تغییر اوضاع خانه و محلهمان با خدا. خدا بزرگ است. خیلیها در طـول تـاریـخ بـودنـد کـه حـتـی احـساس کردند میتوانند تمام چـرخ فـلـک را مـن حـیـث الـمـجـمـوع و از بـیـخ و بـن چـنان تغییر مـاهـوی بـدهـنـد کـه بـالـکل طور دیگری بچرخد. مثلا برخلاف حرکت ناموافق عقربههای ساعت. انگار که سبیل باباش است!
شاهد مثال فوری: چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم چرخد
تـفسیر ادبی: هر چهار چرخ فلک را با درفش کاویانیم پنچر کنم اگر طوری بچرخد که سرم گیج برود و نتوانم روی خر مرادم سوار شوم و مجبور شوم از وسایل حمل و نقل عمومیاستفاده کنم و«ارائه بلیت نشانه شخصیت شماست» را جدی بگیرم.
ذائقه هر انسانی از تغییر خوشش میآید. به خاطر همین هم دم از تغییر زدن از قدیمالایام مطرح بوده است. مع الوصف اما گـاهـی بـا صـنـعت خالیبندی هم همراه میشده که باید این دو مقوله را بتوان بخوبی از هم تمیز داد. یکی از بزرگان اهل تمیز که خـیلی به تمیزکاری علاقهمند است، جمله حکیمانهای در این بـاب دارد. وی مـیگـویـد: «بـزنـم سیم ثانیه قیافه ات رو بریزم به هم؟»؛ یعنی اجازه میدهی که وضع ظاهریات را در چارچوب اصلاحات لازم جامعه بشری تغییر بدهم؟..... آیا من وکیلم؟
تک مضراب اول: بشریت رفته گل حقوقش را بچیند....!
چـنـان وضـع جـهـان ، شتر گاو پلنگ شده که کل مردم جهان از انجام تغییرات سازنده خوش خوشانشان میشود. برای همین هم هـر کـس بـا شـعـار تـغـیـیـر وارد گـود سـیـاسـت بـشـود، احـتمال این که شــعــارش بـگـیــرد، هـســت. نـمــونــه تــازه و از راه رسـیــده اش هـمـیــن برادرمان اوباما که هنوز ما نفهمیدیم چقدر او با ما هست. ایشان با شعار تغییر کاخ سفید آمده ؛ در حالی که عملکرد کاخ سفید چنان تا به حال سیاه بوده که بعید است به آب زمزم و کوثر سفید بتوان کرد.
روی تـلـکس خبری: از قرار معلوم ، بعد از رای آوردن اوباما با شعار تغییر از بیخ، در داخل کشور ما نیز بعضیها به صرافت استفاده راهـبـردی از ایـن شعار افتاده اند و احتمالا معتقدند که حتما شانس میآورد. خبر آوردند که یکی از کاندیداهای وابسته به جناح اصلاح طـلـبـکـار کـه احـتـمال حضورش در انتخابات آتی به ضرس قاطع و بـلـکـه شـدیـدتـر خـواهـد بـود، در پـوسـتـرهـا و بـروشـورهـای زودرس تـبـلـیـغـاتـیاش در بـرخـی از نـقـاط کـشـور نـوشـتـه است که: «من برای تغییرآمدهام.......»من آمدهام...
ـــ آمـاده تـغـیـیـر بـاش.....!یـک رایـی بـدهـیـم کـه دیگه از رو دست کسی دیکته ننویسی( !این را یکی از رهگذران کوچه و بازار که از زیر پنجره منزلمان رد میشد، گفت و سریعا در رفت)!
رضا رفیع