تخم‌مرغ ‌شفابخش‌

کد خبر: ۲۱۴۲۷۴

 چند وقتی هم می‌شد که می‌رفت تو اتاق مش‌مراد و زیر بالش گرم و نرمش 2 تا تخم‌مرغ حنایی کوچولو موچولو می‌ذاشت و بی‌سر و صدا می‌پرید بیرون. مش‌مراد هم که به تخم‌مرغ‌های قدقدی سیاهه عادت کرده بود، هر روز با 2 تا نیمروی طلایی خوشمزه، خودش و نوه‌اش رو صبحونه مهمون می‌کرد، اما چند وقتی بود که مش‌مراد هر روز پشتش خمیده‌تر و شکننده‌تر می‌شد، چراکه نوه گلش تب‌دار شده بود و از دست دکترها هم کاری برنمی‌آومد. تا این ‌که یه روز یکی از پیرهای روستا به مش‌مراد گفت که باید هر چه زودتر یه مرغ سیاهی رو برای نوه‌اش کباب کنه تا خوب و سرحال بشه.

این خبر به گوش قدقدی سیاهه رسید، اولش اینقدر ترسید و لرزید که نصفی از بال و پر قشنگ و سیاهش نقش روی زمین شد، بعد فکری به سرش زد و دوون دوون رفت تو انبار، سراغ کیسه‌های آرد و پرید اون تو تا که سفید سفید بشه و مش مراد نتونه پیداش کنه، اما کمی نگذشت که رفت تو رودخونه و بال و پرش رو شست و سیاه شد، آخه اون خیلی مش‌مراد رو دوست داشت و نمی‌تونست ناراحتی‌اش رو ببینه.

قدقدی سیاهه تصمیم می‌گیره که خودش با پای خودش بره پیش‌مش مراد تا کباب شه، اما خیلی ترسیده بود و نمی‌تونست پا از پا تکون بده واسه همین از آقا سگه کمک گرفت و نشست رو پشتش و رسید تا دم در اتاق مش مراد که بالای سر نوه‌اش نشسته بود و اشک می‌ریخت.

مش‌مراد وقتی چشم‌هاش به قدقدی سیاهه افتاد بیشتر غصه خورد و شونه‌اش بیشتر لرزید. آخه مش‌مراد بازیگوشی‌های قدقدی رو خیلی دوست داشت و باهاش سرگرم و دلشاد می‌شد، اما چه کار باید می‌کرد تنها راهی که براش مونده بود کباب کردن قدقدی سیاه بود.

مش‌مراد یهو از قدقدی سیاهه می‌خواد که یه تخم‌مرغ دیگه براش بذاره تا آخرین تخم‌مرغ قدقدی رو برای نوه‌اش آب‌پز کنه. قدقدی هم تو دلش از خدا می‌خواد که اگه مش‌مراد رو دوست داره، کاری کنه که نوه‌اش با خوردن این تخم‌مرغ حالش خوب بشه و دوباره همه با هم مثل قدیما شاد بشن و تو مزرعه کار کنن.

مش‌مراد تخم‌مرغ رو از قدقدی می‌گیره و برای نوه‌اش آب‌پز می‌کنه. تا نوه‌اش تخم‌مرغ رو می‌خوره و قدقدی سیاهه رو می‌بینه، بهش می‌خنده و می‌پره بغلش. مش‌مراد هم پا می‌شه و قدقدی و نوه‌اش رو می‌گیره تو بغلش و رو به خدا سجده می‌کنه و از این‌ که یه مرغ به این با برکتی نصیبش کرده، شکر می‌کنه و خودشو برای شخم زدن مزرعه‌اش آماده می‌کنه.

نرجس ندیمی دانش‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
رأی معنادار لبنانی‌ها

در گفت‌و‌گوی اختصاصی روزنامه «جام‌جم» با دو تن از اعضای بلندپایه جنبش امل و حزب‌الله لبنان بررسی شد

رأی معنادار لبنانی‌ها

در رستوران انتخاب شدم

علی‌امین حسنی، بازیگر نقش بهروز در سریال پایتخت در گفت‌وگو با «جام‌جم» از خاطرات حضورش در این سریال می‌گوید

در رستوران انتخاب شدم

نیازمندی ها