
در آستانه انتخابات آمریکا هیجانات بالا است و فضای تبلیغاتی به شدت علیه محافظهکاران است. من مدام این حرفها را از مردم میشنوم: «من به نظرسنجیها اهمیت نمیدهم. تا وقتی نتیجه انتخابات معلوم نشود چیزی را باور نمیکنم. جمهوریخواهان انتخابات 2000 و 2004 را دزدیدند و این بار هم تقلب خود را تکرار خواهند کرد.»
این بدبینی وحشتناک با این نگرانی منطقی تقویت میشود که هر افشاگری تازه درباره باراک اوباما میتواند تاثیری منفی داشته باشد و آمریکاییهای میانهرو را به این نتیجه برساند که: «نگفتم؟ بهتر است به همان مککین برگردم و به او رای بدهم!»
همین هفته گذشته بود که داستان عمه اوباما را در بوستون راه انداختند، زنی که چهار سال است به طور غیرقانونی در آمریکا زندگی میکند اما ماجرای زیتونی اونیانگو دارد فراموش میشود. درست مانند عوامل مشابه دیگری که دارودسته مککین خواستند از آنها استفاده کنند شاید نام او به طور غیرقانونی به وسیله مقاماتی که میخواستند به اوباما لطمه بزنند به مطبوعات درز کرده باشد.
اما واقعیت هر چه باشد به نظر میرسد لطمه وارده به اوباما بسیار ناچیز بود. بااین حال بعضی از لیبرالها نگران بودند که این افشاگری ضربه مرگبار نهایی خواهد بود اما آنان در این نگرانی احتمالا از خود پرسیدهاند: اگر آنها با بیل آیرز و جرمیاه رایت و راشد خلیدی فعال حقوق بشر فلسطینی که اوباما با او دوست است و مککین هفته گذشته به لجن مالی او پرداخت نتوانستند کار اوباما را بسازند چرا باید با او نیانگو بتوانند؟
محافظهکارانی که میخواهید اوباما را خراب کنید: حمله به اواما دیگر تاثیری ندارد. این که این حملات موثر واقع شوند یا در واقع سرنوشت مبارزه را تعیین میکردند بزرگترین نگرانی لیبرالها در همه جای آمریکا در بهار گذشته بود که این موجود تا حدی غیرعادی پرچمدار حزب دموکرات در نبرد پاییز امسال باشد. بسیاری از آنان انتظار اکتبری پر از حملات نژادپرستانه، مقایسه اوباما اسامهبن لادن و حملات به مراتب بدتر از آن را میکشیدند.
قطعا بسیاری از این حملات زشت نیز انجام شد. جانمککین و سارا پالین تلاش بسیاری به عمل آوردند تا آمریکاییها را قانع کنند که اوباما دیدگاهی نژادپرستانه مشابه آیرز دارد. مقایسه شرمآور خلیدی با یک نئونازی به وسیله مککین ، شاید یکی از پستترین مراحل مبارزات انتخاباتی مککین بود در حالی که خلیدی در آمریکا متولد شده ، شهروند آمریکا است و در دانشگاهی معتبر تدریس میکند و هیچ سابقه افراطگرایی جز دروغهایی که در وب سایتهای راستگراها به او بستهاند، ندارد و جمهوریخواهان به شیوههای زیرکانه از نژادپرستی در مبارزات انتخاباتی استفاده کردهاند: این که اوباما دلارهایی را که مردم به زحمت به دست آوردهاند خواهد گرفت و آنها را به بیکاران در صف «رفاه» خواهد داد،که از استعارههای بسیار قدیمی نژادپرستانه در آمریکا است. حالا درساعات آخر پیش از شروع رایگیری میشنویم که اوباما میهنپرست نیست و دوست جنایتکاران است، او واقعا شهروند آمریکا نیست (که دروغ بودن این ادعا با مدارک موجود در ایالت هاوایی ثابت شد)، و این که انتخاب او منجر به هولوکاست دوم خواهد شد.
اگرچه هنوز ساعاتی تا شروع رایگیری باقی است اما تاکنون هیچکدام از این دروغپراکنیها تاثیری منفی در نظرسنجیها، به استثنای شاید در بعضی از ایالات جنوبی که سنتهای دیرپایی دارند، نداشته است. چرا؟ به سه علت:
نخست، همکاران اوباما هر گاه که چنین اتهامهایی مطرح شده، به سرعت پاسخ دادهاند، مشاوران جان کری قبل از 15 روز پس از طرح بدترین حملات به آنها جواب نمیدادند. اطرافیان اوباما آن اشتباه را تکرار نکردند. آنان به همه اتهامها جواب دادهاند و گاهی خودشان نیز اتهامات متقابلی مطرح کردهاند.
دوم، بحران اقتصادی فکر بسیاری از رایدهندگان را متوجه مسائل اقتصادی کرده است. مردم نسبت به حملات شخصیتی در زمان خوشی و در شرایطی که نگران نان و پنیر روزانه خود نباشند آسیبپذیرترند اما وقتی شرایط نامساعد باشد بیشتر به نامزدی گرایش نشان میدهند که به مسائل جدی آنان میپردازد.
دلیل سوم تاریخی و صرفا نظر من است اما فکر میکنم نظر درستی است. در مقیاس گسترده رای دهندگان آمریکایی از سه گروه تشکیل میشوند: محافظهکاران متعهد، لیبرالهای متعهد و رایدهندگان مردد غیرمتعهد میانهرو. رونالد ریگان وقتی در 1980 بر فضای سیاسی آمریکا مسلط شد این کار را با تشکیل اتحاد احساسی نیرومندی بین راست و میانه انجام داد.
رایدهندگان میانهرو با تردید و سوءظن به دموکراتها و لیبرالها که ریگان با موفقیت آنان را بیاعتبار کرده بود، نگاه میکردند.
در آن شرایط، این اتهام که دموکراتها آمریکاییهای خوبی نیستند، موثر واقع میشد و رایدهندگان میانهرو شرایطی را که به وسیله جمهوریخواهان تعیین میشد میپذیرفتند و دموکراتها را غریبه و دور از مردم عادی به حساب میآوردند.
اما امروز در دوره پس از جورج بوش شرایط فرق کرده است. ائتلافی را که ریگان بین راست و میانه به وجود آورد بوش به کلی نابود کرده است. ناکامیهای او آمریکاییهای عادی و غیرسیاسی را چنان نسبت به محافظهکاری و محافظهکاران بیاعتمادکرده است که زمانی نسبت به لیبرالها بودند. درواقع مردم نسبت به محافظهکاران بیاعتمادترند چون خاطره شکستهای آنان در ذهن مردم تازهتر است.
امروز شرایط تازهای است و بسیاری ازکارشناسان بعضی از عناصر درون رسانههای جریان اصلی هنوز متوجه آن نشدهاند و بعضی از لیبرالها هم نمیتوانند باور کنند موضوع ممکن است این باشد.نمیخواهم بگویم مبارزه انتخاباتی منفی از همین فردا محو خواهد شد. اما میتوان مشاهده کرد که شرایط سیاسی تغییر میکنند و دورهها پایان مییابند. هنوز برای استفاده از جمله شرطی فوق تردید دارم اما تا صبح چهارشنبه حتی وحشتزدهترین لیبرالها ممکن است مجبور شوند این حقیقت را بپذیرند.
نویسنده: مایکل تاماسکی (سردبیر گاردین آمریکا)
ترجمه: علی ایثاری کسمایی
منبع:گاردین
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
علیامین حسنی، بازیگر نقش بهروز در سریال پایتخت در گفتوگو با «جامجم» از خاطرات حضورش در این سریال میگوید
خانمگل جام ملتهای آسیا در گفتوگو با «جامجم»: