تهدید به خودکشی‌

پسر جوانی که برای اخاذی از دختر مورد علاقه‌اش او را تهدید به خودکشی کرده بود توسط پلیس دستگیر شد. به گزارش خبرنگار ما، چندی پیش دختر جوانی به نام آرزو با پلیس تماس گرفت و از پسری که قصد داشت از او اخاذی کند شکایت کرد. آرزو به پلیس گفت 6 ماه قبل با پسری به نام پیمان که پسر دوست پدرم بود آشنا شدم. او به من ابراز علاقه می‌کرد و می‌گفت که بدون من نمی‌تواند زندگی کند.
کد خبر: ۲۱۳۰۳۳

حرف‌های پیمان باعث شده بود به او دل ببندم و وی را مرد زندگی آینده‌ام بدانم، پیمان چندین بار به من گفته بود منتظر است در یک فرصت مناسب به خواستگاریم بیاید. دختر جوان افزود: هر چند من خودم را آماده کرده بودم با پیمان ازدواج کنم، اما هیچ‌وقت به روی خودم نمی‌آوردم و منتظر بودم تا او خودش برای خواستگاری قدم پیش بگذارد تا این‌که چند بار پیمان از من پول خواست. او می‌گفت دچار مشکل مالی شده و اگر این مشکل حل شود خیلی سریع درباره ازدواج با پدرم صحبت می‌کند. در چند ماهی که با پیمان رابطه داشتم متوجه شدم گفته‌های او  دروغ است و هیچ علاقه‌ای به من ندارد و تنها چیزی که باعث شده به  من نزدیک شود ثروت پدرم است.

آرزو ادامه داد: وقتی به این اطمینان رسیدم دیگر به تلفن‌های پیمان توجهی نکردم و هر چه از من می‌خواست انجام نمی‌دادم وقتی دیدم دست‌بردار نیست به او گفتم دیگر با من تماس نگیرد.

تا این‌که ساعاتی پیش پیمان با من تماس گرفت و گفت مشکل مالی دارد و باید به او کمک کنم، اهمیتی ندادم و گفتم پولی ندارم که به او بدهم، دوباره به من زنگ زد و گفت: قصد دارد خودکشی کند و اگر من پولی که خواسته به او ندهم مسوول مرگش هستم. از آنجایی که می‌دانم او قصد خودکشی ندارد و تنها می‌‌خواهد از من اخاذی کند تصمیم گرفتم از او شکایت کنم.

به دستور بازپرس رسیدگی کننده،‌ ماموران به آدرسی که آرزو از متهم داده بود رفتند و پیمان را دستگیر کردند، پسر جوان در حضور بازپرس گفت:‌ از وقتی با آرزو آشنا شدم، فهمیدم او دختر مهربان و زودباوری است. چون پدرش هم مرد ثروتمندی بود تصمیم گرفتم از این مساله استفاده کنم. آرزو در روز چند بار با من تماس می‌گرفت و از وقتی به او گفته بودم که قصد ازدواج با او را دارم آنقدر خوشحال بود که هر چند روز یک‌بار هم برایم هدیه می‌خرید، وقتی وابستگی شدید آرزو را به خودم دیدم تصمیم گرفتم که از این علاقه استفاده کنم، هر بار که می‌دیدم ار دست من دلخور است به او می‌‌گفتم که مشکلاتم حل شود به خواستگاریت خواهم آمد؛ اما بعد از مدتی آرزو متوجه نقشه من شد و دیگر توجهی به حرف‌هایم نمی‌‌کرد.

وی ادامه داد: روز حادثه با او تماس گرفتم و کمی پول خواستم، آرزو هیچ توجهی نکرد و گفت که دیگر برایش اهمیت ندارد چه بلایی به سر من می‌آید. من هم که فکر می‌کردم هنوز مرا دوست دارد تهدید کردم در صورتی‌که به خواسته‌ام عمل نکند، خودم را خواهم کشت و خونم به گردن اوست، فکر می‌کردم می‌‌توانم با این حرف باز هم آروز را تحریک کنم، اما او به پلیس شکایت کرد.

تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها