جنگ پنهان انرژی؛ از صلح نمایشی تا بازتوزیع قدرت جهانی

در ظاهر صحنه جهانی، سیاست‌های ایالات متحده در دوره دونالد ترامپ و همراهی بخشی از اروپا و ناتو با آن، عمدتا به نام صلح، بازدارندگی یا مقابله با تهدیدات منطقه‌ای تبلیغ می‌شوند؛ اما در واقع در پس این سیاست‌ها، رقابتی نهفته است که می‌توان آن را «جنگ انرژی» نامید.
کد خبر: ۱۵۲۳۰۲۶
نویسنده  دکتر محمود رضا امینی

این جنگ، جنگی اقتصادی و راهبردی است که هدف آن نه صرفا کنترل خاک و مرزها بلکه تسلط بر منبع قدرت تمدن جدید یعنی انرژی است. انرژی، نیروی محرک اقتصاد جهانی، ابزار فشار سیاسی و کلید امنیت ملی در قرن بیست و یکم است. کنترل مسیرهای انتقال، فناوری‌های تولید و ذخیره‌سازی، به مثابه ابزاری برای شکل‌دهی به نظم نوین جهانی عمل می‌کند.

۱. از جنگ نظامی تا جنگ انرژی

پس از دوران جنگ‌های داغ در عراق و افغانستان، که عمدتا با هدف کنترل مستقیم منابع و مسیرهای انرژی صورت گرفت، آمریکا با تغییر راهبرد، به‌سوی جنگ‌های ترکیبی و پوششی حرکت کرد. این تغییر پارادایم، نمایانگر درکی جدید از ماهیت قدرت در عصر اطلاعات و اقتصاد جهانی است.

 

الف) تغییر تاکتیک: از تانک به تحریم

در جنگ‌های سنتی، قدرت نظامی مستقیم ابزار اصلی بود اما در دوران پس از ۲۰۰۱، پیچیدگی‌های ژئوپلیتیکی و هزینه بالای اشغال نظامی، واشنگتن را به سمت ابزارهای نرم‌تر اما مخرب‌تر سوق داد. این ابزارها شامل تحریم‌های اقتصادی، جنگ اطلاعاتی، مداخله در بازارهای مالی و ایجاد ناآرامی‌های هدفمند هستند.

 

تحریم به عنوان سلاح استراتژیک:

تحریم‌های انرژی، به‌ویژه علیه کشورهایی مانند ایران و ونزوئلا، دیگر صرفا ابزاری برای مجازات نیست بلکه کارکردی ساختاری دارد. هدف این است که جریان انرژی از منابعی که تحت کنترل غرب نیست، قطع شود یا به حداقل برسد. این امر تولید انرژی را به شکلی درمی‌آورد که تنها بازیگرانی که از سیستم مالی و بانکی غرب تبعیت می‌کنند، بتوانند در آن فعال باشند.

 

جنگ ترکیبی (Hybrid Warfare) و پوششی:

در این الگو، ابزار نظامی تنها به‌عنوان مکمل سیاست اقتصادی عمل می‌کند. تحریم، تحریف (Disinformation)  و صلح نمایشی جایگزین تانک و موشک شده. هدف اصلی در پشت این رفتارها، تثبیت برتری آمریکا بر مسیرهای تولید و انتقال انرژی است؛ مسیرهایی که از خلیج‌فارس تا دریای مازندران و آتلانتیک امتداد دارد. هرگونه تنش نظامی در مناطقی مانند تنگه هرمز یا دریای چین جنوبی، نه صرفا برای کنترل یک منطقه جغرافیایی بلکه برای تضمین یا اختلال در خطوط انتقال انرژی است.

 

ب) تثبیت مسیرهای انرژی تحت کنترل غرب

هدف بلندمدت این راهبرد، ایجاد یک زیرساخت انرژی جهانی است که در آن جریان نفت و گاز، از چاه تا مصرف‌کننده، تحت نظارت و کنترل ایالات متحده و متحدانش باشد. این شامل تضمین مسیرهای انتقال دریایی و خشکی و همچنین کنترل بر منابع اصلی تولید است.

 

2. منطق ترامپ؛ انرژی معادل قدرت

دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ یک نقطه عطف در این رویکرد بود. این دوران را باید آغاز «نئوانرژیسم آمریکایی» دانست. او با نگاهی عمل‌گرایانه و تجاری، انرژی را از یک کالای صرف اقتصادی به یک اهرم اصلی قدرت ژئوپلیتیکی تبدیل کرد.

 

الف) انقلاب شیل و LNG به مثابه اهرم فشار

ترامپ به‌جای گسترش دموکراسی، از انرژی به‌عنوان ابزار سلطه استفاده کرد. انقلاب شیل در آمریکا، که به تولید انبوه گاز و نفت منجر شد، مزیت رقابتی جدیدی به واشنگتن داد. سیاست «اول آمریکا» درواقع، تلاشی است برای تمرکز سرمایه و فناوری در انرژی‌های شیل و LNG (گاز طبیعی مایع)، و بیرون راندن بازیگران مستقل چون روسیه، ایران و ونزوئلا از بازار جهانی.

 

 تأثیر فناوری بر قدرت ژئوپلیتیکی:

توسعه فناوری‌های حفاری فرکینگ و تبدیل گاز طبیعی به LNG، به آمریکا این امکان را داد که از یک واردکننده بزرگ انرژی به یک صادرکننده بزرگ تبدیل شود. این امر مفهوم امنیت انرژی را برای آمریکا تغییر داد و به آن اجازه داد تا با استفاده از صادرات گاز، کشورهای اروپایی و آسیایی را تحت‌تأثیر قرار دهد.

 

 ب) بازگرداندن محور تصمیم‌گیری جهان

شعار ظاهری او – استقلال انرژی آمریکا – در عمل، معنایی ژئواستراتژیک دارد: بازگرداندن محور تصمیم‌گیری جهانی به واشنگتن با تکیه بر کنترل منابع و مسیرهای انرژی. با تزریق حجم عظیمی از انرژی ارزان (یا با قابلیت کنترل بر قیمت‌های جهانی) به بازار، آمریکا توانست رقبای سنتی خود، به‌ویژه روسیه را تحت فشار قرار دهد. هدف، کاهش نفوذ اقتصادی و سیاسی روسیه از طریق تضعیف درآمدهای انرژی آن بود.

 

۳. اروپا و ناتو؛ همراهی تحت اجبار اقتصادی

مشارکت اروپا در طرح‌های آمریکا را نمی‌توان صرفا ناشی از همسویی سیاسی دانست. این همراهی، آمیزه‌ای از وفاداری ایدئولوژیک و اجبار ساختاری است که ریشه در وابستگی‌های اقتصادی دارد.

 

الف) وابستگی ساختاری اروپا و گاز روسیه

بحران انرژی در اروپا، به‌ویژه پس از جنگ اوکراین، وابستگی ساختاری این قاره به گاز روسیه را آشکار کرده است. با قطع یا کاهش صادرات گاز خط لوله‌ای روسیه، اروپا مجبور به جست‌وجوی منابع جایگزین شد. اینجاست که نقش آمریکا پررنگ‌تر می‌شود.

 

 ب) سیاست «انرژی تحت قیمومیت»

آمریکا با صادرات گاز مایع (LNG) گران‌قیمت به اروپا، درواقع سیاست «انرژی تحت قیمومیت» را اجرا می‌کند. اروپا مجبور است برای تضمین امنیت انرژی خود، قیمت‌های بالاتری را بپذیرد و متعهد به سیاست‌های ژئوپلیتیکی آمریکا شود. این امر نه‌تنها منافع اقتصادی آمریکا را تأمین می‌کند بلکه وابستگی سیاسی اروپا را تقویت می‌نماید. این استراتژی به کاهش فشار اقتصادی بر روسیه کمک می‌کند اما اروپا را به موقعیت تبعیت‌گر سوق می‌دهد.

 

ج) ناتو به مثابه ابزار فشار اقتصادی

نقش ناتو نیز از یک سازمان نظامی صرف، به ابزار فشار اقتصادی تغییر یافته است. مأموریت جدید آن، تضمین خطوط امن انتقال انرژی تحت مدیریت غرب است. حمایت ناتو از اوکراین و افزایش حضور نظامی در اروپای شرقی، نه‌تنها یک اقدام دفاعی صرف بلکه اقدامی برای کنترل مسیرهای انرژی بالقوه (مانند مسیرهای انتقال گاز از روسیه و آسیای میانه) است.

 

۴. پوشش صلح و بازی رسانه‌ای

نظم نوین جهانی که توسط قدرت‌های غربی تبلیغ می‌شود، غالبا با واژگانی چون «صلح»، «ثبات» و «حقوق بشر» تزئین می‌شود اما این گفتمان‌ها، پوششی برای تثبیت منافع انرژی غربی است.

 

الف) صلح به مثابه قراردادهای نفتی

تبلیغات گسترده درباره گفت‌وگوهای صلح، نشست‌های بازدارندگی، و توافقات امنیتی، درواقع پوششی برای تثبیت منافع انرژی غربی است. هرجا آمریکا از صلح سخن می‌گوید، پشت صحنه‌اش قراردادی نفتی یا خط لوله‌ای تازه امضا می‌شود. این الگو را در خاورمیانه، شرق اروپا و حتی آمریکای لاتین می‌توان مشاهده کرد؛ جایی که جنگ، نه در میدان نبرد بلکه در قیمت نفت و گاز رقم می‌خورد.

 

ب) مهندسی افکار عمومی: مصرف‌کننده به عنوان ابزار فشار

رسانه‌های غربی نقشی اساسی در این جنگ ایفا می‌کنند. آنها با برجسته‌سازی تهدیدات امنیتی (مانند روسیه یا چین)، افکار عمومی را برای پذیرش سیاست‌های سختگیرانه اقتصادی و افزایش هزینه‌های انرژی آماده می‌کنند. بحران‌ها به شکلی روایت می‌شوند که تنها راه‌حل، تبعیت از رهبری آمریکا در حوزه انرژی باشد. این رویکرد، کنترل مصرف‌کننده را در دست سیاست‌گذاران قرار می‌دهد.

 

5. پیامد راهبردی برای ایران و محور مقاومت

این جنگ انرژی، ایران را در مرکز رقابت قرار می‌دهد. موقعیت ژئوپلیتیک ایران – میان خلیج‌فارس و آسیای میانه – آن را به حلقه اصلی اتصال انرژی شرق و غرب تبدیل کرده است.

 

الف) ایران: گذرگاه حیاتی انرژی

ایران با داشتن بخش قابل‌توجهی از ذخایر گازی و نفتی جهان، و همچنین موقعیت استراتژیک در شاهراه‌های انرژی، هدفی اصلی در این رقابت محسوب می‌شود. سیاست فشار علیه ایران، درواقع تلاش برای مهار این گذرگاه حیاتی است. هدف از تحریم‌های حداکثری، نه تنها کاهش درآمد نفتی ایران بلکه جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک هاب انرژی منطقه‌ای است که می‌تواند با طرح‌های انرژی غرب رقابت کند.

مسیرهای جایگزین و مهار ژئوپلیتیکی:

هرگونه صلح یا تنش منطقه‌ای در نگاه آمریکا، تابعی از میزان کنترل بر مسیرهای انرژی ایران خواهد بود. ایجاد تنش در خلیج‌فارس یا فشار بر کشورهایی مانند عراق و سوریه برای اتصال به مسیرهای غربی، تلاشی برای دور زدن یا تضعیف ظرفیت‌های انرژی ایران است.

 

ب) پاسخ به جنگ انرژی: راهبردهای جایگزین برای محور مقاومت

برای محور مقاومت نیز، فهم این الگو حیاتی است. مقابله نظامی کافی نیست؛ لازم است راهبرد انرژی مستقل و شبکه‌های اتصال منطقه‌ای طراحی شود. این شامل کاهش وابستگی به دلار در مبادلات نفتی، تقویت همکاری‌های منطقه‌ای در حوزه انرژی و توسعه زیرساخت‌های انتقال انرژی است که امنیت آنها با بازیگران غربی گره نخورده باشد.

 

ساختارهای جدید و پیمان‌های استراتژیک:

ساختارهای جدیدی مانند همکاری ایران–روسیه–چین (اهمیت کریدورهای شمالی و شرقی)، یا طرح‌های مشترک نفتی‌گازی در منطقه (مانند همکاری‌های دریای خزر)، شکل پاسخ به همین جنگ پنهان است. این اقدامات به دنبال ایجاد یک «نظام انرژی موازی» هستند که در برابر فشارهای غرب مقاوم باشد.

 

6. جمع‌بندی تهدیدشناسی

آنچه در ظاهر به عنوان نظم جدید یا صلح جهانی بازنمایی می‌شود، درواقع بازسازی استعمار انرژی است؛ استعمار مدرن که از میدان نبرد به شبکه لوله‌ها و قراردادها منتقل شده است. این استعمار بر پایه کنترل جریان اطلاعات، فناوری و سرمایه استوار است. آمریکا با مهندسی بحران‌ها، اروپا را وابسته و سایر تولیدکنندگان را محصور می‌سازد تا قدرت متمرکز جهانی حفظ شود.

الف) نبرد بر سر آینده منابع

آینده انرژی جهان – گذار از سوخت‌های فسیلی به منابع تجدیدپذیر – خود یک میدان نبرد جدید است. کنترل بر مواد معدنی کمیاب مورد نیاز برای باتری‌ها و فناوری‌های سبز نیز به همین اندازه حیاتی شده است. کشورهایی که این زنجیره تأمین را کنترل کنند، قدرت قرن آینده را در دست خواهند داشت.

ب) چالش ایران و افق مقاومت

ایران با تکیه بر ظرفیت داخلی و پیمان‌های راهبردی شرقی، تنها کشوری است که می‌تواند این نظم انرژی‌محور را به چالش بکشد. این نبرد، نبردی آرام اما سرنوشت‌ساز است: جنگی که در آن صلح، خود ابزار جنگ است و کنترل بر لوله‌ها و قراردادها، تعیین‌کننده جایگاه قدرت در دهه‌های آینده خواهد بود. مقاومت واقعی در این جنگ، درک و بومی‌سازی راهبردهای انرژی در برابر فشارهای ساختاری است.

newsQrCode
فرصت تاریخی عبور از تحریم

دکتر مرندی، تحلیلگر مسائل بین‌الملل در گفت‌وگو با «جام‌جم» به تشریح ظرفیت‌های دوران ‌گذار جهانی برای کشورمان پرداخت

فرصت تاریخی عبور از تحریم

نیازمندی ها