کد خبر: ۲۰۱۳۵۲

این آسان‌ترین راه برای بهره‌گیری از سفره گسترده در ماه رحمت است.

عمه جان 6 ماه است که امروز و فردا می‌کند، همه جوانب را بررسی و سبک و سنگین می‌کند، می‌خواهد طوری برنامه‌ریزی کند که همه فامیل و دوست و آشنا بتوانند حضور داشته باشند. او از مدت‌ها پیش تصمیم گرفته است چند نفر از فامیل نزدیک را به منزل خود دعوت کند تا دیداری تازه کنند، اما فهرست میهمانان کم‌کم زیاد و زیادتر شده و میهمانی هر بار به دلیلی به ماه‌ها و هفته‌های بعد ارجاع داده شده است. اما کم‌کم بوی رمضان به مشام می‌رسد. حالا دیگر تکلیف روشن است، یک تیر و دو نشان: هم میهمانیش را برگزار می‌کند و هم افطاری می‌دهد. تصمیم نهایی گرفته شد.

خانه عمه جان چندان کوچک نیست، او براحتی می‌تواند از حدود صد نفر در منزل خود پذیرایی کند، اما کلاس میهمانی دادن در هتل و تالار بالاتر است، لذا بی‌توجه به اعتراض‌های پی‌درپی شوهر عمه جان، مرغ ما تنها پایش را در یک کفش کرده است که فقط و فقط تالار پذیرایی؛ آن هم نه هر تالاری. موقعیت جغرافیایی تالار، فضای آن، میز و صندلی، رومیزی‌ها و نورپردازی باید با سلیقه عمه جان بخواند.

پس از آن نوبت به تهیه کارت می‌رسد، دعوت حضوری و تلفنی چندان لطفی ندارد، بنابراین یک روز تمام را دخترعمه‌ها به همراه مادرشان صرف انتخاب و سفارش کارت می‌کنند. اسامی میهمانان با خطی خوش بر روی کارت‌ها نوشته می‌شود. عمه خانم تصمیم می‌گیرد کارت‌ها را به وسیله پیک موتوری بین اقوام و آشنایان پخش کند. این کار خیلی شیک‌تر است.

افطاری عمه جان‌

 سالن با لامپ‌های نئون به شکلی شاعرانه نورپردازی و میزها با سلیقه خاصی چیده شده‌اند. شاخه‌های گل زینت‌بخش میزها عطر خوشی را در فضا پراکنده است. بخار مطبوع حلیم و سوپ جو از ظرف‌های نقره‌ای روی میزها پیچ و تاب می‌خورد. شمع‌های زیر ظرف‌ها جلوه خاصی به میز داده‌اند. بشقاب‌های تزیین شده سبزی خوردن، پنیر و گردو، خرما و رنگینک، زولبیا و بامیه، نان سنگک و فانتزی و دیس‌های میوه و شیرینی از قبل آماده شده است. میهمانان یکی یکی سر می‌رسند. عمه خانم سرش را بالا گرفته و با غرور به این طرف و آن طرف می‌رود و مواظب است چیزی از قلم نیافتد. سر و صورت میهمانان نشان می‌دهد به‌رغم ماه رمضان بازار سالن‌های آرایش چندان بی‌رونق نیست. آنان همچنین سعی کرده‌اند در نوع لباس پوشیدن خود گوی سبقت را در تقلید از آخرین شوهای لباس آن طرف آب از دیگران بربایند.

صوت زیبا و ملکوتی قرآن در فضا طنین‌انداز است: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، روزه بر شما نیز همانند کسانی که پیش از شما بودند واجب شد شاید که پرهیزگار شوید. هیچکس به خود زحمت نمی‌دهد به احترام قرآن چند دقیقه‌ای سکوت کند، گویا دیگر هیچگاه برای رد و بدل کردن جدیدترین اخبار فرصت پیدا نمی‌کنند. چه تفاوت دارد آیات قرآن یا.... با شنیدن آوای خوش ربنا گویا همه لحظه‌شماری می‌کنند. اگرچه حال و روز بسیاری از میهمانان نشان چندانی از روزه‌داری ندارد، اما سعی می‌کنند در این چند دقیقه آخر ظاهر را حفظ کنند.

کم‌کم سینی‌های چای و شیر کاکائو وارد سالن می‌شود. اولین جمله اذان جواز شروع است. پس از دقایقی برای این که وقفه‌ای بین شام و افطار ایجاد نشود، میز شام نیز چیده می‌شود: زرشک پلو با مرغ، شوید باقالی با گوشت، خورش فسنجان، خوراک زبان، ماهی و میگو با مخلفات، جوجه کباب، انواع سالاد‌ها و دسرها به همراه نوشابه‌های رنگارنگ.

هنوز میهمانان درست حسابی از صرف شام فارغ نشده‌اند که سروکله کارکنان اونیفورم پوشیده سالن با سطلی بر روی چرخ پیدا می‌شود. دیس‌های غذا عمدا در پیش روی میهمانان راهی سطل‌ها می‌شود که مبادا کسی تصور کند میزبان از آنها برای مصارف بعدی استفاده می‌کند. کسی از آن بین با تاسف می‌گوید کاش ظروف یک بار مصرف بین میهمانان پخش می‌شد تا جلوی اسراف گرفته شود. اما همه چپ چپ به او نگاه می‌کنند، این کار نشانه بی‌کلاسی است. اینجا هر چه بیشتر دور بریزی اعتبار بیشتری داری. نشانه‌های تمدن و تجدد در عصر حاضر!

جایی در همین نزدیکی‌

میهمانان یکی یکی سالن را ترک می‌کنند. عمه جان خوشحال است از این که توانسته با آبرومندی میهمانی خود را برگزار کند. او از سفره خالی دختر دایی جان و بچه‌های یتیمش سراغی نمی‌گیرد، دوست ندارد در کار همسایه بیکار و مریضی که در سر کوچه‌شان زندگی می‌کند و کودکانش ماه‌ها است غیر از رنگ نان و پنیر و میوه‌های لهیده کنار میوه‌فروشی‌ها ندیده‌اند دخالت کند، عمه جان پیرمردی را ندید که همین امشب مدت‌ها در مقابل سالن پرسه می‌زد تا شاید از آن همه ریخت و پاش بهره‌ای را به سفره خالی منزلش ببرد، عمه جان فراموش کرده است مولایی که آنقدر به او می‌نازد، (بر سر در ورودی منزل عمه جان این جمله نقش بسته است: هر کس به کسی نازد، ما هم به علی نازیم) هیچگاه بر سر سفره‌ای با دو نوع خورش نمی‌نشست. عمه جان مدت‌هاست که چشم و گوش خود را بر این دیدنی‌ها و شنیدنی‌های ناخوشایند بسته است، این چیزها اعصابش را به هم می‌ریزد.

عمه جان خوشحال است و خدا را شکر می‌کند از این که توانسته است روزه‌داران را افطار دهد؛ او شنیده است: هر که از شما افطار دهد روزه‌دار مومنی را در این ماه ولو به یک دانه خرما، از برای او است ثواب بنده آزاد کردن و آمرزش گناهان گذشته. عمه جان و عمه جان‌ها چرتکه می‌اندازند: پس با این ضیافت افطار چند میلیونی هزارها بنده را آزاد کرده و بهشت خود را تضمین نموده‌اند. درست مثل آن تاجری که سالی یک بار در روز تاسوعا و عاشورا با پخش پلوی نذری بارهای گران و زر و بال را به خیال خود سبک می‌کند. عمه جان با همه هزینه‌هایی که متقبل شده است، احساس سبکی نمی‌کند، او حس زیبایی ندارد، قلبش آرام نشده است، نمی‌داند چرا نمی‌تواند نفسی براحتی بکشد، او سعی می‌کند خود را خوشحال نشان دهد.

ساعات انتهایی شب‌

خاله خانم پس از این میهمانی در تدارک است تا بتواند گوی سبقت را از عمه خانم برباید، دختر عموجان از تصمیم خود برای دادن میهمانی منصرف شده است، او از این که سفره ساده‌ای بیندازد و فامیل را به دور هم جمع کند، خجالت می‌کشد، توانایی رقابت با ریخت و پاش عمه جان را هم ندارد، او اصلا با این کار موافق نیست، پس عطای افطاری دادن را به لقایش می‌بخشد، شاید شبی در مسجد، یا آسایشگاه ایتام گوشه‌ای از هزینه‌های افطار را تقبل کند، تا از فضیلت اطعام بی‌نصیب نباشد. عمه جان باب ریخت و پاش و تجمل‌گرایی را در میان فامیل باز کرد.
شاید این هم یکی از بهره‌های او در این ماه عزیز باشد. شوهر عمه جان سخت در فکر است تا چاله‌ای را که امشب در دشت زندگیش ایجاد شده است هر چه سریعتر پر کند. بهتر است درصد سود اجناسش را کمی بالاتر ببرد، شاید بد نیست اجاره خانه مستاجرش را کمی بیشتر کند، می‌تواند فعلا از پرداختن اندک مبلغی که احیانا برای پرداخت وجوه شرعی کنار گذاشته است، صرف نظر کند و راه‌های دیگری که ما از آن بی‌خبریم.

سعیده کافی‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها