ناامنسازی مزمن سوریه، یکی از قطعات اصلی پازلی است که غرب و مهرههای منطقهای آن در راستای خلق بحرانهای امنیتی مزمن در حوزه شامات مشغول چینش آن هستند. واکنش سریع نیروهای مقاومت نسبتبه این فتنه بزرگ، نقش بهسزایی در خنثیسازی آن ایفا خواهد کرد.
نقشهای که از پیش طراحی شده است
مسأله اصلی معطوف به ماهیت این فتنه و ابعاد تئوریک و میدانی آن است. درسال۲۰۰۶ میلادی، زمانی که تنها سهسال از اشغال عراق توسط دولت جورج واکر بوش سپری میشد، جو بایدن در کسوت سناتور ایالت دلاویر در سنای آمریکا، طرح موسوم به «فدرالیزهکردن عراق» را بهعنوان پیشدرآمدی برطرح کلانتری به نام «تجزیه عراق» بر روی میز استراتژیستها و آیندهپژوهان حوزه سیاست خارجی آمریکا قرار داد. بایدن معتقد بود که میتوان براساس مولفههای قومیتی و مذهبی، عراق را به سه کشور براساس هویت کردی، شیعی و سنی تقسیم کرد. فراتر از آن، جو بایدن معتقد بود که میتوان طرح تجزیه عراق را به مبنایی برای تجزیه کل منطقه و جهان اسلام تبدیل کرد، بهگونهای که «قومیت و مذهب» در خدمت «نقشه ژئوپلیتیکی مطلوب آمریکا» در غرب آسیا، شمال آفریقا و شبهقاره هند درآید! خلق داعش وجبهه النصره درهمین راستا(از سوی دستگاههای اطلاعاتی دشمنان) صورت گرفت. اکنون همزمان با آتشبس لبنان و بلافاصله پس از آن، شاهد اجراییشدن فاز جدیدی از این پروژه خونین هستیم. بهعبارت بهتر، نگاه مقطعی و محدود نسبت به عملیات تروریستهای تکفیری در حلب، آفت بزرگی در تحلیل آن محسوب میشود. در گام نخست، باید رصد دقیقی نسبت به نقشه دشمن و اهداف کلان، میانمدت وکوتاهمدت آن در سوریه و منطقهداشت.
استراتژی تولید وحشت در منطقه
استراتژی تولید وحشت در منطقه، یک پروژه کلان و راهبردی محسوب میشود که از سوی دو حزب سنتی آمریکا، دموکرات و جمهوریخواه، مدتهاست تبدیل به یک فرمول ثابت در راستای استمرار مداخلهگرایی واشنگتن در نظام بینالملل شده است. در سال ۲۰۱۳ میلادی، جو بایدن در کنار اوباما و هیلاری کلینتون نقش بسیارپررنگی در تاسیس داعش و هدایت تروریستهای تکفیری به حوزه شامات ایفا کرد. بایدن معتقد بود که «خلق بحرانهای مزمن سیاسی» و«تقویت شکافهای قومیتی-مذهبی» باید با مکملی بهنام «تثبیت بحرانهای امنیتی» و «فقدان آسایش حداقلی» در منطقه همراه شود تا در نهایت، بتوان نقشه شومی به نام «تجزیه کشورهای مسلمان» را در سایه آن کلید زد. ترامپ نیز در بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰، دقیقا بر همین مبنا سیاست منطقهای خودراترسیم کرد.تحرکات اخیر تروریستهای تکفیری درسوریه نیزنشان میدهدکه چنین نقشه شومی، متغیری وابسته به حضور ترامپ یا دموکراتها در کاخ سفید نیست. رئیسجمهور جدید آمریکا نیز از کارگردانان و بهعبارت بهتر، بازیگران نقش اصلی این فتنه محسوب میشود.
جبهه مقاومت آماده است
دراینمیان گزارهای وجود داشته و دارد که مانع از تکمیل این پازل تروریستی از سوی غرب میشود. در سال ۲۰۱۸ میلادی، درهمشکسته شدن دژ غربی-عبری داعش توسط رزمندگان مقاومت و از بینرفتن خلافت خونین و خودخوانده تروریستهای تکفیری، بدترین خبر برای واشنگتن وتلآویو محسوب میشد.پس ازآن،«بازتعریف تروریسم تکفیری» درکنار«بازتولید خشونت در منطقه براساس الگوهای جدید»، پس از نابودی داعش به یک مشی کلان در سیاستگذاری منطقهای آمریکا تبدیل شد. نقش ترکیه در این نقشه، مشهود و پررنگ است. آنکارا بهجای عبرتگیری از شکست اولیه خود در بین سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۸ میلادی، بار دیگر تبدیل به کارگزار منطقهای واشنگتن و تلآویو در این نقشه شده است. اردوغان از فرصتی که جهت تجدیدنظر در سیاستهای ضدسوری و ضد مقاومت وی درمنطقه دراختیارش قرار داده شده،استفادهای نکرده وخودرا باردیگر در نقطهثقل عملیاتی چنین توطئهای تعریف کرده است. مطمئنا اینبار هزینههای شکست دولت ترکیه نسبت به بازه زمانی قبلی بیشتر و غیرقابل پیشبینیتر خواهد بود. تروریسم تکفیری اساسا متغیری وابسته به بحران است، خواه آن بحران واقعی باشد، خواه ساختگی! نباید فراموش کرد که امروز «ثبات و امنیت منطقه» به خط قرمز آمریکا تبدیل شده و کاخ سفید از طریق عوامل خود تلاش میکند تا این ثبات و آرامش را به چالش بکشد. تل آویو نیز پس از انعقاد آتشبس ناخواستهای که در لبنان به آن تن داد، نقش پررنگی در پیشبرد این نقشه دارد. همانگونه که تاکید شد، نقشهخوانی دشمن و رصد هوشمندانه بازی آن در برهه کنونی، یک الزام محسوب میشود. بازی خواسته یا حتی ناخواسته در زمین آمریکاوتقویت شبکه خطرناک ترسیمشده از سوی مثلث آمریکا، رژیمصهیونیستی و ترکیه، نتیجهای جز بیثباتی و فقدان امنیت برای کل منطقه نخواهدداشت. قطعا جبهه مقاومت اینبار نیز استراتژی بازتعریف تروریسم تکفیری را در ابعاد میدانی و فرامتنی بهچالش خواهد کشید. هزینه نهایی این شکست، بر گرده شبکه فرامنطقهای و منطقهای وابسته به غرب و تلآویو شدیدا سنگینی خواهد کرد.