در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
کیهان
«راز زدایی از یک شکست» عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛نتایج و روند انتخاباتی آمریکا بیش از آنکه از یک «پیروزی» خبر دهد از یک «شکست مطلق» خبر داد و از این رو در تحلیل صفحه انتخاباتی 14 آبان- 4 نوامبر- این میراث آمریکا در دوره بوش بود که محمل اکثر تحلیل ها و تفسیرهای سیاسی رسانه ها بود و دقیقاً همین زاویه بود که از حدود دو سال پیش، انتخابات سال 2008 آمریکا را «بسیار مهم» معرفی می کرد.
انتخابات آمریکا پیروزی یک حزب و شکست یک حزب نبود بلکه این انتخابات آثار شکست بزرگ آمریکا- و نه فقط شکست حزب جمهوری خواه و یا شکست گروه نئوجمهوری خواهان- را نمودار گردانید. این «شکست بزرگ» دارای دو بعد داخلی و خارجی بود: از بعد داخلی بحران سنگین اقتصادی آمریکا که به سرعت به اروپا و شرق آسیا سرایت کرد خاطرات مردم این کشور را از بحران سال 1308 ش- 1929م- محو نمود چرا که ابعاد این بحران فراتر از آن بحران تاریخی بود. از بعد خارجی هم شکست سیاست های آمریکا در خاورمیانه خاطرات شکست آمریکا در جنگ های ویتنام و کره را محو کرد چرا که شکست آمریکا در لبنان و تکرار این شکست در عراق، شکست در صحنه فلسطین در مبارزه با اسلام گرایان، شکست در برکناری یا تضعیف دولت جوان بشاراسد، شکست آمریکا در برنامه هسته ای ایران و نیز شکست آمریکا در مواجهه با پشتونهای افغانی و پاکستانی از شکست آمریکا در جنگ های ویتنام و کره اهمیت بیشتری داشت.
شکست آمریکا در صحنه داخلی این کشور شکست یک حزب نبود چرا که آنچه شکست آن برملا شد نه فقط حزب جمهوری خواه بلکه سیاست اقتصادی چندین دهه آمریکا بود و حتی فراتر از آن این سیستم اقتصادی آمریکا و سایر کشورهای غرب بود که شکست خورد و در صحنه ای منطقه ای نیز آنچه فروپاشید اقتدار بین المللی آمریکا بود. از این رو خانم مادلین آلبرایت وزیر خارجه اسبق آمریکا در نامه ای که به باراک اوباما نوشت، به او گفت: «شما رهبری آمریکایی مشکل دار که در سردرگمی و نفرت غرق شده است را بعهده خواهید گرفت.» و اضافه کرد: «شما وظیفه دلهره آور بازگرداندن اعتبار آمریکا بعنوان یک قدرت بین المللی را بعهده گرفته اید». آلبرایت حکایت امروز آمریکا را اینگونه ترسیم کرد: «امروز آمریکا با بحران احترام مواجه است چرا که کسی به آمریکا احترام نمی گذارد». وی با اشاره به ریشه های نفرت مردم جهان از آمریکا نوشت: «شما باید کار خود را با بیرون آوردن نیروهای آمریکا از عراق آغاز کنید. اگر دو دل هستید نظر عمومی در حال تغییر عراق شما را مجبور خواهد کرد این کار را بکنید». آلبرایت پایان اقتدار آمریکا در خاورمیانه را با این جملات به تصویر کشید: «ارتش ما اذعان کرده است که رویکرد جنگ طلبی دیگر کارگر نمی افتد. ما نمی توانیم راه خود را به سمت پیروزی ادامه دهیم و به این خاطر آدم بکشیم» و «باید از طریق لنزهای گشاده جهان را ببینید».
در تحلیل شکست بزرگ آمریکا این پرسش خودنمایی می کند؛ «شکست تاریخی آمریکا بیشتر تحت تأثیر شکست برنامه های داخلی- بحران اقتصادی- است یا شکست برنامه های خارجی و سیاست های خاورمیانه ای. کم نیستند تحلیلگرانی که سهم اقتصاد را در شکست جمهوری خواهان و بطور کلی «سیستم سیاسی آمریکا» برجسته تر از سهم خاورمیانه در شکست آمریکا تلقی کرده اند. آنان با استناد به بعضی از آمارها می گویند اگر بحران دو ماه اخیر اقتصادی آمریکا نبود، اوباما و حزب دموکرات بازنده و مک کین و جمهوری خواهان برنده این جنگ بودند اما این یک ادعای غیرعلمی و غیر مستند بیشتر نیست چرا که اکثر تحلیلگران در درون جامعه آمریکا حتی در زمانی که اوباما و هیلاری کلینتون مشغول مبارزه انتخاباتی درون حزبی بودند از شکست سنگین حزب جمهوری خواه خبر داده بودند. وضعیت اقتصادی آمریکا فقط وضع حزب حاکم آمریکا را وخیم تر کرد. در واقع آنچه آمریکایی ها را بشدت ناراحت کرد «سرمایه گذاری بی حاصل» آمریکا در خاورمیانه و شکسته شدن پرستیژ آمریکا در عرصه بین المللی بود.
آمریکایی ها طی سه دهه گذشته با گرایش پیاپی به جمهوری خواهان نشان داده اند که برای آنها «اقتدار» و «حفظ برتری آمریکا در سطح بین الملل» از اولویت و اهمیت بیشتری برخوردار است و دقیقاً به همین دلیل است که «جو بایدن» رئیس فعلی کمیته روابط خارجی سنا و معاون آینده ریاست جمهوری آمریکا در روز 28 مهر گذشته- 17 روز پیش از انتخابات آمریکا- در سخنرانی خود در سیاتل از اولویت تلاش برای بازگرداندن اقتدار آمریکا سخن گفت. وی با صراحت اعلام کرد: «این حرف مرا یادداشت کنید، شش ماه بیشتر طول نخواهد کشید که دنیا باراک اوباما را آزمایش خواهد کرد، همچنان که کندی را- در ماجرای خلیج خوک ها آزمایش کرد- خواهید دید که ما یک بحران بین المللی را شاهد خواهیم بود. بحرانی که تعمداً ایجاد خواهد شد.» در تکمیل اظهارات بایدن، واشنگتن پست گزارش داد که نویسنده نطق تند اوباما در باشگاه صهیونیستی ایپک، «دنیس راس» بوده که قرار است وی اصلی ترین مشاور سیاست خارجی اوباما- و یکی از گزینه های مهم او برای پست وزارت خارجه- در دوره ریاست جمهوری باشد. فعلاً کاری به اهداف آمریکایی ها از طرح این موضوعات نداریم چرا که تحلیل این موضوع در روند این نوشته نیست. آنچه از این عبارات- که در آستانه انتخابات آمریکا ابراز گردیده- استفاده می شود، این است که تأثیر شکست آمریکا در عرصه بین الملل و بخصوص شکست در عرصه خاورمیانه از اهمیت دامنه دارتر و عمیق تری برخوردار است و این نقطه اصلی در انتخابات یاد شده بوده است که در تحلیل ها آنگونه که باید دیده نمی شود.
نکته اساسی در شکست تاریخی آمریکا این است که جرج بوش و تیم او در طول 8 سال ریاست جمهوری با تکیه بر میلیتاریسم و کشتار تلاش کردند تا بر جریان «مقاومت ضد آمریکایی» فایق آیند ولی امروز به وضوح می توان دید حاصل کار آنها در پایان 8 سال هیچ تناسب و سنخیتی با هدف گذاری و برنامه شان ندارد. آمریکایی ها و سایر مردم دنیا در روز ورود بوش به کاخ سفید شاهد اقتدار آمریکا در عرصه روابط بین الملل بودند؛ در آن روز در فلسطین سازشکاران حرف اول را می زدند، در لبنان اسرائیلی ها کارگردانی تحولات را به عهده داشتند، در عراق رژیم صدام حسین حاضر به هر نوع همکاری با آمریکایی ها بود، سیاست خارجی حاکم بر دیوانسالاری اداری و دولت ایران با سیستم آمریکا همگرایی داشت و سوریه یک دولت ضعیف که به آسانی از میان می رفت و حاضر به تمکین بود، داشت. اما 8 سال پس از آن روز، همه این معادلات به ضرر آمریکا تغییر کرده است. در ایران یک دولت اصولگرای انقلابی که تعارفات دیپلماتیک را هم کنار گذاشته و قدرت آمریکا و اردوگاه غرب را به هیچ می انگارد بر سر کار آمده است، در فلسطین سازشکاران منزوی شده و اسلام گراها حرف اول را می زنند، در لبنان مقاومت اسلامی مهمترین عامل تعیین کننده معادلات سیاسی و امنیتی است، در سوریه اینک دولتی معارض آمریکا و در عین حال قوی و تأثیرگذار بر سر کار است، در عراق یک رژیم وابسته و ضد ایرانی از میان رفته و با آراء مردم دولتی انقلابی و همگرا با ایران بر سر کار آمده است و این موارد در آمریکای لاتین تکرار شده و به پیدایی حدود 10 دولت مخالف آمریکا انجامیده است.
شکست سنگین آمریکا در خاورمیانه در طول6 دهه گذشته - در حدفاصل جنگ جهانی دوم تا کنون- کاملا بی سابقه است و این در حالی است که آمریکایی ها قدرت آینده خود را در خاورمیانه و از طریق آن جست وجو می کنند. حال یک سؤال اساسی وجود دارد عامل مهم شکست آمریکا در خاورمیانه چه بوده است؟
بسیارند انسان های تیزبینی که معتقدند در کلام حضرت امام خمینی(ره) باید تعمق کرد چرا که در بسیاری از آنان راز و رمزهای ملکوتی وجود دارد. حضرت امام(ره) پس از پایان جنگ 8 ساله در پیامی که خطاب به رزمندگان دوران دفاع مقدس صادر کردند با صراحت از آثار دفاع مقدس 8 ساله در پیروزی های آینده مسلمانان در افغانستان، عراق، فلسطین، لبنان و ... خبر دادند. از این که بگذریم کم نیستند تحلیلگرانی که با صراحت سرچشمه مقاومت در منطقه را «ایران» می دانند و از همین روست که محافل سیاسی و رسانه ای آمریکا بارها گفته و نوشته اند که «صلح در خاورمیانه بدون در نظر گرفتن منافع ایران امکان پذیر نیست.»
مثلا روزنامه لس آنجلس تایمز در روز 87.8.10 در مقاله ای به قلم لارنس کلب دیپلمات سابق آمریکا نوشت: «هرگونه صلح در افغانستان در غیاب ایران غیرممکن و نامحتمل است با توجه به نفوذ عظیم ایران در مناطق خاصی از افغانستان آمریکا چاره ای جز این ندارد که برای ایجاد صلح در این کشور با ایران کوتاه بیاید» روزنامه نیویورک تایمز نیز دو هفته پیش مقاله ای به قلم «ایلین شولینو» تحت عنوان «ایران یک ستاره در حال ظهور که در حال حاضر قدرتمندتر از آن است که بتوان نادیده اش گرفت» منتشر کرد. او در این مقاله به کتاب جدید «رابرت بائر» اشاره کرد و از قول او نوشت: «من از نزدیک شاهد تغییرات شدید در ایران و ظهور این کشور و تبدیل آن از یک کشور دچار هرج و مرج به یک کشور مقتدر بوده ام.» و افزود: «ایران تنها کشور باثبات و پایدار در خلیج فارس و یک بازیگر عقلانی با خواسته های ثابت منطقی است.»
باراک اوباما در شرایط شکست فاحش آمریکا و افت شدید اقتدار این کشور پا به کاخ سفید خواهد گذاشت از این رو او با دو گزاره متناقض مواجه خواهد بود؛ « آمریکا دچار ضعف اقتدار است» ؛ «اقتدار گرایی نظامی باعث افول قدرت آمریکا شده است.»
به همین دلیل ما به احتمال زیاد شاهد سیاست های متناقض اوباما خواهیم بود. او از یک طرف به مانورها و شاخ و شانه کشیدن هایی- از نوع آنچه این روزها مشاهده می کنیم که به احتمال زیاد در آینده تشدید هم می شود- روی می آورد تا اثبات کند آمریکا مقتدر است و در عین حال ناچار است به توصیه واقعگرایان توجه کند و دست وپای آمریکا را تا حد ممکن از مناطق پرحادثه و پرهزینه جمع کند.
کارگزاران
«ما روزنامه نگاریم» عنوان سرمقالهی روزنامهی کارگزاران به قلم مهران کرمی است که در آن میخوانید:مسئولین دولت نهم حق دارند، بگویند که بیسابقهترین انتقادات به این دولت میشود و مخالفان خود را متهم کنند به اینکه تنها عیبهای دولتیان را برجسته میکنند و چشم بر جمله هنرهای این دولت میبندند. دولتمردان نهم اما به این نکته توجه نمیکنند که در کل دوران جمهوری اسلامی سابقه نداشته است که خبرگزاری رسمی کشور تنها موضع دولتیان را پوشش دهد و دیگر اصولگرایان و اصلاحطلبان را به چوب نقد و تخریب براند. در هیچیک از دولتهای گذشته چند روزنامه دولتی (ایران، خورشید و وطن امروز و...) با ساختمانهای مجلل، کاغذهای گلاسه و سرمایههای کلان چنین بیمحابا منتقدان دولت را آماج حملات خود قرار نمیدادند و کاههای عملکرد مثبت دولت را کوه نمیکردند. (رسانه ملی جای خود دارد). اما چرا دولتی که چنین از ابزار رسانهای استفاده میکند، در برابر چند روزنامه مستقل با تحریریهها و امکانات ابتدایی، کاغذهای بوگرفته و نامرغوب و بدهیهای زیاد به چاپخانهها و... که تیراژ مجموع آنها شاید به دویست هزار نرسد، چنین تاب از کف میدهند که بنا به گفته مشاور مطبوعاتی رئیسجمهور در گفتوگو با کارگزاران آنها را با صفت «برانداز دولت» براند و به صراحت بگوید که دولت هیچگونه کمک اقتصادی به این مطبوعات نمیکند و دیگر مسوولان فرهنگی کشور به خصوص مدیران وزارت ارشاد به صورت علنی، عملی و بیشتر غیررسمی به صراحت بگویند که با این انتقاداتی که شما به دولت میکنید، انتظار کمک از دولت نداشته باشید که هیچ، انتظار این را هم نداشته باشید در کشوری که 80 درصد اقتصاد آن دولتی است، آگهی در این روزنامهها به چاپ برسد.
فعلا هدیه رئیسجمهوری را پیشکش همان خبرگزاریها، روزنامهها و دیگر رسانههای دولتی، نیمهدولتی، شبهدولتی و غیردولتی! هوادار دولت میکنیم. اما چرا وقتی رئیسجمهور در روز خبرنگار به صراحت به زیردستانش دستور میدهد که شکایتهای خود را از مطبوعات پس بگیرند مدیران مسئول و وکلای روزنامهها و حتی نویسندگان باید از این دادگاه به آن دادگاه بروند و جوابگوی شکایت فلان وزارتخانه یا سازمان دولتی باشند. آیا دستور رئیسجمهوری صوری است یا زیردستان رئیسجمهور محترم بهایی برای دستور مافوق خود قائل نمیشوند؟
چرا وقتی مقام معظم رهبری از بیبندوباری در فضای مطبوعات ابراز ناخرسندی میکنند، دولتیان و رسانههای هوادار فوری این جریدههای ناچیز را مخاطب نگرانی مقام معظم رهبری قرار میدهند تا خبرنگارانی که با حقوق معوقه و ناچیز، برای پرداخت اجارهخانه و هزینههای کمرشکن اقتصادی که با گوشت و پوست لمسش میکنند، مشکل دارند، دست و دلشان بلرزد. حتی اگر دولتیان با آمار و ارقام این گرانیها را انکار کنند ما که میدانیم مثل همه اقشار متوسط به پایین این جامعه، با درآمد ثابت پارسال هزینههای زندگیمان دوبرابر شده است.
دولت نهم حزبستیزترین دولت جمهوری اسلامی است. هیچ دولتی تاکنون به اندازه دولت نهم به احزاب سیاسی از اصولگرا تا اصلاحطلب حمله نکرده است. اما هیچ دولتی نیز به همین اندازه فعالیت تشکیلاتی و حزبی نمیکند. اگر انتقادی در مطبوعات اصلاحطلب به این دولت میشود انتقاد به یک حزب سیاسی بیشناسنامه و برخوردار از همه مواهب و نعمتهای مادی، معنوی و رسانهای است. اگر دولتهای گذشته حزب سیاسی تشکیل میدادند، دولت نهم خود در قامت حزب سیاسی قرار گرفته است. اگر انتقادی به دولت میشود از همین نگاه است که نباید دولت از امکانات عمومی و ملی بهرهبرداری حزبی کند. کدام روزنامهای در کشور سراغ دارید، چه حزبی و چه غیرحزبی که ساختارهای موجود و قانونی در جمهوری اسلامی را به زیر سوال برده باشد.
کدام رسانهای در کشور ما وجود دارد که جایگاه قانونی نهادهای نظام و از جمله رهبری را حتی نقد کرده باشد. کدام حزب سیاسی قانونی در کشور وجود دارد که فعالیت غیرقانونی، زیرزمینی و براندازانه داشته باشد. در هر نظام دموکراتیک جابهجایی قدرت به این معناست که احزاب سیاسی به شیوههای مسالمتآمیز در جهت کسب قدرت تلاش کنند. در کدام فرهنگ سیاسی این فعالیت را براندازی دولت میخوانند. اگر یک حزب سیاسی یا روزنامه متبوعش نتواند نهادی انتخابی را به نقد و چالش بکشد و اگر این کار را بکند به هزار صفت حرامخواری و فساد سیاسی و اقتصادی و مافیابازی متهم میشود، پس چگونه باید فعالیت سیاسی کرد و متهم به براندازی دولت نشد؟ آیا همه باید از دولت و سیاستهای مشعشعش تعریف و تمجید کنند. اگر روزنامههای منتقد به چاپلوسی از دولت بپردازند، مشکلات اقتصادی و سیاسی کشور حل میشود؟
اگر چنین است ما از همین فردا تغییر مرامنامه و روش و منش میدهیم تا همه این مشکلات و از جمله مشکلات خودمان حل شود... دستکم میتوانیم از یارانههای ریالی و دلاری و آگهیهای کلان دولتی برخوردار شویم. دستکم میتوانیم قیمت روزنامهها را مثل روزنامههای دولتی کاهش دهیم تا خوانندگانمان را راضی نگه داریم. کاغذ مرغوبتری استفاده کنیم تا عکسها و مطالب پشت و روی صفحه در هم دیده و خوانده نشود و چشمهای خوانندگانمان را نیازارد، یا حداقل سر هر ماه بتوانیم حقوقمان را از کارفرما طلب کنیم. اگر مسوولان دولتی معتقدند که یک رسانهای به گمان اینکه مخالف و بلکه برانداز آنها است با استناد به کدامین مدرک چنین تهمتی را به آنها میزنند و با چه حق قانونی، شرعی و مجوزی از درآمدهای کلان ناشی از پول نفت که به همه آحاد مردم این سرزمین مربوط است برخی از شهروندان خود را محروم میکنند. درست است که سیاست توزیع مقتدرانه ارزشها (امکانات) است و ما هم حرفی در اینباره نداریم اما درآمدهای دولت از چه راهی به دست میآید که برخی از شهروندانش را حقی در آن نباشد؟
اگر پول مالیات است که نیست، خب ما هم مالیات میپردازیم و اگر از درآمدهای بادآورده نفتی است که یا هیچکس را از مردم این سرزمین نصیبی از آن نیست و یا اگر هست، به کدامین مجوز در توزیع این ثروت همگانی بخشی از شهروندان باید از آن محروم بمانند. مگر در سیره امام علی(ع) نبود که حتی بازماندگان خوارج را هم از بیتالمال محروم نمیکرد. آیا ما از خوارج هم خارجیتریم؟ با همه این اوصاف ما حاضریم از همه ادعاهای بهحق مادی و معنوی خود بگذریم اما از متولیان فرهنگی دولت و به ویژه شخص وزیر ارشاد میخواهیم ما را برانداز، مخالف نظام و بداخلاق نخوانند. ما به منافع ملی و عزت و سربلندی کشورمان پایبندیم و برای اصلاح همه کژیها و کاستیها و ناکارآمدیها تلاش میکنیم. قانون نصبالعین ماست و فراتر از آن چه در قانون آمده، هرچند به زیانمان باشد، چیزی نمیخواهیم. ما ایرانی، مسلمان و آزادهایم. ما شهروند پایبند جمهوری اسلامی هستیم. ما روزنامهنگاریم.
رسالت
«موسم حج و افشای توطئهها» عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمد مهدی انصاری است که در آن میخوانید؛
الف- با آغاز تشرف حجاج به سرزمین وحی که از کشورهای مختلف صورت میگیرد، عملا «موسم حج» به عنوان بزرگترین همایش و اجتماع سالانه مسلمین در حال برپا شدن است. فرصتی بینظیر که علاوه بر ابعاد معنوی آن، فراهم شدن فضا برای گفتگو و تعامل میان ملتهای مسلمان در زمره برکات این «سنت ابراهیمی» است. حج به عنوان ذخیرهای بیپایان و چشمهای جوشان هم میتواند نقطه امیدی برای «وحدت» و تشکیل «امت واحده» باشد و هم بهترین امکان برای معرفی ریشه مصائب و گرفتاریهای دنیای اسلام، دشمنشناسی، سرعت دادن به نهضت بیداری اسلامی، تشخص بخشی به هویت اسلامی و دینی و استقامت در برابر توطئهها و تهدیدات. بنابراین علما، روشنفکران و نخبگان سیاسی و فکری بایستی نسبت به آگاه سازی حجاج از ابتلائات جامعه مسلمین دریغ نورزند و با تشکیل حلقههای فکری، نشستهای هماندیشی و محافل نخبگی و دعوت عام از حجاج همه ملتها، عمدهترین آسیبها و مسائل جهان اسلام را با استدلال قوی و متقن برای ایشان بازگو کنند. مهمترین محورهایی که میتواند در این راستا مورد تعمق قرار گیرد از این قرار است.
-1 تلاش دنیای استکباری برای دامن زدن به موج اسلام ستیزی و اسلام هراسی در غرب و لزوم هوشیاری در برابر چنین جریانی
-2 ارائه تصویری خشن و حامی تروریسم از اندیشه و تفکر اسلامی و تلاش برای تبلیغ اسلام حقیقی
-3 القای تفرقه در بین فرقههای مختلف اسلامی (ترساندن شیعه از سنی و سنی از شیعه، بزرگنمایی اختلافات و ...) و به طور ویژه شیعه هراسی که نباید مورد غفلت و یا سادهاندیشی قرار گیرد.
-4 هدایت یک جریان رسانهای در اهانت به مقدسات مسلمین (مطبوعات، رسانهها، فیلم، کتاب و ...)
-5 اشاعه آفات و بلیاتی چون فحشا و فساد، مصرفگرایی، غربزدگی، فقدان اعتماد به نفس، عقبماندگی در حوزههای گوناگون اقتصادی، علمی و سیاسی
-6 وابسته کردن سران دولتها به غرب
-7 تحقیر هویت و شخصیت جوامع و ملتهای مسلمان
-8 دامن زدن به مرزهای جغرافیایی، نژادی، قومی، زبانی و ...
-9 توجه به مسائل جاری در اقصی نقاط جهان اسلام از جمله در فلسطین، عراق، افغانستان، لبنان، حملات اخیر آمریکا به پاکستان و سوریه
ب- با توجه به آنچه بر شمرده شد فریضه سیاسی و عبادی حج، به عنوان یک واجب بینظیر نیازمند «برنامهریزی و مدیریت هوشمندانه» است. روح اساسی حج، «برائت از شرک درونی و بیرونی» و ایادی آن است. علنی کردن تنفر از استکبار، رمی شیاطین زمان، تقویت حس سازش ناپذیری با ظلم، استکبار ستیزی، تحجرستیزی، التقاط ستیزی، توجه به مظلومان و مستضعفان، بیتفاوت نبودن به حوادث عظیم دنیای اسلام، پرورش روحیه جهادی، انسجام اسلامی و ... همه و همه در زمره لوازم بهرهگیری از این فرصت استثنایی هستند.
ج- گذشته از آنچه که مورد اشاره قرار گرفت، رویدادی که بایستی امسال در آستانه حج به طور ویژه مورد توجه نخبگان و روشنفکران و دلسوزان جهان اسلام باشد، اظهارات جنجالی و ضد شیعی شیخ یوسف قرضاوی است. البته اظهارات آتشین قرضاوی علیه شیعیان و جمهوری اسلامی تازگی ندارد و وی با عدول از شان علمی و فقاهتی خود، سالهاست که رویکرد سیاسی پیدا کرده و تحت تاثیر فضای سیاسی برخی از دولتهای عربی موضعگیری میکند.
از منظر رویکرد شناسی با توجه به تحولات حادث در حوزه ژئوپلیتیک شیعه (تحولات عراق، جنگ 33 روزه و ...) جریانی در منطقه با هدایت دستهای استعمار طراحی و شکل گرفته که «شیعه هراسی» و «ایران هراسی» محور اصلی گفتمان آن است و در شبکههای خبری معروف جهان عرب نیز به انحای مختلف انعکاس دارد. در مجموع خطر این موج جدید در چند سطح ارزیابی میشود:
-1 قرابت آن با اهداف و برنامههای استراتژیک آمریکا در رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه
-2 تشدید فعالیت جریانات متعصب و رادیکال سنی مذهب و جریاناتی چون القاعده و وهابیون
-3 آسیب دیدن مواضع یا جایگاه جمهوری اسلامی در فلسطین و تاثیر آن بر مبارزات حماس و جهاد اسلامی
-4 امکان تقویت ارتباط بین جریان وهابیت سعودی و سلفی با جریان الازهر مصر
با این اوصاف به منظور خنثی سازی چنین احتمالاتی که قطعا مورد نظر کانونهای جاسوسی و استکباری دنیای غرب است و تکاپوی هر چه بیشتر علمای جهان تشیع و نخبگان و روشنفکران اسلامی پیشنهاد میشود از فرصت حج برای زدودن ذهنیتهای غلط در خصوص «تشیع» و «ایران» استفاده کامل صورت گیرد. امت اسلامی باید بدانند که امروز خطر اصلی دنیای مسلمین همانا وجود غده سرطانی اسرائیل در قلب جهان اسلام است نه جمهوری اسلامی و یا تفکر شیعی! تلخترین سناریویی که در حال حاضر از سوی دشمن حیلهگر در حال تبلیغ است عبارت است از اینکه القا کنند موضوع فلسطین نه به عنوان «معضل مشترک جهان اسلام» که مسئلهای داخلی است! و از سوی دیگر دولتها و افکار عمومی اسلامی را با موضوعات دیگر سرگرم کنند. با این وصف ضروری است فریاد برائت امروز مسلمانان رساتر و کوبندهتر از هر زمان، متوجه ایادی کفر جهانی باشد که با شگردها و حیلههای موذیانه و البته پر مخاطرهتری وحدت و عظمت دنیای مسلمین را نشانه رفتهاند.
جمهوری اسلامی
«آمریکا و طرح « نهادینه کردن بحران » در افغانستان» عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن آمده است؛
تشدید حملات موشکی توپخانه ای و بمباران هوائی روستاهای مرزی پاکستان خشم و اعتراض مردم و مقامات رسمی این کشور را برانگیخته است . این حملات از مرداد ماه آغاز شده و تلفات سنگین و گسترده ای را بهمراه داشته است . افزایش تعداد حملات عموما به ویرانی خانه های روستائی و کشته و مجروح شدن ساکنان بی دفاع روستائی منجر شده که بخش اعظم قربانیان را زنان و کودکان تشکیل می دهند. فرمانده جدید نیروهای آمریکائی در منطقه ادعا می کند گویا این اقدامات جنایتکارانه را به خاطر اعمال فشار در پیشبرد جنگ علیه طالبان و « القاعده » انجام می دهد و در واقع گویا این حملات بخش ضروری و حیاتی به منظور « مهار تروریسم » در منطقه است . بطور همزمان تروریستها با انفجار محل گردهمائی رهبران قبیله ای در « باجوراجنسی » دستکم 63 نفر از رهبران قبیله ای را به خاک و خون کشیده اند. حال برخی از مجروحین وخیم گزارش شده و مرتبا بر تعداد تلفات افزوده می شود. این جلسه از جرگه پیران و ریش سفیدان محلی با هدف مقابله با جنایات طالبان تشکیل شده بود که خود نیز قربانی آنها شد.
ناظران و مقامات محلی این اقدام جنایتکارانه را هم در راستای عملیات آمریکا در منطقه ارزیابی می کنند و انگشت اتهام را صریحا به سوی آمریکا نشانه گرفته اند. آمریکا در روزهای اخیر هم به کمک هواپیماهای بدون سرنشین با کنترل از راه دور مناطق قبیله نشین مرزی در خاک پاکستان را هدف قرار داده که 13 کشته و دهها زخمی به همراه داشته است . یوسف رضا گیلانی نخست وزیر پاکستان خواستار توقف این حملات شده و هشدار داده است که ایجاد بحران در مرزهای پاکستان ممکن است زمینه ساز کودتای نظامی در این کشور شود و تلاشها برای مبارزه با تروریسم را با شکست مواجه کند.
اگرچه دولت آمریکا ارتش و مقامات « پنتاگون » چنین حملاتی را در چارچوب اقدامات واشنگتن برای مبارزه با تروریسم و بویژه سرکوب طالبان توجیه می کنند اما این ادعاها با رفتار سیاسی آمریکا و ناتو درخصوص مذاکره با طالبان و حتی واگذاری بخش قابل توجهی از قدرت به آنها در تناقض است .
ژنرال « دیوید پترائوس » فرمانده نیروهای مرکزی آمریکا هم در روزهای اخیر از قبائل افغانستان برای مبارزه علیه عناصر طالبان استمداد کرد و خواستار همکاری قبائل در مقابله با طالبان و القاعده شد. ولی رهبران قبائل به رفتارهای مشکوک آمریکا و دولت مرکزی کمترین اعتمادی ندارند و نمی توانند بپذیرند که آمریکا و دولت کرزای واقعا خواهان سرکوب طالبان و تروریستها هستند. چرا که بطور همزمان سرگرم مذاکره و چانه زنی با طالبان هستند و « مذاکرات طائف » به نتایج دلخواه طرفهای ذینفع نزدیکتر شده است . برخی گمانه زنی ها براین نکته استوار است که آمریکا و نیروهای ناتو در فکر توافق با طالبان هستند ولی با این قبیل فشارهای نظامی سعی دارند زمینه های کوتاه آمدن طالبان را فراهم سازند. اما ذهنیت های منفی هم وجود دارد که اساسا معتقدند این حملات برای سرپوش گذاشتن بر روی توافقات آمریکا و دولت مرکزی با طالبان صورت می گیرد و کسانیکه غیر از این را باور کنند فردا احساس می کنند که به شدت فریب خورده اند.
اظهارات اخیر فرمانده نیروهای « ناتو » نیز همین ذهنیت را تایید می کند. « باپ شفر » اخیرا ادعا کرد سرکوب نظامی طالبان بی نتیجه است و این راهکار به جائی نمی رسد و مشکل افغانستان راه حل نظامی ندارد بلکه بایستی طالبان را « شریک قدرت » نمود و با مذاکره آنها را به سوی « همکاری » ! کشاند. سئوال اینست که اگر قرار است طالبان مجددا در افغانستان به قدرت برسد « جنگ علیه تروریسم » چه مفهومی دارد و بایستی با چه کسی جنگید مقامات پنتاگون برای این معما هم پاسخ های روشنی دارند و می گویند قرار است بین طالبان و « القاعده » فاصله بیندازند و طالبان را به قدرت برسانند تا « القاعده » منزوی شود! لکن واقعیت اینست که رویکرد آمریکا بویژه در پرتو تحولات سیاسی این کشور و نزدیک شدن پایان حکومت نومحافظه کاران تغییر کرده و قرار است طالبان و القاعده همچنان بعنوان « عوامل بحران ساز » در منطقه حفظ و حتی برای ادامه بازی های سیاسی در منطقه نیز تقویت و « بازسازی » شوند.
اینکه چرا آمریکا در مقطع کنونی به تشدید حملات در افغانستان و مناطق مرزی پاکستان پرداخته چندان دور از ذهن نیست و پاسخ روشنی دارد. جنگنده بمب افکن های آمریکائی در روزهای اخیر یک مجلس عروسی را در شهرستان « شاه ولی کوت » هدف قرار دادند و 95 میهمان عروسی را کشتند . عروس در این حادثه معلول شده و از داماد حتی اثری هم باقی نمانده است . مقامات محلی می گویند آمریکا پیش از این حملات خود را بخاطر وقوع در شب « اشتباهی » معرفی می کرد با این بهانه که دقت در هدفگیری بی نتیجه بوده است ولی این حمله دقیقا در روز رخ داده و چنین توجیهی قابل پذیرش نیست . اما آیا دلیل دیگری برای این حملات وجود دارد درواقع همه چیز به تغییر مدیریت در کاخ سفید و به نتیجه انتخابات آمریکا باز می گردد. اوباما وعده داده بود که در راهبردهای نظامی آمریکا در افغانستان و عراق تجدیدنظر می کند. این بدان معنی است که اگر اوباما در تحقق وعده هایش صداقت داشته باشد بایستی شاهد تحولات تازه ای در این زمینه ها باشیم . اما آیا این چنین تحولاتی مطلوب جناح جنگ افروز نومحافظه کاران است پاسخ این سئوال قطعا منفی و محرز است . دقیقا به همین دلیل است که نومحافظه کاران سعی دارند از آخرین فرصتهای باقیمانده برای « نهادینه کردن بحران » در افغانستان و عراق بهره گیری کنند و اوضاع را به صورت استخوان در لای زخم حفظ کنند. انجام عملیات نظامی و بمبارانهای بی هدف و « حملات کور » در افغانستان و روستاهای مرزی پاکستان هم دقیقا با همین انگیزه صورت می گیرد که بر اقدامات پنهان و آشکار نومحافظه کاران در مسیر تثبیت موقعیت طالبان و شریک ساختن آنها در قدرت مرکزی و محلی سرپوش بگذارند و چنین وانمود سازند که گویا واشنگتن همچنان در سرکوب طالبان مصمم و جدی است و از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به طالبان و شکار عناصر القاعده غفلت نمی کند!
بوش کوچک در سخنرانی هفتگی خود دقیقا به این موضوع هم اشارات صریحی داشت . وی خاطرنشان ساخت : « جنگ علیه تروریسم ادامه خواهد یافت و تروریستها تصور نکنند که می توانند از فرصت تغییر ریاست جمهوری سواستفاده کنند. من این تعهد را تا زمانیکه در پست ریاست جمهوری هستم ادامه می دهم و امیدوارم که اوباما هم همین مسیر را ادامه دهد » .
تقریبا بطور همزمان « زیبیگنو برژینسکی » مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا که از چهره های کلیدی دمکراتها یعنی جناح برنده محسوب می شود تصریح کرد که انتخاب اوباما به معنی تغییر اساسی در ساختار سیاست خارجی آمریکا نیست . اما در « لحن » آمریکا امکان تغییر وجود دارد!
صرفنظر از اینکه اصولا اوباما بخواهد تغییری ایجاد کند یا نه تیم نومحافظه کاران و مراکز تصمیم گیرنده در پنتاگون و ارتش سرگرم ایجاد فضاو زمینه هائی در افغانستان هستند که اوضاع افغانستان در مسیری غیرقابل برگشت قرار گیرد و اوباما حتی اگر هم بخواهد نتواند کار زیادی در این مقوله انجام دهد.
طرح « باز گرداندن طالبان به قدرت » و ادعای جدا کردن طالبان و القاعده از یکدیگر دقیقا با همین هدف صورت می گیرد که ریشه های بحران در افغانستان همچنان حفظ و بلکه تقویت شود. طالبان به کمک آمریکا و انگلیس با در اختیار گرفتن انحصار کشت تولید فراوری و توزیع مواد مخدر افغانستان بویژه در افغانستان « هلمند » به این هدف نزدیکتر شده است . حتی درصورتیکه از این پس اوضاع » در بدترین شرایط MI -6 » و « MI - 5 در « پنتاگون » وزارت خارجه و کاخ سفید هم به روال سابق نباشد « سیا » اینتلیحنت سرویس « ممکن هم خواهند توانست با بهره گیری از درآمد تجارت مرگ در افغانستان برای تحقق همان اهداف و برنامه های مصوب کنونی به اقدامات خود ادامه دهند. اما آنها آنقدرها هم نگران آینده نیستند چون واقعا قرار نیست در این زمینه اتفاق خاصی بیفتد!
ابتکار
«وفاق ملی، لازمه اجرای طرح تحول اقتصادی» عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم حمید امیدی است که در آن میخوانید؛1-روز یکشنبه متن لایحه پیشنهادی دولت برای هدفمند کردن یارانه ها-که یکی از 7 موضوع طرح تحول اقتصادی دولت و البته مهمترین آن است-منتشر شد، رئیس جمهور در همایش طرح تحول اقتصادی پیرامون این طرح سخنرانی کرد. همچنین دومین گزارش کمیسیون ویژه بررسی طرح تحول اقتصادی در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی قرائت شد. این سه اتفاق در طول یک روز باعث شد تا موضوع تحول اقتصادی دولت با شاخصه اصلی حذف و هدفمند کردن یارانه ها بار دیگر در راس اخبار و تحلیل کارشناسان و رسانه ها قرار بگیرد. کمیسیون ویژه مجلس در گزارش خود پیشنهاد می کند بخشی از مفاد لایحه ارایه شده از سوی دولت در مدت باقیمانده از برنامه چهارم توسعه و بقیه آن در قالب برنامه 5 ساله پنجم تدوین و تصویب و برای اجرا ابلاغ شود.
همچنین این کمیسیون اعلام می کند که طی بررسی هایی که به عمل آورده، مدلهای به کار گرفته شده در بحث هدفمندی یارانه ها مدلهای قابل اتکایی نیستند. آنها نگران شوک قیمتی حامل های انرژی و افزایش قیمت کالا و خدمات بدون آن که راهکار مشخصی از سوی دولت برای جبران آن ارائه شده باشد، هستند و معتقدند که اجرای این طرح با پرهیز از شتابزدگی، نیازمند مطالعات تکمیلی و بررسی های بیشتر است.و اما، رئیس جمهور در همایش یاد شده با تاکید بر اینکه طرح تحول اقتصادی بر اساس سند چشم انداز 20 ساله و قانون اجرای سیاست های اصل 44 قانون اساسی تنظیم شده است، برخلاف آنکه مجلس اجرای طرح تحول را منوط به تدوین و تصویب قوانین جدید می داند، تاکید می کنند که; دولت برای اجرای این طرح غیر از یک قسمت جزیی در ارتباط با بانک، مالیات و گمرک نیازی به قانون جدید ندارد اما از آنجا که مجلس برای مشارکت در این طرح ابراز تمایل کرده دولت لایحه مربوط را تنظیم و ارایه کرده تا مجلسیان بتوانند نظرات خود را در این باره دخالت دهند وگرنه با قوانین موجود -به ویژه در ارتباط با هدفمند شدن یارانه ها-دولت می تواند این کار را انجام دهد.به نظر می رسد نگاه این چنینی از سوی دولت به مقدمات اجرایی کار که خود را تا حدود زیادی بی نیاز از نظریات نمایندگان مردم و تصویب قوانین جدید می داند، به نگرانی ها در این باره دامن زده است که بایستی با ارتباط و تعامل بیشتر میان مجلس و دولت این موضوع برطرف شود.
2-طرح تحول اقتصادی با این نگرش شکل گرفته که ایران اسلامی برای رسیدن به اهداف تعریف شده در چشم انداز بیست ساله و افق 1404که ایران را قدرت اول اقتصادی منطقه می داند، چاره ای جز تغییر و بازنگری در پاره ای از عملکردها و مسیرهای طی شده نادرست گذشته ندارد. سرفصل های طرح تحول اقتصادی نشان می دهد که ضرورت های تغییر و اولویت های تحول به خوبی تشخیص داده شده است. هدف این طرح برطرف کردن مشکلات اساسی اقتصادی که شامل عدم رشد با ثبات اقتصادی، بیکاری، تورم، اتلاف منابع و انرژی و فقدان عدالت اجتماعی است، می باشد. یارانه های سنگین که فشار زیادی بر اقتصاد و بودجه کشور تحمیل می کند و همچنین زمینه استفاده نامناسب و غیربهینه برخی از اقشار جامعه را بدنبال دارد، آفتی است که سالهای متمادی اقتصاد ما را آزار داده و باعث بروز نوعی بی عدالتی اجتماعی شده است. حذف یارانه ها و برخورداری اقشار آسیب پذیری که استحقاق دریافت یارانه از سوی دولت و بودجه کشور را دارند، کاری است که اکنون مورد تایید همگان قرار گرفته است.هر چند نقدی کردن یارانه ها کار جدیدی نیست و نخستین تجربه پرداخت یارانه نقدی در کشور به برنامه دوم توسعه بازمی گردد که در آن برای اولین بار مسئله بازنگری در سیستم یارانه کالاهای اساسی مطرح و گامهایی نیز در این جهت برداشته شد که البته تجربه ناموفقی از کار درآمد.
نظام توزیع کالا و خدمات نیز به عنوان یکی دیگر از محورهای مهم طرح تحول اقتصادی ذکر شده که با توجه به نزدیکی حلقه نظام توزیع با موضوع حذف و نقدی کردن یارانه ها، به نظر می رسد در عرصه عملیاتی طرح، گام دوم-بعد از هدفمندی یارانه ها-باشد.سیستم توزیع به دلیل آنکه حلقه واسط بین مصرف کننده و تولیدکننده می باشد می تواند نقش بسزایی در بهبود فرآیند و کارایی بازار داشته باشد. نظام توزیع کالا و خدمات در ایران عموما به صورت سنتی و دست به دست شدن چند باره کالاست. اگر این سیستم نظام مند شده و از پویایی و شفافیت لازم برخوردار شود، اطلاعات بازار بصورت واقعی در اختیار تولیدکننده قرار خواهد گرفت که این امر به سرمایه گذاری و توسعه فعالیت های اقتصادی می انجامد. از سوی دیگر مصرف کننده نیز قیمت واقعی کالا و خدمات را پرداخت می کند و قدرت مانور دلالان و واسطه ها به حداقل ممکن کاهش پیدا خواهد کرد.به دنبال ساماندهی نظام توزیع هم رفاه عمومی افزایش یافته و هم بخش های غیر ضروری از سرمایه های موجود در این بخش به سمت فعالیت های تولیدی و مفیدتر حرکت خواهد کرد.درصد قابل ملاحظه ای از سرمایه ملی در بخش بازرگانی و نظام توزیع در جریان است. لذا اصلاح این بخش باید جز» اولویت های اصلاح و تحول اقتصادی قرار گیرد; امری که در این طرح به کلیات آن اشاره شده ولی هنوز چگونگی انجام کار و راهبردهای اصلی آن مشخص نشده است.
3-رئیس جمهور در همایش طرح تحول اقتصادی با تاکید بر این نکته که با اجرای این طرح می توانیم هزینه های دولت از نفت و وابستگی اقتصاد کشور به آن را کاهش داده، ریشه تورم را بخشکانیم و بازتولید عادلانه در جامعه داشته باشیم، اشاره می کنند; نباید از اینکه می خواهیم یک اقدام بزرگ در اقتصاد و اقتصاد جهانی انجام دهیم، بترسیم.طرح تحول اقتصادی، یک انقلاب در اقتصاد کشور است. هرچند انتخاب اولویت ها به درستی انجام گرفته اما انتخاب درست به تنهایی کافی نیست. تدوین نظام جامع اجرایی برای این اقدام بزرگ و برنامه مرحله به مرحله جهت تحقق اهداف طرح، لازمه به ثمر نشستن همت والای دولت است. به نظر می رسد عدم دقت در این بخش آسیب های جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد.باید از شتابزدگی و احساس گرایی پرهیز کرد.
کارشناسان امید زیادی به بحث مالیات بر ارزش افزوده و آثار جانبی آن در شفافیت نظام اقتصادی و بازرگانی کشور در نتیجه وصول مالیات های دقیق تر و عادلانه تر داشتند، اما شتابزدگی در اجرا و عدم تمهید لازم و توجیه و تعامل با مردم و بخش های مختلف اقتصادی و البته انحرافاتی که از سوی برخی اصناف صورت گرفت، باعث شد این اقدام لازم و اساسی، تعطیل و به تعویق افتد. تجربه ای که نباید درباره طرح تحول و هدفمندی یارانه دوباره تکرار شود. وفاق و همدلی قوای کشور، خصوصا مجلس و دولت، لازمه موفقیت این طرح بزرگ و شرط لاینفک تحقق اهداف عالی آن در این فرصت تاریخی است. دولت نبایستی خود را فارغ و بی نیاز از نظرات کارشناسان و مجلسیان و دلسوزانی که پیشرفت و توسعه ایران اسلامی را آرزو دارند، بداند. مردم هوشیارانه مباحث کشور را دنبال می کنند و وجود برخی از اختلاف نظرها بین مسئولان را می پذیرند به شرط آنکه اختلافات در سایه تعامل و در سمت مصالح کشور حل و فصل شده و دود آن به چشم مردم نرود.
اعتماد ملی
«پاشنهآشیل اصولگرایان» عنوان سرمقالهی روزنامهی اعتماد ملی است که در آن میخوانید؛حال که وزیر پیشنهادی جدید کشور به مجلس معرفی شده و این میتوانست به معنای پایان داستان دولت- علی کردان و مجلس هشتم باشد، شواهد گویای امر دیگری است. دیروز در صحن مجلس خبر مهم تشکیل فراکسیون جدید بخشی از اصولگرایان با عنوان <پیشرفت و عدالت> پخش شد. گردانندگان این معرکه جدید، باهنر و تعدادی از نمایندگان شاخص دوره هفتم هستند. این اقدام هرچند با انعکاس این حس روانی بازتاب داده شده تا چنین القا کند که اصولگرایان برای تمرکز، وحدت و قدرتبخشی بیشتر به چنین اقدامی دست زدهاند اما درنهایت تنها حامل پیام ا
مجلس هشتم با اکثریت اصولگرایان بسیار زودتر از آنی که تصور میشد، طعم چندپارچگی را چشیده است. این رفتار از آن جهت قابل توجه و نقد است که یادآور شویم مجلس هفتم اصولگرا در پایان کار خود با انشعابهای درونی روبهرو شده بود. اما تحلیل چرایی این اتفاق چندان هم سخت نیست. داستان رای اعتماد و استیضاح علی کردان، نشان داد ساختار مناسبات و روابط معقول و منطقی دولت و مجلس دچار انکسار و بحران شده است. همواره چنین است که در منازعه تز و آنتیتز نیروهای سیاسی رقیب، باید انتظار سنتزی هماهنگ و یکدست را داشت اما واقعیت سپهر سیاست آن است که وقتی عرصه سیاسی یکدست میشود، در دل سنتز ایجادی، شکاف جدیدی ظهور میکند و این خاصیت یکسانسازی و تصور قدرت یکدست در عرصه مدیریت است. حال رابطه دولت و مجلس به بدترین حد خود رسیده است، علیرغم تمام تظاهرات، توصیهها و درخواستهای سیاسی، رفتار و عملکرد دولت نهم و نحوه تعامل مجلس با دولت مستقر کار را به نقطهای رسانده که امکان تعامل مثبت میان آنها هزینهبر و توانفرسا خواهد بود. این در حالی است که میتوان اینگونه پذیرفت که اتفاقات و رویدادهای آتی در جامعه سیاسی ایران، همدلی و توافق این دو قوه را سختتر میکند و این همان پاشنهآشیل اصولگرایان است.
آنها در غیاب رقیب سیاسی خود و یکدست شدن فضای سیاسی کشور، به نقطه صفر رسیدهاند؛ نقطهای که در آن میتوان از ناکارآمدی، ناتوانی، فقدان ظرفیت برای حل کشمکشها و منازعه در اردوگاه اصولگرایی سخن راند. حال هرچند انشعاب مذکور در ظاهر برای کارآمدی بیشتر اصولگرایان و انسجامبخشی مضاعف آنها صورت گرفته اما در عمل بیانگر شکست دیگر آنها در اداره بهتر امور است؛ انشعابی که نشان میدهد اصولگرایان در آینده با مشکلات بیشتری مواجه خواهند شد.
مردم سالاری
«در ر ضرورت سربازی حرفه ای» عنوان یادداشت روز روزنامهی مردم سالاری به قلم پژمان موسوی ایت که در آن میخوانید؛ فروش خدمت سربازی تکذیب شد.
این خبرکوتاه و به ظاهر تکراری امروز به یکی از چالش برانگیزترین حوزه های مرتبط با قشر وسیعی از افراد جامعه یعنی جوانان تبدیل شده است، به نحوی که هر روز شایعه ای جدید مبنی بر طرح خرید یا اصلاح خدمت سربازی در سطح افکار عمومی پخش می شود و اتفاقا همین خبر خیلی هم سریع از جانب مسئولین امر در ستاد کل نیروهای مسلح تکذیب می شود.
سربازی و خدمت به کشور به عنوان یکی از مترقی ترین طرح هایی که تاکنون در کشوری چون ایران به اجرا گذارده شده است امروزه به دلیل نوع نگاه متولیان امر به آن به طرحی فرسایشی و پر ابهام از جانب جوانان این ملک و سرزمین تبدیل شده است و هر کدام از این جوانان به نحوی به دنبال راهی برای رهایی از آن هستند و این در حالی است که در حال حاضر طرح خدمت سربازی آن هم به صورت اجباری آن در اکثر کشورهای پیشرفته جهان به طور کلی منسوخ شده است.
سخن از حذف این خدمت یا اصلاح آن به نحوی که جریانات احساسی به دنبال آن هستند، نیست بلکه سخن این است که تمامی دلسوزان این کشور می بایست به دنبال تشکیل نوعی ارتش باشند که امروزه به ارتش حرفه ای شهرت یافته است; ارتش و سربازی حرفه ای بدین معناست که خدمت سربازی برای جوانان دارای نوعی مقبولیت گردد که نه تنها از آن پس جوانان به دنبال فرار از آن نباشند که وضعیت به گونه ای گردد که اتفاقا جوانان راغب باشند که این دوران را با افتخار بگذرانند زیرا در این وضعیت آرمانی نه تنها این دسته از سربازان به عنوان نیروهای حرفه ای آموزش های لازم را برای تشکیل ارتش حرفه ای می بینند که در آمد مکفی ای نیز نصیبشان می شود و بدین وسیله شاید خیلی ها ترجیح دهند در این وانفسای کنونی، تن به خدمت سربازی دهند تا تن به فرار از آن ...
از سوی دیگر سربازی اجباری و هر مقوله ای که صفت «اجبار» پشت آن است، بی شک نمی تواند اهداف متولیان امر را از گذراندن این دوران برای جوانان برآورده سازد زیرا در این سالها تنها مساله ای که در ذهن جوانان نمی گذرد، خدمت به کشور و نظام است و هر کدام از اینان به نوعی می کوشند تا سختی این دوران را تنها اندکی برای خود هموار نمایند تا شاید این دوران نیز بگذرد و آنان بر جریان عادی زندگی خود بازگردند.
واقعیت اینجاست که خدمت سربازی و بود و نبود آن دارای آن چنان تبعات مثبت و منفی گسترده ای است که کارشناسان و صاحب نظران خیلی با احتیاط می بایست به آن ورود پیدا کنند و مسائل مختلف حاشیه ای آن را واکاوی نمایند اما آنچه به روشنی و صراحت رخ می نماید، برداشتن صفت اجبار از روی این طرح مترقی است -البته مترقی در شرایطی که بتوان عنوان ارتش حرفه ای را بر روی آن نهاد- و سوق دادن دوران سربازی به یک دوران جذاب و دارای مقبولیت برای جوانان. اگر از حق نگذریم گذراندن 2 سال آن هم در بهترین و شکوفاترین دوران زندگی هر فرد در داخل پادگان ها و اردوگاه ها نمی تواند به خودی خود دارای جذابیت برای هر جوان ایرانی باشد از همین رو بر نمایندگان مجلس و صاحبنظران است تا با تصویب قوانین مترقی در خصوص خدمت وظیفه، از یک سو گذر این دوران را برای جوانان مطلوب و مقبول نمایند و از سوی دیگر زمینه تشکیل یک ارتش حرفه ای و مدرن را برای کشورمان بیش از پیش مهیا سازند.
دنیای اقتصاد
«واقعیتها را بپذیریم» عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم دکتر سید احمد میرمطهری است که در آن میخوانید؛اقتصاد ایران در ماههای آتی با کمبود نسبی منابع ارزی برای تامین مالی هزینههای عمرانی و جاری روبهرو خواهد بود.
کاهش 60درصدی بهای نفت واقعیتی انکارناپذیر است و تاثیر چشمگیر آن بر زندگی اقتصادی کشور را نمیتوان نادیده گرفت. خوشبینانهترین تحلیلها در مورد پیشبینی بهای نفت در سال 2009، در شرایط کنونی روی قیمتهایی در دامنه 75 تا 90دلار تاکید دارد. به عبارت دیگر، در خوشبینانهترین حالتها نیز شاهد کاهش حداقل 40درصدی درآمدهای نفتی ایران در سال آینده خواهیم بود.
دیگر منبع کسب درآمدهای ارزی، یعنی صادرات غیرنفتی نیز به سبب کاهش جهانی قیمت فرآوردههای نفتی و کالاها و محصولات اولیه و وقوع رکود در اقتصاد جهانی، حال و روز چندان خوشی نخواهد داشت. از سوی دیگر، جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی و نیز دریافت اعتبارات ارزی از منابع خارجی نیز با توجه به شرایط جاری و نیز رکود کمسابقه اقتصاد جهانی چندان امیدوارکننده نیست.
در چنین شرایطی، بروز رکود نسبی در بخش واقعی اقتصاد در ماههای آتی اجتنابناپذیر است. چنانکه سقوط جاری شاخصهای بازار سهام نیز بهروشنی نشاندهنده بدبینی فعالان اقتصادی نسبت به چشمانداز آتی سود شرکتها بوده است و این رکود در شرایطی رخ میدهد که تورم دو رقمی سالهای اخیر، اکنون به ارقامی بالای 20درصد رسیده است. یعنی چشمانداز بروز شرایط رکود تورمی بهعینه در اقتصاد کشور حاکم است.
بحران مالی و به دنبال آن رکود اقتصاد جهانی نمیتواند بر شرایط اقتصاد ایران تاثیرگذار نباشد. این رکود بهروشنی فرصتهای در دسترس اقتصاد را محدود میسازد و تنگناهای آن را تشدید میکند. در چنین شرایطی، برنامههای اقتصادی و طرحها باید متناسب با اوضاع جدید اقتصادی طراحی شود.
اجرای برنامههای اصلاح ساختار و شوک درمانی از نوع طرح تحول اقتصادی، که انجام جراحی بزرگ در اقتصاد ایران است، بنابر اذعان طرفداران و منتقدان آن دارای پیامدهای خاص جهشی در قیمتها است که خود باعث تشدید رکود ناشی از افزایش هزینهها خواهد شد. برای جراحی قبل از هر چیز باید بیمار در شرایط تعادل نسبی قرار داشته باشد. واقعیت شرایط جدیدی را که اقتصاد ایران در آن قرار گرفته است، باید بپذیریم و بر اساس آن برنامهها و راهکارهای اقتصادی را تعدیل و باز مهندسی کنیم.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم