خانم ملکی سبک زندگی ایرانی ــ اسلامی دارای چه شاخصههایی است که آن را از سایر سبکهای زندگی متمایز میکند؟
سبک زندگی ایرانی ــ اسلامی، همانطور که از نامش مشخص است از چند واژه تشکیل شده، یعنی سبک زندگی منحصر به فرد ایرانی یا اسلامی که هر دوی این مؤلفه را داراست؛ یعنی هم شاخصههای زندگی ایرانی و هم شاخصههای بومی و ملی را دارد و این دو با یکدیگر در تناقض نیستند. این ویژگیها منحصربهفردند و با ذائقه ایرانی سازگار است ودر طول سالهایی که مردم ایران، اسلام آوردند، خود را نشان داده است. اصلا بهدلیل شاکله،فطرت وذائقه توحیدی مردم ایران است که پیرو همین سبک زندگی، اسلام هم پذیرفته شد. زمانی که ما از این سبک میگوییم یعنی تمام شئون زندگی آن آدمی را که انتخابکننده این سبک است، شامل میشود؛ چون زمانی که انسان یک نگرش، تفکر و باوری را انتخاب کرده، این باور برای او یک سبکی را ایجاد میکند که براساس آن مسیر رو به جلوی زندگی را در پیش میگیرد. ممکن است افرادی ازمسلمان بودن نامی را یدک بکشند، ایرانی باشند اما از مؤلفههای فرهنگ ایرانی بیخبر باشند و اساس زندگی خودشان را بر پایه ایرانی بودن برنامهریزی نکنند. ما نمیتوانیم به اینها بگوییم که سبک ایرانی ــ اسلامی دارند.
و افرادی که به این نوع از سبک زندگی باور دارند، دارای چه ویژگیهایی است؟
اساسا مقدمه پذیرفتن یک باور، قاعده، نگرش یا یک جهانبینی در زندگی، مولد یک سبک زندگی است. بهعنوان مثال در دین اسلام، مسلمانان زندگیشان همواره توام با معناست. ما در روانشناسی هم داریم، کسی که معنا را همواره داشته باشد ناامید نمیشود. یعنی منشأ و ریشه یاس و ناامیدی و در انتها خلأ معنا و خودکشی، نداشتن همین موضوع است که این آدم معنای زندگی را از دست میدهد و در نهایت به زندگی خودش پایان میبخشد. مثلا درسبک زندگی اسلامی ودرجهانبینی توحیدی ما اصلا ناامیدی معنایی ندارد چرا که زندگی همواره معنا دارد. چون ما میگوییم چه شکست بخوریم و چه پیروز شویم به سبب اینکه بر مدار توحید در حال حرکت هستیم و رضایت خدا برای ما دارای اهمیت است، اصل آن نیتی بوده که پشت یک اتفاق و عمل ما بوده، به همین جهت ناامیدی اصلا معنایی ندارد.
در جامعه امروزی تا چه حد این نوع از سبک زندگی اجرایی میشود؟
سبک زندگی اسلامی ــ ایرانی، ذیل گفتمان تمدن نوین اسلامی شکل گرفته و مولد این گفتمان مقام معظم رهبری بودند. ایشان همواره به نکات مغفول مانده و موارد پیشبرنده فرهنگ ما اشاره میکنند و روی آن دقتنظر دارند. وظیفه ما این است که صحبتهای ایشان را به گفتمان تبدیل و براساس این گفتمان، نظریه تولید کنیم و برمبنای نظریه تولید شده، مسائل جدی حوزه سبک زندگی و فرهنگ را حل کنیم و این کار بهعهده مجامع علمی، فرهنگی و اجرایی کشور است. ما این موضوع را به صورت نظری آغاز کردیم اما اینکه تا چه اندازه توانستیم از حوزه نظر به عمل ورود پیدا کنیم، با توجه به گستردگی شبکههای اجتماعی در حال حاضر و پیشرفتهای چشمگیر تکنولوژی در سالهای اخیر و تأثیر فرهنگ و تحتتأثیر قرار گرفتن سبک زندگی ما از این موضوع، به نظر میرسد هنوز نقصها و فاصلههای زیادی با این گفتمان داریم. متاسفانه از جامعه ما جز در مواردی و شاید حتی کمتر، بوی اسلامی و ایرانی زیستن به مشام میرسد و باید تلاش بیشتری کرد. البته این مسأله دارای شئون مختلفی است؛ از نوع چیدمان خانه، از شکل گفتوگوکردن و معاشرت اعضای خانواده با یکدیگر، برگزاری آداب و رسوم و معاشرتهای اجتماعیمان، همه اینها میتواند مجموعهای از سبک زندگی ما را دربرگیرد. یعنی از جزئیترین مسأله تا مسائل کلانتر ما باید ایرانی ــ اسلامی شود. حتی میتوان از صدور آن به سایر کشورها نیز سخن گفت، چرا که ما امتیازات بیشتری در فرهنگ خود داریم. اساسا کشور ما کشور آزادهپرور و شجاعپروری است و ما با تکیه بر پشتوانههای فرهنگی و ادبی خودمان بیشتر میتوانیم به آن بپردازیم.
و اینکه رسانهها برای ترویج و اجرای این نوع از سبک زندگی چه نقشی دارند؟ آیا رسانهها توانستند بهطور مؤثر، تعالیم این نوع از سبک زندگی را به مردم مخصوصا نسل جدید منتقل کنند؟
این کار در حال انجام است اما اصلا کافی نیست. رسانهها هم درساختار و هم در محتوا نقصهای فراوانی دارند و از نسل جدید هم عقب ماندهاند. بهجای اینکه رسانه بر مبنای سبک زندگی ایرانی ــ اسلامی ذائقهسازی کند اما بیشتر از ذائقههایی که واقعی و متناسب با ذائقه ما نیست،رنگ میپذیرد.ما بالاخره هرکجای دنیا باشیم، دلمان برای فرهنگی که در آن بزرگ شدهایم وتمام بافت و سلولهای وجودیمان با آن ساخته شده، تنگ میشود. اتفاقا اگر به مخاطب این سبک زندگی اصیل ایرانی ــ اسلامی را به روش جذاب و متناسب با نیازهایش نشان دهیم، حتما او با کمال میل میپذیرد. این بهروزرسانی بهعهده رسانه است. رسانه باید این را از دانشگاه بگیرد؛ یعنی دانشگاه باید این محتوا را تولید و به زبان رسانه ترجمه کند و کار را بهعنوان یک غذا و خوراک به مخاطب ارائه دهد. متاسفانه حلقه مفقودهای بین رسانه و دانشگاه و حوزه است، اگر هم ارتباطی هست، زبان مشترکی بین آنها وجود ندارد و نمیتواند آنچه را که ما میخواهیم به مرحله ظهور برساند. یا اینکه اصلا ارتباطی بین اینها وجود ندارد. به همین دلیل رسانه بهدلیل محتوایی، فقیر و نحیف میشود و از منابع بسیار ضعیفی برای تولید محتوا استفاده میکند. در نتیجه این سبک زندگی بروز پیدا نمیکند و شکل نمیگیرد. ممکن است گوشههایی از آن نشان داده شود اما نگاه جامعی به آن نداریم و این عدم جامعیت، هم در ساختار و هم در محتوا خودنمایی میکند. رسانه باید هم محتوای خوبی را بهعنوان منبع خودش داشته و هم ساختارهای جدید و بهروزی را متناسب با سبک زندگی ایرانی ــ اسلامی را که از ویژگیهای آن هم کارآمد و پاسخگو بودن به نیاز مخاطبان است، داشته باشد.
و سخن آخر
باید در حوزه سبک زندگی ایرانی ــ اسلامی از زیاد حرف زدن فاصله بگیریم و بیشتر عمل کنیم. متاسفانه بودجههای فرهنگی کشور فدای جناحبندی، گروهگرایی و قبیلهگرایی افراد شده است. ما درحوزه فرهنگ نیازمند دلسوزانی هستیم که قلبشان برای ایران و اسلام بتپد و وقتی که در مسئولیتها و جایگاههای فرهنگی قرار میگیرند،هدفشان جز ارتقای فرهنگ ایرانی ــ اسلامی نباشد.اگر این اتفاق رخ دهد و تخصص و تعهد قلبی نسبت به متحقق کردن این موضوع باشد، قطعا در درازمدت این اتفاق تحقق پیدا میکند.ازطرفی ما نیاز به زمان داریم چرا که کارهای فرهنگی، کارهای زودبازدهای نیست بلکه میبایستی طی یک فرآیند تدریجی، این گفتمان را محقق کنیم.