خشم لیبرال‌ها از تأثیرگذاری صداوسیما

۱ـ این‌ همه اصرار و حساسیت نیروهای لیبرال نسبت به تلویزیون، درخور توجه است؛ کمتر سخن و موضعی را می‌توان دید که در پاره‌ای از آن، به جهت‌گیری و ساختار هویتی تلویزیون، اشاره‌ای انتقادی و کنایی نشده باشد. تلویزیون، این ‌اندازه تعیین‌کننده و کلیدی شده است.
کد خبر: ۱۵۱۰۲۲۹
نویسنده دکتر مهدی جمشیدی | پژوهشگر ارشد مسائل فرهنگی
 
آری، از نیمه دهه ۷۰ به این سو، لیبرال‌های ایرانی کوشیدند روایت خود را از رسانه، به تلویزیون القا و تحمیل کنند و در برابر آن بشورند و مخالف‌خوانی کنند اما حجم واگرایی‌ها و تضادها، این‌چنین گسترده نبود. گویا نیروهای لیبرال دریافته‌اند که تلویزیون، نمرده، سخنش شنیده می‌شود و مؤثر است و میان جامعه و او، ارتباط و اتصال برقرار است. این موضع البته متناقض با مواضع پیشین آنهاست که تلویزیون را ازدست‌رفته، متلاشی‌شده و بی‌مخاطب معرفی می‌کردند. اگر تلویزیون، آن‌گونه است که اینان ادعا می‌کردند، پس نباید نسبت به جهت و هویتش، دل‌نگران و پریشان باشند و به هر مناسبت، تحول در آن را طلب کنند. البته روشن است که لیبرال‌های ایرانی، هرگز دچار فقر رسانه نیستند بلکه برعکس، امپراتوری رسانه‌ای در اختیار دارند و در مطبوعات و شبکه‌های اجتماعی، یکه‌تازی می‌کنند. با این‌حال، اشباع نمی‌شوند و در پی تصاحب رسانه رسمی و ملی هستند. می‌دانند که این منزلت رسانه‌ای، یک امکان منحصربه‌فرد است که با تکیه بر آن می‌توانند بیشتر و بیشتر، قدرت سیاسی خود را بازتولید و بازسازی کنند.
   
۲ـ سخن از تحول به میان آمد؛ تحولی که نیروهای لیببرال از آن سخن می‌گویند، لیبرالی است نه انقلابی. این تحول، به‌طور کامل در برابر انگاره انقلاب اسلامی و اصالت‌هایش قرار دارد و از طریق برچیدن آن تحقق می‌یابد؛ چنان‌که در سیاست، سخن از عادی‌سازی می‌گویند و آن را به معنی همگون‌شدن با هنجارهای لیبرالیسم جهانی‌شده تعریف می‌کنند، در اینجا نیز عادی‌سازی، ضلع فرهنگی همان طرح است. در این انگاره، قداست و قطعیت ارزش‌ها، رنگ می‌بازد؛ حتی ارزش‌های دینی، چه رسد به ارزش‌های انقلابی. گفته می‌شود که جامعه، موجودیت متکثر دارد، یکپارچه و یکسان نیست و تلویزیون نیز باید برآیند این وضع اجتماعی باشد؛ یعنی باید از معیارها و نگاه‌های ارزش‌گرایانه عبور کند و هویت و آرمان را از دستور کار خویش خارج سازد. دوره هویت و آرمان‌، به سر آمده و در دوره غلبه لیبرالیسم جهانی ‌شده، فکر و عقیده و باور و معنا، همگی فرعیاتی است که گفت‌وگو درباره آنها دچار فقدان و امتناع شده است؛ چون این قلمرو، بیرون از عقلانیت است و بین‌الاذهانی نیست. بر این ‌اساس، نباید به یک انگاره هویتی و ارزشی، رسمیت بخشید و آن را در رسانه به‌عنوان چارچوب تعریف کرد. چارچوب‌های ایدئولوژیک و هویتی، همگی شکسته‌ و باید مسیر تکثرگرایی را در پیش گرفت.
 
۳ـ روشن است که نگاه انقلاب، نه برانحصارگرایی تمامیت‌خواهانه دلالت دارد ونه بر تکثرگرایی لیبرالی.ما ازشر اقتدارگرایی، سرکوب و خفقان، هرگز به اردوگاه لیبرالیسم پناه نمی‌بریم و تصور نمی‌کنیم که چون زمانه، اقتضای انتخاب رویکرد لیبرالی را دارد، باید خویشتن انقلابی‌مان را فراموش کنیم و در مدار لیبرالیسم شبه‌مذهبی قرار بگیریم. در گفتمان انقلابی، حتی خود دینداری نیز مراتب و درجات مختلفی دارد و همگان یکنواخت و یک‌شکل نیستند و نخواهند شد. انقلابیگری نیز چنین حکمی دارد. نهایت ساده‌اندیشی است که گمان کنیم می‌توان خصوصیت موزاییکی و چندپاره جامعه را فراموش کرد و یکدستی شیء‌انگارانه را به‌عنوان امر مطلوب، برگزید. ولی سخن در این است که در جامعه پساانقلاب، همچنان امر دینی و امر انقلابی، می‌تواند مدار و محور بوده و باید نیز باشد. انقلاب اسلامی، قله و سرآمد درخشش تاریخی ما‌ست و می‌تواند تمامیت و کلیت هویت تاریخی ما را نمایندگی کند. هیچ امری، اینچنین جامع و فراگیر نیست. در این انقلاب، امر سیاسی و امر دینی، آمیخته شد و یک هندسه ساختاری جدید شکل گرفت. حال چنانچه نیروهای لیبرال بخواهند از این چارچوب تاریخی و هویتی عبور کنند و اعتبار و منزلت آن را نادیده بگیرند و ساختارشکنی خود را نیز به جامعه نسبت بدهند، باید در برابرشان ایستاد. مسأله، زدودن این تاریخ و هویت معنوی نوپدید است که رسانه باید به خدمت آن گماشته شود. همه توفیق و کامیابی رسانه ملی، وابسته به این است که بتواند آن حقایق عالی اسلامی و انقلابی را در متن جامعه، بازتولید و تثبیت کند. باید این حلقه وصل را که ریشه تاریخی و باطنی دارد، نگسست و تکثر بی‌ضابطه لیبرالی را جایگزین آن نکرد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها