25 آبان سالروز شهادت سردار جواد خدا کرم

در سال 1343 در یکی از نقطه های جنوب شهر تهران و منطقه مذهبی به دنیا آمد و ارادت به اهل بیت(ع) را از پدر مرحومشان حاج «محسن حاج خداکرم »که یکی از افراد هیئتی محل و پیر غلام ابا عبدالله الحسین بود آموخت . از همان دوران طفولیت ضمن تحصیل با برادر شهیدش« ابراهیم حاج خداکرم» مبارزات را به صورت تهیه و پخش اطلاعیه های حضرت امام و تهیه و توزیع رساله امام شروع کردند ،تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی و آن انفجار نور صورت گرفت.
کد خبر: ۲۱۶۴۱۱

این دو عزیز و برادر هر دو به فیض شهادت نائل شدند و دو پرنده ای بودند که پرواز کردند و به سوی حق رفتند. با هم کار می کردند و افراد شاخصی بودند. به لحاظ اینکه راهپیمائی اول انقلاب و تظاهرات محلی را ساماندهی می کردند و مردم را تشویق می کردند به کارهایی که منجر به سرنگونی رژیم طاغوت شود. البته در طول انقلاب من خاطره ای از ایشان دارم، آن زمانی که شرکت نفت اعتصاب کرده بود و مردم مشکل سوخت داشتند ایشان و برادر شهیدش از یکی از شهرستان های ظاهراً «قزوین» مقدار زیادی ذغال و خاکه ذغال تهیه کرده بودند و دستور مصرف اینها و تهیه کرسی برقی به وسیله لامپ را توی اعلامیه هایی تنظیم کرده بودند به مردم می دادند که در نبود سوخت استفاده کنند.

ایشان و برادر شهیدش از همان ابتدای انقلاب در «کمیته انقلاب اسلامی»(سابق) مشغول خدمت شدند . مقدار زیادی در کردستان فعالیت کردند که زبانزد خاص و عام هست و بعد با شروع جنگ تحمیلی به جبهه ی «خرمشهر» آمدند و در آغاز به عنوان معاون گردان در خدمت برادر شهیدش که در آن زمان فرمانده گردان «میثم» بود به صف عراقی ها زدند که سردار شهید« ابراهیم حاج خداکرم» به شهادت می رسد و جنازه این سردار عزیز را به تهران آوردند و پس از مراسم هفت برادرش مجدداً به جبهه برگشت و اسلحه برادر را برداشت و ادامه کار ایشان را در جبهه پی گرفت.

از خصوصیات اخلاقی و بزرگوار ایشان بگویم که از نظر فرماندهی از امیرالمؤمنین الگو گرفته بودند و پیشاپیش بچه ها در جبهه ها بودند. در اخلاقیات از پیامبر اسلام صلوات الله علیه الگو گرفتند و ایشان با اخلاق محمدی و رویی خوش و گشاده با پرسنل و با خانواده برخورد می کرد که بنده احساس می کنم در طول این 20 سال خدمت در انقلاب همین مطالب را نشان داده که در فرماندهی مانند حضرت علی(ع) شجاع و در جلوی صف قرار داشت و در خلق و اخلاق مانند حضرت محمد سلام الله با مردم برخورد می کرد و مردم از روی گشاده ایشان خیلی خوشحال و خوش برخوردی ایشان موجب رضایت مردم قرار گرفت. درعملیات« کربلای5 »قرار شد که بین بچه ها قرعه کشی شود و آنهایی که اسمشان درمی آید توی یک گردان به نام« قمر بنی هاشم(ع)» وارد عملیات شوند که خود سردار آن موقع معاونت فرماندهی آموزش لشکر «روح الله» را داشتند که اسم خودشان را هم مانند نیروها در قرعه کشی شرکت دادند که قرار شد اگر اسم ایشان توی قرعه کشی درمی آید مانند رزمندگان دیگر توی این عملیات شرکت کنند و قرعه کشی شد و اسم ایشان در قرعه کشی درنیامد، اسم حقیر درآمد و ما آن شب را وارد آن منطقه، شلمچه شدیم و قرار شد به همراه این گردان عملیات کنیم. وقتی که وارد عملیات شدیم، صبح شد که خاکریز دشمن را تصرف کردند. دیدیم که سردار شهید حاج خداکرم دارد از روبرو می آید و ایشان با گردان تخریب جلوتر از ما وارد عمل شده بود و داشت از محور جلویی بر می گشت که من ایشان را دیدم و گفتم که قرار شد قرعه کشی شود و هر که اسمش در قرعه کشی درنیامده توی عملیات شرکت نکند ولی ایشان با لحاظ فرماندهی علی وارش همیشه در صف مقدم حضور پیدا می کرد و باعث روحیه و توان نیروی تحت امرش می شد و متعاقباً مدت دو سالی که ما در خدمت ایشان بودیم در جبهه رشادت ها و از خود گذشتگی ها و ایثارهای خاصی از این سردار شهید دیدیم که قابل ذکر است. ایشان عاشق شهادت بود و شهادت هم زیبنده چنین افرادی، که قرب الی الله آنها به قدری در جامعه نمونه می شود که می توانند سکان آن را با خون شهادت و شهادتی که نصیب آنها می شود، سکاندار حرکت انقلاب باشند و ما از خداوند می خواهیم که ادامه دهنده راه این عزیزان باشیم.

مأموریت جبهه شان که به اتمام رسید مدت دو سال و اندی را در« ارومیه» و در «کردستان» مشغول خدمت شدند و بعد به« قم» رفتند و حدود دو سال و اندی را هم در «قم» خدمت کردند. از ایشان خواسته شد به لحاظ اینکه منطقه «سیستان و بلوچستان» نیاز به فرمانده ای مقتدر داشت به ایشان پیشنهاد دادند که به آن منطقه برود و ایشان هم چون دستور ولایت فقیه بود پذیرفت و وارد کار شد. در ابتدا بنده به لحاظ ارادتی که به ایشان داشتم خدمت ایشان عرض کردم که سردار شما چیزی حدود چند سال در جبهه ها بودی و در «کردستان» و« ارومیه» و« قم »هم فعالیت های خاصی کردی خوب است حالا که دیگر سن مادر هم بالا رفته، دیگر این مأموریت را انجام ندهی و یک مقدار به کار خانواده و زندگی بپردازی. ایشان گفت که خدمت در جاهایی که سخت است ثوابش بیشتر است و ما باید آنجا حضور پیدا کنیم چون امر ولایت فقیه است و کار را شروع کنیم .

در منطقه «سیستان و بلوچستان» وارد خدمت شد و کارهای خاصی انجام داد و در طول دو سال و نیمی که آنجا بودم قضاوتش را به خود مردم «سیستان و بلوچستان» که مردمی شهیدپرور و مردم غیوری هستند به آنها واگذار می کنم و در نهایت از عزیزانی که زحمت کشیدند و ما را مورد لطف قرار دادند و در آن تشییع جنازه بسیار به یاد ماندنی و باشکوه که حضور مردم واقعاً به نظر بی سابقه بود چرا که خدمتگزار خودشان را شناخته بودند به این صورت آمدند من تشکر می کنم و از خدا توفیق و موفقیت برای این عزیزان را خواستارم.

زمانی که از آنجا می آمد از رشدی که منطقه ی «سیستان »کرده خیلی خوشحال می شد در بخش دولتی و دانشگاه و آن جمعیتی که ایشان می گفت حدود 30 هزار نفر در دانشگاه ها مشغول تحصیل بودند، بسیار خرسند می شد. حتی در بخش خصوصی اگر در داخل شهر زاهدان پاساژی یا مغازه ای یا جایی برای تجارت یا کار سالم و رزق حلالی تشکیل می شد ایشان به قدری خوشحال می شد، انگار که این ساختمان متعلق به خودش است یا بچه های خودش دارند در دانشگاه های آنجا تحصیل می کنند .اگر خدای ناکرده کسی نسبت به «سیستان و بلوچستان» دید منفی داشت ایشان ناراحت می شد و به خروش درمی آمد و می گفت:« آنجا مردم شهیدپروری دارد، مردم قهرمانی دارد. شماها متأسفانه آگاهیتان نسبت به این استان کم است .» از رشد و شکوفائی این استان خوشحال می شد و خیلی هم دوست داشت که در این رشد و شکوفائی شرکت داشته باشد و شرکت داشت و موفق بود. در معرفی مردم سیستان و بلوچستان به افراد جامعه یا استان های دیگر که اگر نظرش ادامه پیدا می کرد این استان همانطور که نمونه است .
این سردار بزرگ وقهرمان ملی پس از سالها مبارزه ودفاع از ایران بزرگ، در راه مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر به شهادت رسید.
منبع سایت ساجد؛ مصاحبه با برادر شهید

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها