نور و بلور

در طول تاریخ بر سر چیزهای زیادی دعوا و جنگ شده است‌؛ از حقابه‌ دو روستا گرفته تا مرز بین دو کشور. بعضی از این جنگ‌ها نتیجه داده و کسی فاتح بوده و برخی هم در دار روزگار محو شده‌اند. اما یک چیز همیشه محل بحث و تاریخ‌ساز بوده است. این‌که زنان کجای جامعه ایستاده‌اند و اصلا چطور می‌شود آنها را تعریف کرد. روش‌های مختلفی هم برای حل این مساله وجود داشته ولی هرگز امکان نادیده گرفتن این انسان ظریف قدرتمند با تاثیر فزاینده‌اش در رمز و راز تحولات جهان داشته وجود نداشته است.
در طول تاریخ بر سر چیزهای زیادی دعوا و جنگ شده است‌؛ از حقابه‌ دو روستا گرفته تا مرز بین دو کشور. بعضی از این جنگ‌ها نتیجه داده و کسی فاتح بوده و برخی هم در دار روزگار محو شده‌اند. اما یک چیز همیشه محل بحث و تاریخ‌ساز بوده است. این‌که زنان کجای جامعه ایستاده‌اند و اصلا چطور می‌شود آنها را تعریف کرد. روش‌های مختلفی هم برای حل این مساله وجود داشته ولی هرگز امکان نادیده گرفتن این انسان ظریف قدرتمند با تاثیر فزاینده‌اش در رمز و راز تحولات جهان داشته وجود نداشته است.
کد خبر: ۱۵۳۲۹۲۸
نویسنده فاطمه علیپور و مریم رضایی - نوجوانه
 
اشاره 
در مورد حقوق زن، اولین حقی که برای زن باید در نظر گرفت، مساله‌ عدالت در رفتار اجتماعی و رفتار خانوادگی است. عدالت در جامعه، عدالت در خانه. این اولین حق زنان است؛ این باید تأمین بشود؛ این را همه موظفند تأمین کنند. 
دولت‌ها و حکومت‌ها، خود آحاد هم همین‌جور. حفظ امنیت و حرمت و کرامت زن، جزو حقوق زن است. بایستی کرامت زن محفوظ بماند. این منطق سرمایه‌داری خبیث، کرامت زن را از بین می‌برد و پایمال می‌کند. در اسلام، کرامت زن و احترام به زن یکی از اصلی‌ترین عناصر است. پیغمبر طبق روایت فرمود: «اَلمَراَه رَیحانَة وَ لَیسَت بِقَهرَمانَه». بارها این حدیث را خوانده‌ام و عمدا مایلم گفته شود.
 «قهرمان» به کسی می‌گویند که کارگزار یک کاری است. فرض کنید یک نفر بوستانی دارد، باغی دارد و تجارتی دارد. به آن‌که کارها را جور می‌کند و زحمات را بر دوش می‌کشد در عربی می‌گویند «قهرمانه». پیغمبر می‌فرماید: «اَلمَراَةُ رَیحانَة». ‌ریحانه‌ یعنی گل. 
زن در خانه گل است. «وَ لَیسَت بِقَهرَمانَه» کارگزارِ خانه نیست که بگویید چرا این کار را نکردی، چرا آن کار را نکردی یا چرا خانه تمیز نیست. رَیحانَه گل است. از گل باید مراقبت کرد، او هم شما را از رنگ خود، از بوی خود، از خواص خود برخوردار خواهد کرد. اسلام به زن اینجوری نگاه می‌کند.
امروز در بسیاری از کشورهای غربی دستمزد زنان از مردان در یک کار واحد کمتر است. امروز اینجور است. این بی‌عدالتی محض است. مساله‌ ارزش‌گذاریِ برابر با مردان برای کاری که انجام می‌دهند‌‌ (دستمزد) برابری امتیازات حکومتی با مردان مثل حق بیمه برای زنان شاغل، بیمه‌ زنان سرپرست خانواده، مرخصی‌های ویژه‌ زنان و ده‌ها مساله‌ دیگر باید رعایت شود. این در جامعه.
اما در خانه، مهم‌ترین حقی که بانوی خانه و زن خانه دارد ‌محبت‌ است. روایت است مردها به زن‌های‌شان بگویند من تو را دوست دارم. یعنی تصریح کنند. 
حالا فرهنگ منحط غربی پر است از موارد خشونت مردان بر زنان!
مدیریت خانه‌داری، رئیس خانه، مدیر خانه، زنان و بانوان خانه‌اند. کمک شوهر به زحمات ناشی از عوارض فرزند‌آوری. 
عدم تحمیل کارهای خانه به زن و قدردانی از این که با وجود درآمدهای ناکافی خانه را می‌چرخانند. 
ماها کمتر به این نکته توجه می‌کنیم. ملاحظه کنید مرد مثلا درآمد اداری ثابت دارد، اجناس گران می‌شود اما خانه می‌چرخد و سر ظهر غذا حاضر است. چه کسی این کار را می‌کند؟ کدام هنرمندی است که خانه را می‌چرخاند؟ حق دیگر باز گذاشتن وسایل ترقی و پیشرفت مثل تحصیل علم، بعضی مشاغل زنانه و امثال اینهاست.

آب گل‌آلود و نمایش زن! 
«زن و زنانگی‌» این دقیقا همان مفهومی است که نزدیک نیم قرن است آدم‌ها دارند بابت معنا،‌ مصادیق و زمینه‌‌ بروز و ظهورش دعوا می‌کنن. و خب در جاهای مهمی از عالم هم نظریه‌پردازان و منتقدان‌شان به یک نقطه‌ مشترک نرسیده‌اند. بعضی‌ها زنان را نشانه‌ ضعف و کمبود می‌دانند و معتقدند باید حتما یک مرد کامل برای‌شان تصمیم بگیرد و در مجموع در هیچ جا نقشی ندارند، برخی هم آنها را وسیله‌ خوبی برای تبلیغات می‌دانند. اصولا معتقدند اگر شرکتی می‌خواهد موفق شود باید حتما خانمی را به نمایش بگذارد یا او را خارج از الگوریتم جامعه نشان دهد تا عموم مردم به مسیری که آنها می‌خواهند جلب شوند.  خب هیچ کدام هم به خودشان زحمت این را نمی‌دهند که معنا و تفسیر واضحی از آنچه بر سر آن بحث دارند ارائه دهند و این دعوا مدت‌هاست شبیه روز اولش باقی‌مانده. مثل یک آب گل‌آلود که از آن ماهی می‌گیرند و در موقعیت‌های مهم و زمان‌هایی که واقعا به زنی ظلم می‌شود سکوت می‌کنند و در زمان‌هایی که برای‌شان صرف می‌کند آن را دستمایه رسیدن به خواسته‌های‌شان می‌دانند. در هر دو نگاه که از سرزمین‌های مدرن و پولدار دنیا می‌آید زنان ابزارند و هویت و تعریفی ندارند. آنها نه به‌عنوان یک انسان بلکه فقط به‌عنوان یک ‌جنسیت‌ در جهان وجود دارند و تمام آنچه می‌توانند انجام دهند در همین خلاصه می‌شود. خب احتمالا همه‌ آنچه خیال می‌کنیم برای پیدا کردن تعریف خودمان در دست داریم همین نگاه کوچک ساده است که نه ارزشی به ما و خواسته‌های‌مان می‌دهد و نه ما را واقعا مهم می‌داند. ما برای هر دو گروهی که بیشتر از همه سر و صدا می‌کنند چیزی جز عناصر ثانویه‌ جامعه نیستیم.
در نهایت و بعد از تمام بحث‌های‌شان ما جنس دومیم و در مسابقه‌ای نابرابر و پیش از شروع به خواسته‌های‌شان بی‌آن‌که بخواهیم، باخته‌ایم. ما در نگاه آنها با همه‌ سواد و فرضیه‌های‌شان از نقطه‌ آغاز پیدایش، تصمیم‌گیرنده، مهم، باهوش و لایق احترام نبوده‌ایم.  ما از روز نخست در ذهن آنها نقش فرعی بوده‌ایم و اصل دعوای‌شان هم در هر دو گروه برای تصاحب قدرت ذاتی ماست.

مادر؛ روشن و روشنگر
وقتی داشت از پایان‌نامه اش دفاع می‌کرد، ذوقم پنهان نمی‌شد از لابه‌لای انگشتانم که صورتم را پوشانده‌ بودند بیرون می‌زد.برای خیلی‌ها عجیب بنظر می‌رسید که من و مادربزرگم قرار بود باهم فارغ‌التحصیل شویم؛ اما آنچه برای من عجیب‌تر جلوه می‌کرد چرایی و چگونگی مسیرش بود.
همیشه تعریف می‌کرد وقتی نوجوان بود و درس می‌خواند، معدل بالایی داشت، آن‌قدر که معلم‌ها به آینده‌اش دل بسته بودند اما به رسم آن دوران پدر و برادرش ازدواج را در اولویت دیدند و اجازه ندادند بیش از آن درس بخواند.
او هم مانند تمام زنان با استعداد دیگر که در اوج جوانی به ازدواج روی آورده بودند از نقش یک دختر عاشق علم و تحصیل، وارد نقش یک همسر و سپس یک مادر شد و تمام عشقش را به خانواده‌اش اختصاص داد. علی‌رغم تمام موافقت‌های پدربزرگم با درس خواندن و ادامه‌ تحصیل که ماندن در خانه و مادری کردن را انتخاب کرد، تا یادبگیرند سقف آرزوهای‌شان را بلند بسازند، نگران آوار شدنش نباشند تا جمع خانواده به تسبیح پاره شده‌ای شبیه نشود. او تمام تلاشش را برای مادر، همسر و در نهایت دختر خوب بودن کرد و بدل به  نوری شد در تاریکی مطلق. و اتقاقا تلاش‌هایش ثمر هم داد. شده بود نقطه‌ اشتراک اهالی خانه برای موفقیت تک‌تک‌شان تلاش کرد و از نتیجه‌‌گرفتن‌شان سرکیف آمد.
 برای همسرش همدم و تکیه‌گاه بود و برای فرزندانش پناه و برای ما نوه‌ها، رفیق و مشاور. و این روزها با گذشت سال‌ها و افزوده شدن ده‌ها نقش دیگر‌‌ تصمیم گرفته بود آن رویای خاک‌گرفته‌ جوانی‌اش را زندگی کند! ...
«نشد»ِ دیروز را تبدیل کند به «شاید هنوز بشود» امروز. و حقیقتا امید، چیز عجیبی است؛ در دل بعضی زن‌ها، از هیچ، چیزی می‌سازد دست‌نیافتنی. وقتی دفاعش تمام شد،برق چشم‌هایش فقط از شادی نبود. چیزی شبیه پیروزی بود؛ پیروزی زنی که نگذاشت نقش‌ها او را بسازند، خودش آنها را ساخته و خشت خشت زندگی‌اش را با دست و دل خودش بنا کرده. یک زن، یک مادر و از همه مهم‌تر یک انسان آزاد و رها که می‌داند اگر حواسش پرت شود، همه‌ آنچه که ساخته در این روزگار عجیب زود مخروبه می‌شود.

ربوبیت خدا
زایش؛ بخشی از فرآیند آغاز حیات کسی یا چیزی بودن و میل دائمی به خلق کردن. احتمالا اینها بزرگ‌ترین صفاتی‌ است که زنان را از باقی مخلوقات متمایز می‌کند. این‌که ما همیشه باید در حرکت باشیم و رکود روح‌مان را خاموش می‌سازد مهم‌ترین اصلی‌ است که ما را شریک تربیتی خدا می‌کند. و زنانگی همان خُلقی‌ است که باعث می‌شود با تمام فراز و فرودهایش به جهان اطراف رنگ بپاشیم. همین خٌلقِ ناشناخته‌ رنگی‌ است که ما را در جایگاه درست‌مان نگاه می‌دارد و مرزهای‌مان را مشخص می‌کند. همین رگه‌ خاص خلقت وجودمان است که ما را تعیین‌کننده‌ روابط و تنظیم‌کننده‌ سلامت جامعه می‌سازد. درست همین بخش است که طبق آیات کتاب نور ما را موظف می‌سازد به تکبر و حضور غرورمند در جامعه. و همین روح نو زاینده‌ است که به سفارش پیرِ راه باید پرورش یابد و الگوی درستش را به نمایش بگذارد تا همه‌مان یادبگیریم و سرزمین‌های‌مان را آباد کنیم.
زنانگی همان بخشی‌ است که مدت‌هاست سرکوب می‌شود و در بخش‌های غلط تاریخ خرج مسیرهای اشتباه.
و آدم‌ها یادشان می‌رود همین ویژگی خاص است که مجابمان می‌کند مادر شویم، کار کنیم، برای ایجاد عدالت در خانواده و جامعه تلاش کنیم، در موقعیت‌های سیاسی نقش داشته باشیم و در رج به رج تاریخ حضور پیدا کنیم.
همین بخش است که نسل به نسل مادران و زنان جامعه را می‌سازد و ملتی را رشد می‌دهد.
همین روح است که جوان و نوجوان را قانع به زیستن و تجربه و لمس حقایق می‌کند.
زنانگی همان روحی‌ است که خانه‌ای را آباد می‌سازد و خانواده‌ای را منسجم نگه ‌می‌دارد.

همه چیز از او شروع شد
همه چیز از او (سلام الله علیها) شروع شد.
ما زنده به گور شدن را به چشم دیدیم، ناراحتی پدران‌مان پس از تولدمان را به چشم‌ دیدیم، ما ابزار بودن را تجربه کردیم، بی ارزش بودن را حس کردیم، اختیار خود و آینده خود را نداشتن را بارها زندگی کردیم...تا روزی که زهرا(س) دیده گشود و پا در این جهان گذاشت...
دیدیم که می‌شود دختر بود و تاج سر پدر. دیدیم که می‌شود زن بود و ارزشمند.  دیدیم که می‌شود درس‌خواند، می‌شود الگو شد، می‌شود زن بود و بدون زور و اجبار ازدواج کرد، می‌شود زن بود و تاریخ ساخت، می‌شود زن بود و با خطبه‌های قرّا، لرزه به تن دشمنان انداخت، می‌شود زن بود و کمر فاتح خیبر را در فراغ خم کرد، می‌شود زن بود فرزندانی تربیت کرد که یکی از نواده‌گانش سال‌هاست جهانی را چشم انتظار گذاشته...
آری، می‌شود زن بود، می‌شود زهرا‌(س) شد! سرور زنان عالم. همانی که با تولدش نور چشم آسمان‌ها و زمین شد.
در آن زمان و شاید حتی قبلتر، زن موجودی درجه دوم به حساب می‌آمد، بدون حق اظهار نظر و حتی اظهار وجود! 
طبق آیات قرآن و سخنان بزرگان، همه جا مرد و زن در کنارهم آمده‌اند و نباید تبعیضی صورت بگیرد. 
زن هم مانند مرد، نیمی از تأثیر حیات بشریت را بر عهده دارد. 
با این حال، کافی بود کسی نام زهرا(س) را بشنود تا بفهمد زن، موجودی برای پنهان‌کردن نیست. الگویی که نشان داد می‌توان زن بود و مکتبی برای تربیت آینده‌سازان، ستون اندیشه و مطالبه‌گری.
ارزش زن، در «ناتوان نگاه‌داشتنش» نیست؛ در توانمند دیدن اوست.
جامعه باید بفهمد که زنان اگر قرار است نقش‌های بزرگی مثل مادر، معلم، همسر، سیاستمدار و امثال اینها را برعهده بگیرد، باید فرصت رشد داشته باشد. این‌ رشد نه تنها تهدیدی برای جامعه و نقش زن نخواهد بود بلکه باعث بهبود هم خواهد شد...
این سخن از آن یک جوان امروز است، یک زن، یک دختر، یک مادر آینده؛ امروز بعضی‌ها هنوز نام «قانون» یا «محدودیت» که می‌آید، فقط وجه منفی آن را می‌بینند؛ اما واقعیت این است که بخش زیادی از این چارچوب‌ها، همان دیوارهایی هستند که نبودشان زنان را آسیب‌پذیر می‌کند، چه در گذشته و چه در زمان حال! 
تفاوت امروزمان با گذشته این است که زنان، دیگر پشت این دیوارها پنهان نیستند و مورد سوءاستفاده قرار نمی‌گیرند، بلکه روی آن ایستاده‌اند و به آینده می‌نگرند.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها