مهدی نورعلیشاهی: شاید راننده ایرانی آقای دیپلمات نمی‌دانست که در میان اسباب و اثاثیه این مرد آلمانی گوشه‌ای ارزشمند از تاریخ ایران جای گرفته است. شاید هم می‌دانست، اما خودش را به ندانستن زده بود.یک اتفاق همیشگی که این بار روی دیگر سکه اش به زمین نشست.
کد خبر: ۲۰۹۴۸۷

زمان:‌ اوایل سال 1386. مکان: مرز رومانی و بلغارستان.

پلیس که به کامیون اسباب و اثاثیه مشکوک شده است، به راننده فرمان ایست می‌دهد و دقایقی بعد در میان اجناسی که روی اکثر‌ آنها حک شده است ساخت آلمان، ریتونی سفالی کشف می‌شود که پیش از این در شمال کشور کشف شده بود. ریتونی که متعلق به هزاره قبل از میلاد بود و حالا در دو هزاره پس از میلاد، به سفری غریب می‌بردندش. گرچه روی این ریتون مکان ساختنش را ننوشته‌اند، اما زیاد فرصت نمی‌گیرد که همه بفهمند، این اثر منحصر به فرد تاریخی متعلق به فرهنگ ایرانی است، بی‌هیچ کم و کاست.

خبر را در کشور کمتر منتشر می‌کنند. بازهم این سیاست لعنتی. فرهنگ را یکجا می‌جود. شاید اگر قرار است یک ریتون سفالی باعث تیره شدن روابط دو کشور دوست و برادر ایران و آلمان شود، اصلا کدام ریتون، کدام سفال.

خدا را شکر که رومانی‌ها هنوز قانون‌ها را بلد هستند. می‌گویند ریتون را به ایران پس می‌دهیم. آیا ریتون را پس دادند؟ چه کسی می‌داند اگر پس داده‌اند؟ اصلا یک ریتون کوچک سفالی در مقابل هزاران هزار اثر تاریخی دیگر ایران که هر روز حراج می‌شوند، چه ارزشی دارد؟ اصلا آیا  کسی می‌داند آن آقای دیپلمات آلمانی با راننده ایرانی‌اش اکنون کدام صفحه از تاریخ ایران را بی‌اجازه صاحبان این کتاب ورق می‌زنند و... اصلا جایی نامی از این آقای دیپلمات برده شده است؟ راستی اکنون این ریتون کوچک سفالی کجاست؟ آیا کسی به این سوال‌ها فکر می‌کند؟ یا... از دل برود هر آن که از دیده برفت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها