در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
وقتی بازی با قطر را باختیم، دستور خاصی برای ادامه بازیها داشتید؟
اتفاق خاصی در شبکه 3 نیفتاد. ما آن موقع یک برنامهای داشتیم مثل برنامه 90 که پس از بازیها با دعوت از کارشناسان سعی میکردیم بازیهای تیم ملی را نقد فنی و داوری کنیم. کارشناسانی مثل رحیم میرآخوری، حاجیلو و دادکان را آوردیم تا درباره تیم ملی حرف بزنند. برنامههای ما هرشب پخش میشد و شبهایی که من نبودم، به جایم بهروان برنامه را اجرا میکرد.
موضعی که قرار نشد نسبت به مایلیکهن داشته باشید؟
نه. ما در تلویزیون از او حمایت میکردیم و اتفاقا مشکلی هم با او نداشتیم، ولی فکر میکنم مشکلات مایلیکهن، بعد از بازی با عربستان در ریاض شروع شد. البته بگذار خیلی راحت بگویم. مشکلات مایلیکهن را در تیم ملی، روزنامهها ایجاد کردند. آن موقع چند تا روزنامه بیشتر نداشتیم. یکی از این روزنامهها، عامل اصلی اختلافها بود. پس از باخت یک بر صفر تیم ملی در ریاض، آن هم در شرایطی که ایران داشت 10 نفره بازی میکرد تیتر زد «افتضاح در ریاض.» در حالی که آن موقع اصلا تیم ملی مشکلی نداشت.
البته تیم در آن بازیها نتایج خوبی هم نگرفته بود.
در دور رفت، تیم ملی هم چین را برده بود وهم قطر را و فقط با عربستان در تهران مساوی کرده بود و شرایط خوبی داشت؛ ولی یک دفعه روزنامهها جو را عوض کردند. این ایده و نظر شخصی من است. اصلا هم نمیگویم صددرصد درست است، ولی فکر میکنم خیلیها دوست نداشتند ایران با محمد مایلیکهن به جام جهانی برود.
یعنی واقعا فکر میکنید محمد مایلیکهن میتوانست آن تیم را به جام جهانی ببرد؟
مایلیکهن آن تیم را به جام جهانی برد. اگر تا همان جا هم با او نتایج خوبی نمیگرفتیم که شانس صعود را از دست میدادیم. مثلا فکر کردی که اگر در گروهمان سوم میشدیم چه اتفاقی میافتاد؟ در آن شرایط که اصلا به جام جهانی نمیرسیدیم.
یعنی قرار بود بین 5 تیم در گروهمان سوم بشویم؟ این دیگر خندهدار است!
مگر قبلا نشدیم؟ مگر بازی ایران و بحرین خیلی بهتر از بازی ایران با قطر در زمان مربیگری بلاژ بود؟ تازه همه ستارهها را هم داشتیم؟ فرق مایلی با بلاژ چی بود؟ این را شما جواب بدهید؟
بلاژ هم وقتی باخت همان بلا را سرش آوردند؟
نه، همه تا روز آخر از بلاژ حمایت میکردند. در آزادی در روز بازی ایران و ایرلند کسی به بلاژ فحش نمیداد؛ اما روز بازی ایران و کویت در آزادی، من کنار محمد دادکان نشسته بودم. محمد دادکان اشک میریخت به خاطر فحشهایی که به خانواده مایلی میدادند. مگر او چه گناهی کرده بود؟ تیم هم که هنوز حذف نشده بود.
دادکان هم که خودش معامله بدی با مایلیکهن کرد!
این دعواها برای بعد بود، ولی آن روز که با هم مشکلی نداشتند. اشک دادکان برای مایلی نبود، برای تیم ملی بود که فنا شد.
ناسزاها در بازی با کویت از دقیقه 70 به بعد شروع شد. وقتی تیم نمیتوانست جلوی 100 هزار نفر خوب بازی کند.
نه، مثلا همین پرسپولیس این فصل را ببین. اصلا همین جا اگر سردبیرت بگوید اگر یک غلط داشته باشی اخراجت میکنم، سری بعد تو دو تا غلط مینویسی. باخت تیم ملی با عربستان آن هم در آن شرایط واقعا فاجعه بود که فونت شاه رفت برایش تیتر زده بودند «افتضاح در ریاض» این برخورد مطبوعات بود که نظم تیم ملی را به هم ریخت.
نوجوانان آن روز که شاید خیلیهایشان روزنامه نمیخواندند هم حس خوبی نسبت به مایلیکهن نداشتند.
آره، این به خاطر ظاهر این آدم بود.
نه اصلا. شاید توجیه برخی از آنها این بود که مایلی کهن تیم ملی تشکیل نداده بود؛ تیمش تیم منتخب پرسپولیس بود.
این افراد از او بدشان میآمد چون زرینچه را در ترکیب نمیگذاشت. چون منصوریان را تعویض میکرد. این دلیل نمیشود که مربی تیم ملی بخواهد آن طوری فکر کند که ما دوست داریم. این دلیل نمیشود که ما به خاطر این ماجرا تیم ملی را دوست نداشته باشیم.
این هم دلیل نمیشد که او 7 پرسپولیسی را که شاید چندتایی از آنها در حد تیم اصلی نبودند در ترکیب بگذارد و 3 یار خوب استقلال را به دلیل استقلالی بودنشان دعوت نکند.
الان رائول که محبوبترین بازیکن اسپانیاست را به تیم ملی دعوت نمیکنند. ولی مطبوعات مادریدی تو کار سرمربی تیم ملی آنها نمیگذارند. اتفاقا اجازه دادند تیمشان برود و قهرمانی یورو را هم بیاورد.
به وقتش اگر تیم ملی آنها هم نتیجه نگیرد از همان مربی انتقاد میکنند.
ولی تیم مایلی کهن که داشت نتیجه میگرفت.
همان طوری هم که خودتان گفتید تا وقتی تیم میبرد یا مساوی میکرد، کسی از مایلی کهن انتقاد نمیکرد... .
ولی بعد از آن باخت هم اگر ما کویت را در تهران میبردیم به جام جهانی میرفتیم. قبل از آن هم که این همه برد خوب به دست آورده بودیم.
باز هم میگویم ناسزاها در دقایق آخر بازی با کویت شروع شد. یعنی زمانی که تیم نشان داد توان بردن را ندارد و مردم احساس کرده بودند رویای جام جهانیشان دارد به باد میرود. شما مسائل را با هم قاطی میکنید. این که مطبوعات از آقای مایلی کهن انتقاد میکردند دلیل برخورد مردم نبود یا این که استقلالیها از او شاکی بودند.
شما از مایلی بدتان میآمد چون پاشازاده را بازی نمیداد.
این در تمام دنیا یک عرف است که مردم از مربی تیم ملیشان ناراضی باشند یا حتی او را هو کنند؛ اما این معنایش دوست نداشتن تیم ملی کشورشان نیست. در فرانسه یا اسپانیا یا هلند هم این اتفاق میافتد، ولی مردم عاشق تیم ملی کشورشان هستند.
ولی آن جو به تیم ملی ضربه زد. فضای کار را برای مایلیکهن سخت کرد و قدرت تصمیمگیری را از او گرفت.
اصلا حالا که اینقدر دو آتشه از مایلیکهن دفاع میکنید میخواهم بپرسم واقعا مایلی کهن شایستگی سرمربیگری در تیم ملی را داشت؟
فکر میکنم آن زمان ما هیچ گزینه دیگری را نداشتیم که بخواهیم هدایت تیم ملی را به او بسپاریم. مایلیکهن تنها گزینه ما بود.
همان زمان روزهای اوج کار حجازی بود. همه میگفتند بعد از پروین نوبت اوست که به تیم ملی بیاید ولی مایلی چون روابط بهتری با مسوولان وقت ورزش داشت مربی تیم شد.
به حجازی برنخورد؛ ولی اوج مربیگری او در بنگلادش بوده. چه نتیجه درخشانی او در کارنامه مربیگریاش دارد. یک بار هم که قهرمان لیگ شد به لطف انصراف پرسپولیس از لیگ بود.
اما باز هم سابقه مربیگریاش بیشتر از مایلیکهن بود.
نمیدانم. هنوز هم جای آن خط روی صورت شما هست. از او بیزاری چون به پاشازاده بازی نداده است. تو طرفدار تیم ملی فوتبالی یا یکی دو بازیکن؟
این که مردم موافق مربی تیم ملی نباشند در همه جا عرف است. مردم تیم ملی را دوست داشتند ولی از برانکو بیزار بودند. این را که دیگر قبول دارید؟
ببین هنوز هم بعد از این همه سال محمد مایلیکهن میگوید اگر من دایی را از تیمم کنار میگذاشتم به جام جهانی صعود میکردیم. میدانی او چرا دایی را به تیم برگرداند؟ چون نتوانست فشار رسانهها را تحمل کند.
ولی وقتی آراگونس میخواست رائول را کنار بگذارد اصلا به حرفهای هیچ رسانهای توجه نکرد. این از ناتوانی مایلی کهن بوده که تسلیم شده.
فشار رسانهها باعث فشار مدیرانش به او شد. قرار بود دایی از مایلی کهن عذرخواهی کند؛ اما او این کار را نکرد و به تیم برگشت. این معنایش ناتوانی مربی است؟ مصطفوی باعث شد دایی برگردد. او گفت دایی عذرخواهی کرده.
اینها را البته من شنیدم و نمیدانم که سندیت داشته باشد؛ ولی مطمئنم که بازیکنسالاری نگذاشت تیم ما با مایلی به جام جهانی برود. من در رختکن یکی از بازیهای آن تیم بودم که... این ضبط را خاموش کن( ...!او در این دقایق خاطرهای را از قهر 5 یار سرشناس تیم پیش از شروع بازی با عربستان میگوید که باعث شد مایلی ارنج تیم را عوض کند.)!
اینها همهاش اثبات میکند که اختیار تیم ملی از سرمربی گرفته شده بود.
اما این بازیکنسالاری را همین الان در پرسپولیس افشین قطبی هم میبینیم. (البته قطبی هم قهر کرد و رفت) ولی باید حرمت مربی حفظ بشود. همه اینجا هوادار بازیکن هستند. وقتی 6 گل به کره زدیم همه گفتند عجب بازیکن بزرگی است خداداد. دایی چقدر خوب گل میزند ولی وقتی به عربستان باختیم همه فریاد زدند خاک بر سر مایلیکهن!
بگذارید خیلی رک صحبت کنیم. بسیاری از مشکلات مایلی کهن از این بود که او مربی محبوبی نبود.
شاید در ابتدا این طور بود ولی وقتی تیم در جام ملتهای امارات خوب نتیجه گرفت، شرایط عوض شد. مردم دوستش داشتند. او هم به اندازه خداداد و دایی محبوب بود؛ اما وقتی قبل از مقدماتی جام جهانی، دایی را کنار گذاشت، مشکلات شروع شد. ماجرای دایی مثل ماجرای ژاکه با ژینولا و کانتونا بود. وقتی او پیش از جام جهانی این دو نفر را کنار گذاشت، همه روزنامهها علیهاش موضع گرفتند. ولی او ثابت کرد که تیمش نیازی به این دو بازیکن ندارد. دشام گفته بود که وقتی کانتونا بود باید فقط به او پاس میدادیم و این تاکتیک تیم را خراب میکرد؛ ولی وقتی تیم بدون او به زمین رفت، خلاق شد. دایی جایگاه ویژهای در تیم پیدا کرده بود. یادتان نیست بعد از صعود تیم وقتی پاشازاده به تیم منتخب جهان دعوت شد، دایی چه جنجالی به راه انداخت؟
آنجا البته خود شما هم کم بیتقصیر نبودید.
من فقط مجری آن برنامه زنده بودم. من که مسوول نبودم. تازه آخرش هم که هیچ کس به مراسم نرفت.
آن روزها شما نزدیکترین خبرنگار به تیم ملی بودید.
آره من تقریبا تو بیشتر سفرها همراه تیم ملی بودم.
به بازی رفت ایران با استرالیا برسیم. چقدر در تیم حاشیه داشتیم؟
من خیلی نزدیک نبودم به تیم. ما همه جا همراه بچهها بودیم؛ اما خیلی به اردو نزدیک نمیشدیم. اطلاعاتمان از گپهایی بود که گاها با بچهها میزدیم. من حتی در استرالیا هم با تیم نبودم. اصلا من جدا از اردو بودم. من بازی رفت را داشتم گزارش میکردم که بین دو نیمه از سازمان با من تماس گرفتند و گفتند پاسپورتت را صبح روز بعدش تحویل بده تا بروی استرالیا. ما همه کارمان جدا از تیم بود. من حتی 3 روز هم دیرتر از آنها برگشتم تهران.
یعنی سر تمرین تیم هم نمیرفتید؟
چرا میرفتم و به بچهها هم سر میزدم. کلی هم با آنها حرف میزدم؛ ولی فقط در همین حد بود.
پس یعنی خبری از باندبازی در تیم نبود؟
نه، تقریبا برای آن بازی بچهها دیگر همدل بودند. آنها مربی قبلی را برکنار کرده بودند و دیگر مشکلی نبود.
ویرا چه نقشی در تیم داشت؟
اصلا هیچی! او هیچ کاری نکرد. فقط قبل از بازی برگشت با استرالیا برای بچهها آش پخت که احمد کاری با آش کرد که هیچ کس نتواند یک قاشق آن را هم بخورد! او هیچکاره بود. تیم ما با خلاقیت فردی بچهها صعود کرد.
شما گفتید بعد از رفتن مایلی دعواها خوابید؛ اما فکر کنم بعد از آن هم هنوز مشکلات وجود داشت. مثلا مجیدی با تیم به استرالیا نرفت و در آذر بهانه کرد که امتحان کنکور دارم.
این دعوای دایی با مجیدی هنوز هم وجود دارد. یکی از بازیکنهایی که در فوتبال ما سوخت همین فرهاد مجیدی بود. او فدای همین اختلافها شد.
حالا دیگر نوبت بازی برگشت است. مسابقهای که 20 دقیقه اولش روی دور تند بود.
آن که به دلیل یک مشکل فنی بود. یک ایراد کاملا فنی. بازی پخش شده در ایران به دلایل فنی و به جای استاندارد 24 فریم در ثانیه، با 23 فریم پخش شد. به همین خاطر کمی سریعتر شده بود؛ وگرنه من نوار اصلی آن بازی را دارم و بارها هم دیدهام. آن بازی، مسابقهای است مثل همه بازیهای دیگر.
ولی واقعا دقایق سختی بود.
بله، این مشکل باعث جذابتر شدن بازی برای بینندههای ایرانی شد؛ چون بازی را سریعتر از جریان مسابقه میدیدند.
البته آن دقایق خیلی هم فشار تحمل میکردیم.
آن روز هر کس دیگری جای احمد بود 4 تا گل دیگر هم میخورد.
قبل از بازی با احمد حرف زده بودید؟
نه.
شب قبل از بازی، فضای اردو چطور بود؟ فکر میکردید که تیم صعود کند؟
شب قبل از بازی رفتیم در یک جلسه کوتاه مدت با مسوول رسانهای فدراسیون فوتبال استرالیا، 16 هزار دلار پول دادیم که حق پخش گزارش بازی را بگیریم. در ورزشگاه یک جایی برای ما تو جایگاه انتخاب کردند. جایی که به ما دادند خیلی جای خوبی بود. من پرچم ایران را هم گذاشتم روی میز و رفتم؛ ولی فردایش که رفتیم، ما را فرستادند جایی وسط تماشاگرهای بالای ورزشگاه. جایی که واقعا خیلی وحشتناک بود. من خودم باید صدابرداری هم میکردم و صدای ورزشگاه را زیر صدای گزارش میدادم. جو آنجا آنقدر وحشتناک بود که باورمان نمیشد زنده از ورزشگاه بیرون برویم؛ چه رسد به اینکه صعود کنیم. بچهها هم همه فکر میکردند آخر بازی 5 یا 6 تا گل میخوریم و بر میگردیم.
گزارش این بازی برای همه متفاوت بود. یک بازی و گزارش حماسی با هیجان.
از نیمه دوم که آن استرالیایی تور دروازهمان را پاره کرد لحن صمیمانه گفتارم عوض شد و حرفهایی زدم که در آن موقعیت باید می زدم.
هیچ دقت کردید هیچ حرفی از 8 آذر نمیزنید؟
خب شما اصلا سوالی نمیپرسید که من جواب بدهم.
مثلا بعد از صعود چه اتفاقهایی افتاد؟
هیچ چیز. فقط شادی بود و داد و فریاد. فقط همین. مهندس فائقی خیلی بامزه حرف میزد. عابدزاده هم مدام میگفت: آخرش رفتیم جام جهانی.
دایی و عابدزاده آن موقعها با هم دوست بودند؟
آنها بازیکن تیم ملی بودند.
فقط؟
ببین چوب گرفتی دستت، تو خاکسترها دنبال چی میگردی؟ من همه دعواها را در کتابم نوشتم.
از تیم که حرفی نمیزنید. حداقل از جو بازی بگویید.
قبل از بازی، میناوند و سعداوی میگفتند 6 گل کمتر نمیخوریم. جو ورزشگاه وحشتناک بود. آنها همه کار کرده بودند که برای ما جهنم بسازند. بدی استرالیاییها به همه سرایت کرد. آنها تماشاگران ما را در کل ورزشگاه پخش کرده بودند. در آن بازی ما 20 هزار طرفدار داشتیم که در تمام ورزشگاه پخش بودند و صدایشان یکدست نبود. قبل از بازی هم یک کلیپ از اسکوربورد پخش کردند که یک دختر استرالیایی، مسابقه را از یک مرد ایرانی که شمایلش را شبیه به شخصیتهای فیلم 300 ساخته بودند، میبرد. یا قبل بازی، 31 پرچم تیمهای صعودکننده را آوردند و بعد هم پرچم استرالیا را به عنوان تیم سی و دوم آوردند توی ورزشگاه. آنها قبل از بازی، جشن صعودشان را شروع کردند. این کارهای آنها همه ایرانیها را عصبانی کرده بود. همه به فکر انتقام بودند.
بین دو نیمه بازی، اوضاع چطور بود؟
جای ما اینقدر بد بود که جرات نکردیم از جایمان تکان بخوریم و نمیدانم چه اتفاقی در رختکن ما افتاد! همان جا توی اتاقکم نشستم. بعد از بازی هم کلی دردسر کشیدم که از پلههای استادیوم بیایم پایین. تازه وقتی پایین آمدم یادم افتاد دوربینم را نیاوردهام و دوباره رفتم آن بالا. اصلا کمر درد من از همان جا شروع شد. همین الان هم هرچی فکر میکنم هیچ چیز یادم نمیآید. همه جزییات بازی ایران و آمریکا را یادم میآید؛ ولی بازی ایران و استرالیا را اصلا یادم نیست. فقط از برخوردهای بد آنها خاطره دارم. چند ماه بعد از بازی، از تلویزیون استرالیا نماینده فرستادند تا با من مصاحبه کند. گزارشگرشان از من پرسید که چرا علیه ما حرف زدی؟ من هم مدارکم را به آنها نشان دادم.
یعنی این قدر بد گفته بودید که آنها تا اینجا بیایند؟
آره، میگفتند حرفهای من در مطبوعات آنها بازتاب زیادی داشته. آنها پرسیدند چرا به فرهنگ آنها توهین کردم.
من هم در جواب گفتم شما وقتی آمدید ایران انگار به یک کشور قحطیزده آمده بودید. حتی آب هم همراهتان داشتید. ولی وقتی ما میگوییم یک بیفرهنگ تور ما را پاره کرده، توهین تلقی میکنید. آنها خیلی نامردی کردند؛ بخصوص این مارک ویدوکا که هنوز هم از او بدم میآید. رئیس فدراسیون آنها وقتی 2 گل از ما جلو افتادند، با حرکات دست به من توهین کرد. البته من بعد از بازی جوابش را مثل خودش دادم (خنده...) این اتفاقات باعث شد که یک دفعه همهچیز عوض شود. داشت به ما ظلم میشد و خدا به کمک ما رسید. اصلا هیچ کس فکر نمیکرد این اتفاق بیفتد؛ اما افتاد.
اصلا همه چیز عوض شد. حتی انگار داوری هم به نفع ما شد.
آره، گل اول ما آفساید بود. استرالیاییها چوب خباثتشان را خوردند. خدا کمک کرد و داور بازی روی آفساید اشتباه کرد. گل اول که دیدید خداداد تو آفساید است. بعد از بازی یک استرالیایی میگفت این کار خدا بود که ما باختیم. این همان مثل ماست که میگویند چوب خدا صدا ندارد.
قبول دارید جواد خیابانی هنوز هم در فضای بازی ایران و استرالیا مانده؟
نه، این حرف را قبول ندارم؛ چون این بازی باعث شده که همه از من توقع گزارش حماسی داشته باشند.
ولی آن گزارشگر از حرکت بازمانده و اطلاعاتش به روز نیست؟
برایم مثال بزن. در کدام بازی این اتفاق افتاده؟ من قبل از هر بازی کلی اطلاعات راجع به آن بازی میگیرم و در گزارش استفاده میکنم. یک روز یکی برایم نوشته بود گزارشگری که نان بازی ایران و استرالیا را میخورد؛ اما من فقط چوب این بازی را میخورم.
خیلیها میگویند خیابانی در جریان بازی خوابش میبرد!
بابا من هنوز هم خیلی به روز هستم، ولی شما روزنامهنگارها از من بدتان میآید. چرا نمیخواهید این را باور کنید.
این ایراد را که میگویند در اجراهایتان خیلی تملق میکنید قبول دارید؟
چرا؟ چون گفتم «علیآبادی پدر ورزش ایران است»؟ مسوول ورزش ایران مگر کسی غیر از علیآبادی است؟ من مراسمی را گزارش میکردم که کارفرمایم آنها بودند.
گزارشی که در یادها ماند
به نظرم گزارش ملبورن خیلی معمولی بود؛ ولی استرس بازی بود که مردم را هیجانزده کرده بود. فکر میکنم چون آخر بازی حماسی شد، گزارش من در یادها ماند. تازه بعد از همان بازی هم کلی در روزنامهها علیه من نوشتند؛ اما بعدها این گزارش را حماسی کردند. همین چند روز قبل یکی نوشته بود «کاش جواد بعد از ایران و استرالیا از گزارشگری خداحافظی میکرد.» من خودم هم نمیدانم چرا علیه من مینوشتند. من هیچ وقت چهرهای روزنامهای نبودهام حتی یک نفر هم آن روز از من دفاع نکرد. مثلا همین چند هفته قبل در بازی پرسپولیس با مس گفتم «توپ زیر پای آشوبی که تازه ازدواج کرده....» بعضی از همین دوستان گفتند چرا بازی را گزارش نمیکنی؟ در صورتی که اگر کسی دیگر این را میگفت، میگفتند چه اطلاعات حاشیهای خوبی دارد. یا مثلا وقتی گفتم «علی مولایی فوق دیپلم دارد و تحصیلکرده است....» دستم انداختند. آنها نمیدانند مولایی کجا بزرگ شد که اگر میدانستند حق میدادند که فوق دیپلم او را تحصیلکرده بدانم.
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد