در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
مدتی است که در تحلیلهای فرهنگی، استفاده از واژه مهندسی فرهنگی، بویژه پس از فرمایش رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی (8/10/83 و 26/9/81) نزد مدیران فرهنگی کشور رواج یافته است. مهندسی فرهنگی بر این پیشفرض اساسی مبتنی است که فرهنگ امری ثابت و لایتغیر نیست و میتوان آن را به مرور و در طول زمان تغییر داد. فرهنگ، میراث هزاران سال تلاش فکری، هنری و صنعتی نسلهای گذشته یک ملت است. هر نسلی اندوختههای فرهنگی و تجارب زندگی خویش را با شیوههای گوناگون به نسل بعدی منتقل میکند. نسل بعد نیز اندوختههای خود را بر آن میافزاید و آن را به نسل پس از خویش انتقال میدهد. این جریان همواره در طول تاریخ ادامه داشته است. همانگونه که شخصیت یک فرد حاصل تجربیات فردی اوست و موجب امتیازش از دیگر افراد میشود، فرهنگ یک جامعه نیز حاصل هزاران سال تجربه تلخ و شیرین آن جامعه است و این فرهنگ جامعه است که هویت آن را شکل داده و آن جامعه را از جوامع دیگر متمایز میکند.
از سوی دیگر، این فرهنگ است که چگونگی زندگی کردن را به افراد میآموزد و آثار آن، به صورتهای گوناگون در تمام صحنههای زندگی فردی و اجتماعی حضور دارد. فرهنگ، اندیشهها و رفتارها را جهت میدهد، روابط میان افراد، طبقات و اقشار گوناگون جامعه را تنظیم میکند و حتی نزاعها و درگیریهای قومی و ملی را نیز تحت قاعده در میآورد و حدود و ثغور آن را مشخص میکند.
برنامهریزی فرهنگی
ذکر این نکته ضروری است که برنامهریزی فرهنگی بدون توجه به تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فایده نخواهد داشت. از طرف دیگر، صبغه فرهنگی باید در حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز مورد بررسی قرار گیرد.
به رغم تجربه 20 ساله در زمینه اقدامات فرهنگی چه به صورت پراکنده و چه در قالب برنامههای 5 ساله جمعبندی مدون و روشنی از مبانی، اهداف و نتایج این اقدامات در دست نیست. در طول این سالها، به دلیل فعالیتهای فرهنگی از یکسو و تحولات اجتماعی از سوی دیگر، دگرگونی مهمی در بخش فرهنگ پدید آمده است که به نوبه خود رویکردها و پنداشتهای مربوط به برنامهریزی فرهنگی را متاثر میسازد. این تحولات به ناگزیر تغییراتی را در مبانی، اهداف و دامنه برنامهریزی فرهنگی ایجاب میکند. هر نوع تلاش برای برنامهریزی فرهنگی، بدون ملاحظه این دگرگونیها، ثمربخشی کافی را در پی نخواهد داشت. با وجود آن که مباحثی از سوی افراد و در چارچوب دیدگاههای مختلف در این زمینه ارائه شده که ناظر به تحولات و نیازهای فرهنگی است، ولی به دلیل خصلت پراکنده این مباحث، صورتبندی روشنی از دغدغههای اصلی فرهنگ و پاسخهای بدیل در دست نیست.
بر اثر این تحولات، صحنه فرهنگی کشور تغییر یافته است. این تغییر صحنه، پرسشهای متفاوتی را پیش روی برنامهریز فرهنگی قرار میدهد. لازم است هر نوع تلاش برای مهندسی فرهنگی و برنامهریزی فرهنگی، وضعیت خود را در برابر پرسشهای زیر روشن کند:
دستاوردهای اقدامات و برنامهریزی فرهنگی در چند دهه اخیر چه بوده است؟ در شرایط مختلف اجتماعی سیاسی، چه نوع اهداف فرهنگی مدنظر بوده است و در عمل برنامههای فرهنگی تا چه حد به اهداف خود دست یافتهاند و میزان موفقیت آنها را با چه عاملی میتوان توضیح داد؟
ضرورت فرهنگ و رابطه` آن با بخشهای دیگر چگونه است؟
مبانی نظری برنامهریزیهای فرهنگی کدام است؟ هر مفهومی از فرهنگ، الزامات برنامهای خاص خود را دارد. اگر فرهنگ را به معنای شیوه زندگی تعریف کنیم، برنامهریزی فرهنگ دامنهای وسیع پیدا میکند و به لحاظ نظری، این نوع برنامهریزی تمامی اجزای شیوه زندگی را در برمیگیرد و اگر فرهنگ را در معنای سازمانهای تولیدکننده معنا و محصولات در نظر بگیریم، حوزه برنامهریزی به کالاهای فرهنگی محدود میشود.
کانون اصلی برنامهریزی فرهنگی کدام است؟
جایگاه دولت در برنامهریزی فرهنگی و دامنه اثرگذاری آن کجاست.
مبانی و معیارهای انتخاب سیاستها و فعالیتها کدام است؟
آسیبشناسی فرهنگی
آسیبشناسی (پاتولوژی) و آسیبزدایی یا آسیبناپذیری (ایمونولوژی) واژههایی هستند که از علم زیستشناسی به عاریت گرفته شدهاند. آسیبشناسی یعنی شناسایی ناهنجاریها در یک سیستم سالم و آسیبزدایی به معنای رفع ناهنجاری بوجود آمده و تضمین سلامت سیستم. با آسیبشناسی فرهنگی در صدد هستیم ناهنجاریهایی را که در نظام سالم فرهنگی به وجود میآید، شناسایی کنیم و پیش از اینکه کل نظام را مورد تهدید قرار دهد نسبت به آسیبزدایی برنامهریزی کنیم.
مهندسی فرهنگی، نیازمند شناخت دقیق وضعیت موجود فرهنگی جامعه است. به منظور شناخت وضعیت موجود فرهنگی، فعل و انفعالات فرهنگی در جامعه مورد رصد و ارزیابی قرار میگیرد. یکی از طرق شناخت وضعیت موجود فرهنگی، آسیبشناسی فرهنگی است.
در این بخش از مقاله به برخی آسیبهای احتمالی در حوزههایی که روی فرهنگ تاثیر میگذارند اشاره میشود. آسیبهای فرهنگی در عرصههای مختلف شامل فرهنگ عمومی، اجتماعی، اداری و اجرایی، نظام برنامهریزی، نظام نظارت و ارزیابی به شرح ذیر قابل اشاره هستند.
آسیبهای فرهنگ عمومی
اعتقاد داشتن به امکان ایفای نقش و تاثیرگذاری بر روند شکلگیری وقایع فرهنگی جامعه و وضعیت آینده کشور به طور عام به دلیل رواج برداشت نادرست از مفاهیم قضا و قدر که جبرباوری را القا میکند.
رواج نگرش و روحیه یاس و ناامیدی، افسردگی، انفعالگرایی و منفینگری و جزماندیشی در جامعه
شیوع خرافات و اعتقاد به کارهای خارقالعاده در واکنش به ناامیدی از بهبود وضع موجود اقتصادی و اجتماعی از راههای معمول و متعارف
کاهش ارج و منزلت کار و تلاش در جامعه و بی ارزش شدن آن نزد افکار عمومی
آسیبهای اجتماعی
در نظام آموزشی کشور اعم از مدارس و دانشگاهها صرفا به حفظ و انتقال تعاریف و مفاهیم اکتفا میشود و هیچگونه تلاشی برای ایجاد روحیه خلاقیت و نوآوری و تولید مفاهیم یا حداقل مشارکت در تولید مفاهیم صورت نمیپذیرد و شیوه ارزشیابی و ارزشگذاری معلومات نیز صرفا مبتنی بر محفوظات و انتقال آنهاست، مانند آنچه در انواع کنکورها اتفاق میافتد. از این رو تولید اندیشه و فکر در جامعه تقریبا تعطیل شده و با وارد کردن انواع اصطلاحات سیاسی و علمی و مکاتب فلسفی به فرهنگ خود، نظام تقلید و مصرف در فرهنگ، تفکر و اندیشه دایر شده است.
عدم جلب مشارکت همه متفکران و فرهیختگان کشور و بهرهبرداری نکردن از مجموع توانمندیها و ظرفیتهای فکری و فرهنگی جامعه برای برنامهریزی و اداره کشور به دلیل برخوردهای حزبی و جناحی
مهاجرت سالانه بخشی از متخصصان کشور و کاسته شدن از توانمندیهای علمی جامعه (فرار مغزها)
تهاجم گسترده فرهنگی غرب که به وسیله رسانههای جهانی و با کمک فناوریهای جدید تا زوایای خانوادههای ایرانی نفوذ میکند.
رواج علمزدگی و مدرکگرایی نزد دانشجویان و روشنفکران که حاکی از سطحی بودن اطلاعات و معلومات علمی و فقدان روحیه خلاقیت و نوآوری است.
شیوع فرهنگ اباحیگری و برنتافتن امر به معروف و نهی از منکر و کم فروغ شدن تولی و تبری در جامعه
مورد حمله قرار گرفتن ارزشهای دینی و سنتهای فرهنگی با عناوین روشنفکری و علم باوری
جدایی و گسیختگی فکری حوزه و دانشگاه که موجب شده است تعارضها و تضادهای نگرشی و گرایشی این دو بخش علمی و فرهنگی جامعه درباره موضوعات خطیر فرهنگی و اقتصادی برطرف نگردد و به بحرانها و چالشهای فرهنگی و اقتصادی جامعه بیش از پیش دامن بزند.
جامعه از نظر علمی و تکنولوژیک تسلیم و مقهور غرب است و تلاش سازمان یافتهای جهت بومی کردن علم و فناوری آن طور که شاید و باید صورت نمیپذیرد.
سست شدن بنیاد خانواده و کاسته شدن از استحکام مصونیت آن در برابر فرهنگهای مهاجم و غیربومی
رواج فرهنگ مصرفگرایی و اسراف و تبذیر که موجب اتلاف منابع اقتصادی و کاهش پسانداز میشود.
رواج فرهنگ اشرافیگری و تجملگرایی در جامعه بویژه میان برخی مسوولان و صاحب منصبان
گسستگی فرهنگی جوانان از هویت ملی و اسلامی خود و فقدان برنامه مشخصی برای جبران این گسستگی فرهنگی در جامعه
فروپاشی بسیاری از ارزشهای اخلاقی و تبدیل شدن ناهنجاریهای رفتاری به هنجارهای فرهنگی
فقدان مطالعات و پژوهشهای هدفمند برای تعریف هویت فرهنگی و تاریخی خود و اکتفا به آنچه با عنوان شرقشناسی درباره فرهنگ ایران ترویج شده است.
بحران هویت و پوچگرایی به دلیل سرخوردگی و ناامیدی از بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی و فقدان برنامهای برای معنا بخشیدن به زندگی و تداوم آن
رواج بیمبالاتی در رفتار دخترها و پسرها و حتی روابط جنسی میان آنها که موجب آسیبهای عاطفی، روانی و حتی فیزیکی میشود.
شیوع روز افزون اعتیاد به انواع مواد مخدر در جامعه بویژه میان جوانان که آسیبهای جبرانناپذیر فرهنگی و اقتصادی در پی دارد.
تعارض شدید میان ارزشها و سنتهای فرهنگی بومی از یک سو و ارزشها و الگوهای فرهنگی مهاجم غرب از سوی دیگر در سطح جامعه و آثار و پیامدهای این تعارضات فرهنگی برای کشور.
ضعیف شدن وحدت ملی به دلیل کاهش همبستگیهای ملی همچون اعتماد عمومی، تعهدات اجتماعی، هنجارهای اخلاقی، ارزشهای اسلامی، روابط بین گروهی و خانوادگی، ناحیه گرایی و قوممداری.
فقدان نظم اجتماعی، انضباط اخلاقی و وجدانکاری در زمینه تعاملات اجتماعی، منزلت شهروندی، مشارکت و جامعهپذیری و توزیع و قدرت درآمد
رواج دورویی و چاپلوسی در جامعه
رواج رشوهخواری و فساد مالی در جامعه بویژه در ادارات دولتی به دلیل ناکارآمدی سیستم اداری کشور
بیاطلاعی اکثریت مردم از تحولات علمی، فنی و فرهنگی جهان و فقدان روح علمی در جامعه
کاستیهای نظام برنامهریزی
تمرکز صرف بر ابعاد فنی و اقتصادی در برنامههای قبلی توسعه و کمتوجهی به جوانب انسانی، اجتماعی، فرهنگی و معنوی برنامهها
پیشبینی نکردن موانع احتمالی بر سر راه اجرای برنامههای توسعه و تدارک لازم ندیدن برای رفع آنها
بیتوجهی به عدالت اقتصادی و اجتماعی در فرآیند برنامهریزی توسعه و عدم تعبیه مکانیسم لازم برای تحقق آنها در برنامههای توسعه
عدم بهرهبرداری شایسته از نقاط قوت ارزشها و سنتهای فرهنگی و عناصر تمدنساز فرهنگ و ادب فارسی در راستای اهداف و راهبردهای توسعهای کشور
فقدان راهبرد و برنامه مدون و منسجم فرهنگی به لحاظ فقدان و الگوی برنامهریزی فرهنگ بومی، کمبود اطلاعات
پایهای از وضع موجود، ضعف نظام ارزیابی فرهنگی، ابهام در معیارهای اولویتبندی و کمبود پژوهشهای مناسب و کارآمد
کمتوجهی به تنوعها و تفاوتهای قومی، فرهنگی و زبانی و اقتضائات آنها در برنامهریزی فرهنگی کشور
نامشخص بودن جایگاه فرهنگ در فرآیند توسعه و ناهماهنگی برنامههای کلان اقتصادی و سیاسی کشور با اهداف و ارزشهای فرهنگی جامعه
فقدان اهداف و برنامههای مشخص برای ترویج فرهنگ تولید و متوقف کردن فرهنگ دلالی و واسطهگری
عدم تبیین نقش و جایگاه شایسته زن در فرآیند توسعه
ابهام در معیارها و شاخصهای تعیین اولویتهای فرهنگی و اقتصادی کشور و صرف شدن منابع محدود موجود در مصارف فاقد اولویت
عدم انطباق تقویم سیاسی (انتخاب رئیس قوه مجریه) با تقویم برنامهریزی (پیشنهاد و تصویب برنامه اجرایی کشور).
فقدان فرهنگ جامع و علمی برنامهریزی بر پایه تعریف طرحها و برنامههای عملیاتی و زمانبندیشده و اکتفا به بودجهبندی و تخصیص درآمدها براساس هزینه کرد ادارات.
عدم شناخت و توجه کافی به فرهنگ عمومی و ویژگیهای آن از سوی برنامهریزان توسعه در فرآیند برنامهریزی.
ناهماهنگی نظام آموزش عالی و آموزش و پرورش عمومی و ساختار و کارکرد آنها با برنامههای توسعه اقتصادی و فرهنگی.
کاستیهای نظام نظارت و ارزیابی
فقدان شاخصهای فرهنگی منسجم که علاوه بر سنجش کمیتهای فرهنگی زمینه ارزیابی کیفیتهای فرهنگی جامعه را نیز فراهم آورد.
فقدان برنامه، نظام و مکانیسم کارآمد نظارت بر وضعیت فعالیتهای فرهنگی جامعه.
فقدان نهادها، تشکلها و گروههای مردمی و غیردولتی فعال (NGO) به منظور نظارت و ارزیابی وضعیت فرهنگی کشور.
کمبود اطلاعات پایهای و پیوسته از وضعیت موجود فرهنگی کشور.
سوالات حوزه فرهنگ
مهندسی فرهنگی باید به منظور ساماندهی فرهنگ کشور به سوالات زیر و سوالات مشابه پاسخی شفاف و روشن ارائه دهد.
کانون اصلی سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی کجاست؟
رابطه حکومت و فرهنگ عمومی چگونه است؟ حکومت اعم از دولت و کلیه نهادها و سازمانهایی که نظام را تشکیل میدهند. حکومت چه نقشی در اعتلای فرهنگ عمومی دارد و به چه میزان در ایفای نقش خود موفق بوده است. نقش مردم چیست؟
مراکز فرهنگی و آموزشی به چه میزان در تاثیرگذاری در فرهنگ عمومی موفق بودهاند؟
در دست داشتن شواهد و قرائن متعدد که ما در معرض تهاجم فرهنگی هستیم، کدام نهاد یا نهادها موظف به دفاع فرهنگی هستند؟
آیا تحقیقاتی انجام شده است که میزان تاثیرگذاری بر فرهنگ عمومی از طریق ابزار و تجهیزات ارتباطی نوین به چه میزان است؟ آیا بررسی کردهایم که اینترنت و رسانههای غربی چه تاثیری روی فرهنگ عمومی ما گذاشتهاند؟
خردهفرهنگها چه جایگاهی در فرهنگ عمومی و ملی کشور ما دارند؟ با انتقال خردهفرهنگها به فرهنگ عمومی و ملی شاهدیم که بعضا تعارضاتی ایجاد میشود و در حاشیهنشینی شهرهای مهاجرپذیر تضارب فرهنگی به وجود میآید. به هر حال این خردهفرهنگها چه جایگاهی در فرهنگ عمومی ما دارند؟ اگر به این سوال پاسخ داده نشود؛ در برنامهریزیها دچار مشکل میشویم، با کوچکترین برنامهای که در آن استهزای خردهفرهنگها باشد چه مسائلی به وجود میآید؟
آیا کارکردهای ابزار و فناوریهای نوین ارتباطی و تاثیر آنها در فرهنگ عمومی مورد مطالعه قرار گرفته است؟
ماهواره یک کارکرد تفریحی دارد. اینترنت کارکرد تحقیقاتی و علمی دارد، ولی چون ما با این کارکردها آشنا نیستیم، آموزش ندیدهایم و از روز نخست خواستهایم جلوی ورود فرهنگ جدید را بگیریم، لذا اینترنت هم کارکرد خود را از دست داده است.
مبانی و معیارهای انتخاب سیاستها و فعالیتهای فرهنگی کدام است، با کدام مبانی و معیار این سیاستگذاریها انجام میشود؟
آیا شاخصهایی برای سنجش و ارزیابی فرهنگ عمومی و فرهنگ دینی وجود دارد؟
بالاخره جوانان ما متدین هستند یا از دین فاصله گرفتهاند؟ مشکل ارزیابی و سنجش میزان دینداری جوانان در عدم دسترسی به شاخصهای سنجش است.
آیا در میان جوانان ما بحران فرهنگی و بحران هویت وجود دارد یا خیر؟
جواب این سوال در فرآیند برنامهریزی ما خیلی مؤثر است. اگر ندانیم که جوانان ما با بحران هویت روبهرو هستند یا خیر و اگر هستند به چه میزانی است، با چه رویکردی میخواهیم برنامههای فرهنگی را اجرا کنیم، با چه ملاکهایی میتوانیم فرهنگ عمومی را ارزیابی بکنیم؟
سوال دیگر در حوزه فرهنگ عمومی این است که مولفههای فرهنگ عمومی کدامند؟ آیا قانونگرایی و قانونمداری از مولفههای فرهنگ عمومی ما هستند و ما به چه صورتی باید اینها را نهادینه بکنیم؟ آیا با جریمه و فشار میتوان این کار را انجام داد و اگر زمانی مجریان قانون حضور نداشتند آیا خود مردم قانون را رعایت میکنند؟ با برخورد فیزیکی و جریمههای سنگین قانونمداری به وجود نمیآید، ولی با تربیت درست و توجیه منطقی میشود آن را نهادینه کرد. نظم و انضباطی که با جریمه و نظارت به وجود بیاید بلافاصله بعد از حذف نظارت و جریمه از بین میرود. چگونه این مؤلفهها را میتوان نهادینه کرد؟
مبانی نظری برنامهریزیهای فرهنگی ما کدام است؟ یعنی هر مفهومی از فرهنگ استلزامات برنامهای خاص خود را دارد. اگر فرهنگ را به معنی زندگی کردن تعریف کنیم برنامهریزی فرهنگی دامنهای بسیار گسترده و وسیع پیدا میکند و به لحاظ نظری این نوع برنامهریزی تمامی اجزای شیوه زندگی را هم در بر میگیرد و اگر فرهنگ را در سازمانهای تولیدکننده معنا و محصولات آنها در نظر بگیریم حوزه برنامهریزی فقط به کالاهای فرهنگی محدود میشود.
و در نهایت سوال آخر این که دستاوردهای اقدامات و برنامههای فرهنگی چه بوده است؟ بعد از انقلاب تا امروز چه دستاوردهایی از اقدامات و برنامهریزیهای فرهنگیای که شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای فرهنگ عمومی و سایر سازمانها و شوراهای فرهنگی داشتهاند، حاصل شده است؟ این دستاوردها در حوزه فرهنگ و فرهنگ دینی چه بوده است؟ در حوزه باورها و آداب و در حوزه اعتقادات و باورهای دینی چه کار کردهایم؟
چه باید کرد؟
فرهنگ و تغییرات فرهنگی جریان مداومی است که چه برای آن برنامهریزی کنیم و چه نکنیم این جریان به سرعت تحولات و دگرگونیهای جهانی شدن را طی مسیر میکند، اما دولتها (بخصوص در یک نظام عقیدتی) نمیتوانند در جهتدهی به آن بیتوجه باشند. این جهتدهی با برنامهریزی ممکن خواهد بود و نباید این برنامهها دستخوش سلیقه افراد و گروههای سیاسی شود.
با توجه به چشمانداز 20 ساله کشور و برنامه چهارم توسعه بهعنوان برنامه اول در برنامههای دستیابی به اهداف چشمانداز، حوزه فرهنگ نیز پس از آسیبشناسی باید تابع برنامهریزی شود. در این میان مهندسی فرهنگ ابزار کارآمدی برای برنامهریزی و مدیریت فرهنگی میتواند باشد. اما پرواضح است که تنها موضوعاتی قابل مهندسی خواهند بود که مصادیق آن قابل شناسایی و احصاء بوده و به نوعی ملموس شوند.
از اولین گامهای برنامهریزی فرهنگی تدوین شاخصها یا نشانگرهایی است که بتوان بر مبنای آنها وضع موجود را شناسایی کرد و سپس اقدام به طراحی و اتخاذ سازوکارهای لازم برای جهتگیریهای فرهنگی نمود. این شاخصها در حوزه به کارگیری علم (science) در مدیریت فرهنگی جنبه عینی و عملیاتی پیدا میکنند. در فلسفه علم نیز کمیتپذیری و به کارگیری زبان ریاضی و ارقام تردیدناپذیر است. البته نباید به صورت فراگیر این نظر را در حوزه فرهنگ وارد کرد، زیرا همه پدیدهها و رفتارهای فرهنگی قابلیت سنجشپذیری و اندازهگیری ندارند.
در تلاش برای تدوین شاخصهای فرهنگی در طول برنامه سوم توسعه براساس ماده 162 این قانون، وزارت فرهنگ اقدام به طراحی این شاخصها در 3 دسته کلی کرد:
- فکری، بینشی، رفتاری
- مصرف کالاها و خدمات فرهنگی
- نیروی انسانی، فضاها و تجهیزات فرهنگی
در واقع در یک سیستم فرهنگی آن بخش از سیستم (output) که شامل خدمات و کالاهای فرهنگی است، در حوزه سیاستگذاری و برنامهریزی دولتها به طور مستقیم قرار میگیرند، ولی آن بخش از سیستم (outcome) که شامل تغییرات در بینشها، رفتارها و اندیشه افراد و جوامع است به طور غیرمستقیم میتواند در برنامهریزیها دخیل باشد. به این مفهوم که:
اولا اندیشهها و باورها (که حاصل آنها در رفتارها متجلی میشود) فقط از سیستم فرهنگی متاثر نمیشود، ثانیا اندیشهها و باورها میتوانند حاصل مصرف کالاها و خدمات فرهنگی باشند، اما تغییرات در آنها کند و اندازهگیری آنها دشوار است.
از آنجا که ایده مهندسی فرهنگی، به معنی نهادینه کردن فرهنگ در همه ارکان نظام، مشابه همان رویکرد یونسکو در دهه جهانی فرهنگ است که: فرهنگ باید پایه همه اشکال توسعه باشد، نباید و نمیتوان در نگاه به پیامدهای سیستم فرهنگی (تاثیر بر باورها و اندیشهها)، آن را منفصل از تاثیرات دیگر نظامهای کشور (اقتصادی، سیاسی و...) دید. به علاوه توسعه پایدار و متوازن در همه جوانب ممکن نخواهد بود، مگر این که پذیرش عمومی، مشارکت و همراهی مردم آن منطقه (منطقهای که پروژه توسعه در آن اجرا میشود) در جریان تدوین برنامه توسعهای لحاظ شود، یعنی اول باید فرهنگ منطقه پذیرای توسعه شود تا پروژه توسعهای ممکن گردد.
در مجموع نگاه برنامههای توسعه (سوم و چهارم) در حوزه فرهنگ غلط نبوده و در حال حاضر نیز نمیتوان بدون تعیین استاندارد بومی هر منطقه در کشور (با لحاظ نیازهای فرهنگی براساس جمعیت) به اندازهگیری تغییرات فرهنگی، ارزیابی و در نهایت مدیریت فرهنگی اقدام کرد.
از سوی دیگر با توجه به چشمانداز 20 ساله که تأکید دارد ایران باید به مقام اول در توسعه فرهنگی نیز برسد و با توجه به نیاز روزافزون بشر گرفتار توسعه تکنولوژیک و مظاهر آن، به حفظ فرهنگ و هویت خود، باید این مدیریت فرهنگی چنان قدرتمند شود که بتواند در منطقه الگو شود.
حال با توجه به گستره تهاجم محصولات فرهنگی کشورهای دارای قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی برتر در جهان چگونه میتوان با تولید مناسب، کافی و به هنگام محصولات فرهنگی (کالاها و خدمات) به رقابت قدرتمند با این تهاجم پرداخت، و در سطح داخل کشور علاوه بر آن با ایجاد فضاها و تجهیزات کافی و نیروی انسانی متخصص در حوزه فرهنگ به نوعی به مدیریت فرهنگی اقدام کرد که نگران بینشها و رفتارهای نسل فعلی و آینده خود نباشیم؟
مسلما مردم بهعنوان صاحبان و مروجان فرهنگ به نسلهای بعدی بهترین شرکای مدیریت نظام فرهنگی و اجرای برنامههای توسعه فرهنگی میتوانند باشند. البته این بهترین مدل برای هر گونه مهندسی در عرصه فرهنگی است که بر پایه آن دولت حامی، ناظر و سیاستگذار است و مردم مروج و مجری و ادارهکننده، چیزی که روح کلی برنامههای توسعه و مبتنی بر چشمانداز 20 ساله کشور نیز هست.
سرانجام با اجرای مهندسی فرهنگی باید شاهد اتفاقات زیر در حوزه فرهنگی کشور باشیم:
اعتلای معرفت دینی و درونی شدن و ارتقای ارزشهای فرهنگ دینی و ملی و انقلاب اسلامی در همه ابعاد مورد تاکید قرار گیرد.
نهادها و دستگاههای فرهنگی کشور ساماندهی و هماهنگ شود.
تمهیدات لازم به منظور تحکیم مبانی فرهنگ اسلامی و مقابله با تهاجم فرهنگی بیگانه فراهم شود.
مصونیت فرهنگی جامعه بویژه نسل جوان به عنوان جهتگیری اصلی سیاستهای فرهنگی کشور تلقی شده و در این راستا ارتقای ایمان و ارزشهای معنوی و اخلاقی، زمینهساز مناسب برای شکوفایی معرفت و خلاقیتهای علمی، پژوهشی، فرهنگی و هنری مدنظر قرار گیرد.
در جهت شناساندن فرهنگ و ارزشهای والای اسلام، ایران و انقلاب اسلامی به جهانیان تمهیدات لازم فراهم و بر شناخت فرهنگ سایر ملل و بهرهگیری از جنبههای مثبت آنها تاکید شود.
بر حفظ مبانی و ارزشهای دینی و ملی برنامهریزیهای توسعه کشور تاکید شود.
آراستگی سیمای جامعه به مظاهر اسلام و انقلاب اسلامی مورد اهتمام جدی قرار گیرد.
بر تحکیم وحدت و همبستگی ملی ضمن احترام به آداب و رسوم و فرهنگهای محلی تاکید شود.
تمهیدات لازم به منظور شناخت ویژگیها و نیازهای جوانان فراهم شده و برای رشد و پیشرفت آنان زمینههای لازم ایجاد شود.
زمینههای مناسب برای شناسایی، هدایت و حمایت استعدادها و خلاقیتهای انسانی و شکوفا شدن روحیه ابداع و نوآوری در حوزههای مختلف فراهم شود.
فرهنگ مشارکت عمومی با تاکید بر اصل حقوق شهروندی و مسوولیت اجتماعی ارتقاء و گسترش یابد.
زمینههای مناسب برای تقویت بنیه مالی و رونق اقتصاد فرهنگ برنامهریزی شود.
نظام اطلاعرسانی برای استفاده از فناوریهای جدید و چارهاندیشی برای مصون ماندن از آثار منفی آن ساماندهی شود.
زمینههای گسترش فرهنگ استفاده بهینه از منابع عمومی و ثروتهای ملی با تاکید بر فرهنگ کار، وجدانکاری، انضباط اقتصادی و قناعت و صرفهجویی فراهم شود.
سهم دولت کجاست؟
از آنجا که بخش عمدهای از فرهنگ با ارزشها و معنویات مردم سروکار دارد، دولت چه سرمایهگذاریای در حفظ ارزشهای فرهنگی کرده است؟ مقایسه میکنیم با سرمایهگذاریای که در امور مادی و بهداشتی مردم میکند.
دین و ارزشها با روح و جان انسانها سروکار دارد. با وارد شدن یک گوشت مسموم در کشور بلوا به پا میشود.
رسانهها، سازمانها و دستگاهها مشغول این میشوند که این گوشت چند نفر را آلوده کرده است و سرمایهگذاری میکنند برای از بین بردن این گوشت آلوده. ولی آیا برای وارد شدن فکر آلوده که جوانان ما را منحرف میکند، برای مقابله با فرهنگ آلودهای که از طریق ماهوارهها و سایر تجهیزات نوین وارد مملکت میشود دولت چقدر سرمایهگذاری کرده است؟ آیا دغدغههای فرهنگی با مسائل مادی مردم قابل قیاس است یا خیر؟ برای دولت و سازمانهای فرهنگی، مادیات مردم بیشتر اهمیت دارد یا روحیات، اخلاقیات، دین و معنویات مردم؟ کدامیک اولویت دارند؟
دکتر سیدابراهیم ابراهیمی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: