در چنین فضایی، پیامبر نه با جنگ و زور، بلکه با تربیت، گفتوگو و ساختن الگوهای تازه از زندگی اجتماعی، بنای تمدنی نو را آغاز کرد؛ تمدنی که زیرساخت اصلی آن، انسانِ متحول بود. پیامبر، پیش از آنکه ساختار سیاسی مدینه را سامان دهد سراغ «ساختار ذهنی و اخلاقی» مردم رفت. او در جهانی که نزاع، افتخار و خونخواهی ابزار افتخار بود، فرهنگ گفتوگو و مصالحه را زنده کرد. قبیلهمحوری که قرنها بر روان جمعی مردم سایه انداخته بود، با تأکید بر برادری ایمانی و کرامت انسانی فرو ریخت. در جامعهای که دختران بیگناه زندهبهگور میشدند، پیامبر زن را نهتنها از حاشیه بیرون آورد، بلکه به رکن مهم خانواده و جامعه تبدیل کرد؛ تغییراتی که نه با اجبار، بلکه با روشنگری و اصلاح نگرشها شکل گرفت. تمدن نبوی بر آن استوار بود که اخلاق در متن سیاست قرار گیرد. ایشان سیاست را از رقابت برای قدرت به عرصهای برای خدمت به مردم تبدیل کرد. در مدینه، عدالت و همدلی پیوند خوردند؛ علم از انحصارِ گروهی خاص خارج شد و آموزش به وظیفهای عمومی تبدیل شد؛ و ایمان از دایره فردیت به میدان مسئولیت اجتماعی ورود پیدا کرد. پیامبر جامعهای ساخت که در آن، مسجد فقط محل عبادت نبود که مدرسه، مرکز مشورت، پایگاه مدیریت بحران و بستر همبستگی اجتماعی بود. در حوزه اقتصادی نیز، پیامبر بهگونهای عمل کرد که آثار آن تا قرنها باقی ماند. با مبارزه با اسراف، تجملگرایی و شهرتطلبی، الگوی تازهای از زندگی سالم و پاکیزه را رواج داد. او «نقطه تعادل» میان نیازهای مادی و معنوی را برقرار کرد تا جامعه نه در دام مصرفزدگی بیفتد و نه به ریاضت کور تن دهد. پیامبر همزمان که مردم را به تولید، کار و عمران تشویق میکرد، آنان را از فرو رفتن در تجملی که شکاف طبقاتی ایجاد میکند برحذر میداشت. این نگاه تعادلی، بعدها زیربنای شکلگیری اقتصادی شد که در آن نه انباشت ثروت ارزش بود و نه فقر فضیلت؛ بلکه عدالت، گردش سالم ثروت و مراقبت از محرومان معیار اصلی به شمار میآمد. از دل همین اندیشه بود که نهادهای اجتماعی مانند «وقف» شکل گرفت؛ نهادی که بهتدریج موتورمحرک رفاه عمومی، حمایت از نیازمندان و تقویت همبستگی اجتماعی شد. شهرهای خسته از فقر، در سایه همین اصلاحات اقتصادی و اجتماعی، دوباره رونق گرفتند و به کانونهای فرهنگ و معرفت تبدیل شدند. جامعهای که روزگاری اسیر چادرنشینی و پراکندگی بود، اکنون بهواسطه قرآن و رهبری پیامبر، به نظمی شهری، قانونمند و متمدن دست یافت. انسانی که در مکتب پیامبر تربیت شد، انسانی بود که هم نماز میخواند و هم زمین را آباد میکرد؛ هم پایبند معنویت بود و هم دغدغه عدالت داشت؛ هم مراقب فردیت خویش بود و هم مسئولیت اجتماعی خود را جدی میگرفت. این پیوند میان ایمان، اخلاق و عمران، راز ماندگاری تمدن نبوی است؛ تمدنی که نه بر سنگ و کاخ، بلکه بر جان انسانهایی بنا شد که فهمیدند ایمان بدون مسئولیت اجتماعی، ناقص است. فرهنگی که پیامبر بنا کرد، فرهنگِ رهایی، رشد و کرامت بود. تمدنی که او پایه گذاشت، تمدن عدالت و انساندوستی بود؛ و امروز، با گذشت قرنها، هر جامعهای که به اندازهای هرچند اندک به معیارهای نبوی نزدیک شود، طعم پیشرفت، آرامش، مهر و برابری را بیشتر احساس میکند. آنچه پیامبر ساخت، تنها یک دوره تاریخی نبود؛ الگویی بود برای همیشه تاریخ.