اگر او در دیپان (مانند فیلم «گذشته» فرهادی) با وارونهنمایی از مهاجرین مسلمان در فرانسه و نمایششان درون باندهای مخوف گنگستری، تصویری هراسانگیز از آنها ارائه کرده بود، در فیلم امیلیا پرز، تصویری سمپاتیک نسبت به گنگستریسم و در اینجا رئیس یکی از بزرگترین کارتلهای مواد مخدر در مکزیک عرضه داشته! مانتیاس دل مونته (کارلا سوفیا کاسکن) همان رئیس بیرحم و خوفناک کارتل بزرگ مواد مخدر که یک زن بهنام جسی (سلنا گومز) و دو تا بچه دارد، یکهویی هوس میکند تغییر جنسیت دهد! نه بهخاطر پنهانداشتن هویت و فرار از دست قانون، بلکه چون دوست دارد! و گویا از سالها قبل حتی از بچگی بهآن فکر میکرده است!حالا یک وکیل موفق ولی ناراضی از موقعیتش (چون برای همه گناهکاران و مقصرین، تبرئه میگیرد ولی پول کمی دریافت میکند) به نام ریتا، مورو کاسترو (زویی سالدانا) را گروگان گرفته و با پیشنهاد یک پول هنگفت، از او میخواهد بدون خبردارشدن کسی، وسائل و امکانات تغییر جنسیتش را (که با مصرف هورمونهای خاص، کمی از راهش را هم گویا خودش رفته!) فراهم آورده و بهدلیل تغییر کلی زندگیش، او را کشته شده اعلام نموده و شرایط اسکان جدیدی را برای زن و بچههایش در کشوری دیگر مانند سوییس جور کرده (آنچه در فیلم «دومیها» ساخته جان فرانکنهایمر، با مهارت و هوشمندی بسیار به تصویر کشیده شده بود).
همهچیز یکهویی میشود!
کمی شاید این داستان از عقل و منطق بهدور باشد، اما بهقول مظفرالدینشاه، بههرحال سینما باید اسباب حیرت باشد ولی از منطق خودش هم فاصله نگیرد و دور نشود!مانتیاس دلمونته که اینک به امیلیا پرز تبدیل شده، همانگونه که یکهویی هوس زنشدن کرده بود، باز هم یکهویی انسان خیرخواهی شده و به کمک خانوادهها و زنهایی میرود که در جریان قاچاق مواد مخدر در مکزیک، همسرانشان مفقود شدهاند! اوضمن اینکه جسی وبچههایش رادوباره به مکزیک آورده وباعنوان دخترعموی مانتیاس که از طرف او وظیفه نگهداری از آنها را دارد، در خانه خودش اسکانشان میدهد، بهکمک ریتا (که همچنان میخواهد امیلیا را ترک کند) خیریهای برپا نموده و به یافتن نشانهها و درواقع محل دفن گمشدگان خانوادههای بیسرپرست یادشده اقدام میکند. و همین ریتا که مدام میخواست از امیلیا جدا شود و باوجود همه اصرارها و پیشنهادات او، همچنان بر بازگشت به لندن پای میفشرد هم یکهویی درکنار امیلیا ماندگار شده و حتی در سختترین و خطرناکترین لحظات گروگانگیری او و همراهشدن با یک گروه مسلح برای نجات امیلیا میایستد!همانطور که متوجه شدید، برخلاف فیلمهای قبلی اودیار، بهخصوص همان دیپان، فیلم امیلیا پرز، سرشار از اتفاقات یکهویی و بهقولی تحولات «بررهای» است! - در برره، افراد با تکانخوردن مختصری متحول میشدند! -یعنی بدون زمینهچینی دراماتیک و ارائه پسزمینههای داستانی.
صحنههای موزیکال زورکی و الصاقی
شاید از همین روی فیلمساز سعی کرده سروته این تحولات بررهای را با چاشنی مقداری آواز و رقص و جازدن فیلمش بهعنوان یک فیلم موزیکال هم بیاورد؛ اما قطعات موزیکال مثل فیلم «جوکر ۲»، وصلههای ناجوری به فیلم بهنظر میرسند، گویی بعدا به آن اضافه شدهاند یا در زمانهای متعددی؛ انگار جناب کارگردان فراموش کرده که دمی هم به خمره سینمای موزیکال زده! و میبایست مانند آثار استاندارد سینمای موزیکال، آن را در کلیت اثرش حفظ نماید! چنانچه در ابتدای فیلم، چپوراست شاهد صحنههای موزیکال هستیم (از همان اولین صحنه دفاع ریتا در دادگاه از موکلش تا ابراز نارضایتی از شغلش تا اولین دیدار با مانتیاس و تا نخستین تلاشش برای پیداکردن متخصص تغییر جنسیت در کشورهای مختلف) اما وقتی به صحنهها و سکانسهای کلیدی (مثل تغییر جنسیت و اعلام مرگ مانتیاس، جابهجاییهای جسی و بچهها، تمام صحنههای مفصل و طولانی جستجوی مفقودان و ارتباط با همسران و برپایی خیریه، برقراری رابطه با اپیفانیا، جدال با جسی ودوستپسرش و... و حتی گروگانگیری امیلیا و درگیریهای پیوست آن میرسیم، دیگر خبری از موزیک و موزیکال نیست!
ناامیدی از سلنا گومز
شاید از میان صحنههای موزیکال تنها سکانس خواندن دختربچه مانتیاس بهیاد پدرش و درکنار امیلیا، در حد و سطح یک سکانس فیلم موزیکال بوده و اضافی و الصاقی بهنظر نرسد!این اشکالات عمده ساختاری در فیلمی از سینماگری حرفهای مانند ژاک اودیار بهنظر خیلی بعید میآید؛ اگر موزیکالشدن فیلم «جوکر ۲» به ضرب و زور صورت گرفت، بهدلیل حضور لیدی گاگا و فروش بیشتر فیلم بود ولی در فیلم امیلیا پرز اگرچه سلنا گومز حضور دارد اما نقش کمرنگی در بخشهای موزیکال فیلم داشته و چنانچه بعضا منتقدان نوشتند، طرفداران او از حضور بیرمق سلنا گومز در ساختار موسیقایی فیلم بهشدت ناامید شدند!
نشانههای یک فیلم سفارشی
بهنظر میرسد در اینجا هم ژاک اودیار، قربانی سفارشپذیری مستقیم از امثال کمپانیهای حاکم بر جشنواره کن شده و از همین روی، به فیلمی با این تعداد گافهای آماتوری، جایزه هیاتداوران را دادند! (چون واقعا قابلیت دریافت نخل طلا یا جایزه بزرگ را نداشت؛ حالا ببینید فیلم رسولاف چه فاجعهای بود که حتی این جایزه را هم نتوانست بگیرد!)شاید ژاک اودیار با این غلطهای آشکار ساختاری و سینمایی، قصد داشته به مخاطبش بفهماند که برخلاف میلش تن به چنین سفارشی داده است.
فیلمسازی با تم فصل جوایز
به نظر میرسد ژاک اودیار تمامی عناصر مورد علاقه سینمای لابیهای پنهان هنری و شبههنری را رعایت کرده یا بهقول ما، همه گستره افق سینمای امروز غرب را در نظر داشته؛ از قهرمانبودن و قصهای پیرامون یک ترنس (از اقلیتهای جنسی و جنسیتی) که بر اثر تغییر جنسیت از منتهاالیه سیاهی و بدکاری به منتهاالیه سپیدی و بهاصطلاح رستگاری میرسد (و ترنسی مانند کارلا سوفیا کاسکن آرژانتینی نقشش را ایفا نماید) تا همجنسگرا بودن او که اعتراف میکند اولین رابطه واقعا عاشقانهاش است تا نیکوکاری حقوق بشری و شعارهایی که در این راستا میدهد، تا نمایش فاجعهبار خانوادههای عادی که مردانشان را در سروکلهزدن با باندهای مواد مخدر از دست دادهاند، مردانی که بهقول اپی فانیا، او را همواره کتک میزدند و شکنجه میکردند و.... و بالاخره اینکه پس از بالا و پایین شدنهای بسیار برای یافتن یک پزشک حاذق و بیدردسر برای تغییر جنسیت، سرانجام یک دکتر اسراییلی از تلآویو با شجاعت و شهامت! به مکزیک و میان گنگسترهای باند مانتیاس رفته، با او حرف میزند، درددلهایش را میشنود، یادداشت کرده و تحلیل مینماید و بهبهترین وجهی کارش را انجام داده، بدون آنکه هیچکس حتی خود ریتا هم متوجه شود!!بهنظر میرسد فیلم «امیلیا پرز» با این خصوصیات و علیرغم همه اشکالات ساختاری و سینمایی، در فصل جوایز امسال و بهخصوص مراسم گلدن گلوب و اسکار موفقیتهای مهمی کسب نماید. حالا بستگی به این دارد که با تم امسال فصل جوایز تا چه حد مماس گردد!