گزیده سرمقاله روزنامه‌های امروز

چرا خودی‌ها همیشه مطیع نیستند

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «چرا خودی‌ها همیشه مطیع نیستند»،«پدیده پدیده‌ها تعارف یا استراتژی؟!»،«ساختن آینده»،«افزایش 20 درصدی درآمدهای شهرداری»،«تلفات برق ایران دو برابر استاندارد جهانی»،«اعترافهای دیرهنگام جرج بوش» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۲۰۹۴۵

رسالت

«چرا خودی‌ها همیشه مطیع نیستند» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم امیر محبیان است که در آن می خوانید؛قدرت پدیده‌ای پیچیده  است که فقط منحصر در روابط سیاسی نیست بلکه در هر لحظه‌ای از زندگی اجتماعی ما خود را به نمایش می‌گذارد. بعضی‌ها را گمان بر آن است که با کنترل پاره‌ای از منابع قدرت قادرند امکان اداره وضعیت را تماما در اختیار  خویش گیرند . اگر این چنین است پس چرا گاهی خودی‌ترین خودی‌ها که بر آنان  تصور عصیان نمی‌رود بر می‌آشوبند و زنجیرهای تشکیلاتی از پا بر می‌گیرند و گاه سخت‌تر از رقبا و حتی دشمنان بر قدرتمندان می‌تازند ؟
این نوشتار قصد ندارد به نبرد قدرت میان دوستان و دشمنان و یا رقبای سیاسی بپردازد بلکه بر آن است که نگاهی اجمالی به پاره‌ای از دلایل سرباز زدن از اطاعت آن هم در میان خودی‌ها بپردازد .

1- در میان دو عنصری که یکی به اعمال قدرت می‌پردازد و دیگری بر آن گردن می‌نهد همواره “  دیالکتیک قدرت و مقاومت “ به مثابه جریانی گاه آشکار و گاه پنهان جریان دارد .
سنتز برآمده از این دیالکتیک است که جهت قدرت را تعریف می‌کند ضمن آن که تجربه ثابت کرده است کامیابی در کسب قدرت لزوما به معنای بهروزی یک جریان سیاسی و یا اجتماعی نیست . حتی بعضی‌ها بر این باورند که کامیابی گاه خود نقطه شروع افول است زیرا با توقف تولید معنایی که پیروزی و کسب قدرت را به ارمغان آورده چه بسا ماهیت و جهت هدف اولیه نیز مخدوش شده و حتی کاملا مسخ می‌گردد .
(آنچه که در نام “گل سرخ “امبرتو اکو آمده است، اشاره‌ای به این معناست توفیق اقتصادی یک صومعه که به تغییر اهداف پارسایانه آن می‌انجامد )

2- آنچه که اطاعت را به ارمغان می‌آورد گاه اعمال قدرت ( به صورت نرم یا سخت ) ،‌ گاه اطاعت عقلانی مبتنی بر اقناع و گاه اطاعت‌های فراعقلانی است که قصد ورود به این مورد اخیر را نداریم.
اما ازمیان دو نوع نخست بی‌گمان حداقل برای دوستان که آنها را خودی‌ها می‌نامیم رابطه باید مبتنی بر اقناع باشد اما فرآیند اقناع چگونه صورت می‌گیرد؟
شاید مهمترین روش اقناع آن است که صاحب قدرت ، دوستان خویش را از طریق تولید مفاهیم، نشانه و معانی قابل پذیرش ،‌مطیع اندیشه‌های خویش می‌‌ گرداند و یا از سوی دیگر خودی‌ها به واسطه پذیرش مفاهیم و معانی تولید شده از سوی یک  عنصر عملا اطاعت وی را پذیرا می‌شوند.
بر این باورم که تولید معنا بسیار از آنکه گمان داریم در فرآیند اعمال قدرت مهمتر است زیرا معنا که -چه توسط افراد و چه توسط سازمان‌ها- آفریده می‌شود به پیروان،‌محتوا و جهت می‌بخشد معناهایی که حتی می‌تواند تکلیف آدم‌ها را با زندگی و مرگشان معلوم کند.

آنچه خودی‌ها را به پذیرش پیروی از یک فرد یا سازمان می‌کشاند قدرت اقناعی این  معناهایی است که تولید می‌شود ولی اگر در مسیر این تولید معانی اختلالی پیش آ‌ید و اعمال کننده قدرت نتواند فرایند را ادامه داده واطاعت را توجیه پذیر گرداند در برابر خود ابتدا پرسش‌ها، سپس شبهه‌ها و نهایتا اختلاف و عصیان را خواهد دید.
در نوشتار آتی پدیده بروز اختلاف در جریانات سیاسی و پیدایش شکاف‌‌های تشکیلاتی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

کارگزاران

کارگزاران...» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی کارگزاران به قلم سید عطاءالله مهاجرانی است که در آن می خوانید؛:کارگزاران با طرح یک دیدگاه آغاز شد. دیدگاه جمعی که نگران بودند و به چشم خویش در آن روزگار می‌دیدند که آرمان و آرزوهاشان دارد غبار می‌گیرد...
بیانیه اعلام حضور گویی فریاد فروخفته جامعه بود. پژواکی گسترده پیدا کرد. هم آرامش بخشید که پس هنوز صدایی هست و هم برخی را آشفته کرد که مگر هنوز صدایی هست!
هر کار بزرگی با یک افق روشن و ایمان و امید بدان تحقق می‌یابد. این سخن شگفت‌انگیز اینشتین را به یاد بیاوریم که گفت: «تخیل از دانش مهم‌تر است!»

جمع ما هم که از همان آغاز کشاکش غریبی با شورای نگهبان بر سر نام داشتیم، کارگزاران را با انتشار یک بیانیه و طرح یک دیدگاه آغاز کردیم. باور داشتیم که شعارهای انقلاب؛ آزادی و استقلال و جمهوری اسلامی در یک ایران آباد و توسعه‌یافته و ملتی شاداب و پرامید و فضای درخشش خلاقیت در تمام عرصه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و فنی و علمی میسر است. ایران و اسلام را از منظر انقلاب اسلامی همانند دوروی یک سکه تلقی می‌کردیم. آنچنان درهم آمیخته که نمی‌توان تقدمی برای هیچ کدام قائل شد.

ذات نایافته از هستی‌بخش که نمی‌تواند هستی‌بخش باشد. ما هنگامی می‌توانیم از جهان بخواهیم که برای سخن ما اعتباری قائل باشند؛ که در درجه اول آن سخنان و ادعاها در کشور خودمان به خوبی به بار نشسته باشد. ارائه یک نشانه و نماد کشور و ملت اسلامی در دنیای امروز... وگرنه، اگر هم ادعا کنیم که از کوی دوست می‌آییم، خواهند گفت: خود پیداست از زانوی تو!

از سوی دیگر چه کسی است که ضرورت کار سازمان‌یافته سیاسی در جهت اعتلای کشور را انکار کند. نکته غریبی در میان سخنان پنج رئیس مجلس بود که در اجلاس موفق 30 سال قانونگذاری بیان شد. سیاسی‌ترین حرف‌ها را فرهنگی‌ترین چهره یعنی آقای دکتر حدادعادل، رئیس مجلس هفتم بر زبان آورد. به دقت به ضرورت ساماندهی احزاب نیرومند اشاره کرد و با ملاحت هم گفت که این دولت بر ریل مجلس نمی‌رود. این همه بی‌سامانی و تزلزلی که در ساختار و سازوکار دولت فعلی شاهدیم، که برای نخستین‌بار دارد کابینه از اکثریت می‌افتد و نیاز به رأی‌اعتماد تازه خواهد داشت، محصول جامعه بدون احزاب نیرومند است. چرا به این نقطه رسیده‌ایم؟

پاسخ روشن است. اراده پنهانی، احزاب نیرومند و شاداب و موثر را برنمی‌تابد. همان اراده‌ای که تا روزنامه‌ای یا هفته‌نامه‌ای قامت می‌کشد و اقبال مردمی پیدا می‌کند؛ صدایش را با هر بهانه و هر بار به رنگی خاموش می‌کنند. اگر احزاب نیرومند در کشور شکل بگیرد دیگر انتخابات ریاست‌جمهوری کسی را غافلگیر نمی‌کند. شخصیت‌ها در یک روال منطقی و طبیعی رشد می‌کنند و در موقعیت‌های درجه اول قرار می‌گیرند. جایی برای این سخن آن شخصیت محترم باقی نمی‌ماند: که انتخابات از مسیر لایه‌های پیچیده گذشت! این غافلگیری‌ها تماما نشانه هرج و مرج سیاسی است. کارگزاران با چنان چشم‌اندازی آمدند تا حزب؛ ظرفیتی برای شناخت و رشد افراد باشد. تا دولت اینگونه اداره نشود؛ که یک دوره شاهد جیک‌جیک مستان باشیم و دوره‌ای هم شاهد سرمای زمستان! از سویی حقوق کارگران و فرهنگیان عقب می‌افتد و از سوی دیگر می‌خواهیم یارانه نقدی در فصل انتخابات بدهیم. این شوریده‌کاری‌ها که صدای مجلس را هم درآورده است ناشی از غیبت احزاب قوی است.

کیهان

«ساختن آینده» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدى محمدی است که در آن می‌خوانید؛ آینده سیاست دولت باراک اوباما درباره ایران چگونه خواهد بود؟ یک اشتباه رایج در پاسخ به سؤال هایى از این دست این است که تصور مى شود براى این قبیل سؤال ها پاسخ هایى معین و از پیش تعیین شده وجود دارد که فقط باید آنها را «کشف» کرد. واقعیت هاى تجربه شده در تاریخ روابط بین الملل خصوصا تاریخ دشمنى غرب با ایران اسلامى در 30 سال گذشته، نشان مى دهد که چنین قطعیتى در کار نیست و غرب در مورد ایران همواره سیاستى سیال و به روز شونده را دنبال کرده است که ولو در سطح استراتژیک بر اصول ثابتى مبتنى باشد به لحاظ تاکتیکى دائما متحول شده و خود را با شرایط جدید تطبیق داده است. به همین دلیل همواره مى توان درباره «سیاست هاى ثابت» سخن گفت اما صحبت درباره «تصمیم هاى ثابت» به لحاظ تحلیلى بى احتیاطى است. تصمیم ها بر اساس شرایط اتخاذ خواهند شد  و شرایط -تا حدودی- قابل پیش بینى هست اما قابل پیش گویى نه. چند ماه آینده را از این حیث که بالاخره «سیاست» ها ى غرب در مورد ایران به چه «تصمیم» هایى منجر خواهد شد، باید دوره اى بسیار حساس دانست. این دوره زمانی، با میزبانى چند پروژه به عنوان مرحله اى واسطه اى عمل خواهد کرد. این مرحله واسط در بهار 1388 -دوماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری-  به پایان مى رسد و غرب بسته به اینکه پروژه هاى اجرا شده دراین مرحله به چه نتایجى رسیده باشد، تصمیم هاى متفاوتى خواهد گرفت.

به طور بسیار خلاصه رئوس پروژه هایى که انتظار مى رود در این مرحله در دستور کار قرار بگیرد -و اجراى برخى از آنها از هم اکنون شروع شده-  چنین است: 1- تلاش براى ایجاد فشار اقتصادى شدید به ایران از راه هرچه پایین تر نگه داشتن قیمت نفت و اعمال تحریم هاى همزمان با آن. 2- به اعتبار آنچه در مرحله 1 اتفاق مى افتند تبلیغات و گفتمان سازى وسیع براى دروغگو، بى اعتبار و فشل نشان دادن دولت و مایوس کردن مردم از آن 3- بزرگنمایى اختلافات داخلى و تلاش براى تشدید هر چه بیشتر آنها با تمرکز بر نقاط ضعف گروه ها و شخصیت هاى سیاسى 4- متحد کردن همه مخالفان دولت و نشاندن تقسیم بندى موافق دولت- مخالف دولت به جاى تقسیم بندى اصولگرا- اصلاح طلب 5- شبکه سازى از خرده جنبش هاى اجتماعى و زمینه سازى براى ناآرامى در شرایط ناگوار اقتصادى 6- پررنگ کردن تهدید نظامى و امنیتى از بیرون و بحرانى و روبه سقوط نشان دادن فضاى آینده کشور و نهایتا 7- معرفى کردن برخى اصلاح طلبان به عنوان منجى یا به عبارت دیگر گذاشتن کلید قفل همه بن بست ها در جیب آنها.

حجم انبوهى از اظهار نظر هاى پى در پى از جانب منابع غربى -خصوصا نزدیکان اوباما- وجود دارد که تاکید مى کنند براى تصمیم گیرى نهایى در مورد ایران باید منتظر «سال آینده» ماند و از همین اشارت ها مى توان فهمید که آنها به نتیجه دادن پروژه هاى خود امید بسته اند. در صورتى که این پروژه ها موفق شود (یک شرط اساسى براى موفق شدن در مرحله واسط این است که برخى اصولگرایان با تخریب بى امان دولت و چراغ سبز نشان دادن به  غریبه ها به بازى در زمین طراحى شده دشمن ادامه دهند.) غرب امید خود را به تسلیم ایران باز خواهد یافت و همه همت خود را براى در آوردن نتیجه مطلوب از صندوق هاى راى در 22 خرداد 88 به کار خواهد بست و متقابلا فقط در شرایطى که این پروژه ها عقیم مانده باشد غرب خود را براى فراتر رفتن از سطح عمل تاکتیکى و اعمال یک بازنگرى استراتژیک در رفتار خود در مقابل ایران که لزوما با پذیرش آن به عنوان یک قدرت بلامنازع منطقه اى توام خواهد بود، آماده خواهد کرد. همه چیز به خود ما و نوع بازى که انجام خواهیم داد بستگى دارد. صحنه چند ماه آینده ممکن است از حیث جزئیات پیچیده باشد اما خطوط اصلى سازنده آن به هیچ وجه مبهم نیست. همه چیز در همین یک جمله خلاصه مى شود: «راهى که ایران مى رود نباید ادامه پیداکند». این یک برنامه است نه یک آرزو. برنامه اى که با کمال تاسف باید گفت برخى بازوهاى اجرایى آن همین دور و برها در نزدیکى ما مشغول کارند. پیش بینى سیاست اوباما درباره ایران آسان است. اگرچه بعد از قطعى شدن گزینه هاى او براى چند پست کلیدى امنیت ملى و سیاست خارجى درون کابینه برخى تحلیلگران به درستى از فاصله گرفتن او با شعارهاى انتخاباتى اش خبر داده اند اما بعید بنظر مى رسد اتفاق اساسى در حال وقوع باشد. همانطور که دنیس راس اخیرا گفته اوباما در پى آن است که هزینه گزاف عدم تغییر در رفتار را به رهبران ایران نشان دهد و براى این منظور به نیروهاى میانه رو در ایران امید فراوانى بسته است. این آنها هستند که باید این پروژه را به سرانجام برسانند.

فشار خارجى در قیاس با ماموریتى که نیروهاى داخلى در اعتبارزدایى از دولت و ناامید کردن مردم از آن بر عهده دارند فقط یک عامل کمکى است. همه آنچه امروز اصلاح طلبان درباره ضرورت نجات کشور مى گویند دقیقا ادامه پروژه اى است که استراتژیست هاى امنیتى غرب با مضمون پشیمان کردن مردم از مسیر حرکت کشور طراحى کرده اند. بلی، مسیر کشور تغییر کرده است. دیگر دزدها به راحتى دزدى نمى کنند، منابع کشور صرف مردم مى شود، ویژه خوارى سخت شده است، از بدنه دستگاه اجرایى کشور کار کشیده مى شود، مردم بر گروه هاى سیاسى مقدمند، مولفه هاى اقتدار امنیتى و تکنولوژیک کشور رشدى شتابان دارد، پروژه هاى منطقه اى دشمن یکى یکى نقش برآب مى شود، کشور در آستانه اصلاحات اقتصادى اساسى و خلاص شدن از نتایج اجراى دو دهه اى سیاستگذارى هاى وارداتى است و مهم تر از همه حرف رهبرى در دستگاه اجرایى کشور زمین نمى ماند. اینها چیزهایى نیست که غرب از آنها دل خوش داشته باشد. براى متوقف کردن این مسیر هم راهى ندارد جز اینکه با تحریک «خودخواهى ها» و «قدرت طلبى ها» لشکرى عظیم از منتقدان تندخو و بداخلاق وضع فعلى بوجود بیاورد که همه چیز را سیاه مى بینند و مى نمایانند تا بالاخره به زعم خودش «مشکل را از داخل حل کند».

تا حدود 6 ماه پیش رصد فضاى تحلیلى و خبرى در غرب نشان مى داد که دشمنان ایران از به نتیجه رسیدن دشمنى هاى خود ناامید شده اند و به دنبال راهى براى زندگى با ایران قدرتمند و عادت کردن به اقتضائات آن مى گردند. کار حتى به جایى رسید که باراک اوباما و مشاورانش به صراحت اعلام کردند ایران «اولویت» برنامه سیاست خارجى و امنیت ملى آنها نخواهد بود و مشخصا قصد دارند بر پروژه هاى «افغانستان» و «بحران مالى بین المللی» متمرکز شوند. امروز اما تحت تاثیر آدرس هاى غلطى که از درون جامعه سیاسى کشور به بیرون مى رود بویژه تلاش روزانه اصلاح طلبان براى «شکننده نشان دادن» وضعیت دولت و رفتارهاى نامعقول برخى اصولگرایان در همراهى با آنها، نغمه اى ازجانب اسراییلى ها ساز شده است که باید ایران را به اولویت برنامه هاى اوباما بازگرداند چرا که «شرایط داخلى نشان مى دهد امکان غلبه بر آن وجود دارد». اگر روزى دوباره منازعه اى دربگیرد اول از همه کسانى مقصرند که دشمن ناامید و آماده امتیاز دادن را، امیدوار کردند و به ورطه رویارویى کشاندند.

برخى متخصصان آینده پژوهى مى گویند بهترین راه پیش بینى پذیر کردن آینده ساختن آن است. نیروهاى مومن به انقلاب و مدافع آن باید بدانند که امروز در آستانه آزمونى تاریخى قرار دارند. فقط اگر خود رااز میانه بردارند و به چراغ راهنماى همیشه فروزان انقلاب بنگرند خواهند فهمید که راه صحیح براى ساختن آینده چیست. اینکه ظرف چند ماه آینده چه اتفاقى خواهد افتاد هنوز معلوم نیست. یک چیز اما مسلم است: جز از جانب خود از جاى دیگرى آسیب نخواهیم دید.  

آفتاب یزد

«پدیده پدیده‌ها تعارف یا استراتژی؟!» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛ در عرصه سیاسی ایران، گاه پدیده‌هایی مشاهده می‌شود که در سایر کشورها وجود ندارد و یا به ندرت به چشم می‌خورد. یکی از بارزترین این پدیده‌ها، دیدارهای صمیمانه‌ای است که بسیاری از سیاستمداران ایرانی با یکدیگر دارند اما قبل و بعد از این نشست‌ها، حملات تریبونی بعضی از آنها به یکدیگر، شباهت بسیار به رجزخوانی در جنگ‌های قدیم دارد. اما به هر حال همین نشست‌ها را باید غنیمت شمرد زیرا حداقل نتیجه آ‌ن، تعویق چند روزه در حملات تریبونی یا تعدیل این حملات برای مدتی محدود است.

در میان نشست‌هایی که طی سالیان اخیر با حضور اصحاب فعلی و پیشین قدرت و صاحبان گرایش‌های گوناگون سیاسی برگزار شد جلسه روز 12 آذرماه در محل مجلس شورای اسلامی را می‌توان »پدیده»‌ پدیده‌ها« نامید. تنوع گرایش‌ها در این نشست، نشان از آن داشت که این گردهمایی، با نمونه‌های قبلی متفاوت است و شاید بتوان آن را علامتی از تقویت »نگرانی‌های مشترک« در عین امیدواری برای یافتن »راه حل‌های مشترک« دانست که باید در فرصتی مناسب به آن پرداخت. ضمن آنکه غیبت احمدی‌نژاد در این نشست نیز از ویژگی‌های جلسه اخیر است که احتمالاً با برخی نگرانی‌های مشترک و امید به راه حل‌های مشترک، بی ارتباط نیست.

اما یکی از نکات جالب در جلسه روز 12 آذر، تاکید مشترک روسای ادوار هشت‌گانه مجلس بر اقتدار قوه مقننه و لزوم پیروی نمایندگان از الگوی مدرس بود. البته می‌توان این تاکید را نقطه امیدوار کننده برای آینده دانست زیرا بسیاری از تاکید کنندگان فعلی، در سال‌های قبل خواسته یا ناخواسته در مسیری حرکت نکرده‌اند که بتوان ‌آن را منهج تقویت مجلس - با اجازه آقای لاریجانی!- نامید. رئیس مجالس اول و دوم، هنگامی که در پایان ریاست بر قوه مقننه، سکان دستگاه اجرایی را به عهده گرفت نه تنها در برابر رد صلاحیت‌تعدادی از همکاران سابق خود توسط شورای نگهبان، سکوت کرد بلکه می‌توان این رد صلاحیت‌ها - در آستانه انتخابات مجلس چهارم - را متاثر از زمینه‌هایی دانست که همکاران او در هیئت‌های اجرایی انتخابات - وابسته به دولت سازندگی - فراهم کرده بودند. پس از پایان کار مجلس سوم و تشکیل مجلس چهارم نیز او رضایت خود را از مراحل مختلف انتخابات اعلام و رد صلاحیت شدگان و حذف شدگان از قوه مقننه را تشویق کرد که وارد فعالیت‌های تولیدی، کشاورزی و... شوند! رئیس مجلس چهارم نیز حاضر نشد کوچک‌ترین اعتراض علنی نسبت به رد صلاحیت‌ بی‌سابقه همکاران خود در مجلس سوم بیان کند؛ در حالی که در میان حذف شدگان، چهره‌ای همچون همسر شهید رجایی حضور داشت که ظاهراً علت رد صلاحیت او، برخی موضع‌گیری‌های اعتراضی- پیروی از منش مدرس - بود.

نگاهی به عملکرد رئیس مجلس هفتم هم نشان می‌دهد که او در سه سال اول از دوره مسئولیت خود، ‌آنگونه که باید و شاید بر اقتدار مجلس پا فشاری نکرد. اگر چه او از خرداد ماه 86 و پس از آغاز سال چهارم ریاست کم و بیش در برابر برخی اقدامات تضعیف کننده مجلس ایستادگی کرد. اما در همین یک‌سال نیز استفاده او از اختیارات مجلس و ریاست آن، کم‌تر از حد انتظار بود. در حالی که او با توجه به پایگاهی که در میان اصولگرایان داشت می‌توانست بلافاصله پس از ‌»‌‌‌خروج از زیرآوار مجلس ششم« پرچم اقتدار مجلس را در دست بگیرد و اجازه ندهد که بعضی همکاران او با توجیهاتی از قبیل »لزوم حفظ وحدت اصولگرایان« در برابر برخی اقدامات دولت کوتاه بیایند. اما به هر حال تغییر رویه او در سال آخر ستودنی است و البته او نیز هزینه این تغییر رفتار را پرداخت! ‌

در این میان رئیس مجلس هشتم، وضعیتی کاملاً متفاوت دارد. او از نخستین روز تکیه زدن بر کرسی ریاست، در کلام و رفتار، علاقه‌مندی خود به اقتدار مجلس را نشان داده است و احتمالاً خود او هم، ‌اکنون به خاطر برخی اقدامات در زمان ریاست بر رسانه ملی، افسوس می‌خورد. زیرا او در آن زمان می‌توانست بدون توجه به اختلاف نظرهای سیاسی، به تقویت جایگاه مجلس بیندیشد. در حالی که مجلس ناآرام اما مقتدر ششم، در تمامی چهار سال دوره فعالیت خود، با بی‌مهری‌های مختلف صدا و سیما مواجه بود. حتی رئیس آن مجلس که تلاش گسترده‌ای برای حفظ تعادل و آرامش در قوه مقننه داشت نیز از تیغ سانسور رسانه ملی در امان نبود و پوشش مناسب اخبار او در صدا و سیما، تنها به زمان‌هایی محدود می‌شد که شامل انتقاد و اعتراض به برخی نهادهای مورد عنایت سران صدا و سیما نبود!‌

روز 12 آذر، روِسای مجالس هشت‌گانه از اقتدار مجلس سخن گفتند، اما یک ارزیابی منصفانه نشان می‌دهد که تنها یک نفر از آنها، در حساس‌ترین شرایط به اقتدار مجلس می‌اندیشید. این یک نفر، رئیس مجلس ششم بود که متوسط اقدامات او درمجلس، اقتدارآفرین بود اگر چه می‌توان برخی موضع‌گیری‌های او را نیز مورد انتقاد قرار داد. در میان اقدامات کروبی، تنها یک مورد به صورت دقیق اطلاع‌رسانی شد که عده‌ای آن را مهمترین ایستادگی رئیس مجلس دانستند. رئیس مجلس ششم قاعدتاً با ادبیات مورد استفاده لقمانیان نماینده مردمی و سلیم النفس همدان موافقتی نداشت اما روزی که این نماینده مجلس به خاطر نطق پیش از دستور به زندان افتاد، کروبی اجازه نداد با تداوم بازداشت لقمانیان، مجازات نماینده به خاطر اظهارنظر در مجلس، نهادینه شود.

ایستادگی دیگر کروبی، زمانی بود که یکی از معاونان قوه قضائیه، تعدادی از نمایندگان مجلس را به خاطر پیگیری یک طرح-که برخلا‌ف نظر مسئولان قضایی بود- مورد حملا‌ت شدید قرار داد. این سخنان نیز با واکنش قاطع رئیس مجلس ششم مواجه شد تا جایی که آن مقام قضایی، به نحوی از نمایندگان مجلس دلجویی کرد. در موضوع افزایش بودجه شورای نگهبان توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام هم مقاومت رئیس مجلس و ترک جلسه مجمع، باعث شد که حرف نمایندگان مجلس به کرسی بنشیند. در اواخر دوره فـعـالـیـت مـجـلـس شـشم هم که تعدادی از نمایندگان اصلا‌ح‌طلب برای اعتراض به روند رد ‌صلا‌حیت‌ها، دست به تحصن زدند هر کسی می‌دانست که کروبی با این تحصن مخالف است اما او برای تقویت همکاران خود، در نخستین روز در جمع متحصنان حاضر شد و دقایقی را با آنان سپری کرد تا تصاویر حضور رئیس مجلس در کنار تحصن ‌کنندگان به سراسر جهان مخابره شود. البته گذر زمان ثابت کرد که در آن زمان، پیگیری دیدگاه خاتمی و کروبی به جای روش مورد پیگیری سران تحصن، نتیجه‌بخش‌تر بود اما احتمالا‌ً کروبی و همکاران متحصن او می‌توانستند تاکتیک‌های بهتری را انتخاب کنند تا به نتایج قابل قبول‌تری برسند. شاید امروز کروبی هم به این نتیجه رسیده باشد که او نیز می‌توانست با ایستادگی‌های بیشتر، اقتدار بیشتری به مجلس ببخشد. اما بدون تعارف باید گفت در میان کسانی که در نشست اخیر نمایندگان ادوار هشت ‌گانه مجلس، از اقتدار قوه مقننه سخن گفتند، رئیس مجلس ششم بیش از دیگران می‌تواند به اقدامات اقتدارآفرین خود برای مجلس افتخار کند؛ اگر چه قطعاً او نیز از قصور و اشتباه در این زمینه مبرا نیست.به هر حال امروز نه رفسنجانی بر مجلس ریاست دارد و نه کروبی و ناطق نوری. حداد عادل نیز علیرغم هماهنگی با اکثریت مجالس هفتم و هشتم، اکنون جای خود را به لاریجانی داده است که شاید نتوان عملکرد او در مسئولیت سابق را باعث تقویت روحیه <مدرس‌گونه> در نمایندگان مجلس دانست. اما او در پنج ماه اخیر نشان داده است که <مدرسه مدرس> را بهترین الگو برای مجلس در نظام جمهوری اسلا‌می می‌داند و این دانسته خود را در اقدام و گفتار به نمایش گذاشته است. البته در همین ماه‌ها، برخی بی اعتنایی‌ها و جسارت‌ها به مجلس، پاسخ شایسته لاریجانی را به دنبال نداشته است اما منهج او به گونه‌ای است که می‌توان به بهتر شدن اوضاع در آینده امیدوار بود. بایداذعان کرد لا‌ریـجانی هر کار هم که بکند نمی‌تواندغیبت بعضی نمایندگان نترس و وارسته - که هنوز دلیل حذف آنها از گردونه رقابت‌های انتخاباتی، اعلا‌م نشده است - را جبران نماید. اما روش اواگر تداوم یابد و باز هم به آفت <حفظ وحدت اصولگرایان> مبتلا‌ نشود می‌تواند تا حدودی نمایندگان را از نگرانی که کروبی دیروز به آن اشاره کرد، آسـوده خـاطـر سـازد. کـروبـی شـرط تـشـکـیـل مـجـلس مدرس‌گونه را <نترسیدن نمایندگان از مجریان و ناظران انتخابات و خوف نداشتن آنها از بعضی نهادهای دیگر> دانست. تحقق این شرط، تنها با پیشگامی لاریجانی در دفاع از حقوق نمایندگان در سه سال آینده و تعهد او برای حمایت از حقوق همکاران خود در آستانه بررسی صلا‌حیت‌ها امکان‌پذیر خواهد بود. اگر اینگونه شود <مدرسه مدرس> تشکیل خواهد شد که البته الزاماً این مدرسه در میان 290 نماینده فعلی مجلس نخواهد بود.

اما احزاب و گروه‌ها اعم از اصلا‌ح‌طلب و اصولگرا، با نگرانی کمتری شاگردان مدرس را برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس نهم آماده خواهند ساخت و نمایندگان فعلی مجلس نیز بدون نگرانی از برخی عواقب احتمالی، وظایفی را که مردم به آنها سپرده‌اند اجرا خواهند کرد تا پایبندی خود به سوگند نخستین روز وکالت را آشکار سازند.حوادث ماه‌های آینده، ثابت خواهد کرد که دیــدگـاه اجـمـاعـی روسـای اصـلاح‌طـلـب، مـیـانـه‌رو و اصولگرای مجالس هشت‌گانه در خصوص اقتدار مجلس، تعارفی برای گرم کردن یک محفل استثنایی بوده است یا ناشی از یک نیازشناسی دقیق و آینده‌نگری هوشمندانه!؟

جمهوری اسلامی

«تحلیل سیاسی هفته» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛ هفته جاری با سالروز شهادت نهمین اختر ولایت و شمس هدایت حضرت امام جواد علیه السلام تقارن داشت ; امامی که با نور معرفت راه سعادت را در سخت ترین ایام به مردم نمایاند. حضرتش ستاره تابانی بود که وارث فضایل و انبیا الهی بود و همان طور که پدر بزرگوارشان حضرت رضا(ع ) فرمود در قدس تقوا طهارت و علم همانند بهترین اولیا و انبیا بود. علاوه بر آن حسن خلق را درحد کمال از جد بزرگوار خویش حضرت رسول اکرم (ص ) به ارث برده بود به گونه ای که هنگام برخورد با مردم همه شیفته وجود مقدس و تواضع ایشان می شد.

ماه شریف ذیحجه در هفته ای که در آن قرار داریم آغاز شد. این ماه پرفیض به خاطر دو عید بزرگ از شرافت و عظمت خاصی برخوردار است . عیدین سعیدین قربان و غدیر در این ماه جلوه گری می کنند ضمن اینکه روز شریف عرفه نیز در آن واقع است . زائران حج نیز با آمدن این ماه در گرد خانه خدا حلقه می زنند و برای انجام مناسک جهان آماده می شوند. حدود دو میلیون زائر از سراسر جهان اکنون در جوار قرب خانه خدا و در میقات الهی در پوششی از یکرنگی و صفا گردهم آمده اند تا از هفته آینده اوج فرصت های معنوی را تجربه کرده و روح خویش را صیقل دهند. ما نیز از راه دور دل خودرا به این کاروان معنوی گره زده و گشایش درهای رحمت الهی را برای مسلمانان جهان مسئلت می کنیم .

در این هفته مجلس شورای اسلامی 30 ساله شد و به همین مناسبت همایشی تحت عنوان « 30 سال قانونگذاری و نظارت » با حضور روسا و نمایندگان 8 دوره مجلس برگزار گردید که در آن 5 رئیس ادوار مجلس به ارائه نقطه نظرات خود در ارائه عملکرد بهینه قوه مقننه پرداختند. آنچه مسلم است اینست که نمایندگان مجلس شورای اسلامی با بهره گیری از روش و منش مرحوم مدرس که با افتخار کسوت نمایندگی مردم را در پرآشوب ترین دوران حکومت جبار پهلوی برعهده داشت می توانند با خرد و شجاعت مدرس وار به حفاظت از ارزشهای اسلامی و منافع ملی همت گمارند به شرط آنکه از امور حاشیه ای و منافع شخصی و حزبی پرهیز کرده و بر مسائل پر اهمیت کشور و موضوعات کلان اقتصادی و بین المللی متمرکز شوند.

در بررسی رخدادهای خارجی در هفته جاری اوضاع اسفبار غزه و انفجارهای تروریستی شهر بمبئی هند در صدر خبرها قرار داشتند. منطقه غزه از 2 سال پیش در محاصره رژیم صهیونیستی قرار دارد ولی مدت 25 روز است که ارتباطش با جهان خارج کاملا قطع شده است و صهیونیستها این منطقه را به یک زندان بزرگ و بدون آب و غذا تبدیل نموده اند. هم اکنون فلسطینی های ساکن این منطقه از دسترسی به ابتدائی ترین امکانات معیشتی محروم هستند. اکثر نانوائی ها به دلیل نبود آرد و سوخت از فعالیت باز مانده اند آب آشامیدنی مردم قطع است و تنها نیروگاه برق نیز به دلیل نبود سوخت تعطیل می باشد . بر اساس آمار مراکز بهداشتی 263 فلسطینی به دلیل تبعات ناشی از محاصره غزه جان خود را از دست داده اند. این تعداد فلسطینی که اکثر آنها را کودکان تشکیل می دهند به دلیل عدم دسترسی به دارو و امکانات پزشکی و یا در حمله مستقیم صهیونیستها جان سپرده اند. به گفته مسئول آژانس کمک رسانی به غزه بیمارستانهای این منطقه به دلیل نداشتن دارو عملا بدون استفاده مانده و صدها کودک به سو تغذیه دچار شده اند. رژیم صهیونیستی اعلام کرده است محاصره این منطقه را همچنان ادامه خواهد داد.

قدرتهای غربی به دلیل حمایت های آشکار از سیاست های رژیم صهیونیستی شریک جرم و متهم فاجعه غزه به حساب می آیند. این دولتها با اعلام اینکه دولت تحت مسئولیت حماس باید رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد آشکارا از اقدامات اسرائیل در غزه حمایت کرده اند. آمریکا و اتحادیه اروپا پس از آنکه دولت حماس با رای مستقیم مردم فلسطین بر سر کار آمد تنها راه تعامل با دولت حماس را به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی توسط حماس اعلام کردند و اکنون نیز وقیحانه اقدامات ضد بشری و جنایات آشکار صهیونیستها را با دستاویزهایی همچون « دفاع از خود » « مبارزه با تروریسم » و « حمایت از صلح » توجیه می کنند. مجامع بین المللی نیز که در کوچکترین مسائل جهان سرک می کشند تا مبادا حقوق بشر مورد نظر آنها به خطر بیفتد و منشورهای بین المللی نقض شود در قبال قتل عام فلسطینی ها در غزه سکوت مرگبار پیشه کرده و دم فرو بسته اند. اما سکوت دولت های عربی در شرایط فعلی به مثابه خیانت تلقی می شود و به عنوان ننگ در تاریخ ثبت خواهد شد. دولتمردان عرب در حالی ضجه زنان و کودکان فلسطینی در زیر چکمه های صهیونیستها را نظاره گر هستند که حتی از اعتراض شفاهی نیز ابا دارند. این عناصر خائن یا در کاخ های خود به عشرت مشغول هستند و یا در گردهمایی ها و اجلاس ها به مصافحه با سران رژیم صهیونیستی می پردازند. در چنین فضایی تنها مقاومت است که می تواند ملت فلسطین را به اعاده حقوق حقه خود امیدوار سازد.

حوادث تروریستی شهر بمبئی دیگر رخداد مهم هفته جاری بود. شهر بمبئی که به مرکز اقتصادی هند محسوب می شود روز جمعه گذشته با 10 انفجار و حمله تروریستی مرگبار به هم ریخت . در این حملات که به عنوان کم سابقه ترین حادثه تروریستی هند قلمداد شد و بسیاری آنرا با مقایسه با انفجارهای برج های دو قلوی آمریکا « 11 سپتامبر » هند خواندند بیش از 200 نفر کشته و حدود 800 نفر زخمی گردیدند. یک مرکز متعلق به یهودیان دو هتل مجلل و چند بیمارستان از جمله اهدافی بود که توسط عملیات تروریستی در هم کوبیده شد . دولت هند که دچار شوک شده بود تا دو روز در هتل « تاج محل » با تروریستها درگیر بود و پس از گذشت 48 ساعت توانست اوضاع را به حالت عادی باز گرداند.

در مورد ماهیت این عملیات تروریستی گسترده پس از گذشت حدود یک هفته گزارش های ضد و نقیضی منتشر می شود. دولت هند از ابتدا مطابق انتظار رقیب سنتی خود پاکستان را پشت این حوادث تروریستی معرفی کرد ادعایی که بلافاصله پاکستانی ها آن را رد کردند. دولت پاکستان برای فرو نشاندن خشم دهلی و جهت منحرف کردن انگشت اتهام هندیها حتی اعلام کرد حاضر است وزیر اطلاعات خود را برای بررسی این حادثه به دهلی اعزام کند ولی هندی ها بدون توجه به اظهارات مقامات اسلام آباد کماکان بر موضع خود در دخیل دانستن پاکستان اصرار داشته اند. اواخر هفته جاری نیز دولت هند اعلام کرد اکثر عاملان حملات تروریستی ملیت پاکستانی داشته اند. با اینحال برای بسیاری از ناظران حوادث بمبئی به دلایلی همچنان مبهم و مشکوک به نظر می رسد. نخست اینکه در شرایطی که مناسبات پاکستان و هند طی ماههای اخیر در مسیر صلح و آرامش افتاده بود و تشنج در روابط دو طرف به طور کم سابقه ای در حال کاهش بود دلیلی قانع کننده وجود ندارد که پاکستانی ها با چنین اقدامی همه چیز را خراب کرده و اوضاع را به نقطه صفر باز گردانند. دیگر اینکه دولت جدید پاکستان به اندازه کافی برای خود گرفتاری دارد که ترجیح دهد دست به چنین اقدامی که مشکلاتش را مضاعف می سازد نزند.

در این میان این ظن قوی وجود دارد که حوادث اخیر می تواند کار طرف های دیگری که قصد بهره برداری از این شرایط را دارند از جمله آمریکا و متحدین نزدیکش یعنی اسرائیل و انگلیس باشد. دلیل روشن آن نیز می تواند این مسئله باشد که با ایجاد تنش در روابط هند و پاکستان اولا افکار عمومی را از شکست سیاست های خود در منطقه و جهان دور سازند و دوم اینکه فشار را بر پاکستان افزایش دهند تا پاکستان به قبول شرایط آمریکا وادار شود چرا که به اذعان مقامات آمریکایی تسلط کامل بر پاکستان و سرکوب گرایش های روزافزون ضد آمریکایی یکی از اهداف استراتژیک واشنگتن در مقطع کنونی محسوب می شود. بهر حال هنوز باید منتظر ماند تا بلکه واقعیت های بیشتری از ریشه های حوادث بمبئی آشکار شود.
مسئله دیگری که در هفته جاری در صدر عناوین خبری قرار داشت سرنوشت توافقنامه بین عراق و آمریکا بود. این هفته پس از آنکه مجلس عراق تحت فشارهای مستقیم و غیرمستقیم آمریکا سرانجام به تصویب توافقنامه امنیتی تن داد اعتراض ها علیه این اقدام اوج گرفت و چندین شهر عراق شاهد برگزاری تظاهرات اعتراض آمیز علیه تصویب این توافقنامه بود.

این در حالی بود که فاش شد متن انگلیسی توافقنامه با متن عربی آن تفاوت فاحش داشته و برخی از موضوعات اساسی در متن عربی نیامده است . همچنین برخی منابع عراقی اعلام کردند به مطالبی دست یافته اند که سری بوده و در توافقنامه درج نشده است . از جمله این موضوعات آزاد بودن آمریکایی ها در استفاده از خاک عراق برای حمله به کشورهای دیگر منطقه می باشد که پیشتر مقامات عراقی آن را رد می کردند. همچنین یکی دیگر از موارد پنهانی عدم اجازه مقامات عراقی به محاکمه آمریکایی ها می باشد. به عبارت دیگر تمامی آمریکایی ها چه نظامی و یا غیرنظامی در عراق از مصونیت کامل برخوردارند. نکته دیگری که در این باره افشا شده است تسلط آمریکا بر وزارتخانه های حساس عراق تا 10 سال آینده می باشد .
آیت الله سیستانی نیز که تاکنون ترجیح می داد صراحتا به سیاست دولت عراق اعتراض نکند طی دو روز اخیر اعلام کرده است که از برخی بندهای توافقنامه نگران است که مسلما اشاره ایشان می تواند به بندهای جدیدا افشا شده توافقنامه باشد. ایشان همچنین بر برگزاری رفراندوم برای تعیین تکلیف توافقنامه مذکور تاکید کرد . اکنون قرار است همه پرسی تا حداکثر 6 ماه آینده برگزار شود . این مرحله قطعا بسیار حساس است و می تواند جهت نهایی حرکت عراق را روشن سازد. اگر جریانهایی به هر دلیل در دام توافقنامه افتاده اند مرحله همه پرسی آخرین فرصت است تا اشتباه خود را جبران نمایند و راه تسلط کامل آمریکا بر مقدرات ملت عراق را سد کنند. البته این احتمال را نیز نمی توان نادیده گرفت که آمریکا همانگونه که مجلس عراق را با ابزارهای خاص خود وادار به تصویب توافق نامه کرد در همه پرسی نیز با شیوه ای عمل کند که به هدف خود برسد.

ابتکار

«افزایش 20 درصدی درآمدهای شهرداری» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم حسین محمد پورزرندی است که در آن می‌خوانید؛ زمانی که در سال 85 تصمیم گرفته شده حسابداری نقدی به حسابداری تعهدی تغییر یابد، تمام مقدمات فراهم شد تا بودجه شهرداری نیز از  اول سال 87 عملیاتی شود. با عملیاتی شدن حسابداری تعهدی و بودجه عملیاتی در شهرداری تهران، تمام پیش فرض های قبلی در خصوص بودجه نقدی شهرداری تهران از بین رفت و سر فصل جدیدی در شفاف سازی نظامات مالی آغاز شد. از آنجا که بودجه سال 87 با 2700 میلیارد تومان غیرنقد و 3650 میلیارد تومان نقد بسته شد و به دلیل آنکه تفکیک نقد و غیرنقد در بودجه برای اولین بار در شهرداری تهران اتفاق می افتاد لذا تحقق کامل این امر نیازمند آموزش های لازم به معاونین مالی و اداری کلیه واحدهای شهرداری اعم از مسئولین بودجه سازمان ها، شرکت ها و مجموعه های مختلف بود که این آموزش ها از اواخر سال گذشته آغاز و تا امروز برگزار شده است، اما این تفکیک باعث گردیده تا بسیاری از دست اندر کاران به خوبی فرق بین بودجه نقد و غیرنقد را درک نکنند. از سوی دیگر با توجه به وابستگی درآمدهای شهرداری به درآمدهای غیر پایدار، یعنی ساخت و ساز، باعث شده تا افزایش و کاهش ساخت بر روی درآمدهای شهرداری اثر گذار باشد، اما شهرداری تهران با تدوین درآمدهای پایدار و تصویب آن توسط شورای اسلامی شهر تهران سعی نموده تا این نوسانات را در کنترل خود داشته باشد. به عنوان مثال درآمدهای پایدار تا پایان مهرماه سال جاری نسبت به مدت مشابه در سال گذشته 120 درصد رشد داشته است. از سوی دیگر درآمدهای شهرداری از محل ساخت و ساز تاکنون نسبت به مدت مشابه در سال قبل حدود 20 درصد افزایش داشته است.

این آمارها به خوبی نشان می دهد بحران مالی که اخیرا در رسانه ها منعکس شده است واقعی به نظر نمی رسد اما در عین این حال با پیدایش بحران مالی در جهان و اثرات آن بر روی اقتصاد ایران، کمیته پیشگیری آثار بحران مالی بر اقتصاد شهر و همچنین کمیته وصول مطالبات معوقه بنابر پیشنهاد معاونت مالی و اداری با دستور شهردار محترم تهران تشکیل شده است تا به خوبی هر تغییری در درآمدهای شهرداری را تحت نظر داشته باشد. اگر چه رکود در بخش مسکن طی ماه های اخیر به وجود آمده است اما رونق بی سابقه آن طی ماه های اولیه سال این کاهش را پوشش داده است. از سوی دیگر اجرای به موقع پروژه ها طبق برنامه به خوبی نشان می دهد که شهرداری تهران از کمبود نقدینگی در رنج نیست. بیش از 85 درصد از درآمدهای غیرنقدی شهرداری و 75 درصد درآمدهای نقدی تهران نسبت به زمان سال گذشته بودجه، محقق شده است. با توجه به این که بسیاری از مودیان شهر تهران در پایان سال نسبت به پرداخت بدهی خود به شهرداری اقدام می کنند این درآمدها در پایان سال 100 درصد محقق خواهد شد و بخشی از درآمدها که تاکنون محقق نشده چک هایی بوده که افراد بابت بدهی خود به شهرداری داده بودند و در موعد مقرر وصول نشده است که با پیگیری های به عمل آمده و تشکیل کمیته مطالبات معوقه شرایط لازم برای وصول آن در حال انجام است.

ذکر این نکته ضروری است که در سال های گذشته 3 تا 4 درصد چک های مودیان برگشت می خورده است که به عنوان مطالبات معوقه در دستور کار شهرداری قرار می گرفته است. به هر حال جنبش بزرگی را که شهرداری تهران در سال 87 آغاز کرده به طور حتم با مشکلاتی از نظر استقرار و فرهنگ سازی همراه خواهد بود اما این مشکلات نمی تواند مانع خدمات رسانی به شهروندان تهرانی شود. سال های گذشته بسیاری از پروژه های عمرانی تعطیل یا نیمه کاره به حال خود رها شده بود و آنهایی را که در حال انجام بود روند کندی را طی می کرد. اما در دوره جدید با مدیریت نقدینگی که به اعتقاد کارشناسان یکی از طلایی ترین دوره های شهرداری به حساب می آید به خصوص نصب تایمر بر روی تمام پروژه ها، تهران را به کارگاهی بزرگ تبدیل نموده است. پس، از بحران احتمالی مالی یا بحران های آینده نباید ترسید، چرا که در چنین شرایطی خدمات رسانی به شهروندان تهرانی، هنر مدیریت است و گرنه اگر تمام شرایط فراهم باشد به طور حتم هیچ وقت چنین نخواهد بود و مدیریت مفهومی نخواهد داشت. به هر روی شهرداری تهران با کمال آرامش و برنامه ریزی دقیق و پیشگیری های به عمل آمده به کار خود ادامه خواهد داد.

اعتماد ملی

«نگاهی به سفر استراتژیک میشل عون به سوریه» عنوان سرمقاله روزنامه‌ی اعتماد ملی است که در آن می‌خوانید؛سفر میشل عون رهبر، نیروهای ملی لبنان، به سوریه واجد اهمیت فراوانی است. پس از تنش‌های قابل توجه میان سوریه و لبنان در نتیجه ماجرای ترور رفیق حریری نخست‌وزیر اسبق لبنان و طرح اتهاماتی نادرست علیه سوریه، این سفر از اهمیت فراوانی برخوردار است.

انجام این سفر پس از آنکه میشل عون در ماه گذشته به تهران سفر کرده بود اهمیت مضاعفی می‌یابد. میشل عون دارای وجاهت قابل قبولی در میان طوایف و گروه‌های سیاسی لبنانی است و از متحدان استراتژیک حزب‌الله نیز به حساب می‌آید. میشل عون پس از اختلا‌فات گروه حزب‌الله و متحدانش با همراهان گروه 14 مارس کاندیدای ریاست‌جمهوری لبنان بود اما گروه 14 مارس و طرف‌های آمریکایی و اسرائیلی با این انتخاب چندان موافق نبودند. سرانجام پس از ماه‌ها تنش، میشل سلیمان که او نیز از چهره‌های موجه لبنانی است به این سمت انتخاب شد. انتخاب سلیمان و تمایل او برای ارتقای نقش و جایگاه لبنان در کنار تحدید و کاهش تنش در روابط لبنان با سوریه که یک همسایه و شریک استراتژیک به حساب می‌آید، می‌تواند توجیه‌گر این سفر باشد.

واکنش برخی از رجال ورشکسته لبنانی ازجمله ولید جنبلا‌ط به سفر عون به سوریه، موجب واکنش سنیوره نخست‌وزیر شد. سنیوره اعلا‌م داشت که این سفر با هماهنگی دولت و مجلس لبنان صورت پذیرفته است. از سوی دیگر برخی از دولت‌های اروپایی ازجمله فرانسه نیز از این سفر استقبال کرده‌اند. این تمایل به معنای در انزوا نهادن طرف‌های اسرائیلی و آمریکایی است. اروپا از گسترش روابط میان لبنان و سوریه استقبال می‌کند. عون نیز می‌تواند در صورت توفیق در این سفر به لقب معمار جدید روابط سوریه و لبنان به همراه میشل سلیمان دست یابد. استقبال خارج از پروتکل بشار اسد از وی نشان می‌دهد طرف سوری نیز خواهان گسترش روابط میان این دو دولت مهم خاورمیانه است.

از سوی دیگر چنانچه لبنان و سوریه بتوانند به ایستگاه جدیدی حرکت و ارتقایی در سطح مناسبات خویش ایجاد کنند، یک موفقیت بزرگ برای مقاومت و نیروهای مستقل و ملی لبنان نیز محسوب می‌شود زیرا توفیق در عرصه سیاسی به معنای کامل کردن زنجیره‌ای توفیقات مقاومت خواهد بود. مقاومت در نتیجه جنگ 33 روزه و مقابله با فتنه خلع سلا‌ح، پیروز و سربلند از میدان خارج شد و در عرصه سیاسی نیز این دایره کامل خواهد شد. زیرا سبب می‌شود در عرصه منطقه‌ای و بین‌المللی نیز متحدان ضداسرائیلی به استحکام دیدگاه‌ها و تاکتیک‌های خود دست یازند. با این حساب برنده حزب‌الله، مقاومت، نیروهای ملی، سوریه و لبنان و بازنده آمریکا، اسرائیل، دولت‌ها مغرض عربی و وابستگان به صهیونیسم خواهند بود.

دنیای اقتصاد

اولین استثنا یا دومین استثنا» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم علی سرزعیم است که در آن می خوانید؛در مصاحبه اخیر رییس‌جمهور در سیمای جمهوری اسلامی، این سوال مطرح شد که آیا این امکان هست که اجرای طرح تحول اقتصادی به بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری موکول گردد؟

این سوال در واکنش به اظهارنظرهای مختلفی دایر بر تعویق اجرای طرح مذکور مطرح شد.
درخواست تعویق اجرای طرح تحول از سوی دو گروه مطرح می‌شود. یک عده از هواداران دولت معتقدند که اجرای این طرح ریسک بزرگی است که دولت نباید قبل از انتخابات به آن دست زند و سرنوشت خود را با آن گره بزند. این امر با توجه به این واقعیت که رای‌دهندگان در هنگام رای دادن بیشتر تحت‌تاثیر عملکرد دولت در سال آخر آن قرار دارند، توجیه می‌شود. در سخنان رییس‌جمهور نیز مشخص شد همان‌گونه که انتظار می‌رفت، عده‌ای از نزدیکان و افراد ذی‌نفوذ داخل دولت مخالف اجرای آن بوده‌اند، اما با اصرار رییس‌جمهور مجاب یا ناچار به عقب نشینی گردیده‌اند. در سوی دیگر طیف‌های مختلف گروه‌های سیاسی مخالف دولت قرار دارند که تصور می‌کنند اجرای طرح تحول اقتصادی ابزاری تبلیغاتی برای دولت است یا اینکه اعتقاد دارند امکان اجرای آن در دولت فعلی موجود نیست و اجرای ناموفق آن خساراتی را به بار خواهد آورد که کمترین آن، امکان‌ناپذیر شدن تکرار این تجربه در آینده است.

تمام این دیدگاه‌ها منطبق با دیدگاه‌های رایج در مدل‌های اقتصاد سیاسی است.در این مدل‌ها فرض بر این است که مهم‌ترین دغدغه رهبران سیاسی در جوامع دموکراتیک (و شبه دموکراتیک)، انتخاب مجدد در انتخابات بعدی است. در این مدل‌ها با چنین فرضی تلاش می‌شود تا سیاست‌گذاری‌های اقتصادی در سال‌های قبل از برگزاری انتخابات مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. در مدل‌های اقتصاد سیاسی رفرم نیز این مساله محوری مورد توجه است که چه زمانی برای رهبران سیاسی می‌صرفد تا اقدام سخت اصلاحات ساختاری را در اقتصاد خود به اجرا در آورند. طبیعی است که این مدل‌ها مدعی‌اند وقتی رهبران سیاسی حاضر به چنین کار سختی می‌شوند که منافع آن بر مضارش بچربد. معیار تشخیص منافع و مضار نیز عمدتا منافع سیاسی شخص رهبران سیاسی و گروه‌های ذینفع حامی رهبران است. در مصاحبه رییس‌جمهور، نکته جالبی از این حیث مطرح شد. ایشان به درستی خاطر نشان کردند که بسیاری از این کارهای خوب در سال‌های گذشته مطرح شد، اما دولت‌های قبل به هر دلیل حاضر به انجام چنین کار بزرگی نشدند و همه از ترس پیامدهای سیاسی آن در انتخابات‌های بعدی، از اجرای آن شانه خالی کردند. به تعبیر ایشان، این دولت حاضر است که چنین کار بزرگی را که به نفع اقتصاد است، انجام دهد، ولو اینکه هزینه‌های سیاسی آن یعنی از دست رفتن محبوبیت و انتخاب نشدن در دور بعد را بپذیرد. این رویکرد رویکردی کاملا استثنایی و برخلاف مدل‌های رایج اقتصاد سیاسی است که باید آن را قدر شمرد و بزرگ داشت. در اکثر مقاطع تاریخ، سیاست‌مدارانی که حاضر به چنین گذشت‌هایی از محبوبیت و قدرت باشند، به راستی به ندرت یافت می‌شوند. لذا این دیدگاه ریاست‌جمهوری را باید مورد تکریم قرار داد ولو اینکه با ایشان در دیگر مواضع سیاسی یا اقتصادی تفاوت دیدگاه داشته باشیم.

نکته مهم و جالبی که باید به آن اشاره کرد، این است که این رفتار در تاریخ معاصر مسبوق به سابقه است. قریب 16 سال پیش، همین موضع گیری از سوی رییس‌جمهور وقت، آقای‌هاشمی رفسنجانی، اتخاذ شد. در آن زمان کمیسیون برنامه و بودجه (یا کمیسیون اقتصادی) جلسات متعددی را با هیات دولت برگزار کرد که مضمون اصلی جلسات متوقف کردن سیاست‌های اصلاح ساختار به دلیل بروز مشکلات اقتصادی بود. از آن جلسات چنین نقل شده است که شخص آقای‌هاشمی رفسنجانی شدیدا بر اصلاح قیمت بنزین تاکید می‌کند و اعلام می‌دارد که حاضر است که پیامد سیاسی آن که بدنامی در نزد افکار عمومی است، پذیرا شود ولی این مشکل اساسی اقتصاد یک بار برای همیشه حل شود.

متاسفانه در آن مقطع زمانی، مجلس با این کار همراهی و همکاری نمی کند و این آمادگی دولت برای فداکاری سیاسی در جهت اجرای یک سیاست اقتصادی صحیح به کلی نادیده گرفته می‌شود و فرصت طلایی مذکور از دست می‌رود، تا اینکه معضل بنزین در طی سال‌ها بزرگ و بزرگ‌تر شد*.
واقعیت این است که چنین فرصت‌های طلایی برای فداکاری‌های سیاسی در تاریخ معاصر به ندرت یافت می‌شود و باید هر زمان که چنین فرصتی دست داد، آن را گرامی داشت. مشکل دولت فعلی این است که فداکاری‌های خود را می‌بیند و از نادیده گرفتن این فداکاری‌ها توسط منتقدان رنجیده می‌شود، اما خود فداکاری‌هایی را که توسط پیشینیان آنها صورت گرفته است، به کلی نادیده می‌گیرد. در نهایت باید این نکته را نیز خاطرنشان ساخت که غرض از طرح این مساله تایید یا رد طرح تحول اقتصادی و دفاع از اجرای آن در زمان فعلی یا آینده نیست، بلکه هدف، نشان دادن اهمیت فرصت‌هایی است که سیاست مداران در آن فرصت‌ها حاضر به اجرای طرح‌های اصلاح ساختار اقتصادی می‌شوند.

سرمایه

«تلفات برق ایران دو برابر استاندارد جهانی» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سرمایه به قلم محسن شمشیری است که در آن می‌خوانید: میزان هدر روی برق در شبکه توزیع کشور به 27 میلیارد کیلو وات ساعت رسیده که حدود 5/18 درصد تولید برق کشور است و هزینه سالانه آن 1200 میلیارد تومان برآورد می شود.
این در حالی است که بخشی از برق توزیع شده نیز به فروش نمی رود و معلوم نیست مصرف کننده چه کسی است و چرا هزینه برق از آنها گرفته نمی شود و برای وزارت نیرو مشخص نشده که این بخش چگونه و توسط چه کسانی مصرف می شود.

به گفته کارشناسان رقم هدرروی و اتلاف برق در کشور ما به علت حضور نداشتن بخش خصوصی و نظارت های کافی دو برابر استانداردهای جهانی است و در حالی که تلفات برق در آلمان هشت درصد و در فرانسه 10 درصد تولید برق است در ایران میانگین تلفات برق 5/18 درصد تولید برق کشور و دو برابر استانداردهای جهانی است. مدیران برق کشور معتقدند این مهم باید از طریق مدیریت مصرف، کنترل تقاضا، استفاده از امکانات و بهبود وضعیت شبکه توزیع بهبود یابد تا میزان تلفات کاهش یابد و به سطح معقولی برسد. در این مسیر علاوه بر رفع مشکل مالکیت و مدیریت دولتی و واگذاری بخش عمده ای از تولید و توزیع برق به فعالان بخش خصوصی باید موضوع واقعی کردن قیمت برق در کنار منطقی کردن قیمت بنزین و گازوئیل و سایر حامل های انرژی مورد توجه قرار گیرد. زیرا در شرایطی که هزینه تمام شده تولید برق سه تا چهار برابر قیمت فروش است و مصرف کننده تنها 10 تا 20 درصد هزینه قبض برق را پرداخت می کند عزم ملی برای کاهش تلفات و مصرف برق تقویت نخواهد شد.

از نظر امکانات زیربنایی نیز با وجود دو برابر شدن جمعیت و اضافه شدن وسایل خانگی امروزی مانند کولرگازی، جاروبرقی، ماشین لباسشویی و... ساختار شبکه توزیع و انتقال برق به اندازه مورد انتظار توسعه نیافته و در مناطقی مانند خوزستان فشار بار مصرف چند برابر شده است. در مناطق مختلف کشور نیز پدیده سیم اندازی روی تیرهای برق و پرداخت نکردن هزینه برق با این تصور که برق ارزان است فرهنگ مصرفی نامناسبی را ترویج کرده و هنوز استفاده از لامپ کم مصرف با وجود تبلیغ فراوان و به علت پایین بودن نرخ برق گسترش نیافته است.
اما همه پدیده ها باید در یک بسته سیاستی دیده شود و از نرخ برق تا امکانات و ساختار شبکه و فرهنگ اصلاح شود تا تلفات برق به اندازه استاندارد هشت تا 10درصد کاهش یابد.

صدای عدالت

روابط ایران و آمریکا باتوجه به انتخاب اوباما‏» عنوان سرمقاله‌ی صدای عدالت به قلم سید احمد سراج زاده است که درن می‌خوانید؛ انتخاب اوباما در واقع نقطه عطفی به لحاظ اجتماعی و سیاسی در جامعه آمریکا است. ظاهرا در داخل آمریکا اراده‌ای بوجود آمد که فراتر از روابط بین احزاب دوگانه آمریکا بود و اوباما به عنوان چهره‌ای برای تغییر و بازسازی تصویر آمریکا را به صحنه رقابت نهایی کشاند. کمترتاریخ بیاد دارد که رئیس جمهوری یک کشور در این حد از محبوبیت جهانی برخوردار باشد.‏

استقبال گروه کثیری از کشورها و مردم جهان خصوصا قاره آفریقا و کشورهای اسلامی در نگاه اول چهره‌ای مقبول و مورد احترام از اوباما در افکار عمومی مردم جهان بوجود آورد، این ویژگی در صورت تداوم می‌تواند باعث همکاری جامعه جهانی با او شود. این پشتیبانی جهانی، مسئولیت سنگینی به دوش اوباما خواهد گذاشت.‏سئوال مهمی که در این رابطه مطرح است این است که آیا اوباما از عهده انتظارات مردمی که با آمدن او بارقه امید در چشمانشان هویداست و او را تجسم آرزوهای رهبران و مبارزان راه آزادی از جمله مارتین لوترکینگ‌ها می‌دانستند برخواهد آمد ؟
‏ ‏
دراین مقاله به این سوال و تاثیر این انتخابات در زمینه روابط آمریکا با ایران و نیز راهکارهای احتمالی بطور خلاصه اشاره خواهد شد.‏‏ ‏
‏1. سیاست اوباما در بعد داخلی:
باتوجه به اظهارات اوباما در طول مبارزات انتخابی، اولویتهایی به این شرح در بعد داخلی می‌تواند قابل انتظار باشد: عبور از بحران فعلی مالی که اقتصاد آمریکا رامورد تهدید قرار داده است، از اولویت کاری اوباماست. در این میان حمایت از صنعت خودروسازان و نیز کمک به صاحبان منازلی که برای پرداخت وام مسکن دچار مشکلات هستند در دستور کار اوباما قرار دارد. تصحیح قانون مالیات‌ها به نفع اقشار کم درآمد از دیگر مسائل مورد نظر اوباما است.‏
‏ تلاش برای بازسازی ارزش‌ها و اصول دموکراتیک که دولت بوش متهم به نادیده گرفتن آن‌ها است، از ارزش والایی برخورداراست. در این بخش طیف گسترده‌ای از امور شامل ایجاد همگرایی و هم آهنگی در بین اقشار مختلف مردم تا استفاده از کلیه نیروها در حاکمیت از جمله استفاده از سیاستمداران جمهوری‌خواه در دولت و نیز اقداماتی از جمله تعطیلی بازداشتگاه گوانتانامو و مخالفت باهرگونه شکنجه افراد متهم به عضویت در گروه‌های تروریستی رامی توان نام برد.‏
‏ ‏
‏2. سیاست اوباما در بعد بین المللی:‏
* سیاست‌های اعلام‏ شده از طرف اوباما در بعد بین المللی به این شرح می‌باشد: ‏
* همگرایی و همکاری‏ باجامعه بین الملل خصوصا اروپا آسیای دور و خصوصا ژاپن، چین، هند و تا حدودی روسیه از آن جمله است. در واقع اوباما سیاست چند جانبه گرایی را جایگزین سیاست یکجانبه‌گرایی دوران بوش خواهد کرد. ‏
* کمک به حل مسائل خاورمیانه باهمکاری اتحادیه اروپا و اعراب و اسرائیل از جمله مذاکره در مورد واگذاری زمین در مقابل صلح.آزادی اراضی 1967 و ایجاد دولت فلسطین در این مناطق. ‏
* کاهش نیروهای‏ آمریکا در عراق و تمرکز نیروها در افغانستان برای مقابله باتروریسم که در زمینه آن اجماع جهانی وجود دارد. ‏
* البته باید اذعان‏ نمود که اینگونه تغییرات اصولا در چارچوب سیاست‌های کلی و ثابت آمریکا قابل طرح می‌باشند. ‏
سیاست‌های کلی و ثابت آمریکا، فراترازسیاست‌های حزبی و تاکتیک‌های مقطی است و همواره مورد تایید سیاستمداران آمریکایی بوده و تخطی از آن‌ها عبور از خطوط قرمز تلقی شده و قابل تحمل برای نظام سرمایه‌داری آمریکا نخواهد بود. ‏
‏ ‏
این سیاست‌های کلی عبارتند از
* آمریکا بزرگترین‏ قدرت سیاسی نظامی و اقتصادی جهان می‌باشد. ‏
* آمریکا به عنوان‏ قدرت برتر، مدیریت جهان را برعهده خواهد داشت. ‏
* آمریکا متعهد به‏ گسترش ارزش‌های خود از جمله آزادی و دموکراسی در سراسر جهان می‌باشد. ‏
* آمریکا متعهد به‏ حفظ قدرت و امنیت اسرائیل در منطقه خاورمیانه می‌باشد. ‏
باتوجه به این سیاست‌های کلی پاسخ به سئوال مطرح شده تا اندازه‌ای روشن می‌گردد. در واقع قدرت مانور اوباما تنها در چار چوب این سیاست‌های کلی است.‏
اظهارات لیونی وزیرخارجه اسرائیل در خصوص اطمینان به عدم تغییرسیاست آمریکا در خصوص اسرائیل و عدم تحمل ایران توسط دولت اوباما می‌تواند گویای انتظارات حفظ حریم فوق باشد و ادامه سیاست‌های بوش در دوران اوباما در این چارچوب را پاسخ می‌دهد.‏
‏ ‏
سیاست‌های اوباما در قبال ایران:
با آمدن اوباما و سیاست‌‌های اعلام شده از طرف وی از جمله اعلام مذاکره بدون پیش شرط با ایران، فرصتی بوجود آمده تا دو کشور بتوانند به سی سال سیاست خصمانه نسبت به یکدیگر پایان دهند.‏
خوشبختانه شرایط بکلی عوض شده و چراغ سبز عادی سازی روابط تهران و واشنگتن روشن شده و دیگر بدون نگرانی از سوی عوامل فشار، می‌توان به مذاکره و گفتگو با آمریکایی‌ها پرداخت.‏
پیام تبریک احمدی نژاد به اوباما نقطه عطف این ماجرا می‌باشد. در عین حال اعما ل فرایند مذاکره بایستی باتوجه به سیاست‌‌های کلی آمریکا در قبال ایران مورد توجه قرار گیرد. این سیاست‌ها عبارتند از: ‏
* جلوگیری از‏ دست‌یابی ایران به قابلیت‌ها و ظرفیت‌‌های رسیدن به سلاح هسته‌ای (جلوگیری از غنی سازی اورانیوم در داخل کشور) ‏
* تضعیف قدرت‏ منطقه‌ای ایران بگونه‌ای که در معادلات خاورمیانه تهدیدی برای اسرائیل نباشد. ‏
* همکاری و همسویی‏ ایران بانظام بین الملل خصوصا در مورد مسائلی از جمله مبارزه باتروریسم، مبارزه با مواد مخدر و موضوع امنیت انرژی. ‏
* پذیرش و رعایت‏ ارزش‌های مندرج در حقوق بین المللی از جمله آزادی دموکراسی و حقوق بشر. ‏
‏ ‏
در این مقطع آمریکا نیازمند همکاری ایران در حل مناقشات منطقه‌ای از جمله عراق و افغانستان می‌باشد.‏
و منافع دو کشور نیز ایجاب می‌کند که در این دو مورد همکاری نزدیک بین ایران و آمریکا بوجود آید.‏
ولی به نظر می‌رسد که در شرایط موجود ترجیح این باشد که همکاری‌ها در چهارچوب حل و فصل کلیه مسائل بین ایران و آمریکا مورد بررسی قرار گیرد.‏
‏ ‏
راهکارهای اجرایی ایران در قبال آمریکا:
اعلام مذاکره بدون پیش شرط اوباما، فرصتی است که باید حداکثر بهره برداری از آن را نمود. بگونه‌ای که آمریکا نتواند از این سیاست سوء استفاده نموده و اجماع جهانی علیه ایران را شکل دهد و در واقع این فرصت را به تهدید تبدیل نماید.‏
جمهوری اسلامی ایران بایستی با آمادگی کامل پاسخ مثبت به این درخواست داده و دستور کاری برای مذاکره در نظر بگیرد که مبتنی براصول عزت حکمت و مصلحت نظام باشد.‏
‏ ‏
چارچوب مذاکرات از نظر ایران عبارت است از‏
* پذیرش انقلاب و‏ حاکمیت جمهوری اسلامی ایران از طرف آمریکا. ‏
* پذیرش نقش و‏ جایگاه ویژه ایران در منطقه خاورمیانه. ‏
* پذیرش حقوق ایران‏ در پروسه غنی سازی اورانیوم به منظور استفاده صلح جویانه از انرژی هسته‌ای. ‏
* رتق و فتق مسائل دوجانبه و برگشت دادن سرمایه‌های بلوکه شده ایران در آمریکا. ‏
* برداشت تحریم‌ها‏ وخارج نمودن پرونده ایران از شورای امنیت. ‏
* تضمین امنیت و عدم‏ دخالت در امور داخلی ایران. ‏
* سرمایه گذاری و‏ ایجاد تسهیلات به منظور توسعه روابط در همه زمینه‌ها. ‏
لذا هرگونه همکاری و ایجاد رابطه سیاسی ایران و آمریکا باتوجه به مسائل فوق مورد بررسی قرارخواهد گرفت. ‏
‏ ‏
‏ موانع راه‏
باید اذعان نمود که پس از سی سال رفتار خصمانه و غیر دوستانه دوکشور، راه عادی سازی روابط آنچنان ساده و بی مشکل هم نخواهد بود. در کنار نقش تخریبی لابی قوی صهیونیست‌ها و لابی برخی کشور‌های عربی و.... عملکرد دولت کنونی ایران نیز به گونه‌ای بوده است که به نظر می‌رسد اوباما برای مذاکره با آن شرایط سختی خواهد داشت. لذا به نظرمی رسد برای کاستن از هزینه‌ها شکل و ماهیت گفتگوها تغییر یابند. از یک طرف با ورود اوباما به کاخ سفید فهرستی از مسائل بزرگ و حیاتی برای آمریکا روی میز وی قرار می‌گیرد.از جمله بحران مالی آمریکا روابط با اتحادیه اروپا،چین،هند، روسیه و سیاست‌های دفاعی و نظامی و.... از طرف دیگر انتخابات آینده ایران نیز نزدیک است و نتیجه آن می‌تواند در روند مذاکرات موثر باشد. ‏

ازاین رو، احتمالا چنانچه مذاکراتی شروع شود در سطح کارشناسی و حداکثر تا بحث مقدمات تاسیس دفتر حفاظت آمریکا با اعزام یک دیپلمات با وظایف محدود ادامه می‌یابد، تا نتیجه انتخابات ایران زمینه قدم بعدی را روشن کند. ‏البته انتخابات آمریکا پیام روشنی به جهان داشت که اندیشه‌های تند و رادیکال و جهان ستیزدر فضای کنونی خریداران زیادی ندارد و تغییر ذائقه افکارعمومی به مردم ایران نیز رسیده و لذا تاثیرات آن در انتخابات آینده ریاست جمهوری محتمل است.‏چنانچه بخواهیم واقع بین باشیم کسی باید سکان ریاست جمهوری ایران را به عهده بگیرد که با در پیش گرفتن سیاست‌های اصولی و واقع‌بینانه، بتواند اعتماد مجامع بین المللی راجلب نموده و خط مشیی شفاف و مبتنی بر منافع ملی در چارچوب همکاری متقابل در پیش گیرد. ‏

‏هشت سال حاکمیت نو محافظه کاران، توام با کشتار و وحشت آغازی دردناک برای قرن 21 آمریکا بود. در این دوران خشونت و قصاوت ناشی از سیاست‌های آمریکا به اوج خود رسید و چهره آمریکا، با کشتار و وحشت به منفورترین و جنگ طلب‌ترین قدرت در افکار عمومی جهانی تبدیل شد. انتخاب باراک اوباما به عنوان پاسخی به این وضع بحرانی جامعه آمریکا، به احتمال قوی چرخش‌های اساسی در پی دارد. لذا پیروزی اوباما پیام روشنی به اصلاح طلبان و آزادی‌خواهان و طرفداران همزیستی مسالمت آمیز در جهان با خود همراه دارد.‏

مردم سالاری

«بررسی استیضاح وزرای دولت نهم از پنجره ای دیگر» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم آرش شیران است که در آن می خوانید؛
در حالی که چند ماه بیشتر از عمر دولت نهم باقی نمانده است مجلس هشتم که قاطبه اعضای آن را اصولگرایان تشکیل می دهند در صدد استیضاح چهار وزیر دولت نهم - وزرای جهاد کشاورزی، بهداشت، آموزش و پرورش و ارتباطات - هستند.

یورش  جسورانه و منتقدانه مجلس به کابینه دولت اگرچه می تواند نشانگر احیای نقش مغفول مانده نظارتی مجلس باشد اما با مرور عملکرد مجالس هفتم و هشتم و چهره های شاخص اصولگرای آن در قبال تعامل با دولت و از سویی رخدادهای سیاسی منتهی به انتخابات ریاست جمهوری نهم زوایای تازه و پنهانی از همراهی نسبی برخی اصولگرایان مجلس در این حرکت آشکار می شود.  بسیاری از چهره های شاخص سیاسی اصولگرا اما منتقد دولت نیز بر این نکته اذعان دارند که مجالس هفتم و هشتم به دلایل حضور پررنگ اصولگرایان حامی دولت آنگونه که بایسته است تاکنون در نقش نظارتی خود در قبال دولت موفق عمل نکرده اند. با قبول این فرض اراده مجلس بر استیضاح چهار وزیر که با همراهی پیدا و پنهان بخش قابل توجهی از نمایندگان اصولگرا همراه است این سوال را به ذهن متبادر می کند که چرا این جماعت تا پیش از این نقش نظارت را جدی نمی گرفتند اما اکنون حاضر به کوتاه آمدن نیستند و پیغام های پشت پرده مبنی بر مصالحه و سازش را پس می زنند.  بخشی از پاسخ به این سوال را می بایست در خارج از بهارستان جست وجو کرد جایی که احزاب و گروه های سیاسی اصولگرا با نزدیک شدن به موعد انتخابات ریاست جمهوری دهم در حمایت مجدد از رئیس  دولت نهم دچار تردیدهای اساسی هستند.  شک حمایت مجدد به گونه ای در اردوگاه جریان اصولگرا ریشه دوانده است که گروه های اصولگرایی که تا پیش از این نزدیک به دولت محسوب می شدند هم اکنون از معرفی رئیس دولت فعلی به عنوان تنها کاندیدای انتخاباتی خود ابا می کنند و حتی در صورت انتشار چنین خبری سراسیمه به تکذیب آن می پردازند.

دلایل عدم حمایت مجدد این گروه ها از رئیس دولت نهم با رصد شرایط اقتصادی و سیاسی کشور واضح و مبرهن است اما همراهی آنان در استیضاح چهار تن از وزرای دولت نهم به ویژه وزیر آموزش و پرورش دلایلی غیر از این شرایط دارد، چرا که اگر دلایل اصلی استیضاح این وزرا نابسامانی در حوزه های عملکردی آنان بود این دلایل از مدت ها پیش وجود داشت و اگر اراده ای در میان این اصولگرایان برای ایفای نقش نظارتی مجلس می بود، از مدت ها پیش می بایست طرح های استیضاح پی درپی روانه هیات رئیسه مجالس هفتم و هشتم می شد.  اصولگرایانی که امروز افق آینده حیات سیاسی خود را با دولت نهم چندان روشن نمی بینند نیک می دانند که مدیران اجرایی دولت که از سطح وزرا آغاز می شوند مهمترین ابزار انتخاباتی دولت در ریاست جمهوری آتی هستند.  آنان از سوی دیگر می دانند که احمدی نژاد عزم خود را برای حضور مجدد در انتخابات جزم کرده است و حاضر به کنار کشیدن از این عرصه به رای شیوخ نیست. 

با توجه به این، اصولگرایانی که در حمایت مجدد از احمدی نژاد دچار تردید هستند از هم اکنون با نیت تاثیر گذاری در دستگاه های اجرایی حرکت خود را آغاز کرده اند تا در صورت عدم توافق احتمالی بر روی نام رئیس دولت فعلی در انتخابات آینده بتوانند در جریان انتخابات از کانال دستگاه های اجرایی به نفع کاندیدای خود بر نتیجه انتخابات تاثیر مثبت بگذارند.   البته این تنها یک تحلیل است و تحلیل گران دیگری نیز در گوش قلم زمزمه می کنند که نباید از آشفتگی های کنونی دولت و مجلس گول خورد. ماهیگیران بزرگ همیشه از آب گل آلود ماهی می گیرند و حمایت مجدد اصولگرایان از احمدی نژاد در صورت حضور خاتمی یا چهره اصلاح طلب رای آور دیگری تضمین شده است.

 قدس

«اعترافهای دیرهنگام جرج بوش» عنوان سرمقاله ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛رئیس جمهور آمریکا پس از دو دوره 4 ساله ریاست جمهوری و برافروختن آتش دو جنگ خانمانسوز افغانستان و عراق، در مصاحبه ای با یک سازمان تاریخ نگار آمریکایی، اعتراف کرد «غرق گناه است و از خدا می خواهد که او را ببخشد». وی در ادامه اذعان نمود «دوست دارد مردم جهان از او در مقام کسی یاد کنند که 50 میلیون انسان را آزاد و در تحقق صلح یاری کرده است.»

جرج بوش در واپسین روزهای حضورش در کاخ سفید، با اظهاراتی مشکوک افکار عمومی را در معرض سؤالها و ابهامهایی قرار داده و به ادبیات موجود تعرض نموده است.رئیس جمهور آمریکا همان فرد ماجراجویی است که به بهانه حوادث 11 سپتامبر سال 2001، به خاک افغانستان و سپس عراق تجاوز کرد. این در حالی است که بنا به باور اکثر ناظران سیاسی و تحلیلگران عرصه روابط بین الملل، رخداد مذکور سناریویی از پیش طراحی شده بود تا با این دسیسه واشنگتن ابزار توجیه برای حمله به دیگر نقاط جهان بویژه کشورهای اسلامی را کسب نماید.

قراین و شواهد موجود از زمان حضور نیروهای آمریکایی همراه با همپیمانان آنها در افغانستان، بیانگر تشدید ناآرامیها و گسترش موج خشونتهاست، به نحوی که طالبان نه تنها با لشکرکشی کشورهای غربی از صحنه سیاسی- امنیتی افغانستان حذف نشدند، بلکه امروز به قدرتی تبدیل شده اند که برای رسیدن به ثبات در این کشور با آنها بر سر میز مذاکره نشسته اند.وضعیت موجود در عراق به مراتب از افغانستان وخیم تر است، به گونه ای که از آغاز حمله آمریکا به عراق در سال 2003 تاکنون، بر اساس برخی آمارها حدود یک میلیون عراقی به کام مرگ رفتند و خشونتهای خیابانی نه تنها کنترل و محدود نگردید، بلکه با شدت بیش از پیش، عراق را از نعمت امنیت بی بهره نموده است.

بوش، مدعی آزادی 50 میلیون انسان می باشد و احتمالاً منظور وی آزادی مردم از نظام دیکتاتوری همچون صدام است. باید اذعان نمود، آمریکا برای تحکیم و تثبیت دموکراسی به عراق حمله نکرد، بلکه تهاجم این کشور به عراق به دلیل اطلاعات غلطی بود که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی فرا مرزی ایالات متحده در اختیار جرج بوش گذاشتند، به نحوی که وی در مصاحبه ای با شبکه ای.بی.سی اعتراف کرد طی هشت سال ریاست جمهوری در کاخ سفید، بزرگ ترین مایه تأسف وی اطلاعات نادرست جاسوسی درباره وجود سلاحهای کشتار جمعی در رژیم بعث «صدام»، رئیس جمهور معدوم عراق، بوده است.هنوز افکار عمومی دروغهای رئیس جمهور آمریکا را فراموش نکرده است؛ زمانی که در مقابل دوربین خبرنگاران جنگ عراق را طی 6 ماه و با هزینه 50 میلیارد دلار خاتمه یافته تلقی نمود؛ ولی اکنون با گذشت 5 سال از این ماجرا و با تلفات انسانی بیش از 4000 نفر، حدود 23000 مجروح و حدود 600 میلیارد دلار هزینه، نتوانسته است به هدفهای مطلوب از پیش تعیین شده، دست پیدا کند.

وی در بخش دیگری از اظهاراتش اذعان نموده است «عشق بی دریغ» را از پدر به ارث برده است. در ارتباط با این عشق بوش باید اذعان نمود که عشق او و پدرش در افزایش آلام و اندوه مردم عراق است؛ چنانکه پدرش با 100 ساعت عملیات زمینی، رهبری نیروهای چند ملیتی را در حمله به عراق بر عهده داشت.براساس اقتضائات راهبردی آمریکا در دوران بوش پدر، وجود حاکم بغداد نسبت به آلترناتیو پسا صدام ترجیح داده شد و با رئیس جمهور عراق مدارا کردند و در نهایت مأموریت ساقط نمودن دیکتاتور عراق با هدفهای معین و تعریف شده به بوش پسر واگذار گردید تا عشق و وفاداری اش را به پدر ابراز نماید.

از سوی دیگر، عشق بی دریغ وی به صهیونیستها نیز بر کسی پوشیده نیست. نمونه بارز آن را می توان در حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی ارزیابی نمود که بیش از 2 سال است مسلمانان فلسطینی ساکن باریکه غزه را در محاصره نگه داشته است. چهل و سومین رئیس جمهور آمریکا، مبارزه با بیماری مالاریا و ایدز در آفریقا را نیز جزء عملکرد انسانی خویش می داند، در حالی که نام وی در آفریقا هر مخاطبی را بلافاصله متوجه بحران دارفور می کند؛ منطقه ای در جنوب سودان که یکی از منابع غنی نفت و گاز به شمار می رود و شورشیان این منطقه به حمایت غرب و در رأس آن رژیم  صهیونیستی و آمریکا، با دولت مرکزی در حال نبرد هستند.

اعترافهای دیر هنگام جرج بوش در شرایطی صورت می پذیرد که وی در آستانه خروج از کاخ سفید و واگذاری قدرت به جایگزین خویش است و این اظهارات که اکنون از سوی رئیس جمهور آمریکا مطرح می شود، هنگام عملیاتی شدن، از سوی کشورهای مستقل و شخصیتهای سیاسی، اقدامی ماجراجویانه با هدف تثبیت هژمونی سلطه علیه جهان اسلام، تفسیر می گردید. به عبارت دیگر، عنوان دموکراسی و براندازی حکام مستبدی مانند صدام، پوششی برای اقدامها و هدفهای غیرانسانی آنها بود، به نحوی که کاندولیزا رایس با اعتراف به شکست طی هشت سال دوره زمامداری بوش، گفت: «قطعاً اشتباه های زیادی صورت گرفته و من آن را می پذیرم.» وزیر امور خارجه آمریکا خاطرنشان کرد: «وقتی نگاهی به گذشته می افکنیم، در می یابیم موارد زیادی بوده که می توانست بهتر انجام شود.»

اظهارات جرج بوش را در راستای استراتژی متخذه اوباما نیز می توان تفسیر نمود؛ از آن رو که با اعتراف به اشتباه های گذشته، مسیر حرکت دیپلماسی اوباما را برای تعامل با مناسبات جهانی هموار می نماید. اکنون که استراتژی قهرآمیز آمریکا به بن بست رسیده، طیف جمهوریخواهان با وجود اختلافهای تاکتیکی با رقیب خویش در راستای بسترسازی مکانیسم دیپلماسی نرم افزاری دمکراتها، سخنان مذکور را از زبان رئیس جمهور بیان می کنند.

بدین ترتیب، این اعترافها در راستای حمایت از دمکراتهاست، زیرا نامزد دمکرات نیز که سخن از تغییر به میان آورده، همچنان در چیدمان همکارانش در کابینه به برخی چهره های جمهوریخواهان و شخصیتهای متمایل به نئومحافظه کاران اقبال نشان داده است.
کشورهای مستقل و دولتهایی که با خوش بینی سیاستهای کشورشان را به عنوان متغیر تابعی از دیدگاه های آمریکا تعریف نموده اند، باید تبعات و آسیب پذیری سیاستهای بوش را نیز بپذیرند، بدون تردید اجتناب از همکاری و همراهی با نظام سلطه، آنها را از خروجی منفی انگاره های سیاسی و امنیتی آمریکا، مصون نگاه خواهد داشت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها