البته کار کردن در رسانه فراگیری مثل تلویزیون ویژگیها و سختیهای خاص خود را دارد، این که عدهای به یک سریال تلویزیونی همزمان روی خوش نشان میدهند و عدهای دیگر با همان حرارت به مسائل طرح شده در آن معترضند، تنها نشان دهنده 2 چیز است: نخست این که سازندگان آن اثر موفق شدهاند اثری بسازندکه لااقل چالشبرانگیز باشد و موافقان و مخالفان بسیاری در برابر آن، جبههگیری کنند و دوم این که بیانگر این واقعیت است که ما در «گذار تصویری» و «آزمون و خطا» هستیم چرا که وقتی به دلیل حمله منتقدان نگاه کنیم، با انبوهی از مسائل کلی مواجه میشویم که شرح هر کدام از آنها به مجال فراخی نیاز دارد که البته هیچ وقت این امکان فراهم نمیآید.
ساخت یک اثر هنری اساسا به بسط جزئیات و بازگوکردن آنها بستگی دارد که با روحیه جامعه هم ارتباطی مستقیم مییابد. در واقع یک اثری هنری میتواند وسیلهای برای طرح موضوعات قابل توجه جامعه باشد؛ در جایی که مسائل جامعه رنگ عوض میکنند و در شکلهای گوناگون ظاهر میشوند، این انتظار از هنرمند، کمی دور از واقعیت است که بخواهیم همچنان مانند سالهای پیش، اثرش را بسازد و در معرض دید قرار دهد.
با شرایط فعلی همیشه اسباب خردهگیری و هجمه علیه آثار تلویزیونی وجود دارد، راستش به نظر میرسد سریال «بزنگاه» بهترین فرصت است تا بزرگان فرهنگی دور هم بنشینند و شرایطی فراهم سازند تا از «کلیگوییهای» همیشگی دست بردارند و برای موضوعاتی که طرح کردنشان خود به خود دغدغه ایجاد میکند، مصداقآفرینی کنند. مطمئنا اعتیاد، زنان خیابانی، ازدواج، روابط دختر و پسر و ... تنها موارد اندکی است که شکل نمایش آنها و اندازه و حدود آنها باید مشخص شود اما این تنها یک روی سکه است.
سریالهای تلویزیونی در یک «روند» شکل میگیرند و نمیشود تنها مقطعی از یک کار بلند را گزینش کرد و بدون توجه به پایان و نتیجهگیری آن، فقط درباره همان یک بخش اظهارنظر کرد.
به هر حال مخاطب آثار تلویزیونی میداند که در پایان این آثار «تحول» و «برگشت به مسیر درست»در کار است و اساسا نمایش شخصیتهای تیره در چشماندازی که در نهایت به تحول آنها میانجامد، رویه همیشگی و معمول آثار تلویزیونی بوده است. شاید اگر کمی سعه صدر داشته باشیم، خیلی راحتتر بتوانیم مخاطب آثاری باشیم که این شبها از تلویزیون پخش میشود.
مهدی غلامحیدری