جنایت به خاطر عشق قدیمی

رازگشایی از قتل مردی که قربانی عشق ممنوع دوستش به همسرش شده بود، پرونده‌ای است که این هفته از زبان افسر جنایی روایت کردیم.
رازگشایی از قتل مردی که قربانی عشق ممنوع دوستش به همسرش شده بود، پرونده‌ای است که این هفته از زبان افسر جنایی روایت کردیم.
کد خبر: ۱۵۳۶۸۷۰
 
در شبی پاییزی خسته از یک روز کاری به خانه رسیدم، هنوز ساعتی از حضورم در خانه نگذشته بود که تلفن ویژه قتل زنگ خورد. آن‌سوی خط مأمور کلانتری شهرک غرب بود که پس از سلام گفت: جناب سروان ساعتی قبل مرد جوانی مقابل بیمارستان تیر خورده وحالا بیمارستان مرگش را اعلام کرده ‌است.آدرس را گرفتم وبه سمت محل وقوع جنایت رفتم. به‌ دلیل خلوتی شب خیلی زود به صحنه‌ جنایت رسیدم، مقابل بیمارستان چراغ‌ خودروهای پلیس،  شب تیره را روشن کرده بود.  افسر کلانتری که کنار یک خودرو ایستاده بود، وقتی مرا دید به استقبالم آمد و گفت: جناب سروان راننده خودروی پژو درحال پنچرگیری بود که فردی به سمت او آمده و با شلیک دو گلوله به سرش مرد جوان را کشته است. جنایت مقابل بیمارستان رخ داده بود که سریع او را به داخل بیمارستان بردند اما تلاش پزشکان برای نجات جانش مؤثر واقع نشد. همراه پزشک قانونی به داخل بیمارستان رفتیم تا جسد را معاینه کند و از افسر کلانتری خواستم فیلم دوربین‌های مداربسته اطراف را پیدا کند تا آن را بررسی کنیم. ‌ پزشک قانونی پس‌از معاینه جسد مرد جوان اعلام کرد که دو گلوله به سر مرد جوان اصابت کرده و درهمان لحظه اولیه جانش را از دست داده است. افسر کلانتری آمد و گفت دوربین مداربسته یکی از مغازه‌ها و بیمارستان لحظه جنایت را ثبت کرده ‌است، از او خواستم تا وقتی فیلم را بررسی می‌کنم اطلاعات مقتول را از طریق شماره پلاک خودرویش دریافت کند. ‌ افسر کلانتری گفت همان ابتدا شماره پلاک را استعلام کردم و متعلق به مرد ۳۴ ساله‌ای به‌نام محمدرضا، یعنی مقتول است. با کشف هویت خواستم خانواده‌اش را در جریان قرار دهند. ‌‌در فیلم لحظه‌ جنایت مشخص شد مرد جوانی که کلاه بر سر دارد و ماسک زده است هنگامی ‌که مقتول مشغول پنچرگیری خودرو بوده به او نزدیک شده و با شلیک دو گلوله به سر خیلی سریع از محل جنایت متواری می‌شود.  شناسایی خانواده محمدرضا از آنها خواستم فردا برای تحقیقات به اداره ویژه قتل بیایند و با پایان بررسی صحنه جنایت به سمت خانه رفتم. صبح روز بعد همسر مقتول درحالی‌که گریه می‌کرد مقابلم نشست و گفت: من و محمدرضا چند سال قبل با هم ازدواج کردیم اما به‌دلیل اخلاق بدش از هم جدا شدیم و پس‌از مدتی بار دیگر رجوع کردیم و زندگی مشترک‌مان ادامه یافت.  می‌دانستم که نگاه همسرش می‌خواهد چیزی را به من بگوید اما گویی از شلوغی اتاق نگران است. از پدر و مادر مقتول که به‌شدت گریه می‌کردند خواستم دقایقی اتاق را ترک کنند. وقتی با همسر مقتول تنها شدم از او خواستم هر آن‌چه می‌داند را بگوید که او گفت: نمی‌دانم چه کسی همسرم را به قتل رسانده است اما پس‌از این‌که از یکدیگر جدا شدیم دوست همسرم به‌نام حامد به من ابراز علاقه کرد و ارتباطی بین ما شکل گرفت. او به دنبالم می‌آمد و با هم به گشت‌وگذار می‌رفتیم. مرد جوان می‌خواست با من ازدواج کند اما وقتی دوباره به محمدرضا رجوع کردم به اوگفتم که بهتر است ارتباط‌مان پایان یابد. این چنین ارتباط‌مان برای همیشه تمام شد.همین سرنخ کافی بود تا ‌دنبال عامل جنایت بگردیم. وقتی ارتباطات تلفن همراه همسر مقتول را بررسی کردم، صحت حرف‌هایش تأیید و مشخص شد چند سالی است که هیچ ارتباطی با مرد جوان ندارد.با شناسایی هویت حامد تحقیقات را برای دستگیری او آغاز کردیم. 
وقتی دستگیر شد برای بازجویی مقابلم نشست و با اعتراف به قتل دوستش، و گفت: هشت سال قبل در یک گروه اینترنتی با محمدرضا آشنا شدم و رفت‌وآمد ما شکل گرفت. در این رفت‌وآمدها به همسرش علاقه‌مند شدم. وقتی جدا شدند، دوستی من با همسرش آغاز شد اما پس‌از مدتی لیلا ادعا کرد می‌خواهد دوباره با محمدرضا ازدواج کند. می‌دانستم محمدرضا آدم بداخلاقی است. وقتی آنها ازدواج کردند ارتباطم را با لیلا کاملا قطع کردم. یک روز می‌خواستم با محمدرضا صحبت کنم تا از همسرش جدا شود و من با لیلا ازدواج کنم. طبق نقشه قبلی لاستیک خودرویش را مقابل بیمارستان پنچر کردم و وقتی او مشغول پنچرگیری شد، با تغییر نقشه‌ام با اسلحه سراغش رفتم و دو تیر به سمت سرش شلیک کردم. بعد هم سوار خودروی دوستم شدم و از محل فرار کردیم. اسلحه را داخل کانال آبی در بزر‌گراه انداختم و از دوستم خواستم هر آن‌چه را دیده است فراموش کند. ‌همدست قاتل هم شناسایی و دستگیر شد و در بازجویی‌ها با تأیید حرف‌های حامد ادعا کرد‌: آن روز حامد به من گفت بیرون برویم و من نمی‌دانستم چه نیت شومی دارد. وقتی مقابل بیمارستان رسیدیم، کلاه و ماسک گذاشت و سراغ راننده پژو رفت و به سرش شلیک کرد. سریع داخل خودرو نشست و از من خواست هر آنه را که دیده‌ام، کتمان کنم.من فقط از سر ترسم موضوع قتل را مخفی کردم و هیچ نقشی در ارتکاب یا حتی حمل‌ونقل قاتل نداشتم. ‌ با اعترافات هر دو نفر پرونده را تکمیل کردم و از اداره مخابرات خواستم اطلاعات تلفن همراه قاتل و مقتول را در اختیارم قرار دهند که مشخص شد آنها در لحظه‌ جنایت در یک نقطه آنتن‌دهی مشترک داشتند. با به دست آمدن این ادله، پرونده را بسته و در اختیار بازپرس ویژه قتل قرار دادم. 
newsQrCode
برچسب ها: قتل
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها