این هنرمند جوان در این سالها از محضر اساتیدی چون علی بحرینی و حسن روحالامین بهره گرفته و نقاشی را به شکل جدی و متمرکز دنبال کرده است. با او درباره شکلگیری این اثر به گفتوگو نشستهایم.

آثاری که با موضوعات تاریخی ارائه میشوند عمدتا به طور ناخودآگاه شکل و شمایل مناسبتی میگیرند. بهعنوان مثال تابلوی «وداع آخر» در سالروز شهادت حضرت زهرا(س) رونمایی و بعد از پایان این مناسبت، دوباره به گنجینه حوزه هنری منتقل شد تا در مناسبت دیگری در معرض دید قرار بگیرد. بهنظر شما چطور میتوان از محدود شدن آثاری از این دست به یک برهه زمانی جلوگیری کرد؟
آثاری که در این زمره خلق میشوند باید علاوه بر داشتن قدرت اجرایی از سوی هنرمند، ظرفیت و گنجایش مخاطب را هم درنظربگیرند.مهمترین نکته دراین ارتباط، بهکارگیری مؤلفه تازگی است که درتکنیک ومفهوم بهدست میآیدوباعث میشود آن اثر به یک بازه زمانی خاصی محدود نماند. اساسا موضوعات آیینی درقالبهای هنری باید بهدور از تکرار ارائه شوند تا برای مخاطب حرف تازهای داشته باشند. ازسوی دیگرهنرمند باید به شیوهای کارکند که در عین پایبندی به چارچوبهای هنری و فنی، مخاطبان خاص و آن گروه ازمخاطبانی را که کمتر ذهنیتی نسبت به این مفاهیم دارند جلب کند. بیتردید اگر اندیشه و تفکر در پس یک اثر هنری باشد نمیتوان برای آن تاریخ مصرف در نظر گرفت. بهترین مثال در این زمینه تابلوی «عصر عاشورا»ی استاد محمود فرشچیان است. باوجود آنکه سالها از عمر خلق آن میگذرد ولی این کار همچنان در محافل مختلف هنری مورد بررسی و واکاوی قرار میگیرد. دلیلش این است که ایشان از زاویه تازهای به واقعه کربلا و شهادت سیدالشهدا(ع) نگاه کردندوهمین مسأله موجب شد اثری خلق شود که برای مخاطبانی ازنسلهای مختلف تازگی داشته باشد.اصولاخاصیت اثرهنری ماندگار این است که بتوان بدون درنظرگرفتن زمان ومکانمشخصی به آن رجوع کرد.
اصولا برای خلق چنین مضامینی سهم تخیل هنرمند و مستندات تاریخی باید به چه اندازه باشد؟
طبعا بخش اعظمی از شکلگیری یک اثر هنری مرهون تخیل هنرمند است.چون اگر تخیل نباشد آن اثر ازروح هنری خالی میشود.معتقدم هنرمند علاوه برتسلطی که به ساختارهای هنری داردباید ازتخیل قوی همبرخوردارباشد.یکیاز دشواریهای کار در حوزه هنر آیینی این است که هنرمند باید تخیل خود راکنترل کند.چون درمواجهه با موضوعات تاریخی نمیتوان صددرصد از عنصر خیال بهره گرفت و هنرمند نمیتواند هرچه را که دوست دارد، وارد کار کند. از این رو هنرمند برای خلق یک اثر آیینی ناگزیر است پیش از شروع کار، درباره آن واقعه تاریخی مطالعه داشته باشد.
این مسأله درباره کار خود شما به چه شکل بوده است؟
در جریان خلق این اثر دهها اتود زدم و آنها را با اساتیدم در میان گذاشتم. آنها هم بهلحاظ هنری و موضوعی، ایدههایی را برای بهتر شدن کار مطرح کردند. در عین حال تلاشم بر این بود تا ضمن پرداختن به یک واقعه تاریخی و بهکارگیری المانهای هنری، این واقعه تاریخی مورد تحریف و دستکاری قرار نگیرد. درمجموع برای خلق چنین آثاری، مطالعه تاریخ و بهرهگیری از عنصر تخیل باید دوشادوش یکدیگر حرکت کنند. همانطور که درتابلوی«عصرعاشورا» به این شکل بوده واگر این اثر وآثاری از این دست امروز جزوماندگارترین آثار هنرآیینی مابهشمارمیروند،بهدلیل وجود همین مؤلفههاست.
از دید خودتان مهمترین ویژگی این نقاشی چیست؟
البته این سئوال را باید مخاطبان پاسخ دهند. بهطور کلی آنچه برای من در ارائه این اثر اهمیت داشته، آن بوده که بتوانم از زاویه تازهتری به این واقعه تاریخی نگاه کرده و در عین حال از تکرار دوری کنم تا اثر برای مخاطب جذابیت داشته باشد.
با این اوصاف بهنظر شما چقدر میتوان بهوسیله هنر و با دستمایه قرار دادن موضوعات تاریخی که قرنها از عمرشان میگذرد، در دنیای امروز برای مخاطب حرفهای تازهای ارائه کرد؟
بیتردید هنرمند خلق میکند تا حرف تازهای را به مخاطبان برساند، وگرنه تکرار مکررات نه برای هنرمند سودی دارد و نه دریچه تازهای را بهروی مخاطب باز میکند. بهشخصه اگر احساس کنم در روند کاریام به تکرار افتادهام، برای مدتی آن را کنار میگذارم. همانطور که گفتم برای ارائه تابلوی «وداع آخر» دهها اتود زدم تا بتوانم به نتیجه دلخواه برسم. در این آزمون و خطاها هر وقت احساس کردم کار بهلحاظ فرم، ترکیببندی و حتی درونمایه تکراری شده آن را کنار میگذاشتم، چون میخواستم نگاه جدیدی نسبت به این واقعه تاریخی داشته باشم.
با توجه به آنکه «وداع آخر» اثری استعاری است، مخاطب امروز چقدر میتواند با تماشای این اثر به نمادهای بهکار برده شده در آن پی ببرد؟
برای خود من در دوران دانشجویی اینطور بود که وقتی به کپی کردن از آثاری مثل «مسیح در بیابان» اثر کرامسکوی یا «توماس شکاک» کاراواجو میپرداختم، پیش از هر چیز ترغیب میشدم داستان خلق این آثار را بدانم. در نتیجه به متون مختلف مراجعه میکردم تا بدانم نقاشی مورد نظر براساس کدام واقعه تاریخی شکل گرفته. امروز که در این مسیر قدم گذاشته و با الهام از موضوع تشییع پیکر حضرت فاطمه زهرا(س) به خلق اثر پرداختهام. سعی کردهام از المانهایی بهره بگیرم که نزدیک به این موضوع باشد و مخاطب با تماشای این اثر کنجکاو شود و به مطالعه بیشتر در این باره بپردازد. میخواهم بگویم گاهی المانهایی در یک اثر هنری وجود دارد که مخاطب با دیدن آنها بلافاصله متوجه موضوع میشود. در تابلوی «عصر عاشورا» تقریبا تمام مخاطبان با دیدن اسب در این اثر متوجه میشوند که هنرمند به اسب امام حسین (ذوالجناح) اشاره دارد ولی شاید دو کبوتر زخمی پایین تابلو برای عدهای قابل درک نباشد، در صورتی که هنرمند از کبوتر بهعنوان نماد استفاده کرده تا مفهوم کار خود را به شکل غیرمستقیم و در عین حال حسی به مخاطب منتقل کند.