ماجرای آتشبس در غزه نیز از همین دست است.اما واقعیت این است که آنچه در قالب شرمالشیخ برگزار شد، صرفا یک نشست صلح نیست و قرار است آنچه اسرائیل در عرصه میدانی بهدست نیاورده یا آنچه دستاوردهای تاکتیکی یا عملیاتی بوده و نتوانسته به دستاورد راهبردی تبدیل شود، در این اجلاس جبران شود. ترامپ میخواهد در نشست شرم الشیخ، یک پایه جدید برای نظم منطقهای یا «خاورمیانه جدید» بگذارد، همان ایدهای که نتانیاهو در سالهای گذشته در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح کرده بود؛ نظمی که قرار بود براساس «کریدور آیمک» و «پیمان ابراهیم» شکل بگیرد اما با طوفانالاقصی به محاق رفت. اکنون ترامپ میخواهد آن را دوباره بازگرداند و با اجلاس شرم الشیخ، سنگبنایش را بگذارد. دعوت از همه طرفها ازجمله ایران، نوعی امضا گرفتن و اخذ تأییدیه برای این پروژه بود؛ خلاصه ماجراهمین است: دعوا برسرنظم آینده است. اگر ایران دعوت را پذیرفته و در شرم الشیخ شرکت میکرد وبه پلههای بعدی میرفت،عملا همان روندی تکرارمیشد که در۱۰سال گذشته درگیرش بودهایم؛ یعنی تغییراتی در ترکیب نیروها و نفوذ منطقهای که ظرف زمانی کوتاهتری رقم میخورد. جمهوری اسلامی دعوت را رد کرد و طبیعتا دعوتهای بعدی نظیر خلع سلاح موشکی و پهپادی، محدودیتهای منطقهای و حتی مطالباتی مانند واگذاری جزایر سهگانه هم ممکن بود مطرح شود و ایران این موارد را رد کرد. رد دعوت، نوعی تقابل با خواست ترامپ است که نقطه شروع پروژهاش را شرم الشیخ میداند. این موضع ایران را به چالش میکشد و بار دیگر بعید نیست که آنها گزینههای نظامی را روی میز بگذارند. البته در اینجا یک نکته مهم وجود دارد؛ تداوم این روند به واکنشهای ما بستگی دارد، اگر پالس ضعف یا پیامهای دوگانه ارسال شود، باید منتظر فشار بیشتر وحتی اقدامات نظامی آتی دشمن باشیم.با وجود تاکیدات رهبر معظم انقلاب که «راه بههمزدن محاسبات دشمن، داشتن ابتکار عمل است» و با وجود تلاشهای مستمر، ما هنوز در این زمینه توفیق مدنظر را نداشتهایم.رونمایی ازشهرهای موشکی یا ازموشکهای جدیدتنها یک ابتکار است وابتکارات بیشتری نیازاست.به نظر میرسد هرچقدر طرف مقابل پیشبینیناپذیر رفتار کند و ابتکارعمل به خرج دهد، ما خودمان را پیشبینیپذیرتر میکنیم، به این شکل که تلاش میکنیم نشان دهیم کنشگری بهشدت اخلاقی، معقول و پایبند معاهدات وچارچوبهای بینالمللی هستیم! این درحالی است که طرف مقابل هیچ ابایی ندارد از اینکه خود را بازیگری نشان دهد که به هیچ قانون و اخلاقی مقید نیست. مثلا در این شرایط تصویب «سیافتی»-هرچند باتحفظ-یعنی ما درچارچوب مدنظر دشمن عمل کردهایم.باید این نکته توسط دستگاه سیاست خارجی مورد بررسی قرار گیرد که چرا در این شرایط بار حقوقی کشور با پذیرفتن معاهدات بینالمللی افزایش مییابد؟ بهرغم تجربه تلخ ما، نمونهای چون «انپیتی» و آن همه دردسرهایی که آژانس برای ما ایجاد کرد و هیچ بهرهای نبردیم و بلکه مورد خیانت و جاسوسی از ناحیه آنها قرار گرفتیم، تصویب سیافتی یعنی ما خود را در معاهدات بیشتری غرق میکنیم و دست دشمن را بازتر کردهایم. باید به این نگاه دوگانه پایان داد. امکان ندارد هم معاهدات ظالمانه را تا حد امکان پذیرفت -در حالیکه بسیاری از کشورها آنها را نمیپذیرند- و بعد بهطور تمامقد پشت «محور مقاومت» ایستاد.