شوک ماجرا به حدی بود که میتوانست رشته همه امور را بگسلد اما دولتی که آن شهید هدایت کرده بود، قویتر از این حرفها بود و همچنان به کارش ادامه داد، نکند خللی به امور وارد شود. در سازمان سینمایی و شوراهای وابسته هم، خیلی زود خودشان را پیدا کرده و نگذاشتند ذرهای تعطیلی و تأخیر در کار مردم بیفتد. اگرچه به هر حال بایستی شرایط را هم برای تحویل به دولت و مسئولان جدید سینمایی فراهم میکردند اما همچنان فیلمنامههای بسیاری مورد بررسی قرار گرفت و پروانه ساخت دریافت نمود و تولید بسیاری فیلمها آغاز شد و طرفه آنکه هرچه بیشتر به پایان دوره نزدیک میشدیم، حجم این فیلمنامهها و تولید فیلمها فزونی میگرفت و کمتر کسی منتظر دوران جدید میماند.
همچنان استقبال مردمی قابل توجه بود
در اکران، فیلمهایی که سال قبل تولید شده و حتی در جشنواره فیلم فجر حضور داشته و بعضا جایزه هم گرفته بودند، به تدریج به مرحله نمایش عمومی رسیدند؛ فروشها همچنان مناسب و خوب بود و سیر استقبال مردم که از نوروز سال قبل و با فیلم «فسیل» شروع شد، همچنان ادامه یافت.به تدریج فیلمهای غیرکمدی هم وارد حیطه آثار پرفروش شدند و آثاری مانند «مست عشق» و «بیبدن» از اقبال خوبی در میان مخاطبان برخوردار گشته و خود را به ردههای بالای جدول فروش رساندند و در کنار فیلمهای کمدی جا خوش کردند. برخلاف تبلیغات سرسام آور رسانههای زنجیرهای داخل و خارج کشور، از حدود ۸۰ فیلم اکران شده در سال ۱۴۰۳ تنها ۱۴ فیلم از نوع کمدی بودند و حدود ۶۶ فیلم به دیگر گونههای سینمایی از جمله کودک و نوجوان و ملودرام و دفاعمقدس و فیلمهای به اصطلاح اجتماعی و... تعلق داشتند.
برنامههایی که طرح شد ولی به اجرا نرسید
اما متأسفانه آنچه در زمینه سینماییترکردن و سالمسازی این سینما طی دو سال گذشته در شوراهای پروانه ساخت و پروانه نمایش سازمان سینمایی انجام گرفت، در سال ۱۴۰۳ در حد شورای صدور پروانه ساخت محدود ماند و دیگر تولیدات براساس همان پروانه ساختهای صادر شده (که همراه با اصلاحات مربوطه بود)، به شورای نمایش آن دوره نرسید و از همین روی اغلب فیلمسازان دیگر خود را ملزم به رعایت موارد اصلاحی نمیدانستند که در همان جهت اجرای آییننامه نظارت بر نمایش و در واقع در جهت هرچه سینماییتر شدن و حاکمشدن فضای سلامت بر آنها ارائه گردیده بود.
در نتیجه اکثریت تولیدات امروز و خصوصا آنها که در جشنواره فیلم فجر چهلوسوم، به نمایش درآمدند، اگرچه فیلمنامهشان در شورای پروانه ساخت دولت سیزدهم بررسی و مجوز تولید صادر شده بود اما به همان دلیل عدم التزام به رعایت اصلاحات و مسائل مورد نظر شورای پروانه ساخت، نتیجه آنچه بایستی میشد، نشد و بسیاری موارد اصلاح نشده در فیلمهای تولید شده باقی ماند. در واقع همه آن برنامهریزیهایی که خصوصا برای سال آخر دولت سیزدهم در شوراهای سازمان سینمایی طراحی شده بود تا پس از دوسه سال پرالتهاب و در یک آرامش، نتیجه قابل قبولی برجای بماند، نیمهکاره ماند:قرار بود فیلمنامههایی که مایههای سینماییشان ضعیف است (تقریبا اغلب متون ارائهشده را در برمیگرفت) با جلسات تخصصی و متعدد و توسط فیلمنامهنویسان حرفهای ارتقا داده شود؛ قرار بود در فیلمنامههای کمدی (که بهدنبال توفیق آثار مشابه، مورد نظر اغلب تهیهکنندگان قرار گرفته بودند) و در کنار موضوعات طنز، موضوعات جدی و مهم اجتماعی و انقلابی و در زمینههای سبک زندگی مطرح گردد؛ قرار بود برای فیلمسازان جوان، کلاسهای مختلف تاریخ و سینما و برخی رشتههای علوم انسانی برقرار شود تا با اطلاعات و معلومات بیشتری به تولید فیلمهای روی بیاورند؛ قرار بود اولویتهایی در زمینه انقلاب و ایران و سبک زندگی ایرانی/اسلامی اعلام گردیده و از تولیدکنندگان آثاری مبتنی بر موضوعات فوق، حمایت شود و برای نزدیکشدن به ساختار استاندارد و مطلوب، مراحل تولید و ساخت این فیلمها توسط کارشناسان سینمایی دنبال شود.
قرار بود...
تلاشهایی که نیمه کاره ماند
اما نشد آنچه قرار بود و باید میشد و کارها به قول امیرکبیر نیمهتمام ماند؛ یعنی همه آن تلاشی که طی این ۳ سال صورت گرفت که در فیلمها، حریم خانواده محترم شمرده شود، به ساحت پدر و مادر خدشه وارد نگردد، به اصول و احکام دینی احترام گذارده شود، نمایش سبک زندگی ایرانی/اسلامی در اولویت باشد، حرفها و جملات و کلمات ناشایست به گوش نرسد، اعمالی مانند کشیدن سیگار و مواد و شرب خمر نمایش داده نشده و تنها در صحنههای الزامی و به ضرورت قصه و داستان، آن هم به طور غیر مستقیم دیده شود، روابط نامشروع و ناسالم در فیلمها جاری نباشد، از خشونت و قتل و صحنههای آزاردهنده یا وجه مثبت دادن به شغلها و حرفههای نامطلوب مانند قاچاق تصویری به چشم نخورد و...
در واقع همه این تلاشها نیمهکاره ماند و اگرچه امیدواریم برای متولیان جدید سینمای کشور هم این موارد اهمیت داشته باشد اما متأسفانه آن اندازه حساسیت درباره اینکه این سینما، هم حقیقتا «سینما» باشد و هم «ایرانی»، در میان اغلب مسئولان سینمایی، چندان مسبوقبهسابقه نیست. چنانچه در جشنواره چهلوسوم فیلم فجر، همه آنچه انجام شده و نشده و نیمهکاره بود و نبود و از قبل و بعد و اولی و دومی و... در یک ظرف ریخته و به خورد مخاطبان داده شد! شورای جدید صدور پروانه نمایش و هیأت انتخاب جشنواره فجر، حتی به پیش پا افتادهترین ضوابط یعنی تطبیق فیلمنامه با فیلم تولیدشده هم اعتنا نکردند.
در آغاز راه؛ جشنواره غیر استاندارد
۳۷ فیلم و انیمیشن و کارگردان اولی و غیر اولی و... همه دریک بخش مسابقه روی هم ریخته شد و ۷-۸ فیلم دیگر که ظاهرا در این ظرف جای نگرفتند، به بخش نمایشهای ویژه کشیده شدند و باز هم آن فیلمی که در اصل قرار بود نمایش داده شود و اساسا این بخش نمایشهای ویژه بهخاطر آن شکل گرفت، به جشنواره نیامد! و باز هم با توهین به شعور مخاطبی که او را به سر خرمن وعده دادند!!
داوری جشنواره هم که برخلاف داوری سال گذشته، کاملا غیر تخصصی و به صورت خالهبازی و گویا با آوردن سنگ-کاغذ-قیچی انجام شد که یک فیلم بدون جایزه در هیچیک از رشتههای اصلی مانند کارگردانی و فیلمنامه و... بهنام «زیبا صدایم کن»، ناگهان بهترین فیلم جشنواره شد و فیلمی که اصلا در هیچ رشتهای حتی نامزد دریافت جایزه هم نشده بود (پیشمرگ) و تعداد بلیت فروختهشدهاش هم از بسیاری فیلمهای دیگر کمتر بود، ناگهان بهترین فیلم از نگاه تماشاگران گردید!!
یا فیلمهایی مانند «خدای جنگ» و «ناتوردشت» که هر دو فیلم در زمره انتخابهای مردمی بودند و هر دو فیلم سیمرغ بلورین نگاه ملی را گرفتند و هر دو از سوی منتقدین امتیازهای بالایی داشتند اما در هیچیک از رشتههای اصلی حتی نامزد دریافت جایزه نشدند!
و یا فیلم ضعیفی مثل «گوزنهای اتوبان» که قریب به اتفاق مردم و منتقدان آن را قابل تماشا ندانستند، در ۷-۸ رشته اصلی از جمله بهترین فیلم و کارگردانی و فیلمنامه، نامزد دریافت سیمرغ بلورین گردید و فیلمی مانند «سونسوز» که تنها در یکی از هفده رشته توسط هیأت داوران نامزد دریافت جایزه بود (که آن را هم دریافت نکرد) جایزه ویژه همان هیأت داوران را گرفت! یعنی چنین فیلمی که ویژهترین جایزه داوری را گرفت از نگاه همان داوران شایستگی نداشت حتی در چند رشته اصلی نامزد دریافت جایزه گردد!
زیرساختها همچنان مورد توجه بود
یکی از موضوعات مهمی که در دولت سیزدهم برای سینمای ایران مد نظر قرار داشت و در سال ۱۴۰۳ به موقعیت خوبی رسید (اگرچه باز هم نیمهکاره رها شد)، ساخت سالنهای سینما بود. دولت سیزدهم، سینمای ایران را با ۵۵۰ سالن تحویل گرفت و در طی ۳ سال حدود ۳۵۰ سالن به آن اضافه کرد و ۱۰۰ سالن نیز در مرحله ساخت قرار گرفت تا وعده ۱۰۰۰ سالن برای پایان این دولت محقق گردد که البته دیگر از سرنوشت آن ۱۰۰ سالن نیمهکاره اطلاعی در دست نیست!
بسیاری از نقاط کشور که فاقد سالن سینما یا سالنهای استاندارد بودند، مانند سیستان و بلوچستان و هرمزگان و دیگر مناطق محروم دارای سالنهای متعدد سینما شدند و در همین تهران که بسیاری مناطقش سالها فاقد سینما بود یا اصلا سالن سینما در آن احداث نشد مانند شرق تهران و منطقه تهرانپارس، دارای سالنهای مختلف سینمایی گشتند. شاید منطقه تهرانپارس از دوران «درایوین سینما» (سینما با اتومبیل) در اوایل دهه ۴۰ دیگر روی سالن سینما را به خود ندیده بود یا مناطق جنوب و جنوب غربی و شرقی مانند شهرک ولیعصر یا جی و یا... که اهالیاش برای سینما رفتن بایستی سفرهای درونشهری طاقتفرسایی را بر خود همواره میساختند، اینک دارای تعداد قابل توجهی سالنهای مدرن سینمایی شدهاند.
طرفه آنکه همان مدعیان لزوم سالنهای مطلوب و متعدد برای تضمین فروش فیلمها، امروزه چشم خود را بسته و همه این پیشرفتها را نادیده گرفته و باز هم بر طبل بیعاری میکوبند!