین یاران دیروز و مدعیان امروز، اعلام کاندیداتوری هر یک از آنان، مصادف با پرچم های سرخ و سبز مخالفان نشود!

4-اوضاع کنونی کشور، به گونه ای است که ادعای مدیریت بهینه در آینده ریسک بسیار بزرگی به شمار می آید. وضعیت حساس پرونده هسته ای، اوضاع اقتصادی و معیشتی و بحران انرژی و مالی جهان از مواردی هستند که تصمیم گیری، بدون توجه به عاقبت دست و پنجه نرم کردن با آنها عاقلانه به نظر نمی رسد. میرحسین موسوی فارغ از جهت گیری های سیاسی و نوع بینش اقتصادی خاص خود، خاطره خوشی از سال های نخست وزیری خود بر جای گذارده است. خاتمی نیز با وجود تنش ها و فراز و نشیب های بسیار در عملکرد فرهنگی و سیاسی خود، در مجموع کارنامه مقبول و عامه پسندی داشته است. با این اصاف، ورود چشم بسته به معرکه ای که ممکن است تمام نتایج گذشته را بر باد دهد، خلاف پختگی سیاسی ارزیابی می شود. از سوی دیگر، صرف آگاهی و اشراف به وضعیت کنونی کشور و مشکلات مملکت، نمی تواند نقش راهگشایی در آمدن یا نیامدن دو سید داشته باشد. باید راهکارهای عملی و برنامه های موفقیت زایی در نظر اینان و گروه مشاورانشان باشد تا وضع از اینی که هست بدتر نشود، وگرنه ندانستن معضلات یا دانستن بدون قدرت تغییر، هیچ دردی را مداوا نمی کند و در چنین موقعیتی، وجود هر کدام از این دو گزینه (ندانستن یا دانستن بدون قدرت)، باید سبب شود تا نتیجه بررسی های میرحسین و خاتمی برای حضور یا عدم حضور، گزینه دوم یعنی ارجحیت حضور نیافتن آنها باشد.

5-صرف نظر از اظهارات منابع گوناگون مبنی بر پتانسیل انتخابات ریاست جمهوری دهم برای در بر گرفتن یکی از دو سید سیاستمدار، به نظر می رسد گره خوردگی شدیدی میان اعلام آمدن یا نیامدن این دو و اینکه کدام یک باید بیایند، پدید آمده باشد.میرحسین و خاتمی در حال بررسی و کاوش در وضعیت شخصی و شخصیتی حضور خود هستند. اینکه میرحسین موسوی با آیتم های گفته شده خود را اصلح نسبت به آمدن دانسته و یا اینکه خاتمی خود را اصلح بداند، نقش تاثیرگذار و شگرفی در اعلام وضعیت روسای کابینه سابق و اسبق انقلاب نسبت به انتخابات آینده خواهد داشت. شاید بتوان چنین تحلیل کرد که مساله آمدن یکی از آنها هنوز برای خود ایشان مبرهن نشده و شاید اطاله زمان اعلام به همین دلیل باشد که کدام یک باید حضور پیدا کنند.به بررسی و مشورت های دو سویه و پیرامونی، رایزنی و نظرخواهی از مقامات عالی رتبه نظام را نیز باید اضافه کرد، چراکه قطعیت حضور هر یک از ایشان، بستگی به گرفتن نظر و رضایت قطعی مقامات عالی رتبه نظام دارد.هرچند بنا بر شواهد قطعی و مدارک معتبر، مخالفتی با حضور هیچ یک از این دو نامزد احتمالی نیست، اما اینکه در ترازوی اهم و مهم، قرعه آمدن به نام کدام یک از این دو در خواهد آمد، وابستگی شدیدی به کسب نظر و مشورت از بزرگان نظام دارد.هر چند نگاه ها و تحلیل های دیگری در این باره هست که معتقد است گره زدن سرنوشت میرحسین موسوی با اصلاح طلبان و وجهه تک بعدی اصلاح طلبی به نخست وزیر محبوب دوران جنگ دادن نه تنها درست نبوده بلکه به ضرر نظام نیز هست، چرا که در اوضاع کنونی، میرحسین موسوی، دارای شخصیتی ملی و فراجناحی است تا شخصیتی با افکار و پیشینه اصلاح طلبی و چپگرایی.

6-هر چند تحلیل های دیگری نیز درباره نحوه اعلام حضور این دو نامزد پر حاشیه وجود دارد; مانند حواله دادن این رفتارهای خاتمی و موسوی به زمینه سازی برای یک شخصیت پر طرفدار و یا این که ذخیره آرای مردم برای یکی از خود، با اعمال برنامه های پنهانی و تحریک کردن اذهان و جلب توجهات مردمی که به دلیل نقص در برآوردهای اولیه این پیش داوری ها و نیز نادرست بودن خروجی آنها مورد توجه قرار نگرفته و سخنی از آنان به میان نیامد.

جام جم

«ساختار سازمان ملل باید تغییر کند» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جام جم به قلم عباس محمدنژاد است که در آن می خوانید؛ پس از 13 روز کشتار مردم غزه، اعضای شورای امنیت سرانجام درباره قطعنامه‌ای خنثی به توافق رسیدند. در این قطعنامه بر آتش‌بس فوری و پایدار تاکید شده اما برای عقب‌نشینی صهیونیست‌ها از نوار غزه تاریخی تعیین نشده و همچنان راه برای ادامه قتل‌عام مردم غزه باز نگاه داشته شده است.
در کنار کشتار مردم بی‌دفاع غزه، آنچه شرم آور است سکوت مجامع بین‌المللی از جمله سازمان ملل و نهاد‌های وابسته به آن یعنی شورای امنیت و کمیسیون حقوق بشر، همچنین انفعال سایر سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی از جمله جنبش عدم تعهد، سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه عرب است.

63 سال از زمانی که سازمان ملل با 3 هدف عمده حفظ صلح و امنیت بین‌المللی، توسعه روابط دوستانه میان‌ ملت‌ها بر مبنای احترام به اصل تساوی حقوق و ایجاد شرایط همکاری بین‌المللی در حل مسائل بین‌المللی تشکیل شد می‌گذرد اما این سازمان در این مدت نه‌تنها نتوانسته به وظایف خود در چارچوب اختیاراتش عمل کند بلکه ابزاری برای قدرت‌های بزرگ بوده تا به اعمال و تصمیماتشان جنبه قانونی دهند و در این میان نهاد وابسته به آن یعنی شورای امنیت چنان در اختیار 5 عضو دائم آن قرار گرفته که آن را تنها می‌توان باشگاه هسته‌ای انحصاری نامید که حیطه قدرت و اختیاراتش گهگاه حد و مرزی نداشته و بدون کنترل باقی مانده است. مشروعیت بخشیدن به اشغال عراق و افغانستان از سوی آمریکا، ناکامی در برخورد با رژیم صهیونیستی با وجود حضور ایالات متحده در شورای امنیت، ناکامی در ممانعت از کشتار صدها هزار انسان در رواندا، بوسنی‌وهرزگوین، دارفور و دهها حادثه تکان‌هنده جهانی که گاها نخواسته برای حل آنها چاره‌ای بیندیشد. کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل نیز که خود را مدافع حقوق انسان‌ها می‌داند، در جایی که منافع قدرت‌های بزرگ ایجاب کند، بیانیه و قطعنامه صادر می‌کند ولی کشتار زنان و کودکان بی‌دفاع فلسطین را دفاع اسرائیل از خود می‌داند و به راحتی از آن می‌گذرد.

آمریکا به عنوان یکی از اعضای دائم شورای امنیت از سال 1972 که بحران اعراب  اسرائیل جدی شده تاکنون ده‌ها بار قطعنامه‌های مربوط به محکومیت رژیم صهیونیستی را وتو کرده است. این کشور در دهه 90 میلادی حتی اجازه نمی‌داد که مسائل مربوط به فلسطین در صحن شورای امنیت مطرح و بررسی شود. شورای امنیت در جریان جنگ33 روزه لبنان هم تا زمانی که اسرائیل بشدت مراکز غیرنظامی و زیربنایی لبنان را هدف قرار می‌داد سکوت کرد اما آن هنگام که زنگ‌های شکست برای اسرائیل به صدا درآمد، بسرعت وارد عمل شد و با تصویب قطعنامه 1701 اسرائیل را از شکستی بزرگ‌تر نجات داد.

در این میان با وجود تمامی اقدامات ضعیف و حتی جانبدارانه شورای امنیت در برابر اقدامات قدرت‌های بزرگ و حتی سکوت و حمایت از فجایع انسانی متاسفانه باید پذیرفت که سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن بویژه شورای امنیت از جایگاه حقوقی مستحکم و مقبول در میان کشورهای جهان برخورداراست و تا زمانی که نهاد دیگری با چنین پوشش جهانی و مقبول جهانیان جایگزین سازمان ملل نشود نمی‌توان انتظاری بیشتر از آنچه هم‌اکنون شاهد آن هستیم از این سازمان و شورای امنیت داشت. تاکنون سازمان‌ها و نهادهای منطقه‌ای و بین‌المللی متعددی در جهان تشکیل شده که اگرچه بعضا از گستردگی جمعیتی قابل توجهی برخوردارند، اما در عرصه عمل نه تنها نتوانسته‌اند خلا انفعال سازمان ملل را پرکنند، بلکه در حوزه منطقه‌ای خود نیز با چالش‌های عمده‌ای مواجه‌اند که عملکرد آنها را فاقد هرگونه اثربخشی کرده است.

در چنین شرایطی تلاش کشورهای مستقل، سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی همچون سازمان کنفرانس اسلامی واتحادیه عرب باید به تغییر ساختار سازمان ملل و بویژه شورای امنیت متمرکز شود. هم‌اکنون کشورهای جهان ناچارند به تصمیماتی که 5 کشور اتمی جهان برای چالش‌های جهانی اتخاذ می‌کنند تن دهند،  برای رهایی از چنین اوضاعی پیگیری پیشنهاد اصلاح ساختاری شورای امنیت  که از سوی ایران مطرح شده  اهمیت زیادی پیدا می‌کند، پیشنهادی که براساس آن نقش مجمع عمومی سازمان ملل باید به عنوان اصلی‌ترین رکن این سازمان جدی‌تر شمرده شود و همین مجمع، وضعیت فعلی شورای امنیت را تغییر دهد. در غیر این صورت و در کوتاه مدت حداقل از جنبش غیرمتعدها، سازمان کنفرانس اسلامی و قاره آفریقا هر کدام یک نماینده با امتیاز ویژه وتو به عنوان عضو دائم شورای امنیت انتخاب شوند تا تعادل حاصله مانع از اجحاف به ملت‌ها شود. دستگاه دیپلماسی کشورمان نیز باید با این هدف فعالیت‌های خارجی خود را هماهنگ کند.

کیهان

«کربلاى غزه» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن می‌خوانید؛«ای سپاهیان خدا بر اسب هایتان سوار شوید و با کشتن حسین بن علی به بهشت بروید»!  این  جمله  عمربن سعد در صبح عاشورای 61 هجری است. پیش تر نیز  شریح قاضی در مقام به اصطلاح قضاوت، حسین(ع) را به خروج از دین خدا متهم کرد و با صدور حکم ارتداد آن حضرت خونش را مباح دانست!
کمتر از 50 سال از رحلت پیامبر اعظم(ص)  نمی گذارد  و جامعه اسلامی  اینچنین استحاله شده است که اسلام ناب نبوی را به حاشیه رانده اند و آنچنان بر افکار و اذهان عوام سوار شده اند که به اسم «دین» کشتن فرزند امیرمومنان و نوه رسول خدا اجرش مساوی با ورود به بهشت تلقی می شود. اینجاست که تشخیص «حق» از «باطل» در فراز و فرود تاریخ بشر و حیات پرپیچ و خم انسان دشوار به نظر می آید.
مقارن با این فضا حسین بن علی(ع) به مسلخگاه کربلا می رود تا پرچم تشخیص «حق» از «باطل» و تمیز «هدایت» از «ضلالت» برای رهپویان حق و حقیقت در پهنه تاریخ بشریت افراشته شود.

1-خط مقاومت در عاشورا پشت صحنه اسلام اموی را به تصویر کشاند و نقاب از چهره کریه یزید و امویان برداشت تا مشی زورگویی و خوی زیاده خواهی های آنها برملا و عیان گردد. و یزید  که می خواست اسلام ناب محمدی(ص) را ریشه کن کند پس از قیام عاشورا ناگزیر عقب  نشست چرا که دید عزای حسینی در خانه خودش برپا شده و نزدیکانش به توبیخ و سرزنش او می پردازند و اینجا بود که با حالتی استیصال گفت: «خداوند ابن مرجانه را بمیراند، او در این مسئله عجله کرد»

2- گفته اند و حکیمانه گفته اند که عاشورا، زمانی فراتر از زمان هاست و هر جا که بساط ظلم و فریاد مظلومی برپاست همانجا کربلاست، مگر نه اینکه نبرد و پیکار حق و باطل در گذرگاه گسترده تاریخ جریان داشته و  دارد، مگرنه اینکه  رسالت مشعله داران هدایت زدودن سیاهی های باطل و احیای فروغ دامنگستر حق بر پهنه حیات بشریت بوده است، مگر نه اینکه قیام سرخ حسینی(ع) در طی قرون و اعصار گذشته مبدأ  و الهام بخش جنبش ها و نهضت های حق طلبانه در برابر اقدامات زورمدارانه چپاولگران و سلطه گران بوده است، مگر...
حال جنایات هولناک و فجایع دلخراش  این روزهای غزه کربلایی دیگر را رقم نزده است؟ اگر چنین است- که قطعا چنین است-  مسئولیت امت اسلامی در این میان چیست؟ و آیا خواص امت اسلامی مسئولیتی بس بزرگ تر و حساس تر ندارند؟
سران بعضی کشورهای عربی که در زمره خواص هستند- هرچند از نوع منفی آن- فراتر از سکوت- که خود خیانتی بزرگ است- آشکارا نیز با صهیونیست ها در کشتار مردم مسلمان شرکت دارند، خب؛ از آنها انتظاری هم نیست چرا که هرچند نام اسلام را یدک می کشند اما به تعبیر جناب عمار یاسر- صحابه بزرگ پیغمبر(ص)- که در وصف سران اموی گفته بود آنها مصداق «استسلموا ولایسلموا» (اظهار اسلام کردند ولی اسلام نیاوردند) هستند سران عرب نیز امروز شایسته این عبارت پرمعنا  می باشند؛ وگرنه اگر بویی از  اسلام محمدی(ص) برده بودند به سازش و خیانت تن نمی دادند. از سویی اندیشمندان، نخبگان و شخصیت های مذهبی و سیاسی جهان اسلام باید هر اقدامی که در توان دارند فراتر از صدور بیانیه و تجمع های اعتراض آمیز و محکومیت های شفاهی بکار گیرند و از هر اهرمی بهره برند تا از یورش وحشیانه و حیوانی صهیونیست ها به نوار غزه جلوگیری شود و پروژه «نسل کشی مسلمانان» و «ترور خط مقاومت» ناکام بماند.

3- امروز پانزدهمین روز جنگ در حالی سپری می شود که رژیم صهیونیستی پس از حملات هوایی و زمینی با مقاومت مردمی غزه مواجه شده است و هر چند این رژیم سعی کرده از آغاز جنگ هدف اصلی از حمله به غزه را ابراز نکند اما آنچه از انهدام چند تانک مرکاوا و شمار قابل توجهی موشک های اصابت کرده به سرزمین های اشغالی و به اسارت درآمدن سربازان و حتی فرماندهان اسرائیلی اتفاق افتاده تا مقاومت جانانه حماس در عملیات زمینی و کند کردن پیشروی صهیونیست ها و به درازا کشیدن مبارزه، قطعا برخلاف پیش بینی ها و محاسبه های نظامی و عملیاتی رژیم صهیونیستی بوده است. صهیونیست ها انتظار داشتند با حملات هوایی و بهره گیری از تاکتیک «زمین سوخته» جنبش حماس را که ترجمان دیگری از مردم فلسطین است، به تسلیم وادارند.
همچنان که در جنگ 33 روزه سال 2006 میان حزب الله لبنان و اسرائیل صهیونیست ها هر چند در روزهای ابتدایی جولان می دادند اما سرانجام آن جنگ ارمغانی جز یک شکست سهمگین برای این رژیم نداشت و اسطوره شکست ناپذیری اش به زباله دانی تاریخ پیوست. با ادامه مقاومت در غزه هم- همان طور که سید حسن نصرالله رهبر با ذکاوت و با بصیرت حزب الله چند روز پیش با تاکید بر استراتژی «پیروزی خون بر شمشیر» تصریح کرد- آنچه امروز در کارزار جنگ عینیت می یابد مشابه روزهای آخر جنگ 33 روزه است و پیروزی با «مقاومت» خواهد بود.

4- با شروع جنگ غزه از سوی رژیم صهیونیستی و همدستی و مشارکت خائنانه برخی از سران کشورهای عربی و حمایت مادی و سیاسی ایالات متحده و همپیمانانش و همراهی شورای امنیت- که پس از دو هفته به یک مصوبه آتش بس بسنده کرده آن هم در شرایطی که بعد از این مصوبه دهها فلسطینی با حملات مجدد صهیونیست ها به شهادت رسیدند- آنچه بیش از گذشته برای افکار عمومی جهان آشکار گردید هدف واقعی نشست ها، شعارها و گفتمان هایی بود که در پوشش آنها قدرت های غربی سالیان سال است یکه تازی می کنند و رجز حقوق بشر، صلح، دموکراسی، مبارزه با تروریسم، بسط امنیت بین المللی، جهانی شدن و... سر می دهند.
امروز با به راه افتادن ماشین جنگی رژیم صهیونیستی در غزه و بمباران هوایی کودکان و زنان و غیرنظامیان و یورش زمینی به خانه ها، مدارس و... لایه های پنهانی آن کنفرانس ها و گفتمان ها از پرده برون افتاده است و اعترافات صریح و عریان فرماندهان بی خرد صهیونیست مهر تاییدی بر آن است. از جمله آن که یکی از مقامات صهیونیستی کشتن کودکان را راهبرد طراحی شده این رژیم اعلام کرد.
از این رهگذر مفهوم واقعی «طرح صلح خاورمیانه» که چند سالی است آمریکا و متحدانش روی آن تاکید می ورزند به خوبی قابل درک است. رخدادهای غزه تردیدی باقی نمی گذارد که طرح باصطلاح صلح خاورمیانه مفهومی جز بسط اشغالگری رژیم صهیونیستی و تامین کردن زیاده خواهی های نامشروع صهیونیست ها ندارد و فاجعه بشری و نسل کشی آشکار غزه در راستای عملیاتی کردن این طرح است و تحرکاتی نظیر اجلاس ادیان که دو ماه پیش در نیویورک  برگزار شد و در آن جرج بوش با تاکید بر تکالیف آدمی در برابر خدا، علت حمله و لشکرکشی به افغانستان و عراق و... را به نام «دین» توجیه کرد در همین راستا بوده است.
بوش در کنار شیمون پرز، لیونی و... بود که مزورانه گفت «دین» زندگی او را تغییر داده و در تمام مدتی که در دوره ریاست جمهوری اش بر مسند قدرت بوده در رویارویی با تهدیدها «دین» یاری اش کرده است!
و امروز هم بی شرمانه- و البته احمقانه- حماس را مسبب فجایع و مصائب هولناک غزه می خواند!
اینجاست که در امتداد تاریخ، رسالت بزرگ کربلا این بار به غزه تقدیرمی شود و «خط مقاومت» همچون عاشوراییان این رسالت سنگین را بر دوش می گیرند تا نقاب دروغین «صلح»، «حقوق بشر» و «دموکراسی» را به زیر کشند و این پیروزی بزرگ «مقاومت» و آغاز شکست صهیونیست ها و ایادی غربی خواهد بود. همچنانکه افکار عمومی جهان طی تظاهرات و برگزاری تجمعات اعتراض آمیزی در دمشق، بغداد، بیروت تا اسلامبول، بانکوک، مانیل و حتی تا لندن، نیویورک، واشنگتن، شیکاگو، مادرید، پاریس، سیدنی و... ددمنشی ارتش اسرائیل را محکوم می کنند و اقدامات سبعانه رژیم صهیونیستی را هولوکاستی واقعی می دانند.
جالب آنکه در همین ایام جنگ و کشتار، صدها یهودی ساکن فلسطین اشغالی با تجمع در میدان مرکزی تل آویو خواستار توقف فوری جنگ و جلوگیری از کشتار مردم غزه می شوند.

5- امروز جنایات و کشتار وحشیانه رژیم صهیونیستی مصداق بارز جرم کشتار دسته جمعی و جرایم جنگی و جنایات بر ضد بشریت است اما دیوان کیفری بین المللی انگار تعطیل است و قضات و دادستان آن به تعطیلات کریسمس رفته اند و قرار هم نیست این تعطیلات به پایان برسد! از سویی دیگر صرفاً از باب نمونه می توان به حادثه 6 ماه پیش منطقه دارفور در سودان اشاره کرد که «لوئیس مورنواکامپو» دادستان دیوان کیفری بین المللی با این ادعا که عمرالبشیر -رئیس جمهور سودان- بخاطر حوادثی که در دارفور روی داده دارای مسئولیت جزایی است، حکم جلب عمرالبشیر را صادر می کند. این در حالی بود که همه جرم وی این بود که زمانی که بوی نفت  قدرت های زورگو و استثمارگر را به دارفور کشانده بود عمرالبشیر زیر یوغ آمریکایی ها و غربی ها نرفته بود.
اما جنایات جنون آمیز و وحشیانه صهیونیست ها به نوار غزه نه تنها منجر به جلب جنایتکارانی چون پرز، لیونی یا باراک نمی شود بلکه «حماس» که در جنگی نابرابر بنابر «دفاع مشروع» -اصل حقوقی پذیرفته شده در نظام بین الملل- از وطن خود به دفاع می پردازد تروریست نامیده می شود! و لابد با منطق چپاول و استعمار صهیونیست ها باید حکم جلب «اسماعیل هنیه» صادر شود!

6- در دنیای کنونی هر چند قرن ها از زمان جاهلیت کهن می گذرد اما جاهلیتی نوین ریشه دوانده و به جان بشریت افتاده است و در این مسیر حکومت ها و رژیم هایی که داعیه دار فرمانروایی بر جهان هستند برای سلطه بر ملت ها از هیچ اقدام و جنایتی دریغ نمی ورزند در برابر این زورگویی ها و زیاده خواهی ها، تنها «خط مقاومت» کار را بر آنها سخت و عرصه را تنگ خواهد کرد و آموزه های اسلامی و عاشورایی تقویت کننده این مبارزه و رویارویی خواهد بود. غزه امروز یکی از خاکریزهای خط مقدم مقاومت است. بنابراین تمام توان  و  امکانات جهان اسلام باید در این راه بسیج شود و هر مسلمان به اندازه سهم خود تکلیفش را اداء نماید.

مردم سالاری

«یک صداو یک پاسخ بر کاهش قیمت نفت» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مرم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری نژاد است که در آن می‌خوانید؛در سرمقاله روز شنبه 7 دی ماه روزنامه مطلبی درج شده بود با عنوان: «کاهش قیمت نفت یک توطئه یا نتیجه بحران  اقتصادی جهان» به قلم نگارنده این سطور. در آن سرمقاله اشاره شده بود به ادبیات رسانه ها در علل این کاهش از ابتدا تا آن روز که گستره زمانی شش ماهه را در بر می گرفت. آن نوشته شرحی بود بر محتوای تحلیل ها و نوشته ها تا اوایل دی ماه و تغییر این محتوی در هفته منتهی به 7 دی  و خلا صه آن چنین بود که از ابتدای کاهش قیمت نفت تا آن روز همه صداها کاهش قیمت نفت را نتیجه بحران اقتصادی اروپا و آمریکا می دانستند، اما در هفته منتهی به 7 دی رسانه ملی به یک باره محتوای جدیدی را وارد این تحلیل کرد و دیدگاه اندیشمندی که بسیار مورد احترام این حقیر است را در چند برنامه (نه تکرار یک برنامه) که با دیدگاه های قبلی متمایز است را پخش کرد و این دیدگاه متعلق به دکتر محمد ابراهیم  محمدی استاد دانشگاه و کارشناس ارشد بازار نفت و اقتصاد و انرژی بود.

آنچه که نگارنده در سرمقاله موصوف به آن اشاره داشت تغییر گفتمان ناگهانی صدا و سیما در این راستا بود، نه ماهیت دیدگاه و این نوع نگاه، نگاه حرفه ای تخصص من یعنی روابط عمومی است. روابط عمومی باید صداهای مختلف را بشنود ، تفاوت صداها را تشخیص دهد و بر این تفاوت تحلیل داشته باشد، ما هم بر همین اساس به تغییر  ناگهانی صدا حساس شدیم و تحلیل بر آن نگاشتیم، در هیچ جای آن نوشته نفی و  نقد  دیدگاه ها نبود اما جناب آقای دکتر محمدی بی توجه به پیام سرمقاله از دیدگاه خود دفاع کردند که برای آ گاهی خوانندگان مهم ترین اشارات ایشان را  تقدیم می داریم و من این محبت دکتر محمدی را جوابیه نمی نامم که تکمله ای بر نوشته  خود می دانم و همچنان جایگاه وشان کارشناسی ایشان را محترم می شمارم گرچه از دیرباز با نگاه توطئه ای و توهم توطئه در مورد رویدادها رفاقتی نداشته وندارم.

اینک گزیده ای از توضیحات جناب آقای دکتر محمدی در رابطه با سرمقاله فوق الذکر:
اول: برنامه مورد اشاره سرمقاله نویس محترم، گفت وگوی ویژه خبری ساعت 22/30 شبکه دوم سیما در تاریخ 5شنبه مورخ 87/9/29 است که خوشبختانه سوابق برنامه مورد بحث در آرشیو سازمان صدا و سیما موجود و قابل ملاحظه است.

دوم: در برنامه مورد اشاره، تنها میهمان برنامه، بنده نبودم، بلکه مطابق امر متداول در برنامه گفت وگوی ویژه خبری 22/30 که همیشه از 2 میهمان با نظرات مختلف دعوت می کنند، جناب آقای دکتر قره خانی نماینده محترم مجلس و عضو هیات رئیسه کمیسیون انرژی مجلس شورای اسلامی نیز، میهمان دیگر برنامه، با نظراتی کاملا متفاوت با بنده حضور داشتند و اظهارنظر فرمودند.

سوم: در برنامه موصوف، بنده به هیچ وجه منکر اثرگذاری بحران اقتصادی اروپا و آمریکا بر کاهش قیمت نفت نبودم و همچنان با این بخش از نظریات تحلیلگران کاملا موافقم. گیرم که معتقدم براساس شواهد و قراین و اسناد موجود که قسمتی از آن را نیز در برنامه مورد بحث ارائه و مورد بحث قرار دادم، اظهارنظر کردم که این بحران از لحاظ «ماهیت» یک «سناریوی» از پیش طراحی شده است و اضافه کردم که مدیریت بازار قیمت نفت، هم دیروز که به اوج رسید و هم امروز که به حدود 40 دلار رسیده است، در اختیار سفته بازان در بورس ها، به ویژه بورس وال استریت است که روزانه بیش از 20 برابر معاملات فیزیکی نفت، به صورت کاغذی و معاملات آتی خرید و فروش می کنند.

چهارم: از باب اینکه بنده سالهاست به فضل خداوند توفیق دارم به عنوان یک معلم در دانشگاه به تدریس و پژوهش و در عین حال در وزارت نفت به عنوان یک خدمتگزار مشغول خدمت باشم، نظریات خود را مبتنی بر مبانی علمی و کارشناسی اعلام می کنم و بحمد الله والمنه تا به امروز سوابق علمی و پژوهشی و مدیریتی خود را بازیچه اهداف خاص هیچ گروهی قرار نداده ام.

پنجم: با کمال افتخار عرض می کنم که بنده به عنوان یک عنصر اصولگرا و ولایتمدار و به پیروی از مقام معظم رهبری مدظله العالی به دولت اصولگرای نهم به ریاست جناب آقای دکتر احمدی نژاد معتقد، وفادار و علاقمند و با تمام وجود از ایشان حمایت می کنم.

ششم: همچنان که عرض شد محور اصلی برنامه تدریس، پژوهش و سوابق خدمت و مدیریتی بنده در نفت و انرژی  است و به کیفیتی تربیت شده ام که فقط در حوزه تخصصی و تجربی و کاری خود اظهارنظر می کنم.

هفتم: با پیشنهاد ایشان مبنی بر اینکه این قبیل نظریات خوبست در رسانه ها توسط کارشناسان مختلف مورد بررسی قرار گیرد کاملا موافق و ضمن استقبال بدین وسیله برای حضور در این جلسات اعلام آمادگی می نمایم.
دکتر محمدابراهیم محمدی استاد دانشگاه و کارشناس ارشد بازار نفت و اقتصاد انرژی

جمهوری اسلامی

«درسی که از نهاد فرمایشی سازمان ملل باید آموخت» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛شورای امنیت سازمان ملل در پایان سیزدهمین روز جنایات رژیم صهیونیستی در غزه قطعنامه ضعیفی را شب جمعه تصویب کرد که در آن برقراری آتش بس فوری به حماس و رژیم صهیونیستی پیشنهاد شده است . اما صهیونیست ها در چهاردهمین روز نیز به حملات جنایتکارانه خود ادامه دادند و غزه را زیر ضربات سنگین کوبیدند.
درباره این حرکت شورای امنیت سازمان ملل چند نکته را باید مورد توجه و تامل قرار داد.

اول آنکه این شورا 13 روز به رژیم غاصب و جنایتکار صهیونیستی مهلت داد هرچه می تواند از هوا و دریا و زمین غزه را بکوبد و مردم آن را به شهادت برساند و خانه ها و مساجد و بیمارستان ها و مدارس را ویران کند و سپس به قطعنامه آتش بس رای داد . در این 13 روز حدود 800 نفر از مردم غزه به شهادت رسیدند بیش از سه هزار نفر زخمی شدند ده ها مسجد و مدرسه ویران شد بیمارستان ها آسیب دیدند و بسیاری از خانه های مردم بر سر صاحبانشان خراب شد گوئی کسانی که در شورای امنیت سازمان ملل مسئولیت امنیت کشورها را برعهده دارند تا 800 نفر کشته و بیش از سه هزار نفر زخمی نشوند و آنهمه خسارت به بار نیاید احساس مسئولیت نمی کنند!

دوم آنکه اکنون نیز که این شورا وانمود می کند احساس مسئولیت کرده و باید کاری انجام دهد قطعنامه ای ضعیف به تصویب می رساند که آغاز کننده جنگ و طرف جنایتکار در آن محکوم نمی شود و لذا به آن اعتنا نمی کند و به جنایت خود ادامه می دهد. اینکه شورای امنیت سازمان ملل به طرفین درگیری آتش بس فوری را توصیه می کند بدون آنکه تفاوتی میان مهاجم و مدافع قائل شود این نشان می دهد تهیه کنندگان پیش نویس و تصویب کنندگان قطعنامه از روی احساس مسئولیت به این اقدام مبادرت نکرده اند بلکه فشار افکار عمومی مردم جهان و عوامل دیگر آنها را وادار به این کار کرده است . آنها میخواهند در دفاع از عملکرد خود حرفی برای گفتن داشته باشند حتی اگر اقدام آنها هیچ تاثیری در جلوگیری از جنایت صهیونیست ها نداشته باشد.

سوم آنکه اگر فشار افکار عمومی مردم جهان و رسوائی بیش از حد اعضای شورای امنیت سازمان ملل نبود همین قطعنامه هم صادر نمیشد. در طول دو هفته ای که از تهاجم وحشیانه ارتش رژیم غاصب صهیونیستی به غزه می گذرد مردم سراسر جهان اعم از مسلمان و غیرمسلمان با تظاهرات و تحصن و تجمع و راه پیمائی های متعدد و به هر شکل ممکن به این جنایات اعتراض کردند و حمایت خود را از مردم مظلوم غزه اعلام نمودند. صهیونیست ها حمله به غزه را در نظر زمانی بگونه ای برنامه ریزی کرده بودند که در ایام تعطیلات سال نو مسیحی بتوانند جنایات خود را در سکوت خبری انجام دهند بدون آنکه افکار عمومی جهان به عمق فاجعه پی ببرد و اعتراض بعمل آورد. ولی برخلاف پیش بینی آنها این جنایات بازتاب زیادی در سراسر جهان داشت و در جهان اسلام نیز به دلیل دهه عاشورا احساسات و عواطف مردم مسلمان چندین برابر آنچه طبیعی بود بروز و ظهور کرد و صحنه تبلیغات جهانی به زیان رژیم صهیونیستی رقم خورد. فشار افکار عمومی متوجه سران کشورهای عربی و سازمان ملل نیز شد و شورای امنیت سازمان ملل تحت همین فشارها وادار به صدور قطعنامه ای هر چند ضعیف گردید.

چهارم آنکه سازمان ملل متاسفانه یک نهاد فرمایشی است که تحت امر قدرت های استکباری بویژه آمریکا قرار دارد. هر وقت این قدرت ها بخواهند این سازمان به نفع یا زیان هر کشوری که آنها اراده کنند قطعنامه صادر می کند و هر وقت نخواهد صادر نمی کند. آنها خود برای این سازمان اعتباری قائل نیستند و در مواردی بدون مجوز سازمان ملل و حتی برخلاف مصوبات این سازمان به کشورهائی که تحت فرمان آنها نبودند تجاوز نظامی کردند و تا هر زمان که خواستند آن کشورها را تحت اشغال خود نگهداشتند.

پنجم آنکه رژیم صهیونیستی نیز با توجه به برخورداری از حمایت های کشورهای غربی زورگو به ویژه آمریکا به تصمیمات سازمان ملل اعتنا نمی کند و به همین دلیل علیرغم صدور قطعنامه شب جمعه شورای امنیت حملات ارتش رژیم صهیونیستی به غزه ادامه یافت . صهیونیست ها فقط به آن دسته از قطعنامه های سازمان ملل عمل می کنند که نفعی برای خودشان داشته باشد.

و ششم آنکه واقعیت های تلخ مربوط به سازمان ملل و عملکرد تاسف بار شورای امنیت در جنگ 33 روزه لبنان و جنایات کنونی صهیونیست ها در غزه این درس را با خود دارد که امت اسلامی باید آنچنان قوی و متحد باشد که خود بتواند در برابر همه تهاجمات از خود دفاع کند و نیازی به دیگران نداشته باشد. اگر همه کشورها همانند جمهوری اسلامی ایران که هرقدر ممکن است به مردم فلسطین و در این جنگ به مردم غزه کمک کرده و می کند عمل کنند قطعا دست همه جنایتکاران کوتاه خواهد شد و هیچ متجاوزی هوس تجاوز به خاک مسلمانان را به ذهن خود راه نخواهد داد.
در کشورهای اسلامی اگر دولت ها با ملت ها همراه باشند مجموعه این کشورها و ملت ها می توانند قدرتی را شکل بدهند که سازمان ملل را نیز تحت تاثیر خود قرار دهد و در همه صحنه ها حرف اول را بزند. دو هفته مقاومت مردم غزه در برابر ارتش رژیم صهیونیستی نشان داد مقاومت ملت ها پیروزی آفرین است و از هم اکنون باید مردم غزه را پیروز این جنگ دانست جنگی که در زوال اسرائیل نقش عمده ای خواهد داشت .

صدای عدالت

«اسرائیل ؛ جنگ برای بقا» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی صدای عدالت است که در آن می‌خوانید؛ عملیات ارتش رژیم اسراییل موسوم به "سرب مذاب" علیه نوار غزه با انجام حمله سنگین و شدید هوایی و زمینی ادامه دارد. ایهود باراک، وزیر جنگ صهیونیست ها ، ساعاتی پس از حمله زمینی به غزه در کنفرانس خبری اعلام کرد: "عملیات زمینی برای وارد کردن ضربه شدید بر حماس و مجبور کردن آن به پذیرفتن شروط اسرائیل در آتش‌بس است". گرچه درگیریهای حملات هوایی ارتش صهیونیستی در چند ماه اخیر افزایش یافته بود، اما "سرب مذاب" جنگ تمام عیاری است که کمتر کسی انتظار آن را داشت. نکته اساسی در مورد "سرب مذاب" دریافتن دلایل چنین عملیاتی است که چرا رژیم صهیونیستی با وجود عواقب وخیم یک جنگ کامل، به اجرای آن تن داده و از سوی دیگر، امیدوار به دست یافتن به چه نتایجی است. قبل از هر چیز، زمان انجام "سرب مذاب" در خور توجه است. رژیم صهیونیستی در زمان خاصی عملیات گسترده خود را علیه نوار غزه تدارک دیده که با توجه به آن نه تنها می توان فهمید یگانه فرصت مناسب برای آن رژیم در چنین زمانی است، بلکه بنابر آن می توان به اهداف تل آویو از این عملیات نیز پی برد.

زمان اجرای عملیات "سرب مذاب" با توجه به دو وجه قابل بررسی است؛ اول وجه خارجی و دوم وجه داخلی. وجه خارجی زمان انجام عملیات رژیم صهیونیستی بیشتر از هر چیز به موضوع ریاست جمهوری آمریکا مربوط می شود. اکنون در آمریکا دوره انتقال قدرت از سوی رییس جمهور جمهوریخواه به منتخب دموکرات است و این موضوعی است که به سران رژیم صهیونیستی هشدار استفاده از فرصت موجود را می داد.

حدود یک سال قبل ، آمریکا در کنفرانس آناپولیس توانست طیف متنوعی از اسرائیل، کشورهای عربی و کشورهای اروپایی به علاوه روسیه را به دور خود جمع کند تا با نمایش اجماع جهانی بر صلح بین اسرائیل و فلسطینیان، وعده تحقق چنین هدفی را در طی یک سال آینده دهد. پس از گذشت یک سال جورج بوش نتوانست به وعده خود عمل کند و صهیونیستها نیز به خواسته خود بر رسیدن به امنیت ناکام ماندند. از سوی دیگر، ورود اوباما و دموکراتهای همراه وی به کاخ سفید پی آمدهای روشنی برای رژیم صهیونیستی به دنبال خواهد داشت که رژیم صهیونیستی مجبور است ازهم اکنون آماده آن باشد. ‏روشن است که دولت آینده دموکرات آمریکا تاکید بر مشی گفتگو و مذاکره در منازعه اسرائیل با فلسطینیان خواهد داشت و این به معنای آماده شدن طرفهای گفتگو به دادن امتیازهایی به طرف مقابل است. آیا اسرائیل با وجود حماس و حملات آن امتیاز کمتری به فلسطینیان خواهد داد یا در صورت حذف آن؟ روشن است که در صورت وجود حماس، اسرائیل مجبور است امتیازاتی به طرف فلسطینی دهد که با حذف آن نیازی به انجام چنین کاری نخواهد بود. در واقع، اسرائیل برای جلوگیری از تحرکات حماس مجبور است در مذاکرات خود با فلسطینیان امتیازات بیشتری دهد که در صورت حذف یا حداقل کنترل مطلوب حماس نیازی به دادن چنین امتیازاتی نخواهد داشت.

اتمام آتش بس شش ماهه بین حماس و اسرائیل که به میانجیگری مصر به وجود آمده بود وجه داخلی زمان انجام "سرب مذاب" را نشان می دهد. سران رژیم صهیونیستی تا اندازه زیادی از گذشته و به خصوص از جنگ 33 روزه با حزب الله، درس عبرت گرفته اند. اکنون با گذشت دو هفته ، حتی ایهود باراک پیش بینی تداوم جنگ تا ماه فوریه را می کند و از این رو، از تاخیر انتخابات پارلمانی اسرائیل سخن می گوید. حماس نه یک کشور و نه یک ارتش است، بلکه نیرویی معتقد است که سلاح هوادارانش از حد سلاح انفرادی تجاوز نمی کند و اسرائیل در برابر چنین نیرویی است که با همه قدرت خود وعده "جنگ تمام عیار" بیش از یک ماه را می دهد !‏در حقیقت، اسرائیل با انجام عملیات "سرب مذاب" یک چیز را از دست داده است و آن اسطوره اسرائیل فاتح است، نتیجه ای که در جنگ 33 روزه به دست آمد و اکنون به وسیله حماس تایید می شود. علاوه بر این، کنترل حماس برای اسرائیل چه نتیجه ای خواهد داشت؟ آیا مشی حماس تغییر خواهد کرد؟ به فرض که اسرائیل بتواند تمام نوار غزه را به هر قیمت فتح کند آیا این به معنای نابودی مشی مبارزه طلبی حماس خواهد بود؟ این پرسشی است که پاسخ مثبت به آن هیچ تضمینی نخواهد داشت. در حقیقت، اسرائیل مجبور است تا برای تامین بقای خود به نوار غزه یورش برد، اما روشن است که همین امر نقض امنیت آن رژیم را در پی خواهد بود. طلیعه چنین امری را در حمایت های مردمی از مردم غزه می توان دید. خوی جنگ طلبانه صهیونیستها و تجاوزات آنان این امکان را به آنها نمی دهد تا عواقب اعمال خود را به خوبی نبینند . هر اقدام نظامی آنان به معنای شکستی است که در مشروعیت خود کسب می کنند و جنگ فعلی در غزه نیز نقطه تعیین کننده ای در این شکست خواهد بود.‏

اعتماد ملی

«می‌توان اسرائیل را در دادگاه‌های بین‌المللی محاکمه کرد» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی اعتماد ملی به قلم محمد مصطفایی است که در آن می‌خوانید؛ جنگ ذاتا و به خودی خود بی‌رحم است چه رسد به اینکه جنایتکاری، جنگی را به ناحق و برخلا‌ف موازین انسانی آغاز کند. حمله، ورود غیرقانونی به سرزمین فلسطین و کشتار جمعی کودکان و زنانی که از کوچک‌ترین پناهگاهی برخوردار نیستند در شهر غزه توسط دولتمردان اسرائیلی و در روزهای گذشته، در کنار اثبات مظلومیت مردم فلسطین و استحقاق آنها به حمایت همه‌جانبه، بیش از هر چیز ضعف و ناتوانی اسرائیلیان را به تصویر کشید. دولتمردانی که سال‌ها با زور و قدرت کاذب خود، جز به جنایت نیندیشیده و حال، مردم مظلوم غزه را بدون دلیل و مجوز قانونی مورد هدف و تهاجم بی‌رحمانه جنگنده‌های خویش قرار داده‌اند.

‌حمله به مردم بی‌پناه غزه و کشتار کودکان و زنان و بی‌خانمان کردن آنها، با هیچ قانون، وجدان و رویه‌ای مطابقت و سازگاری ندارد و جنایتی است که نه به یک دولت و حکومت بلکه به حقوق بین‌الملل وارد شده و برخلا‌ف روح و مقاصد تشکیل سازمان ملل و اسناد بین‌المللی است. عمل ارتکابی اسرائیلیان نظم بین‌الملل را مخدوش کرده و ادامه این روند باعث می‌شود که برخلا‌ف اهداف تشکیل سازمان‌های بین‌المللی، ناهنجاری خاصی در روابط بین‌الملل ایجاد شود؛ روابطی که تمام دولت‌ها خود را مکلف به تبعیت از مقررات و معاهدات مصوب می‌دانند و عدول و سرپیچی از مقررات را بر هیچ دولت و حتی گروه و سازمان و تشکیلا‌تی تجویز نکرده و برای مستنکفین آن ضمانت اجراهای مختلفی درنظر گرفته‌اند. جای تعجب است که در دنیای متمدن امروز که باید به دور از خشونت رهبری شده و متکی بر صلح و آرامش باشد دولتی بی‌آنکه مشروعیت وجود داشته باشد دست به اعمالی می‌زند که طبق قواعد بین‌المللی مربوط به جنگ قبیح بوده و از زمره جنایات جنگی به حساب می‌آید و حال آنکه برخی از قدرت‌های دیگر به جای ممانعت از ادامه جنایت‌های این رژیم، عمل ارتکابی صورت‌گرفته را با سکوت معنادار خود مقبول اعلا‌م کرده و هیچ عکس‌العمل منطقی و قانونی‌ای از خود نشان نمی‌دهند.

قتل‌عام و مجروح کردن غیرنظامیان، اقدامات و تهدیدهای خشونت‌آمیز توام با گسترش ترس در میان جمعیت غیرنظامی، حمله به مراکز غیرنظامی به صورت کورکورانه، بی‌احترامی و مورد حمله قرار دادن ساختمان‌هایی که به امور مذهبی، آموزشی و علمی می‌پردازند، بی‌خانمان کردن مردم بی‌پناه و حال اخراج قهری مردمان غزه از کاشانه خود، خدشه به حیثیت و هتک حرمت این مظلومان و بی‌رحمی به آنها از جمله کمترین جنایاتی است که در این چند روز اخیر توسط رژیم صهیونیستی صورت گرفته و تمام این جنایات مشهود، بدون کوچک‌ترین شک و ابهامی، مقدمه برگزاری محاکمه‌ای بین‌المللی را جهت مجازات دولتمردان اسرائیلی فراهم کرده است. ‌

متاسفانه دولتمردان اسرائیلی چشم از این واقعیت و حقیقت پوشیده‌اند که جایگاهی در سطح بین‌الملل ندارند و با الهام از قدرت‌های زورگوی دیگر از جمله آمریکا بر جنایت‌های خود می‌افزایند. آنها انسانیت را کنار گذارده و با کشتن مردمان مظلوم غزه، اثبات کرده‌اند که جایی برای بودن ندارند. آنها منفورتر از گذشته، چهره خائنانه و کریه خود را به نمایش گذارده‌اند. بنابراین با وجود جنایت‌های فوق‌الذکر این وظیفه برعهده سازمان‌های بین‌المللی است تا در سریع‌ترین زمان، با تصمیمی عادلا‌نه و قاطعانه دست آنها را از ادامه ریختن خون مردم غزه کوتاه کنند و به وظیفه خود طبق قوانین و اسناد بین‌المللی عمل کرده و هر آن کس که باعث هدر رفتن خون مردم بی‌پناه غزه شده و تحریک‌کنندگان این جنایت را طبق اسناد بین‌المللی و به‌خصوص اساسنامه دیوان کیفری بین‌المللی پای میز محاکمه بکشانند.در طول حملا‌ت وحشیانه جنگنده‌های اسرائیل به نقاط مختلف نوار غزه، آنچه که ذهن هر نظاره‌گری را مشغول می‌کند عدم تعادل در امکانات نظامی و تسلیحات جنگی دو طرف است.

به رخ کشیدن قدرت با قتل کودکان و زنان و ورود غیرقانونی به سرزمین مادری آنها به گونه‌ای که تنها هواپیماهای جنگی اسرائیل به‌مدت 9 ساعت بالغ بر یکصد تن بمب بر سر فلسطینی‌ها ریختند عاری از هرگونه توجیه است و باید با طرفی صورت گیرد که از قدرت هم‌عرض یا بالا‌یی برخوردار باشد نه کسانی که حتی از کمترین امکانات و تجهیزات نظامی برخوردار نیستند. مسلم است در چنین وضعیت نامتعادل و نابرابری، آنکه بیش از هرکس لطمه خواهد دید کودکان و زنان آسیب‌پذیر جامعه هستند.‌ متاسفانه در این بین نهادهای حقوق بشری نتوانستند آن طور که باید و شاید نقش خود را در محکوم کردن و جلوگیری از ادامه جنایت‌های اسرائیل ایفا کنند. برخی از آنها با سکوت خود، اثبات کرده‌اند که مدافع حقوق بشر نبوده، بلکه تاکنون مدافع منافع خود بوده‌اند. درحالی که تصاویر کشته‌شدگان و زخمی‌ها و وضع وخیم مصدومان در بیمارستان‌ها که از طریق تلویزیون در کشورهای مختلف دیده می‌شود، به‌شدت مردم را به هیجان درآورده و عملیات نظامی اسرائیل را محکوم می‌کنند، بسیاری از کشورهای جهان خواستار قطع بمباران و برقراری آرامش در نوار غزه شده‌اند ولی متاسفانه این رژیم جنایتکار با پشتیبانی آمریکا که از نفوذ بالا‌یی در شورای امنیت برخوردار است، همچنان بر جنایات خود می‌افزاید.

‌ حال این سوالا‌ت به میان می‌آید که با چه استدلا‌لی - با سکوت مقررات بین‌المللی مبنی بر مرجع صالح به رسیدگی به جنایات جنگی اسرائیل - قدرت‌های جهان تحمل و صبر را پیشه خود کرده‌اند در حالی که در مقابل کشته شدن یک اسرائیلی و زخمی شدن 6 اسرائیلی؛ کشور اسرائیل مجاز است که بیش از 750 فلسطینی را شهید و بالغ بر 3000 نفر را زخمی کند و قسمتی از کشور فلسطین را با خاک یکسان سازد؟! ‌ آیا در چنین ایامی که بسیاری از کشورهای جهان تولد مسیح را جشن گرفته و اکثر مردمان سخن از برادری، برابری، صلح و گذشت می‌زنند منصفانه است که مردم فلسطین غرق در خون، شاهد اشک ریختن و آوارگی خانواده‌های خود باشند!؟ ‌
  
جوان

«مدعیان دموکراسى کجایند!؟» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جوان به قلم مدیر مسئول این روزنامه است که در آن می خوانید؛ غزه همچنان زیر آتش گلوله هاى صهیونیست ها است و مقاومت اسلامى غزه که امروز در چهره گروه هایى چون حماس و جهاد اسلامى جلوه گر شده است همچنان به دفاع از بى پناهان فلسطینى ادامه مى دهد.

صحنه هاى دلخراش کشتار کودکان و زنان و بمباران مدارس و مساجد و خانه هاى مسکونى همه گویاى واقعیتى است که دنیاى امروز و قدرت هاى جهانى در یک توحش مدرنى به سر مى برند. نه تنها نظام لیبرال دموکراسى حاکم بر جهان امروز با نظام برده دارى دیروز فرقى نکرده است بلکه به مراتب نظام حاکم بر جهان و مدعیان دموکراسى به عنوان الگوى تمام عیار به صورت کشنده و مرگبار عمل مى کنند و شاید در پوسته اى زیبا، اما به مراتب مخرب تر به کشتار انسان ها ادامه مى دهند.

نسل کشى که امروز در جلوى چشم جهانیان در غزه اتفاق مى افتد نشانه دیگرى از وجدان خفته در کشورهاى عربى است که حاکمان خود را سرزنش نمى کنند که چرا در برابر اینگونه جنایات نه تنها سکوت کرده اند بلکه به همدستى با دشمنان ادامه مى دهند.
شاید براى عده اى سوال باشد چرا باید مردم غزه و حماس این طور هدف کینه صهیونیست ها قرار گیرند. واقعیت این است که مردم غزه در یک انتخابات آزاد به دولت حماس راى داده اند و افرادى به عنوان دولت انتخاب شده اند که براساس دموکراسى روى کار آمده اند.

اما چون نظام بین الملل در دنیا از سیاست یک بام و دو هوا پیروى مى کند، پیروزى حماس را نمى پذیرد و چون آن چیزى که از صندوق آرا بیرون آمده است، با معادلات استکبارى همخوانى ندارد از زمین و آسمان تهاجم مى کنند تا مردم غزه دست حمایت خود را از حماس کوتاه کنند.
امروز از منظر رایج در ادبیات دیپلماسى تهاجم به غزه تهاجم به دموکراسى و مردم سالارى است و آنهایى که ادعاى حمایت از دموکراسى و آراى عمومى و راى مردم را دارند نباید در این نسل کشى و جنایت بى تفاوت بمانند. اسراییل و دولت هاى عربى منطقه و برخى رسانه هاى همسو با آنها در یک فعالیت تبلیغى، سیاسى و دیپلماتیک عامل کشتار و خونریزى مردم را حماس معرفى مى کنند، در صورتى که امروز در غزه همه مردم به یک عضو حماس تبدیل شده اند و مقاومت مردم روز به روز بیشتر مى شود، چرا که آنها به عینه دریافته اند که تنها سلاح آنها مقاومت و پایدارى است و با وجود گذشت بیش از چهارده روز اسراییل نتوانسته به داخل غزه وارد شود.

به فضل الهى مقاومت مردم غزه با نصرت الهى همراه مى شود و روسیاهى و شرم براى حکام خائن عربى خواهد ماند که همدست اسراییلى  ها در کشتن کودکان و زنان عرب مسلمان شدند و ننگ ابدى براى سازشکارانى خواهد بود که هویت و شرف خود را فروختند و ننگ نوکرى و بردگى آمریکا و اسراییل را خریدند.

دنیای اقتصاد

«بحران اقتصادی جهان و سیاست‌های ما» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است که در آن می‌خوانید؛بحرانی که با ترکیدن حباب مسکن در آمریکا جرقه خورد و موسسات مالی این کشور را به مرز فروپاشی کشاند، اکنون به سراسر جهان گسترش یافته و با سرایت به بخش‌های واقعی اقتصاد در آمریکا، اروپا و آسیا، اقتصاد جهان را به رکودی کم‌سابقه کشانده است.

در آخرین ماه سال 2008 میلادی، شاخص تولیدات کارخانه‌ای در ایالات‌متحده در حدود 12‌درصد کاهش یافت و به پایین‌ترین حد خود در 28 سال اخیر رسید. شاخص اشتغال در فعالیت‌های کارخانه‌ای این کشور نیز به نازل‌ترین رقم خود طی 26 سال گذشته تنزل کرد. چین و هندوستان نیز در ماه دسامبر کاهش شدیدی را در تولیدات کارخانه‌ای و میزان اشتغال تجربه کردند. کشورهای اروپایی هم، گرچه با تاخیر نسبت به آمریکا، دچار رکود و کسادی شده و نرخ بیکاری در آنها رو به افزایش گذاشته است.

بحران مالی، افزایش موج ورشکستگی‌ها، گسترش بیکاری و چشم‌انداز تیره سودآوری صنایع موجب شد که در سال 2008 قیمت سهام شرکت‌ها در بورس‌های جهان در حدود 50‌ درصد کاهش یابد و بیش از 30‌ تریلیون دلار از ارزش آنها کاسته شود. در این سال تنها در ایالات‌متحده 2/7‌ تریلیون دلار از ارزش سهام کاسته شد.

آنچه که از این آمار و ارقام بر می‌آید، کاهش شدید تقاضا برای کالاها و خدمات تولید شده و بروز ظرفیت تولید اضافی در سطحی گسترده در اقتصاد جهانی است. در همین حال، رکودی که آمریکا و اروپا را فراگرفته، تقاضا برای کالاهای وارداتی آنها را تنزل داده و این نیز به نوبه خود به شدت به اقتصادهای متکی‌بر صادرات لطمه زده است. در سال 2008 صادرات تایوان 42‌درصد و صادرات کره جنوبی 17‌درصد نسبت به سال پیش از آن کاهش یافت. حتی صادرات چین نیز پس از 10 سال رشد سریع از اواخر سال 2008 رو به کاهش گذاشت و پیش‌بینی می‌شود که این روند نزولی با سرعت بیشتری در سال میلادی جدید ادامه یابد.

برای درک دامنه کاهش مبادلات جهانی، کافی است بدانیم که کرایه حمل دریایی نسبت به سال گذشته کاهش بی‌سابقه‌ای یافته و بسیاری از شرکت‌های بزرگ و بین‌المللی حمل‌ونقل را در آستانه ورشکستگی قرار داده است. «شاخص بالتیک» (Baltic Dry Index) (که هزینه کرایه دربست کشتی‌ها را برای حمل مواد اولیه - سنگ‌آهن، ذغال‌سنگ، غلات و نظائر آن - را محاسبه می‌کند)، نشان می‌دهد که طی شش ماه اخیر، این شاخص 90‌درصد تنزل کرده است!

طبیعی است که در چنین شرایطی رقابت بر سر بازار فروش شدت گیرد و همه کشورها سعی در حمایت از تولیدات داخلی و ایجاد موانع گوناگون برای کالاهای وارداتی نمایند. این سیاست «حمایت‌گرایی» (Protectionism) در جریان بحران بزرگ دهه 1930 به سیاستی فراگیر در سطح جهان مبدل شد و به نوبه خود بر دامنه و عمق آن بحران افزود. بر اساس همین تجربه تلخ است که دبیرکل سازمان ملل، مسوولین سازمان تجارت جهانی و بسیاری از رهبران اقتصادهای پیشرفته جهان علیه سیاست‌های حمایت‌گرایانه موضع گرفته و نسبت به زیان‌های آن هشدار داده‌اند.

با این همه واقعیت این است که گرچه فراگیر شدن سیاست‌های حمایت‌گرایانه (مانع تراشی در مقابل واردات از طریق وضع تعرفه‌های سنگین یا محدودیت‌های غیر‌تعرفه‌ای و نیز کمک‌های آشکار و پنهان به صادرات) در مجموع به رشد اقتصاد جهانی لطمه می‌زند، اما در شرایطی که کارخانه‌های یک کشور، به علت کمبود تقاضای داخلی و محدود شدن بازارهای صادراتی تعطیل می‌شوند یا با ظرفیت تولید اضافی دست به گریبانند و هر روز بر خیل بیکاران افزوده می‌گردد، وسوسه اتخاذ این سیاست‌ها، دست کم تا حدی که خصومت و مقابله به مثل رقبا را بر نیانگیزد، برای دولتمردان اغوا‌کننده است و این است که حتی در آمریکا، که سردمدار تجارت آزاد جهانی است، آقای اوباما از مردم خواسته است که «جنس آمریکایی بخرند.»

در این میان، کشوری مانند چین که رشد اقتصادی حیرت‌انگیز آن در سه دهه گذشته عمدتا مرهون صادرات روزافزون این کشور بوده است، برای حفظ بازارهای خارجی خود جسورانه‌تر عمل می‌کند. به‌رغم همه فشارها و تهدیدهای بین‌المللی، این کشور نه تنها پول خود را ارزان نگه‌داشته (تا کالاهای صادراتی اش برای خریداران ارزان‌تر تمام شود)، بلکه با اتخاذ سیاست‌های حمایتی گوناگون هزینه تمام شده کالاهای صادراتی خود را پایین می‌آورد. اما صرف‌نظر از این سیاست کلی، در شرایط بحرانی کنونی، به نظر می‌رسد که در برخی از موارد، تولید‌کنندگان این کشور (و بسیاری از کشورهای صادر‌کننده دیگر) کالاهای خود را به قیمت‌هایی کمتر از هزینه تمام شده، روانه بازارهای خارجی می‌کنند. این کار، حتی اگر با کمک‌های آشکار و پنهان دولت‌ها به تولیدکنندگان همراه نباشد (که در غالب موارد هست)، از دیدگاه اقتصادی و دست کم در کوتاه‌مدت، بی‌منطق هم نیست. تا آنجا که قیمت فروش یک کالا هزینه‌های متغیر تولید آن را پوشش می‌دهد و بخشی از هزینه‌های سربار را نیز تامین می‌کند، ادامه تولید بهتر از تعطیلی کارخانه و از دست رفتن تمام سرمایه ثابت است. بنا بر این و تا از سر گذراندن بحران، تولیدکنندگان این کشورها نفع خود را در این می‌بینند که بازارهای صادراتی خود را حتی به قیمت‌هایی کمتر از هزینه تمام شده، حفظ و یا در بازارهای جدید رقبا را از میدان به در کنند. بسیاری از کالاهای صنعتی و کشاورزی که هم‌اکنون به کشور ما وارد می‌شوند، آشکارا کمتر از هزینه تمام شده به واردکنندگان ما فروخته شده‌اند.

در سال 2008 میلادی، شکایت کشورها علیه «دامپینگ» (صادرات کالا به کشورهای دیگر به قیمت‌هایی کمتر از بازار داخلی یا هزینه تمام شده) به شدت ازدیاد یافته است. به گفته مسوولان سازمان تجارت جهانی، در شش ماه نخست سال2008، تعداد این شکایت‌ها 40‌درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل از آن افزایش یافته، که نشانه بالا گرفتن تنش‌های تجاری در شرایط بحرانی کنونی است. بر اساس مقررات سازمان تجارت جهانی، چنانچه شکایت کشوری از «دامپینگ» کشور صادرکننده تایید شود، کشور واردکننده حق دارد که با وضع تعرفه‌های سنگین از بازار خود حفاظت کند. فقط در شش ماه اول سال 2008 کشور ترکیه در 13 مورد، آمریکا 12 مورد، هندوستان 11 مورد و آرژانتین و اتحادیه اروپا هر کدام 10 مورد از «دامپینگ» کشورهای دیگر شکایت کرده و پرونده آنها در دست بررسی است. در حدود 50‌درصد این شکایت‌ها علیه کشور چین است و تایلند و اتحادیه اروپا در رده دوم و سوم «متهمین» قرار دارند.

در یکی از این موارد، اتحادیه اروپا دلایلی ارائه کرده است که ظاهرا نشان می‌دهند که صادر‌کنندگان چینی برخی از انواع فولاد و نیز انواع پیچ و مهره تولیدی خود را به قیمت‌های نازل روانه اروپا می‌کند. اتحادیه اروپا اخیرا مصوبه‌ای را تصویب کرد که به موجب آن تعرفه سنگینی روی 200 قلم پیچ و مهره و سایر اتصالات صادراتی چین اعمال خواهد شد. پیش‌تر نیز این اتحادیه «تعرفه‌های تنبیهی» سنگینی برای کفش‌های صادراتی چین و ویتنام و همچنین انواع فولاد غیر‌آلیاژی چین به اجرا گذاشته بود. در همین حال، کشورهای آفریقایی اتحادیه اروپا را به «دامپینگ» مواد لبنی و به ورشکستگی کشاندن تولیدکنندگان محلی این محصولات متهم می‌کنند و هندوستان نیز چین را به «دامپینگ» آهن‌آلات و فولاد متهم ساخته است. برخی از این اتهامات ممکن است بی‌اساس یا اغراق‌آمیز و مستمسکی برای همان سیاست‌های حمایت‌گرایانه باشند، اما دودی که در یک سال اخیر در همه جا به آسمان رفته است، بیشتر از آن است که آتشی در کار نباشد. همان طور که رییس اتاق بازرگانی اندونزی اظهار کرده است، کشورهایی که برای فروش تولیدات کارخانه‌ای خود به بازارهای بزرگ وارداتی جهان، یعنی آمریکا و اروپا متکی بوده‌اند و امکانات و توان تولیدی خود را برای پاسخگویی به بازارهای پر رونق چند سال اخیردر این مناطق و در واقع در سراسر جهان بالا برده بودند، اکنون ناگزیر محصولات خود را به قیمت‌های بسیار ارزان، روانه کشورهای درحال توسعه می‌کنند تا بخشی از بازاری را که به دلیل رکود اقتصادی و کاهش تقاضا در اروپا و آمریکا از دست داده‌اند، در این کشورها به دست آورند. مسوولان اندونزی معتقدند که موارد «دامپینگ» کالاهای صادراتی در سال آینده به شدت افزایش خواهد یافت، به ویژه از جانب کشورهایی مانند چین، هندوستان و ویتنام که بیشترین خسارت را از رکود بازارهای آمریکا و اروپا تجربه کرده‌اند.

خلاصه کلام آنکه بازار فروش، که در همه حال از نقشی تعیین‌کننده در رونق اقتصادهای مبتنی‌بر بازار برخوردار است، در شرایط بحرانی کنونی اهمیتی مضاعف یافته و نوشدارویی برای بهره‌گیری از ظرفیت تولید اضافی و جلوگیری از گسترش بیکاری و ورشکستگی کارخانجات به شمار می‌رود. از آنجا که در حال حاضر هیچ کشوری از رکود اقتصادی و کسادی بازار داخلی در امان نمانده، مبارزه برای حفظ و گسترش بازارهای صادراتی اهمیتی دو چندان یافته است. به نظر می‌رسد که پی‌آمدهای بحرانی که اقتصاد جهان را فرا گرفته است و به ویژه مبارزه بی‌امانی که برای حفظ یا گسترش بازارهای خارجی در جریان است، از دید سیاستگذاران ما پنهان مانده است. گرچه سال‌ها است که ما، به پشتوانه درآمدهای «باد آورده» نفتی، سیاست‌های «مصلحت‌جویانه» و کم‌دردسر را بر آینده‌نگری و اتخاذ سیاست‌های ریشه‌ای و کارساز، اما دشوارتر، ترجیح داده‌ایم (که معضل یارانه‌های کمرشکن کنونی فقط یکی از پی‌آمدهای آن است)، اما ادامه بسیاری از همان سیاست‌های روزمره و آسان پسندانه در شرایط بحرانی کنونی به راستی شگفت انگیز است. ما به دست خود جاده را برای نفوذ کالاهای خارجی هموار کرده‌ایم و با این کار، هم تولید‌کنندگان داخلی را به آستانه ورشکستگی می‌کشانیم و هم ذخایر ارزی را- که با سقوط قیمت جهانی نفت اکنون سخت به آنها نیازمندیم- به آسانی از دست می‌دهیم.

براساس آمارهای دولتی، از سال 1381 تاکنون نرخ تورم در ایران، به طور متوسط، در حدود 16‌درصد در سال بوده است. (نرخ تورم در کشور ما طی دو سال گذشته سرعت گرفته است، به گونه‌ای که در سال 1386 معادل 4/18‌درصد بوده و در هشت ماه اول سال جاری با آهنگی در حدود 23‌درصد در سال به پیش رفته است). «شاخص بهای تولید‌کننده» نیز (شاخصی که تغییرات در قیمت‌های دریافتی تولیدکنندگان داخلی بابت فروش کالاهایشان را رصد می‌کند) طی سال‌های مورد بحث روند مشابهی داشته است. حال با توجه به رکود و کسادی حاکم بر اقتصاد ایران و سودآوری نازل یا منفی تولید در کشور، می‌توان نتیجه گرفت که هزینه تولید کالاهای داخلی در کشور ما در این دوره دست کم به همین منوال افزایش یافته است.

اما به‌رغم این واقعیت که هیچ یک از کشورهای طرف معامله ما در این سال‌ها با چنین تورم (و افزایش هزینه‌های تولید) دست به گریبان نبوده‌اند و در یک نگرش کلی نرخ تورم آنها از 2 یا 3‌درصد در سال تجاوز نکرده است، ما به پشتوانه درآمدهای نفتی، از کاهش نرخ برابری ریال به میزان قابل‌توجهی جلوگیری کرده‌ایم. در دوره شش ساله اخیر، افزایش ارزش دلار نسبت به ریال فقط 4‌درصد در سال بوده است. افزایش ارزش یوآن چین معادل 5/7‌درصد در سال بوده و افزایش ارزش یورو و ین ژاپن نیز از حدود 9‌درصد در سال تجاوز نکرده است.
همه اینها بدان معنی است که ما با گران نگه‌داشتن نرخ برابری ریال واردات را تسهیل و صادرات را دشوار ساخته‌ایم و در عین حال، تولید‌کنندگان داخلی را سال به سال در موضع‌شکننده‌تری نسبت به رقبای خارجی آنها قرار داده‌ایم. در حقیقت، سیاست «تثبیت نرخ ارز» در شرایطی که اقتصاد ما (و تولید‌کنندگان داخلی) با تورم دو رقمی دست به گریبانند، به معنای پرداخت یارانه به صادرکنندگان خارجی است تا کالاهای خود را ارزان‌تر در بازارهای ما عرضه کنند. افزایش شدید واردات کشور ما طی سال‌های اخیر و بحرانی که تولیدکنندگان داخلی با آن دست به گریبانند، قطعا با این سیاست‌ها بی‌ارتباط نیست. به یاد داشته باشیم که افزایش شدید واردات و به حاشیه رانده شدن تولیدات داخلی که در نهایت به «عقب‌گرد» صنعتی و کشاورزی می‌انجامد، از واپسین پی‌آمدهای منطقی «بیماری هلندی» است که اقتصاد ما در سال‌های اخیر بدان مبتلا بوده است.

براساس برآوردهای رسمی در سال جاری، اقتصاد کشور ما تورمی 23 تا 25‌درصدی را تجربه خواهد کرد. اجرای طرح هدفمند کردن (و کاهش) یارانه‌ها، هرچند که در بلند مدت می‌تواند تحولی کارساز در اقتصاد بیمار ما پدید آورد، اما در کوتاه‌مدت نرخ تورم را قطعا بالاتر خواهد برد. در این شرایط تداوم سیاست‌های ارزی کنونی و غفلت از شرایط بحرانی اقتصاد جهان، که در آن کشورهای صادرکننده برای حفظ و گسترش بازارهای خارجی خود از هیچ تلاش و ترفندی روی گردان نیستند، تولید داخلی کشور ما را به ورطه نابودی خواهد کشاند. اگر کشورهایی که با تورم چندانی هم دست به گریبان نیستند و ارزش پول‌های آنها نیز غیر‌واقعی نیست، در مقابل ورود کالاهای ارزان قیمت خارجی به اعتراض برخاسته و به‌رغم عضویت در سازمان تجارت جهانی، با تعرفه‌های ضد «دامپینگ» از تولید و اشتغال داخلی حمایت می‌کنند، چرا ما دروازه‌های خود را گشوده‌ایم و تولید داخلی را در معرض رقابتی نابرابر با رقبای خارجی قرار داده‌ایم؟ اگر ما امکان بررسی مستقل از شرایط بازارهای جهانی را نداریم، لااقل می‌توانیم موارد اثبات شده توسط دیگران را مبنای سیاست‌های خود قرار دهیم و بپذیریم که شکر و شیرخشک و کره اروپایی، پنبه آمریکایی، منسوجات چینی و هندی و تایوانی، پیچ و مهره و فولاد چینی و بسیاری از کالاهای دیگرکه در بازارهای جهانی «دامپ» می‌شوند، در این دوران کسادی بازارها راه خود را به بازار ما نیز می‌یابند و صدالبته سیاست‌های ارزی ما نیز در این راه کار آنها را آسان‌تر کرده است.

همه اینها بدان معنی نیست که ما دیوار بلندی به دور کشور کشیده و از ورود کالاهای خارجی ممانعت کنیم؛ سخن بر سر این است که تفاوت چشم‌گیر میان نرخ تورم داخلی با تورم در کشورهای طرف معامله برای چندین سال متوالی، چنانچه از طریق تغییر در نرخ برابری ارزها اصلاح نشود، به تحریف ارزش واقعی پول ملی و از آن طریق به یک سلسله اختلالات جدی در قیمت کالاهای مصرفی و هزینه‌های تولید منجر می‌گردد. حال که سرانجام به این نتیجه رسیده‌ایم که باید یارانه‌ها هدفمند و قیمت‌ها واقعی‌تر شوند، غفلت از اصلاح سیاست‌های ارزی که آثار آن بر همه قیمت‌ها و محاسبات اقتصادی انکارناپذیر است، غیر‌منطقی به نظر می‌رسد. اصرار بر «تثبیت نرخ ارز» با تورم 23‌درصدی، گرچه در کوتاه مدت از شتاب تورم می‌کاهد و مصرف‌کنندگان را برای چند صباحی خشنود می‌سازد، اما هم به تولید داخلی و صادرات غیر‌نفتی لطمه جدی می‌زند و هم ارزهای ذی‌قیمت را هدر می‌دهد. البته تداوم سیاست‌های کنونی نیازمند خزانه‌ای مملو از پول‌های خارجی است که در سال‌های اخیر، به برکت درآمدهای سرشار نفتی، در دسترس مان بوده است. اکنون درآمدهای ارزی کشور ما به دلیل سقوط قیمت نفت به شدت کاهش یافته است. این بدان معنی است که واردات 60 یا 70‌میلیارد دلاری سالانه ما دیگر عملا تحقق ناپذیر خواهد بود. اما اگر تنگ دستی ارزی ما موجب گردد که از سر ناچاری هم که شده، پرداخت یارانه به صادر‌کنندگان خارجی را متوقف کنیم و برای کاهش نرخ تورم به تدابیری منطقی‌تر از واردات کالاهای ارزان قیمت خارجی متوسل شویم و هرگاه، رفع مشکلات تولید داخلی، حمایت منطقی از صنعت و کشاورزی کشور و بهسازی «فضای کسب‌وکار» را در دستور کار خود قرار دهیم، آن گاه بعید نیست که آیندگان، پایان «ضیافت نفتی» و مشکل‌آفرینی‌های امروز آن را موهبتی ارزیابی کنند که با ایجاد شرایط و انگیزه‌های لازم برای اتخاذ تدابیر شجاعانه و کارساز، اقتصاد کشورمان را از سراشیبی سقوط رهایی بخشیده است.

سرمایه

«پیام رشد 30 درصدی بودجه جاری» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی سرمایه به قلم غلامرضا تاجگردون است که در آن می خوانید؛بودجه جاری سال 87 با قیمت ثابت سال 83، بیش از 30 درصد رشد کرده و این به معنای آن است که دولت بیش از نرخ تورم بر هزینه های خود افزوده است. بررسی رشد حقوق و دستمزد کارکنان دولت، به عنوان یکی از اصلی ترین محل های مصرف منابع عمومی کشور طی سال های اخیر نشان می دهد این شاخص کمتر از نرخ تورم رشد کرده است، تا آنجا که یکی از اعتراضات سازمان بازرسی کل کشور در سال جاری به دولت، در خصوص عدم رعایت قانون در ارتباط با افزایش نیافتن حقوق کارکنان دولت متناسب با تورم بود.

از سوی دیگر یکی از شعارهای دولت نهم در دستور کار قراردادن صرفه جویی در هزینه های سربار دستگاه ها طی سال های 84 تاکنون بود، به طوری که بسیاری از هزینه ها از جمله تبلیغات و... در سال های اولیه دولت نهم به شدت کاهش یافت بنابراین سوال اساسی اکنون آن است که رشد 30 درصدی هزینه های جاری دولت در کدام محل های مصرفی صورت گرفته است. وقتی به کارنامه بودجه ای دولت نهم نگاه می کنیم، از یک نقطه اوج اجرای سیاست های انبساطی در سال های 84 و 85 به یک نقطه اوج اجرای سیاست های انقباضی در سال های 86 و 87 می رسیم.

تحلیل این منحنی نشانگر آن است که دولت نهم در سال های اولیه تصدی گری، فضاهای تعریف نشده بودجه ای را تعریف کرد که عملاً باعث انبساط هزینه های جاری کشور شد که از جمله آنها تداوم اجرای طرح تثبیت قیمت ها بود. اگرچه آغازگر اتخاذ این تصمیم مجلس هفتم بود اما دولت به عنوان مجری قوه اجرایی کشور می توانست در سال های بعد از 83 در این خصوص تجدیدنظر کند. از سوی دیگر اما سیاست های انبساطی سال های 84 و 85، چسبندگی بودجه ای را ایجاد کرد که با وجود تلاش های دولت برای اجرای سیاست های انقباضی در بودجه که البته ناگزیر به این امر بود، عملاً موفق به کنترل رشد هزینه های جاری نشده است. این شرایط به این معنی است که دولت نهم و دولت های بعدی برای کنترل هزینه های جاری کشور که نسبت به سال 83 دو برابر شده کار بسیار سختی را پیش رو خواهند داشت. به نظر می رسد دولت آتی در گام اول باید همچنان سیاست های انضباط مالی و پولی را در کشور به صورت جدی در دستور کار قرار دهد و در گام مهم و اساسی دیگر به سمت منطقی کردن حجم دولت حرکت کند. در غیر این صورت کسری های بودجه در حوزه هزینه های جاری دولت با توجه به کاهش قیمت نفت پیامدهای مخربی را برای کشور در پی خواهد داشت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها