درباره فیلم ریسمان باز ساخته مهرشاد کارخانی

مدار صفر درجه‌

مهرشاد کارخانی، کارگردان فیلم ریسمان باز که چند روزی است در سینماها اکران شده است، فعالیت سینمایی خود را با عکاسی فیلم آغاز کرد، اما با ساخت فیلم گناه من در سال 85 نشان داد که به کارگردانی علاقه‌مند است و تصمیم ندارد عکاسی را ادامه دهد.
کد خبر: ۲۰۰۷۷۲

کارخانی در سال 86 دومین فیلم خود با نام ریسمان باز را کارگردانی کرد و با ساخت این فیلم نشان داد که نگاهش به سینما، نگاه ویژه‌ای است. نگاهی که در آن می‌توان رد پای کارگردان‌های مورد علاقه کارخانی را در آنها دید، کارگردان‌هایی مانند امیر نادری که کارخانی در گفتگوهایی عنوان کرده که به سینمای او بسیار علاقه‌مند است.

کارخانی در دومین ساخته سینمایی خود نشان داده است که از کار سخت نمی‌ترسد و در پی آن است که فضاهای بکر را در فیلم خود به نمایش بگذارد. داستان فیلم ریسمان باز درباره دو دوست به نام‌های میکائیل(پژمان بازغی) و عسگر(بابک حمیدیان) است که در میدان خرید و فروش و کشتارگاه دام کار می‌کنند. آنها روزهای سخت و پرکاری را پشت سر می‌گذارند بدون این‌که درآمد زیادی داشته باشند تا این‌که روزی مالک چند سوپر گوشت در تهران که میکائیل را می‌شناسد و به او یک وانت قسطی فروخته است که تاکنون 5 قسط آن عقب افتاده است به میکائیل تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد یک گاو پروار و پرگوشت را برای قربانی کردن به تهران ببرد. میکائیل و عسگر درگیر خرید گاو و بردن آن به تهران می‌شوند.

ریسمان باز داستان تازه‌ای دارد. در زمانه‌ای که اکثر کارگردانان به دنبال ساخت فیلم‌های شهری و مبله و
بی دردسر هستند، کارخانی با انتخاب حرفه خرید و فروش دام و فضای کشتارگاه سعی کرده است داستان زندگی گروهی از انسان‌ها را به نمایش بگذارد که زندگی سختی را پشت سر می‌گذارند، اما هیچگاه به عنوان یک آدم و یک شهروند دیده نمی‌شوند و مورد توجه قرار نمی‌گیرند. کارخانی داستان فیلم خود را خوب شروع می‌کند. در یک غروب مرد جوانی لاشه گوسفندی را از پشت وانت برمی‌دارد، روی دوش می‌اندازد و با کمک چند نفر دیگر آن را در زمین‌های کشاورزی چال می‌کند و پول می‌گیرد. بیننده با این سکانس با میکائیل و در ادامه با عسگر دوست و همخانه او آشنا می‌شود. روز بعد آنها به میدان می‌روند و در فضای پرتنش و زمخت میدان دام شروع به کار می‌کنند. بیننده ریسمان باز با آنها همراه می‌شود و تا نیمه فیلم در فضای خشن و پرخون کشتارگاه غرق می‌شود و یک لحظه از داستان جدا نمی‌شود، اما از زمانی‌که میکائیل و عسگر گاو را خریداری می‌کنند و به طرف شهر به راه می‌افتند، داستان فیلم از اوج خود می‌افتد و روی یک خط بدون فراز و نشیب پیش می‌رود. بزرگ‌ترین لطمه را به فیلم ریسمان باز دختر جوانی می‌زند که با ماشین خود در مسیر حرکت دو دوست قرار می‌گیرد، تصادف می‌کند و با آنها تا شهر همراه می‌شود. این شخصیت بی‌شناسنامه ذهن مخاطب فیلم را مخدوش می‌کند و بیننده اصلا متوجه نمی‌شود که او چرا به قصه آمد و چرا رفت. البته کارخانی شاید به این دلیل این دختر مرموز را وارد قصه کرده است تا در سکانس‌های جاده ایجاد تعلیق و گره افکنی کند، اما این شخصیت هیچ کمکی به فیلم نکرده است، در صورتی‌که کارگردان می‌توانست با تقویت شخصیت بدمن فیلم که در نیمه اول او را معرفی کرد و میکائیل را با او درگیر کرد در سکانس‌های جاده‌ای، فیلم را با گره افکنی‌ها و تنش‌های بیشتری جلو ببرد.

ورود میکائیل و عسگر به شهر خوب شروع می‌شود و خوب ادامه پیدا می‌کند، کارخانی سکانس‌های فرار گاو زخمی در سطح شهر را خوب کارگردانی کرده است، اما همه زحمت‌های او در سکانس پایانی فیلم، جایی که میکائیل گاو زخم خورده را کنار برج میلاد می‌کشد، هدر رفته است. این سکانس از بی‌رمق‌ترین صحنه‌های فیلم است که نشان می‌دهد کارخانی نتوانسته است درباره آن تصمیم درستی بگیرد و در اجرای آن سردرگم مانده است. فیلم با ایستادن قهرمانان قصه رو به غروب به پایان می‌رسد که نشان‌دهنده این است کارگردان به خوشبختی آنها اعتقادی ندارد. ریسمان باز با غروب آغاز می‌شود و با غروب به پایان می‌رسد، انگار زندگی سخت قهرمانان قصه را پایانی نیست و آنها ازلی و ابدی دشواری‌های زندگی را تجربه می‌کنند.

در کنار همه اینها فیلم ریسمان‌باز یک نقطه قوت فوق‌العاده دارد و آن هم بازی بابک حمیدیان در نقش عسگر است. عسگر جوانی آذری است که برای کار به تهران آمده است و پول‌هایش را آخر ماه برای مادرش به شهرستان می‌فرستد. هرچقدر میکائیل سخت و جدی است، عسگر به تلخی‌های زندگی لبخند می‌زند و آنها را زیاد جدی نمی‌گیرد این را می‌توان از تصمیماتی که او می‌گیرد، دریافت. در تیتراژ فیلم نام حمیدیان دوم است، اما وقتی فیلم به پایان می‌رسد بیننده از خود می‌پرسد اگر عسگر نبود،داستان ریسمان باز چه قابلیتی برای روایت در سینما داشت؟حمیدیان خیلی خوب نقش عسگر را شناخته است و با بازی درخشان خود نشان می‌دهد که با تحلیل کاملی از شخصیت عسگر؛ سر صحنه ریسمان باز قدم گذاشته است. حمیدیان چنان با نقش عسگر عجین شده است که هر بیننده‌ای را به یاد این جمله تکراری می‌اندازد که بگوید حمیدیان با نقش عسگر زندگی کرده است که توانسته آن را باورپذیر اجرا کند. حمیدیان بی پروا به میان گاو و گوسفندان می‌رود، در حمل و نقل آنها کمک می‌کند، در کشتارگاه فعالانه کار می‌کند و اوج کار خود را در این می‌داند که سلاخ ماهری شود. حمیدیان متولد تهران است، اما در فیلم ریسمان باز با لهجه آذری صحبت می‌کند. تسلط او روی لهجه به باورپذیری عسگر کمک کرده است.عسگر در کنار کار زمختش روحیه کمیکی هم دارد، این طنازی برای بیننده جلوه می‌کند چون عسگر اصلا تصمیم ندارد با نوع بازی خود بیننده را به خنده وادار کند. او زندگی معمولی خود را دارد، اما رویکرد او به این زندگی باعث می‌شود بیننده گاهی با دیدن رفتارهای او لبخندی بزند و نوع نگاه او به زندگی را تحسین کند.

حمیدیان از زمانی که عسگر از فضای کشتارگاه و کاملا مردانه آن دور می‌شود و به شهر و منطقه شیک شهرک غرب وارد می‌شود، نوع بازی خود را تغییر می‌دهد و تلاش می‌کند با نگاه‌های کنجکاوانه خود بین دو محیط فاصله‌گذاری کند که این فاصله‌گذاری به کارخانی در روایت داستان فیلمش کمک به سزایی کرده است. البته همین نگاه‌های مبهوت عسگر به دنیای شاد زندگی بالاشهری است که باعث می‌شود گاو بگریزد و شهر را به هم بریزد و میکائیل و عسگر را در موقعیت بدی قرار دهد.

همان‌طور که گفته شد فیلم ریسمان باز در شرایطی که تولید فیلم‌های مبله و شهری رو به افزایش است می‌تواند برای مخاطبان سینمای متفاوت فیلم مناسبی باشد همان‌گونه که این فیلم می‌تواند دروازه‌های موفقیت را برای کارخانی بگشاید. ریسمان باز همچنین نشان می‌دهد که سینمای ایران بازیگر جوانی به نام بابک حمیدیان را در چنته دارد و کارگردانان می‌توانند روی او حساب جداگانه‌ای باز کنند.

سارا بختیاری‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها