حال که در آستانه روز جهانی «اهدای خون» قرار داریم بهتر است یادآور شویم که اهدای خون راه و رسم زندگی بسیاری از افرادی است که یکی از ارزشمندترین داراییشان را اهدا میکنند. البته تعداد این افراد فداکار در کشورمان بیشمار است و میتوان آنها را در همه حوزههای کاری پیدا کرد؛ از خانهدار، حسابدار و کادر درمان گرفته تا بازیگران و آنها که شغل آزاد دارند. در ادامه با سه نفر از کسانی که اهدای خون جزو بخشی از زندگیشان شده و بهصورت مستمر خون اهدا میکنند گفتوگو کردهایم.
ناجی بیماران مبتلا به سرطان
این راه و رسم خانوادگی آنهاست؛ اینکه خون اهدا کنند. خانواده داوودی عراقیآزاد را میگوییم. رویا تعریف میکند از زمانی که بهیاد دارد، مادرش اهداکننده خون بوده است و اتفاقا مادر هم او را برای اهدای خون و زندگی تشویق کرد. تشویقهای مادر هم باعث شد که او، به مراکز اهدای خون مراجعه کند، اما هر زمان که برای اهدا میرفت، بنا به دلایلی، کمخونی یا وزن پایین از او خون نمیگرفتند. کار به جایی رسید که رویا تصمیم گرفت به پزشک مراجعه و خود را برای اهدای خون آماده کند. بعد از مراجعه به پزشک، مشکلات جسمی برطرف شد و برای اولینبار، ۱۰ سال قبل، زمانی که ۳۰ سال داشت، خون اهدا کرد. لذت بخشش اینقدر به دلش نشست که حالا او بهصورت مداوم خون اهدا میکند و تا حالا ۲۵ بار خون هدیه کرده است. رویا اما در اهدای پلاسما هم سابقه خوبی دارد. اینقدر پلاسما اهدا کرده که تعداد دفعات آن را به یاد ندارد. داستان اهدای پلاسما هم جالب است. او تعریف میکند: «در کودکی بهخاطر بیماری سرطان، پدرم را از دست دادم.یک روز که برای اهدای خون در یکی از مراکز حضور داشتم، شنیدم که برای درمان افراد مبتلا به سرطان درخواست اهدای پلاسما دادهاند.» گروه خونی رویا، AB مثبت و جزو گروههایی است که نیاز بسیاری به آن وجود دارد و همه این دلایل باعث شد تا داوودی، خودش را در صف اهدای پلاسما ببیند. هرچند که اهدای پلاسما، زمانبر و سخت است و بعد از هربار اهدا، رویا دچار ضعف شدیدی میشود، او اما دلش گرم به کار خیر و پربرکتی است که انجام میدهد. رویا میگوید: «در این سالها دوستان زیادی در مرکزی که خون اهدا میکنم، پیدا کردهام. حالا با همه پرسنل رابطه دوستانه دارم و رابطه دوستیمان، به خارج از مرکز هم کشیده شده است.»
خونی که به خودم رسید
«۱۹ساله و سرباز بودم. وسایلمان را جمع کرده بودیم و قرار بود همراه دوستم به منطقه جنگی، محل خدمتمان برویم اما قبل از اعزام، دوستم گفت که برویم و خون اهدا کنیم. با اینکه پیش از این، دو بار خون اهدا کرده بودم اما آن روز دوست نداشتم خون اهدا کنم، ولی به اصرار دوستم روانه یکی از این مراکز شدیم.»اینها را حسین زمانی میگوید.آنطور که او روایت میکند بعد ازاهدای خون،آنها راهی منطقه جنگی شدندوروز بعد ازاین ماجراحسین دریک عملیات مجروح میشود. «ترکش به دستم اصابت کرد و خونریزی شدیدی داشتم. بعد از انتقال به بیمارستان ارتش شهر اهواز قرار شد تا به من خون تزریق کنند. آن زمان کد و شماره سریالی روی پاکتهای خون نمینوشتند و نام اهداکننده را نیز با ماژیک درج میکردند. پرستار از جعبه مخصوص دنبال گروه خونی A مثبت میگشت و اتفاقا یک پاکت خون A مثبت هم پیدا کرد. میخواست خون را به قول معروف همسانسازی کند که دیدم نام خودم روی پاکت نقش بسته است. درواقع خونی را که روز قبل اهدا کرده بودم، به خودم تزریق کردند.» این خاطره حسین زمانی است؛ او را همه بهعنوان بازیگر میشناسند، بازیگری که برای اولینبار در فیلمهای رضا عطاران و سعید آقاخانی بازی کرده است. او در سریال و فیلمهایی مانند سه در چهار، ترش و شیرین، دودکش، تنهایی لیلا، ۷۰ سی، خروس، بزنگاه و ... نقشآفرینی کرده است. زمانی اما پیش از همه اینها بازنشسته کادر درمان است. او تکنیسین اتاقعمل بود. میگوید میداند که چقدر در بیمارستانها به فرآوردههای خونی نیاز است. به همین دلیل هم تابهحال، ۱۹۷بار خون اهدا کرده است. او حساب میکند و میگوید که با هربار اهدا، به سه نفر کمک میشود و این یعنی که تابهحال، توانسته به حدود ۶۰۰ نفر کمک کند. زمانی میگوید اگر جان یک نفر هم با اهدای او نجات پیدا کرده باشد، برایش کافی است. زمانی، سابقه درخشانی هم در تشویق عمومی برای اهدای خون دارد. برادرش مانند او هر سه ماه یک بار خون اهدا میکند و دامادش هم راه او را ادامه میدهد. آقای بازیگر با خنده میگوید: «تشویق باجناقم برای اهدا خیلی زمان برد. با پیگیری من حالا او هم از اهداکنندگان مداوم خون است.» حسین تعریف میکند که یک روز با تشویق او، یک مینیبوس، آدم به یکی از مراکز رفتند و خون اهدا کردند. حسین حالا حدود ۶۴ سال دارد و دلش به آن یکسالی که طبق پروتکلها میتواند خون اهدا کند، خوش است و میگوید: «اصلا هر سه ماه یکبار بدنم آلارم میدهد که حالا زمان اهداست و باید خون اهدا کنم.»
مشوق اهدای خون
از همان ابتدا میگوید که نمیخواهد اسمش کامل درج و عکسی هم از او منتشر شود تا کار خیرش، برای خود محفوظ بماند. اسمش مهتاب است و ۲۹ سال دارد. مهتاب حسابدار است و با اعداد و ارقام سروکار دارد. او تابهحال ۱۶ بار خون اهدا کرده است. آنطور که او میگوید، ۹ سال پیش زمانی که تازه ۲۰ سال داشت، برای اولین بار خون اهدا کرد. مهتاب ادامه میدهد: «به غلظت خون (افزایش تعداد گلبولهای قرمز خون) مبتلا بودم و بعد از بررسی و تحقیق متوجه شدم که بهترین راه برای درمان، اهدای خون است.» درست است که در ابتدای امر، پای مهتاب برای درمان به مراکز اهدای خون باز شد اما بعد از بهبود او باز هم اهدای خون را فراموش نکرد. مهتاب میتوانست قید اهدا را بزند و دیگر به مراکز سازمان اهدای خون، مراجعه نکند اما او با مسأله مهم دیگری آشنا شده بود؛ مهتاب توضیح میدهد که بعد از هر بار اهدای خون و بعد از هر بار که سازمان اهدای خون پیامک استفاده از خونش را برایش ارسال میکند، خنده ناخودآگاه بر لبش نقش میبندد، دلش آرام میگیرد و روحش سبک میشود. گروه خونی مهتاب Oمثبت و خوشحال است و اوخوشحال ازاینکه خونش مجوز تزریق به افراد زیادی را دارد، هر سه ماه یکبار بهصورت مداوم، به مراکز سازمان مراجعه و خون اهدا میکند. البته که خانواده مهتاب در ابتدا خیلی موافق نبودند که او خون اهدا کند. در ایران، خانمهای بسیار کمی تمایل به اهدای خون دارند اما او به خانوادهاش اطمینان داد که اهدای خون نمیتواند تأثیر منفی بر سلامتیاش داشته باشد و البته جنسیت در این مسأله بسیار تاثیرگذار نیست و خانمها هم میتوانند به صورت مستمر خون اهدا کنند.آخرین باری که مهتاب خون هدیه داد، هفتم فروردین امسال بود. این دختر جوان میگوید: «توانستهام بسیاری از دوستان و اعضای خانواده را تشویق به اهدای خون کنم و بسیاری از خانمها اکنون همراه من به صورت مستمر خون اهدا میکنند.»