در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
«آسمان سیاه شب» ساخته امید بنکدار و کیوان علیمحمدی :سازندگان فیلم آسمان سیاه شب
سال هاست در زمینه سینمای مستند فعالیت میکنند و در این مدت مستندهای گوناگونی را تولید و عرضه کرده اند که هر یک از آنها از جهاتی جذابیتهای خاص خود را داشته است. فیلم سینمایی «شبانه» هم محصول همین همکاری مشترک میان کیوان علیمحمدی و امید بنکدار است که بعد از گذشت چند سال از ساخت آن هنوز به نمایش عمومی در نیامده است.
در فیلمهای قبلی این دو مستندساز موضوعهایی مانند: قرصهای روانگردان، سمپوزیوم مجسمهسازی و ایدز دستمایه کار قرار گرفته و در فیلم آسمان سیاه شب نیز این دو فیلمساز به مساله آلزایمر میپردازند. فیلم آسمان سیاه شب ساختار عجیب و غریبی از لحاظ تصویری دارد که برای مخاطبانی که به تماشای چنین آثاری عادت ندارند و مستندهای تلویزیونی را تنها در ساختاری ساده و معمولی دیده اند تا حدودی گیجکننده است. این مستند خط روایتی کمرنگی دارد که براساس روخوانی داستان «آسمان سیاه شب» نوشته جرمی کین شکل میگیرد.
داستان درباره مردی است که به بیماری آلزایمر دچار شده و به همین دلیل مرگ همسر و بسیاری از اتفاقهای زندگی خود را فراموش کرده؛ اما همچنان یک خودآگاهی غریب دارد. این داستان در فیلم توسط مسعود رایگان بازیگر سینما روایت میشود و باران کوثری به عنوان دختر او، پدر را در ابتدا و انتهای فیلم همراهی میکند.
آتنه فقیهنصیری، فریده سپاهمنصور، مهدی صفوی و پری صابری دیگر بازیگرانی هستند که در این مستند در بخشهای مختلف مقابل دوربین میآیند و هر یک در نقش اعضای یک خانواده که با این مشکل دست به گریبان هستند درباره این بیماری صحبت میکنند.
در فیلم آسمان سیاه شب بخشهای زیادی از فیلم به شکل سیاه و سفید روایت میشود. از سوی دیگر حرکتهای دوربین، بازیهای متعدد صدا و تصویر و... این اثر را از نظر ساختاری به کارهای ترکیبی و تلویزیونی نزدیک میکند؛ البته در برخی موارد نیز فیلم کاملا تبدیل به یک کار نمایشی میشود و گاهی نیز شکل و شمایل یک کلیپ تصویری را به خود میگیرد؛ البته تنوع تصویری موجود در فیلم میتواند این توجیه را داشته باشد که این دو فیلمساز تلاش کردهاند تا با چنین ساختاری در فضای کلی فیلم تنوع تصویری ایجاد کنند. برای این منظور عنصر موسیقی و تمهیدات تصویری و گرافیکی مختلف هم به میان آمده است. استفاده از کادرهای نامتعارف دوربین، حرکتهای متعدد دوربین، ترکیب تصاویر مختلف و... برخی از شیوههایی است که سازندگان فیلم آلزایمر به کار گرفتهاند تا از این سوژه فیلمی جذاب ارائه کنند و برای مخاطبان خود زنگ خطری را درباره این بیماری به صدا در بیاورد؛ البته در برخی موارد تمهیدهای تصویری کمی غیر ضروری میرسد. مثلا وقتی دوربین به شهر اصفهان میرسد، معرفی این شهر با صدها تصویر، عکس، نقاشی و... انجام میشود که این مساله به نظر نمیرسد در کلیت فیلم چندان ضرورتی داشته باشد.
از دیگر تمهیدهای فیلم میتوان به: پرداختن به زندگی حسین سرشار و پروین دخت یزدانیان به عنوان آدمهایی سینمایی اشاره کرد که گرفتار این مساله شدهاند. فیلم با مرور زندگی آنها و نیز پرداختن به چگونگی ابتلای آنها به بیماری آلزایمر و نیز ارتباط این افراد با اعضای خانوادهاشان اشاره کرد که تلاش شده تا نمونهای ملموس از این بیماری به مخاطب خود ارائه کند؛ اما در مجموع این اثر نمیتواند واجد ویژگیهای یک اثر مستند به شمار بیاید و بیشتر قالب یک برنامه تلویزیونی را دارد.
«بخارای من» ساخته لاله برزگر
فیلمهای مستند فراوانی را میتوان سراغ گرفت که در آن محور اثر یک فرد خاص است. در فیلم مستند بخارای من نیز فیلمساز، زندگی علی دهباشی سردبیر مجله بخارا دستمایه کار قرار گرفته است و فیلمساز با دوربین خود با این شخصیت همراه شده و مقطعی از زندگی این شخصیت را به تصویر کشیده است.
شاید خیلی از مخاطبان با چنین شخصیت و مجلهای آشنا نباشند؛ اما فیلمساز تلاش کرده تا برخی نقاط و ویژگیهای چنین مجلهای را برجسته کند و آن را به مخاطب خود معرفی کند. مجله بخارا مجلهای است که هنوز شکل انتشار آن به صورتی کاملا سنتی و با ابزارهایی کاملا دستی انجام میشود و تقریبا همه کارهای آن توسط یک نفر انجام میشود. کارگردان تمهید خاصی هم به جز تند کردن ریتم تصویر برای نمایش زندگی فردی که خیلی گرفتار است نداشته و تقریبا همه چیز براساس مصاحبه با خود سوژه شکل گرفته است اما یک ضعف عمده فیلم این است که هیچ گفتگویی با اطرافیان این فرد انجام نداده تا نقاط ضعف و قوت کار او و یا میزان تاثیرگذاری او را در این امر بررسی کند و بیشتر فیلمی است که به نظر میرسد بر مبنای شیفتگی نسبت به یک فرد شکل گرفته تا نگاهی واقعی و دقیق به ابعاد شخصیتی یک سردبیر.
«محاکات غزاله علیزاده»ساختهپگاهآهنگرانی
پگاه آهنگرانی، بازیگر جوان سینمای ایران تاکنون تجربه ساخت دو فیلم کوتاه را در کارنامه کاری خود داشته که فیلم محاکات غزاله علیزاده یکی از این دو فیلم است. بیشترین شهرت علیزاده به این است که در میانسالی به دلیل ابتلاء به یک بیماری لاعلاج خودکشی میکند و این مساله بازتابهای فراوانی را به همراه میآورد. ابتدای فیلم با نمایش وصیتنامه علیزاده و نمایش کاغذی همراه است که از این نویسنده در هنگام خودکشی وی باقی مانده بود. او در پایان این وصیتنامه از خدا طلب بخشش کرده است.
فیلم به لحاظ ساختار تصویری چندان پیچیده و خاص نیست و به سادهترین شکل ممکن تلاش کرده تا داستان خود را روایت کند. بخشی از فیلم استفاده از تصاویر قبلی این نویسنده است و بخشی دیگر نیز مصاحبه با افرادی است که از این نویسنده شناخت داشتهاند. در این فیلم مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی، دختر علیزاده و چند نفر دیگر درباره مرگ این نویسنده سخن میگویند و در وصف خودکشی او چنان سخن گفته میشود که انگار علیزاده در تقدیری حماسی به قتل رسیده است! مثلا انتخاب درخت و ساعت و طناب برای خودکشی از سوی یکی از مصاحبه شوندهها این گونه تعبیر میشود که او به دلیل هنرمندی این عناصر هنری را برای خودکشی انتخاب کرده است و این مساله که او نمانده تا با مرگ و پیری مواجه شود و با مرگ دلیرانه مواجه شده، به گونهای بیان میشود که انگار خودکشی این نویسنده علمی بزرگ و حماسی بوده است.
در فیلم محاکات غزاله علیزاده شیوه روایت داستان تا میانه فیلم تقربیا به گونهای است که فیلمساز تقریبا دوربین خود را در اختیار هر فردی قرار داده تا درباره مرگ حماسی! این نویسنده سخن بگوید و اساسا هیچردپایی از نگاهی هنرمندانه، تدوین موازی، غیرمستقیمگویی و... در این اثر دیده نمیشود. حتی گزینش تصاویری از علاقه این نویسنده به بازیگری، با این که نشان میدهد که او بارها در مقابل دوربین تپق میزند هم نمیتواند کمکی به ارائه تصویری درست از این بازیگر در ذهن مخاطب منجر شود و این بخش نیز تنها این کارکرد را پیدا میکند که در لابلای مصاحبههای مختلف با افراد گوناگون قرار میگیرد و فقط یک تنوع تصویری کوچک محسوب میشود.
البته در بخشهایی از فیلم فیلمساز از موضع یک طرفه خود بیرون میآید و مثلا با قرار دادن این جمله از مسعود کیمیایی که «هیچ استعدادی در او در زمینه بازیگری دیده نمیشد» و یا قرار دادن صحبتهای دختر این نویسنده درباره شوخیهای مادرش تصویر دیگری از این نویسنده به مخاطب ارائه میدهد. در این میان باید به جمله هوشمندانه یکی از مصاحبه شوندهها هم اشاره کرد که در توصیف این نویسنده عنوان میکند او یک نویسنده قرن هفدهمی میلادی بود که با جامعه خودش فاصله زیادی داشت و.... یا بخشی از صحبتهای مادرش که به صراحت میگوید در اطراف دخترش آدمهای ولگرد و بیکاره زیاد بودند ولی برخی دیگر این مساله را رد میکنند. این تناقضها تنها تلاشهای فیلمساز برای ارائه تصویری بی طرف از این نویسنده است.
«در خیابانهای ناتمام» ساخته پیروز کلانتری
فیلم در خیابانهای تهران اثری درباره جایگاه شهر تهران در شعر شاعران معاصر و شعر نو است. شهر تهران همواره یکی از سوژههای مورد علاقه مستندسازان بوده و در اکثر فیلمهای ساخته درباره این شهر- منهای فیلمهای سفارشی- نمیتوان تصویر چندان امیدوارکنندهای درباره این شهر مشاهده کرد. به عبارتی دیگر به همان اندازه که مراکز رسمی و دولتی در این سالها تلاش کردهاند تا در فیلمهای خود درباره این شهر نگاهی رسمی و پاستوریزه نسبت به شهر ارائه کنند، فیلمهای فیلمسازان غیر دولتی نگاهی انتقادی به این شهر داشتهاند و عموما مروج نگاهی تلخ و نا امید کننده نسبت به این شهر بودهاند و هیچ گاه تهران را به عنوان شهری مدرن با اقلیمهای متفاوت و نیز نقاط مختلف گردشگری ندیدهاند. نمونه مشخص چنین فیلمهایی «تهران انار ندارد» است که البته با حمایت نهادی دولتی تولید شده بود اما نگاهی سیاه به شهر تهران داشته است.
فیلم چند سوال مختلف را مطرح و به صورت موازی به دنبال یافتن پاسخ آنها میرود. اولین سوال این است که چرا در شهر تهران خیابانی به نام شاعرانی همچون: نیما نداریم؟
برای یافتن پاسخ این سوال دوربین به بخشهای مختلف شهر سرک میکشد و پای صحبت شاعران مختلفی مینشیند و یکی از علتهایی که برای این مساله عنوان میکند این است که در سالهای اخیر سیاست و حکومت بیشتر از ادبیات با شهر تهران روبرو شدند و با این شهر جدل کردند.
نکته دیگری که در فیلم مطرح میشود زندگی شاعران در شهر تهران امروزی است. از نگاه این شاعران تهران شهری است که هویت شهری ندارد و از این منظر شاعران در این شهر دچار سرگشتی شدهاند.
مساله دیگری که فیلم ساز در اثر خود بررسی کرده انعکاس تصویر شهر در شعر شاعران در دورههای مختلف است. پیش از انقلاب، روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، روزهای جنگ تحمیلی و... مقاطعی است که فیلم ساز به بررسی شعر شاعران درباره آن میپردازد.
در مجموع فیلم لحنی شاعرانه دارد و با بهرهگیری از تنوع تصویری فراوان و نیز بهرهگیری از تمهیدات مختلف تصویری پیام خود را به مخاطب منتقل میکند. در عنوانبندی پایانی فیلم نام سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران به عنوان تهیه کننده این فیلم ذکر شده و این مساله به دلیل وسعت نگاه مسوولان شهرداری جای تبریک دارد.
«فریاد یک نفس» ساخته حمید زرگر نژاد
در طول دوران جنگ تحمیلی مستندهای فراوانی با موضوع دفاع مقدس ساخته شدند اما در مقابل، کمتر اثری بوده که به جنگ و تبعات آن پرداخته است. فیلم فریاد یک نفس اثری است که از این منظر به سراغ تبعات جنگ رفته و تاثیر بمبهای شیمیایی در زندگی چند فرد را به طور مشخص بررسی کرده است. فیلم با نمایش صحنههای سرفه و شیمیایی شدن آدمها آغاز میشود و در این بخش موسیقی فیلم از کرخه تا راین این صحنهها را همراهی میکند. در ادامه زندگی همسران چند جانباز شیمیایی مورد بررسی قرار میگیرد و با بیان خاطراتی تلاش میشود تا تصویری دقیق از زندگی آنها به مخاطب ارائه شود. البته از همان ابتدا مشخص است که سازنده این فیلم موضوعی که به آن میخواهد بپردازد را با قطعیت انتخاب نکرده و به همین دلیل فیلم علاوه بر بررسی زندگی افرادی که در جنگ شیمیایی شده اند و تاثیر آن بر زندگی خانوادههای این افراد، موضوعهایی همچون: بمباران سردشت را نیز دستمایه خود قرار میدهد و حتی در بخشهای پایانی خود از نگاهی کنکاش گرایانه به بررسی سابقه استفاده از سلاحهای شیمایی در جنگ ایران و عراق و ارائه سابقهای از این سلاحها در جنگهای دیگر و نیز پیگیری سرنوشت کشورهایی که در جنگ به عراق تسلیحات شیمیایی ارائه کردند نیز میپردازد و این مساله دقیقا نقطه مقابل لحن احساسی فیلم است که تلاش کرده تا با استفاده از موسیقی رمانتیک و احساساتی از نوع از کرخه تا راین و خاک سرخ فضایی عاطفی را بر فیلم تحمیل کند.
فیلم در بیان خاطرات همسران افرادی که شیمیایی شدهاند 2 نقطه کاملا برجسته دارد. یکی از این بخشها جایی است که در آن همسر جانباز به این نکته اشاره میکند که به دلیل نداشتن سمعک صدای همسرش را نشنیده و بخش دیگر نیز جایی است که همسر یک جانباز به جایی اشاره میکند که همسرش از دنیا میرود و وقتی پرستار از او میشنود که 2 بچه دارند، با وارد آوردن شوک تلاش میکند تا دوباره او را به دنیا بازگرداند.
فیلم با مشکل شدید ایجاز نیز مواجه است و انگار فیلمساز برای به پایان رساندن فیلم خود دست و دلش به این کار راضی نبوده است. تلفیق بستر خالی یک جانباز که به شهادت رسیده با پرچم ایران و تنهایی یک زن در برف میتوانست پایان خوبی داشته باشد اما فیلم با زیاده روی بی دلیل در طول دادن فیلم عملا امکان تاثیرگذاری بر مخاطب خود را کاهش میدهد.
«جاذبه » ساخته سید رضا فتاح
«اگر بخواهید کاری را انجام دهید یا نخواهید انجام دهید، جاذبه شما را به سمت آنچه که خواستهاید
هدایت میکند.»
این مهمترین پیامی است که مخاطب فیلم جاذبه از تماشای آن دریافت میکند. شروع فیلم با صحنه چتربازی فردی است که در آسمان چتر او گره میخورد و او به سمت زمین سقوط میکند اما زنده میماند. این شروع آنقدر جذاب است که مخاطب تا پایان فیلم بر صندلی خود آرام بگیرد و به تماشای اثری لذتبخش بنشیند و شاهد یک مستند علمی واقعی باشد.
بخش عمدهای از جذابیتهای فیلم مربوط به صحنههایی است که در آن ورزشهای هوایی و دیگر ورزشهای جذاب با صحنههایی بدیع و جذاب به تصویر کشیده میشود. تصادف یک اسکیت باز هنگام اسکیت سواری، نمایش صحنههای غواصی در زیر آب، صحنههای موتور سواری و... جذابیت فراوانی را در این اثر ایجاد میکند که در بخشهای فراوانی از فیلم نفس را در سینه مخاطب حبس میکند.
فیلم بر این مساله تاکید دارد که ذهنیت آدمها قدرت جذب بالایی دارد و هر وقت چیزی را بخواهیم جذب میکنیم. در این میان حادثه زمانی رخ میدهد که ذهن ما برای پذیرش حوادث آمادگی بیشتری دارد و در این میان طبیعت نقش کمتری در آسیب پذیری انسانها دارد و اگر فرد با تمام وجود در هر کاری تنها به پیروز شدن فکر کند، طبیعت نیز هر چه را که بخواهد به او میدهد و البته همیشه عقبنشینی هم جزئی از تاکتیک مبارزه میتواند باشد.
البته این ایده کلی در بخشهای مختلف فیلم پراکنده است و به شکلی غیر مستقیم بیان میشود اما فیلمساز برای اثبات آن به سراغ صحنههای فراوانی میرود و طی صحبت با افراد آسیب دیده تلاش میکند تا ایده خود را اثبات کند. یکی از این صحنههای موثر به تصویر کشیدن تصادف اتومبیل در اتوبان تهران کرج است که در آن فردی با بیاحتیاطی سبب تصادفی مرگآور شده است. صحنه دیگر نیز مربوط به حادثه منتهی به مرگ موتور سواری به نام جواد است که میخواهد رکورد پرش با موتور را جابجا کند اما به دلیل شرایط روانی نامناسبی که در روز پرش وجود دارد، دچار حادثه میشود و فوت میکند.
صحنههای مربوط به این پرش از زوایای مختلفی ثبت و ضبط شده و نیمی از این زوایا نیز از طریق دوربینی است که بر روی موتور جواد نصب شده و آخرین صحنه را ثبت و ضبط کرده است. حضور دختر این موتور سوار در مقابل دوربین و خواندن شعر «یه توپ دارم قلقلیه» و مکث او بر روی عبارت «بابا» یکی از صحنههای تاثیرگذار فیلم را رقم میزند. اشاره فیلمساز به این نکته که باید در رسیدن به برخی از آرزوهایمان تجدید نظر کنیم چون گاهی اوقات بهای آرزوهایمان را به تنهایی نمیدهیم؛ پایان بخش این صحنه است.
جاذبه با تراکم فراوان موضوعهایی که هر یک میتواند دستمایه یک قسمت سریال مستند باشد و نیز با حجم اطلاعات فراوانی که به مخاطب خود ارائه میدهد و نیز بیان این نکته که «تقدیر وجود دارد اما با اراده و نیروی ذهنی میتوان اتفاقهای خوب را جذب و باعث تاخیر در رخ دادن اتفاقهای بد شد»، به مخاطب خود میگوید که همیشه بخش روشن قضیه را ببیند تا همه چیزهای خوب به سوی او بیاید.
«444 روز »ساخته محمد شیروانی
تسخیر لانه جاسوسی، اشغال سفارت آمریکا در ایران یا هر اسم دیگری که بتوان برای اتفاقی که در 13 آبان سال 58 رخ داد، با هر انگیزهای که صورت گرفته شده باشد یکی از رویدادهای تاریخ معاصر ایران است که درباره آن، فعالیت کمی در عرصه فیلمسازی صورت گرفته است و اغلب آثار ساخته شده نیز جهت گیری خاصی را داشتهاند.
مستند 444 روز ساخته محمد شیروانی است که برای پخش از شبکه پرس تیوی تولید شده است. فیلم به طور مشخص 4 شخصیت حاضر در واقعه 13 آبان را انتخاب و از زبان آنها این ماجرا را روایت میکند. 2 شخصیت آمریکایی و 2 شخصیت ایرانی افرادی هستند که با حضور در مقابل دوربین این مستند ساز واقعهای که رخ داده را روایت میکنند. 2 آمریکایی انتخاب شده نیز شخصیتهای جالبی هستند. یکی از آنها بیانی کاملا هالیوودی دارد و واقعه را مانند یک فیلم هالیوودی روایت میکند. شخصیت دیگر نیز فردی آمریکایی است که در ایران ازدواج کرده و به این واسطه زبان فارسی نیز بلد است. در سوی دیگر ماجرا هم معصومه ابتکار و ابراهیم اصغر زاده حضور دارند که این ماجرا را به شکلی دیگر روایت میکنند.
فیلم ساختاری ساده دارد و این افراد با حضور در مقابل دوربین به روایت ماجرا میپردازند. یکی از آمریکاییها در روایتی کاملا هالیوودی از ماجرا، آنچه که اتفاق افتاده را با آب و تاب روایت میکند. خانه مجلل او شباهت زیادی به سفارت آمریکا در تهران دارد و او با حرکت در بخشهای مختلف خانه، مسیری که گروگانگیران طی کردند تا به سفارت برسند را کاملا تشریح میکند. بر خلاف منزل این شخصیت، خانهای که اصغر زاده در آن حضور دارد جایی کاملا ساده و معمولی است و فیلمساز با او در آشپزخانه گفتگو میکند. اصغرزاده هم خیلی خوب و با هیجان حرف میزند و در بخشی از صحبتهای خود به این مساله اشاره میکند که محمود احمدینژاد، رئیسجمهور فعلی کشورمان یکی از مخالفان اشغال سفارت آمریکا بوده و در زمانی که این موضوع با او طرح شده گفته چرا شوروی را اشغال نکنیم؟!
فیلم تلاش زیادی کرده تا دچار موضع گیری خاصی نشود و به دلیل جایی که برای پخش از آن تولید شده شبکه پرس تیوی از سویی تلاش میکند تا حرفهای گروگانهای آمریکاییها را در موضوع برقراری ارتباط با ایران برجسته کند و از سوی دیگر با پخش سخنان مادلین آلبرایت وزیر خارجه پیشین آمریکا مبنی بر دخالت دولت آمریکا در امور ایران و یا طرح این نکته که ساختمان سفارت ایران در آمریکا چه سرنوشتی پیدا کرد؟ و اینکه در واقعه
13 آبان هر دو طرف آمریکایی و ایرانی گروگان هم بودند و یا نمایش ورود گروگانها به آمریکا، به این مساله از زاویهای دیگر نگاه کند. البته در فیلم یک بازی ظریف هم از سوی کارگردان با اصغر زاده انجام میشود و آن یک گروگانگیری چند دقیقهای از سوی شیروانی است که با گرفتن تلفن همراه و دسته کلید اصغر زاده به او اجازه خروج از ساختمان را نمیدهد اما این کار ظریف خیلی بد سرهم بندی میشود و نتیجهای درخشان از آن حاصل نمیشود.
حبیب حداد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: