باورها فروریخت
اما دو روانشناس، ونسا لوبو و کارن آدولف، با مرور تعداد زیادی از مطالعات، نشان دادهاند که این باورها دقیق نیست و شواهد قویای برای رد فرض «ترسهای فطری» وجود دارد. آنها توضیح دادند که بخش بزرگی از این فرضیات نتیجه استدلالهای اغواکننده اما سادهسازیشده روانشناسی تکاملی است؛ اینکه چون خطر وجود دارد، پس مغز ما باید به شکل درونی از آن بترسد اما دادههای واقعی چیز دیگری را نشان میدهد.
ترس از مار و عنکبوت
باور رایج این است که انسانها ذاتا از مار میترسند، زیرا آنها تاریخی طولانی از خطرآفرینی داشتهاند. اما مطالعات نشان میدهد کودکان خردسال نهتنها از مار نمیترسند، بلکه اغلب به آنها علاقه نشان میدهند.کودکان ۱۸ تا ۳۶ماهه در بازی آزاد، وقت بیشتری را با حیوانات زنده میگذرانند تا با اسباببازی. کودکان همانطور که مشتاقانه به ماهی یا همستر نگاه میکنند، برای مشاهده مار نیز تمایل نشان میدهند. حتی بینی خود را به شیشه قفس میچسبانند و این حیوانات را با کنجکاوی تماشا میکنند. این رفتار بیشتر نشانه کاوشگری است تا ترس.
ترس از ارتفاع
مطالعات کلاسیک «صخره بینایی» همیشه بهعنوان شواهدی برای ترس ذاتی نوزادان از ارتفاع مورد استناد قرار میگرفتند اما بررسی دقیقتر نشان میدهد که نوزادان وقتی به لبه یک ارتفاع یا شکاف میرسند، معمولا روی لبه مینشینند، سر و دست خود را روی آن تکان میدهند، یا با پاها لبه را آزمایش کرده و محیط را کاملا بررسی میکنند.
این رفتارها بیشتر شبیه احتیاط و کنجکاوی است، نه وحشت.نوزادان درواقع درحال یادگیری این نکته هستندکه «چه چیزی امن است و چه چیزی خطرناک».بنابراین بهجای ترس فطری، آنها در حال ارزیابی محیط و جمعآوری اطلاعات هستند.
غریبههای ترسناک
اگرچه برخی نوزادان هنگام مواجهه با غریبهها، اضطراب یا ناراحتی نشان میدهند اما این واکنش عمومی و همگانی نیست. فقط بخش کوچکی از نوزادان چهره ناراحت، گریه یا واکنشهای جسمانی مشخصی نشان میدهند. این یافته نشان میدهد که واکنش به غریبهها به عوامل زمینهای، تجربه و ویژگیهای فردی نوزاد بستگی دارد، نه یک ترس ذاتی و از پیش برنامهریزیشده.
صدای بلند ترسناک است؟
برخلاف باور عمومی، روانشناسان بر این باور نیستند که انسانها بهطور مادرزادی از صداهای بلند هراس دارند. ریشه این اشتباه در آن است که برخی افراد، «واکنش شنیداری» (پاسخ غیرارادی بدن به صدای ناگهانی) را با ترس یکسان پنداشتهاند.درحالیکه واکنش متمایز از ترس است: واکنش، عملی خودکار و غیرقابلکنترل محسوب میشود اما ترس یک پاسخ احساسی و شناختی پیچیده است که قابلیت یادگیری و تغییر را دارد.
آیا میتوان «ترس» را در نوزاد سنجید؟
لوبو و آدولف میگویند مشکل اساسی این است که ما حتی تعریف واحدی از ترس نداریم، اما بااینحال انتظار داریم احساسات نوزادان را بسنجیم! پژوهشگران معمولا با دو فرض کلیدی روبهرو هستند: اول اینکه موقعیت طراحیشده را ذاتا برای نوزاد ترسناک میدانند و دوم این که رفتار یا واکنش جسمانی نوزاد را بهعنوان «ترس» تعبیر میکنند. هر دو فرض ریشه در زاویهدید بزرگسالانه دارد. پژوهشگران اغلب «دوریکردن» یا «احتیاط» را معادل «ترس» تلقی میکنند، درحالیکه این تفسیر میتواند کاملا نادرست باشد.
انسانها ترس ذاتی ندارند
لوبو و آدولف توضیح میدهند که نوزادان محرکهای جدید را از دیگر محرکها تشخیص میدهند، با دقت آنها را بررسی میکنند، معنا و خطر بالقوهشان را میسنجند و اگر واقعا تهدیدی باشد، ترس را یاد میگیرند. بنابراین رفتار نوزادان بیشتر نشانه آموزشپذیری و جستوجوی اطلاعات است نه ترس درونی و تکاملی.
در نتیجه، باور رایج به ترسهای فطری (مانند ترس از ارتفاع، مار، غریبهها یا صداهای بلند) بیش از آنکه حاصل شواهد علمی باشد، نتیجه استدلالهای تکاملی سادهشده و تکرار مستمر در منابع آموزشی بوده است. دادههای واقعی نشان میدهد که انسانها با ذهنی انعطافپذیر به دنیا میآیند که قادر است ترسها را بنا بر تجربه و یادگیری شکل دهد، نه براساس واکنشهای از پیش برنامهریزیشده.