امپراطور عشق

دوستی که در انتخاب و خواندن کتاب همراهیت کند، دوست نیست، نعمت است. یکی از روزهایی که به دنبال کتابی خاص، قفسه‌ها را برانداز می‌کردیم، متصدی خوش‌اخلاق آنجا، کتابی جلوی روی‌مان گرفت. به‌قدری زیبا تعریفش کرد که تمام‌مان گوش شد و چشم‌های‌مان هیچ ندید.
دوستی که در انتخاب و خواندن کتاب همراهیت کند، دوست نیست، نعمت است. یکی از روزهایی که به دنبال کتابی خاص، قفسه‌ها را برانداز می‌کردیم، متصدی خوش‌اخلاق آنجا، کتابی جلوی روی‌مان گرفت. به‌قدری زیبا تعریفش کرد که تمام‌مان گوش شد و چشم‌های‌مان هیچ ندید.
کد خبر: ۱۵۲۷۷۶۴
نویسنده مریم رضایی - اصفهان
 
شب که تصمیم گرفتم برای خواندن کتاب، تازه چشم‌هایم آن را دید و پارادوکسی در مقابل صحبت‌های آن خانم در ذهنم ایجاد شد!  کتاب، آن چهره جذاب گفته‌شده را نداشت، لااقل برای من!  صفحه اولش هم کمی سخت شروع شده بود و آدمی را سرد 
می‌کرد از خواندن... 
دیده‌ای وقتی با یک‌ کتاب ارتباط نمی‌گیری حس خواندش را هم پیدا نمی‌کنی؟ این کتاب دو روز، دقیقا همین حس را به من می‌داد.  تا این‌که یک شب بعد از کلی درس خواندن، قبل از خواب تصمیم گرفتم چند صفحه‌اش را بخوانم و ساعت که به ۱:۳۰ بامداد رسید، بخوابم.  خواندم و خواندم تا به خود آمدم و دیدم از ذوق پتو گاز گرفتم و نیشم باز است. اندکی بعد، چشمانم تار شده بود و قطرات اشک یکی‌ در‌ میان‌ ‌گونه‌هایم را‌ تر می‌کرد.  آری، داستان کتاب مرا در خود غرق کرده‌ بود و صفحه به صفحه‌اش جلوی چشمانم به تصویر کشیده می‌شد. دقیقا، در ساعت ۳:۱۴ دقیقه بامداد درحالی که بغضم از روی ذوق و شوک ترکیده بود، کتاب را بستم و به دیوار خیره شدم. کمی بعد، تمام هیجانم را در یک پیام خلاصه کردم و برای دوستم فرستادم تا مشتاق‌تر از من، خواهان خواندن کتاب شود، این‌طور‌ هم شد! 
خیلی دوست دارم از داستان کتاب برای‌تان تعریف کنم اما اگر بگویم، ممکن است حس قشنگ انتهای داستان را از شما بگیرم.  فقط این را بدانید که پایان کتاب، شروع مردی مسلمان بود که از بردگی به بندگی رسید!  
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
میراث ناملموس گنجینه هویت ملی

«جام‌جم» در گفت‌وگو با رئیس مرکز مطالعات منطقه‌ای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس آسیای غربی و مرکزی یونسکو بررسی کرد

میراث ناملموس گنجینه هویت ملی

نیازمندی ها