درسال ۲۰۱۹ مرد مستی در قزاقستان از حصارهای باغوحش بالا رفت تا پشت زرافه سوار شود و بتازاند. فیلم او بهسرعت در فضای مجازی منتشر شد و نوع حرکت مرد برای سوار شدن روی زرافه مورد توجه عموم قرار گرفت. اسم فیلم صبحانه با زرافهها و محتوای چند دقیقه اول آن برای نگارنده یادآور کلیپ مذکور بود، با این تفاوت که سادگی تأثیرگذار آن کلیپ، در مواجهه با پیچیدگی عامدانه فیلم سینمایی صبحانه با زرافهها قابل مقایسه نیست.
پنهان کردن عقاید مغایر دین
در همین ابتدا بگوییم که زرافه، گاو و عنکبوت در این فیلم میخواهند نمادهایی برای نمایش عنصر «طبیعتگرایی» تائو باشند؛ البته آنقدر خامدستانه و نچسب در تاروپود فیلم گنجانده شدهاند که میتوان آنها را نادیده گرفت؛ بهعبارتی میتوان گفت این مخلوقات طبیعت، ابزار سازندگان برای ردگمکنی هستند و هیچ معنای استعاری پرمغزی ندارند؛ هدف از خلق آنها در راستای تبلیغ تائو و پنهان کردن عقاید مغایر دین با روش «فرافکنی» است. بنابراین بیایید برای تحلیل فیلم، دور این جانوران را خطبکشیم و در دام سازندگانش نیفتیم. باور تائو بر پایه طبیعتگرایی و مخالفت با جامعه است. این فیلم قوانین جامعه و بایدهای دین مسیحیت(ساختمان مراسم عروسی مریم) را در مقابل تائو بهعنوان فلسفه حیات (لوکیشنهای پس از خروج از موتورخانه) قرار میدهد تا تائوئیسم را تبلیغ کند، هر چند در برخی نقاط ازجمله مفهوم «بخشش» دل در گرو مسیحیت دارد.(البته اینکه چرا مسیحیت را نقطه پرتاب محتوا قرار دادهاند مجهول به نظر میرسد)
تمسخر نام مریم و مسیحیت
ماجرا درباره عروسی «رضا» با بازی پژمانجمشیدی است و با ورود سه مهمان مرد افیونی (دوستان رضا) و بعد با اضافهشدن یک مرد دیگر (دکتر مست) با بازی هادیحجازیفر از مسیر اصلی خود خارج میشود. نام عروس که تا انتهای فیلم چهره او را نمیبینیم، «مریم» است. او با وجود تلاش برای نگهداشتن رضا در مراسم عروسی که تمثیلی از جهان خلقت است، تا انتهای فیلم «باکره» میماند. در طول فیلم آهنگهای متعددی درباره اسم مریم خوانده میشود و شاید بتوان گفت موتیف اصلی فیلم است. مهمانان در این جهان خیالی، تسلیم ساز و آواز شدهاند و بعضی از آنها لام تا کام حرف نمیزنند و برخی هم فقط میرقصند و به قوانین جبرآمیز جشن دل دادهاند. در این عروسی، «سعید» برادر مریم، با آن سبیلهای تابداده شده و چهره خشن، نمادی از جبر است و اوست که دستور میدهد داماد باید چه کار کند و حتی بهجای شلیل، موز بخورد. سرانجام سه مرد افیونی و داماد در موتورخانه با کشیدن مواد به هپروت میروند و هر چند سعی میکنند عروسی را طبق روال و مطابق میل سعید برگزار کنند اما هیچ چیزی آنطور که میخواهند پیش نمیرود.
کفاره گناهان در مسیحیت و مغایرت با مفاهیم اسلامی
مجتبی،پسرعموی رضا(با بازی بهرام رادان) تا انتهای فیلم با شخصیتها همراه است. وقتی شخصیتهای فیلم به بنبست میرسند مجتبی از خود مایه میگذارد تا آنها را رهایی ببخشد. او نقش قربانی را در فواصل مختلف فیلم بازی میکند تا دوستانش را برهاند؛ مثلا جایی در وسط مجلس با صداقت به برادر زورگوی مریم میگوید «بقیه رفتهاند موتورخانه تا موتورهایشان را تعمیر کنند.» و از عواقب حرفش نمیترسد، گویی برای «قربانیشدن» آماده است یا جایی به یکی از شخصیتها میگوید «اینطرف صورتم را زدی، میخواهی طرف دیگر را هم بزن.» (برگرفته از اصطلاح «چرخاندن گونه دیگر» در مسیحیت) یا در صحنهای که به جای نیلوفر بابت خیانت از مهندس (هوتن شکیبا) «سیلی» میخورد و سپس در جایی رضا برای خالی شدن از فشار روانی، او را بهشدت هل میدهد تا به اینواسطه مجتبی رستگاری خاطیان را تسهیل کند. بعد از مرگ مجتبی متوجه میشویم او شخصیت و غرور خود را با تماسی تلفنی، قربانی رابطه رضا و مریم کرده تا مریم، رضا را بابت غیبت در عروسی ببخشد. او در واقع تجسمی از کفاره گناهان در آیین مسیحیت است و حتی در سکانس اول فیلم کراوات را چونان صلیب تمثیل میکند و در همان لحظات ابتدایی نگران قرص خوردن مهندس میشود و دائم با سؤال: «اگر اینکار رانکنم، ناراحت میشوید؟!» نقش تسلیم و «بره»گی را در تعامل با سایر کاراکترها به نمایش میگذارد؛ او برهای است که کژی و خشونت در او راه ندارد و در جایی از فیلم بحث درباره این است که چه چیز مجتبی را به کشتن داد و او به بادافره گناه کدامین شخصیت از دنیا رفت؟! آنها درباره علت مرگ او، با مشت، دمپایی یا سیلی اختلافنظر دارند. فیلم مفهوم کفاره گناهان و بخشش را دستمایه طنز قرار میدهد. در واقع بخششی را که فیلم تبلیغ میکند پسزمینه مسیحی دارد و از مفهوم کفاره گناهان در مسیحیت و اعترافگیری گرفته شدهاست و با مفاهیم اسلامی درباره بخشش فاصله ماهوی دارد.
ترویج اندیشههای تائوئیسمی
هرچند سازندگان از این مفاهیم عبور میکنند تا مفهوم تائو رابر همه باورها غالب کنند. کودک معصوم درون عروسی که خبر مرگ داماد را برای مهمانان میبرد ازالهیات مسیحی گرفته شده است که توضیح آن در این مقال نمیگنجد. شاهین و دکتر سرخوش داستان(بنفشهخواه و حجازیفر)به اندیشههای تائوئیسمی متمایلند و حتی فرازهایی از کتاب لائوتزه (تائوتچینگ) راعینا میخوانند. مثلا در فیلمنامه آن بخشهایی از کتاب لائوتزه خوانده میشود که بتواند تقابل بین فضای جبری مراسم عروسی را در مقابل تساهل مردان افیونی قوت ببخشد، مثلا این بخش: «هیچچیز در این جهان چون آب، نرم و انعطافپذیر نیست. با اینحال برای حل کردن آنچه سخت است، چیز دیگری یارای مقابله با آب را ندارد. نرمی بر سختی غلبه میکند و لطافت بر خشونت.» ودرجایی جمله«من بادم» را به رهایی از بایدهای جهان عروسی بیان میکند.
ضد زنان
زنان در فیلم سوژههای نامطلوب هستند، آنها در کافه و رستوران نشستهاند و مردان در فضایی مالیخولیایی به آنها نزدیک میشوند تا به اصطلاح مخشان را بزنند اما هربار دست یافتن به این میوههای ممنوعه غیرممکن میشود. در یکی از صحنهها هوتن شکیبا ارجاعی به اسطوره آفرودیت یونان باستان میدهد تا با اشاره به جنبههای این نماد «شور جنسی» روی آنها تأثیر بگذارد. آفرودیت را نمیتوان با الهههای باکره، آرتمیس، آتنا یا هستیا، گروهبندی کرد، زیرا که معشوقههای فراوان داشته است. بنابراین انتخاب و کاربرد اسم او در دیالوگ نگاه منفیگرایانه نویسندگان را نسبت به زنان ترویج میدهد و نقطه معکوس مریم است. در عینحال مریم و آن دختران حاشیهای، ویژگی مشترکی دارند و آن دستنیافتنی بودن است. این فیلم میخواهد مردانه باشد اما شخصیتهای مردی که به نمایش میگذارد، ضعیف، پوشالی و در حال اضمحلال است. فیلم سرگیجهآور است و با وجود تبلیغ عیان تائو و ادعامند بودن در باب گرهگشایی آن، مخاطب را در حس پوچی فرومیبرند. فیلم شبیه قرصهای هذیانآور، بیهویت، شلمشوربا و در حقیقت فیلمی ترسو است که برای بیان نگاهش، آسمان ریسمان میبافد. چند مورد اشارات فلسفی هم دارد که اگر در اینجا به آنها اشاره کنیم، متن را به همان باتلاقی سوق خواهیم داد که فیلم در آن فرو رفتهاست.
وقتی کتاب خواندن خطرناک میشود
فیلم صبحانه با زرافهها زنگ هشداری برای مخاطب و سروشصحت است. سروش صحت در مقام نویسنده و کارگردان به لطف برنامه «کتابباز» بهعنوان فردی کتابخوان معروف شده است. نحوه تحلیلاش از دین، جهان و آدمها در این فیلم رقتانگیز است. سروش صحت ما رابه یادشخصیتهای«فیلیپ» و «براندون» در فیلمسینمایی طناب هیچکاک میاندازد. این دو شخصیت که تحت تأثیر نظریات فلسفی «مردان بزرگ» کارلیل و «انسانبرتر» نیچه قرار گرفته بودند، دوستشان دیوید را که از نظر آنها یک انسان ردهپایین بود با طنابی که کتابهایشان را با آن میبستند، خفه کردند. در این فیلم هیچکاک به مخاطب میآموزد صرف کتاب خواندن بدون قدرت تحلیل کافی میتواند خطرناک باشد و به قول آقای محمدتقی فهیم، منتقد سینما، تأکید میکردند که: «کتاب نخواندن بهتر از بد کتابخواندن است و نفهمیدن بهتر از بد فهمیدن است.» لزوما قرار نیست آدمها هر چه را به فکرشان خطور میکند به فیلم تبدیل کنند. بیان آرا و اندیشههای دینی و فلسفی نیازمند قدرت تحلیل فوقالعاده و درک بیطرفانه از آنهاست؛ بیطرفی که با خلق شخصیت سعید برادر مریم که در طول فیلم آن را «عنآقا» خطاب میکنند به اعماق تاریک ادعا فرو میرود.