
اما بهتدریج که بازار این فیلمها از رونق افتاد و سینمای ایران به سمت تولید فیلمهای کمدی و ملودرام کشیده شد، زنان جایگاه مهمتری پیدا کردند. با اینکه در فیلمنامههای این دو دهه توجه به زنان جدیتر شد اما کماکان تعداد فیلمسازان زن همانی ماند که قبلتر بود. مثلا اگر یکی دو کارگردان زن به مجموعه کارگردانان سینمای ایران اضافه شد، در عوض یکی دو کارگردان زن باسابقه یا دست از کار کشیدند یا بسیار کمکار شدند. منیژه حکمت یکی از کارگردانان جدیدی است که با دو فیلمی که ساخته، اثبات کرده که برایش فیلمسازی اتفاق مهمی است تا بهواسطه آن بتواند دیدگاههای اجتماعیاش را بیان کند. نه اینکه فکر کنید کارگردانان بزرگ در فیلمهایی که میسازند دیدگاههای خود را بیان نمیکنند، بلکه منظور این است که شیوه اجرایایدهها ممکن است گاهی در ارزیابی کلی اهمیتی بیشتر از اینکه چه میگوییم داشته باشد و دو فیلم منیژه حکمت دقیقا از همین نقطه ضربه میخورند. بدون اینکه به منتقد ربطی داشته باشد که رویکرد یک فیلمساز تازهکار با رویکرد دیگران چقدر فرق دارد، اما میشود برخی ادعاهای یک فیلمساز را با اثری که ارائه داده قیاس کرد و به این نتیجه رسید که آیا فیلمش ظرف مناسبی برای این سخنان هست یا نه. کارگردانهایی مثل کیانوش عیاری با وجود تواناییهای منحصربهفردشان هیچ وقت پیش از دیده شدن کارشان حرفی نمیزنند و با تواضع زیادی اظهارنظر میکنند. از آن سو مثلا راجع به پروژه آینده مسعود کیمیایی آنقدر خبر و مقاله چاپ میشود که گاهی پس از دیدن فیلم احساس میکنیم با چیز تازهای روبهرو نشدهایم. این به سلیقه و نوع تفکر یک کارگردان برمیگردد و به آن نمیشود خرده گرفت.
«سه زن» فیلمی است درباره سه زن در سه جایگاه، نسل، تفکر و گرایش. ارتباط این زنان در وهله نخست، فامیلی است. یعنی مادر و دختر و نوه. مادر حرف نمیزند و پیر و بیمار است؛ دختر زندگی پرحاشیهای دارد و از همسرش جدا شده و درگیر کارش است؛ نوه اما بهکلی دست از خانواده شسته و راهی ناشناخته را پی گرفته تا زندگیاش را از رخوت درآورد. این خلاصه، میتواند زمینه مناسبی برای ساختن فیلمی تاثیرگذار و بهروز باشد، اما «سه زن» این جور فیلمی نیست.
نقطهضعف قصه «سه زن» این است که به هیچ کدام از شخصیتهای اصلیاش نزدیک نمیشود. پس طبیعی است که نمیشود آنها را شناخت، بهشان نزدیک شد یا احتمالا با آنها همذاتپنداری کرد. انگار که از دور ایستادهایم و شاهد جمله اتفاقهایی هستیم که در زندگی این زنان میافتد و ما بهراحتی میتوانیم این مشکلات را برای هر زنی غیر از این سه زن هم تصور کنیم. اگر مشخص میشد که مثلا دلیل رفتن دختر جوان از خانه چیست، آن وقت میشد به شخصیت او پی برد و به او نزدیکتر شد. اما حالا تنها چیزی که دربارهاش میتوانیم بگوییم این است که از مجموعه شرایط پیرامونیاش خسته شده و خانه و خانواده را ترک کرده. صحنهای در ابتدای فیلم است که این دختر (پگاه؛ با بازی پگاه آهنگرانی) پس از شنیدن زنگهای متمادی تلفن همراهش، آن را از اتومبیلش بیرون میاندازد. این کار درواقع یک جور دعوت است؛ دعوتی از سوی فیلمساز به ما، که به پگاه نزدیک شویم و بفهمیم که مشکلش چیست و چرا بیخبر گذاشته رفته و چه نگاهی به دنیا دارد و دنبال چیست.
اما از آن صحنه به بعد، درباره شخصیت پگاه هیچ اتفاقی نمیافتد. یعنی هیچ سرنخی نیست که تماشاگر اصلا این شخصیت را بر اساس آن بشناسد. پگاه در طول فیلم مثل یک روح سرگردان است که اینور و آنور میرود. چنین شخصیتی، زمانی که تعریفی ندارد، بنابراین تمام ارتباطهایش هم بیمعنی میشود. مشخص نیست که پگاه در روحیه و منش جوان کاوشگر (با بازی بابک حمیدیان) چه چیزی یافته که به سمت او کشیده میشود. کل حرفهایی که این دو با هم میزنند، چیزی است در حد شعارهای اخلاقی درباره اهمیت زندگی و داشتن انگیزه و استفاده از فرصتها. چیزی که در پگاه نسبت به آن جوان کشش ایجاد میکند، نه عشق است و نه شیفتگی نسبت به دانش یا شخصیت کسی که ابعاد تازهای از زندگی را پیش چشمش میگذارد. مشکل پگاه مشکل دوست تازهاش هم هست؛ هر دو غریبههایی هستند که در فیلم فقط جنبش دارند و در هیچ صحنهای قرار نیست این پوسته ظاهری شکافته شود و شخصیت درونی آنها را بشناسیم.
زن (با بازی نیکی کریمی) و پیرزن (با بازی مریم بوبانی) نیز همین وضعیت را دارند. اولی آنقدر زندگی را سخت گرفته که واکنشاش نسبت به گم شدن دخترش جوری است که انگار ساعت مچیاش را گم کرده. اشکال کار شخصیتپردازی او در این است که حتی در کارش هم تصمیمهای شتابزده میگیرد و کارهایی میکند که معقولانه نیست. مثلا در صحنهای عجیب، فرش ارزشمندی که فروخته شده را از دست فروشنده و خریدار درآورده و با گردنکلفتی آن را برمیدارد و در بازار راه میافتد. این صحنه فارغ از اینکه چه کیفیتی از نظر میزانسن و دیالوگ دارد، فقط از عهده یک کارگردان زن برمیآید که برای دفاع از حقوق زنان، قهرمانش را در چنین موقعیت مضحکی قرار میدهد که جلوی دو تا مرد که هم زور بیشتری از او دارند و هم برای کار خودشان مجوز قانونی دارند، چنین گرد و خاکی میکند. این وسط شخصیتهای دیگری هم هستند که دور و اطراف سه شخصیت اصلی میچرخند و نقش تاثیرگذاری ندارند. مثلا اصلا مشخص نیست که رضا کیانیان و آتیلا پسیانی در میان قصه اصلی چه میکنند. حقیقتش این است که آدم احساس میکند حضور این بازیگران مطرح و نامآشنا فقط برای این است که به کار تبلیغات فیلم بیاید وگرنه تصور کنید که اگر یک بازیگر معمولیتر یا حتی ناآشنا چنین نقشهای کوتاه و خنثایی را بازی میکرد، اتفاق خاصی میافتاد؟ بعید است.
فضای درگیرکننده یا حسی که بر اساس آن بتوان با قصه و شخصیتها ارتباط برقرار کرد در «سه زن» وجود ندارد. ممکن است چنین ادعا شود که کارگردان تعمدا خواسته فاصلهگذاری کند. در این صورت میشود پرسید که چگونه میتوان آدمهایی را درک کرد بیآنکه لحظهای به آنان نزدیک شد؟ شاید متفاوتترین صحنه فیلم آنجایی باشد که زن در جستجوی دخترش سراغ خانهای را میگیرد که دوستان پگاه در آن مشغول تمرین موسیقی هستند. بازی صابر ابر در این سکانس کاملا مغایر است با فضای حاکم بر کل فیلم و این صحنه و حرف زدن جوان با مادر پگاه، مثل یک تنفس برای تماشاگری است که از دیدن آدمهای مجهول و صحنههای بیمعنا به مرز خفگی رسیده است. اگر مضمون فیلم حکمت این است که آدمهایش زندگی را سخت گرفتهاند و این روحیه باعث شده تا زندگی هم بر آنان سخت بگذرد، باید گفت که فیلم او نیز دارای چنین لحن و فضایی است (بجز صحنه اشاره شده) و اشکال فرمی کار آنجاست که مثلا رضا کیانیان هم که راهحل درستی را به زن سابقش پیشنهاد میکند و قصد دارد او را از این تنگنا خارج کند، باز به شیوه بقیه شخصیتها عمل میکند. لطمه اساسی را «سه زن» از بیاعتقادی کارگردانش به قصهگویی میخورد. شاید هم نزد این کارگردان که با فیلمهایش قصد مطرح کردن مشکلات اجتماعی بهویژه در رابطه با زنان را دارد، قصهگویی نوعی کار پیشپاافتاده و غیرروشنفکرانه است. همچنین شاید توقع ما از «سه زن» غیرمنطقی است؛ فیلمی با چنین تبلیغات دامنهداری و نیز با حضور چنین بازیگران مطرحی، سوای اینکه چه چیزهایی برای گفتن دارد، حداقل باید سرگرمکننده باشد که نیست.
امان جلیلیان
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
بهمناسبت نوزدهمین سالگرد تاسیس رادیو گفتوگو با مهدی شهابتالی، مدیر این شبکه گفتوگو کردیم
در گفتوگوی اختصاصی خبرنگار روزنامه «جامجم» در بیروت با حسن عزالدین، عضو بلندپایه حزبالله و نماینده پارلمان لبنان مطرح شد