داستانک
بینهایت آسمون
شاید نباید خیلی زود اینو میفهمید. از اینجا احساس کرد به خدا نزدیکتره. سکوت آسمون و آرامش باد همه و همه براش یادآور تموم سختیها و راههایی بود که تا اینجا کشونده بودش. وقتی به مسافران اعلام کرد همه چیز خوبه و سفر خوشی رو براشون آرزو کرد خودش میدونست که اینجوری نیست. برای خودش و همه آنها سفر بهتری در راه بود. به آخرین نقطه آرامش رسیده بود. به طرف بالا حرکت کرد و توی بینهایت آسمون گم شد.
بهاره سدیری