آشپزی یا بقا‌؛ مسأله این است!

تابستان امسال را می‌خواهم با چاشنی یک چالش جدی آغاز کنم‌؛ چالشی به‌نام آشپزی! بگذارید از همین ابتدا اعتراف کنم که رابطه من با آشپزی، چیزی شبیه رابطه گربه با حمام است: پر از نفرت، ترس و تلاش برای فرار! من و قابلمه‌ها از هم فراری‌ هستیم. حتی صدای جلز و ولز پیاز در تابه برای من تداعی‌کننده‌ صحنه‌های ترسناک است، نه اشتها‌آور.
تابستان امسال را می‌خواهم با چاشنی یک چالش جدی آغاز کنم‌؛ چالشی به‌نام آشپزی! بگذارید از همین ابتدا اعتراف کنم که رابطه من با آشپزی، چیزی شبیه رابطه گربه با حمام است: پر از نفرت، ترس و تلاش برای فرار! من و قابلمه‌ها از هم فراری‌ هستیم. حتی صدای جلز و ولز پیاز در تابه برای من تداعی‌کننده‌ صحنه‌های ترسناک است، نه اشتها‌آور.
کد خبر: ۱۵۰۶۹۶۶
نویسنده مبینا شاکری - تهران
 
آشپزی برای من همیشه چیزی بین طلسم و فاجعه بوده. به‌ندرت پیش‌آمده غذایی بپزم که بعدش نیاز نباشد خانه را تهویه کنم یا خانواده را با «نخوردن هم اشکالی نداره» آرام کنم اما واقعیت این است که نمی‌شود تا ابد چشم‌انتظار بود که مادرم غذاهای خوشمزه‌اش را با لبخند جلوی من بگذارد. او هم گاهی خسته می‌شود، یا شاید روزی در سفر باشد، یا حتی بخواهد مرا به حال خودم رها کند که دنیا را بچشم... با شکم خالی!
از طرفی، نه آن‌قدر ثروتمندم که هر شب غذا را از بیرون سفارش دهم، نه آن‌قدر خوش‌شانس که آینده‌ام با آشپز شخصی گره بخورد. بنابراین، چه بخواهم چه نه، باید آشتی کنم با پیاز، با روغن داغ، با نمک و فلفل و دستور پخت‌هایی که گاهی شبیه طلسم‌های باستانی‌است.شاید این تابستان، فرصتی باشد تا منِ بی‌دست‌وپا، بتوانم با معجزه‌ تمرین، از دل یک فاجعه‌ آشپزی، غذایی بخورم که طعمش فقط «زنده‌ماندن» نباشد... خدا را چه دیدی، شاید خوشمزه هم‌شد!
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها