همانطور که فیلم بعدی را میدیدیم، یاد نسبت ورابطهام باکتابهایی که درنوبت خواندن قرارمیدهم، افتادم؛ کتابهای رنگارنگ با اسامی و طرح جلدهای جدید و حتی گاه عجیبوغریب که هیچ سنخیتی با کتاب و کتابخوانی ندارد. کتابهایی که این روزها باید هزینه بعضی مایحتاج ضروری زندگی را به خریدشان اختصاص بدهی تا صاحب کتاب موردعلاقهات با قیمت سهرقمی شوی! کتابهایی که بعضی به قول پسرم با همان چند صفحه اول میفهمی که تو را نگرفته و نخواهد گرفت، فیالفور عطایش را به لقایش میبخشی و حسرت بهدل بابت پرداخت مبلغی که به آن اختصاص دادهای، کتاب را به قفسههای پایینی کتابخانه میسپری! اما بعضی کتابهای دیگر که چنان برگوبار نیلوفر به پای ذهنت میپیچند و تو مجبوری دوسه روزه خواندن آن را به اتمام برسانی، مشغولش میشوی و تا دیروقت از زمان استراحت و خوابت میزنی تا بفهمی این شاهکار، با قلب و ذهنت چه کرده. بعضی کتابها هم دستپختی بینابین این دو حالت دارند!
سفرنامهای جذاب و خواندنی
وقتی کتاب«چمدانهایباز»سیدمحسن روحانی را باز کردم از همان صفحات اول،حس کردم قراراست درگیراین کتاب و حوادث و قلمش شده و سفرنامهای جذاب و خواندنی را بخوانم؛ شاید خیلی از مخاطبانی که این کتاب را خواندهاند، موافق اطلاق عنوان سفرنامه به این کتاب نباشند چون این کتاب، شرح سفری است که برخلاف بسیاری ازسفرها و سفرنامهها به نیت تفرج و زیارت و سیاحت نیست بلکه سفری به کشوری دیگراست تا نویسنده درآن ساکن شده وبرای سالیان طولانی، آنجا را بهعنوان وطن دوم خودبرگزیندکه درادبیات رایج ما به این نوع سفر،مهاجرت میگویند.سفری بیبازگشت یا کمبازگشت به سرزمین مادری!
در چمدانهای باز، آمریکا و دو سه شهر مهم آن مثل نیویورک، مقصد نویسنده برای ماندن و تحصیل تا مقاطع بالاست.
نگارش ساده و صمیمی
آنچه در همان ابتدای خوانش کتاب جلبتوجه میکند، نوشتار و نگارش ساده وصمیمی آن است. انگار برادری آمده و همت کرده تا با زبانی ساده و بدونپیچیدگی، تمام تجربیاتش ازمهاجرت به آمریکا را برای دوستان و اقوامش بازگو کند؛ انگار آقای روحانی دراین کتاب سعی کرده تا مخاطب ناآشنای پراکنده در کل مساحت جغرافیایی ایران را آشنا فرض کند و با دلسوزی از جزئیات و نکات زندگی وتحصیل درآمریکا بگوید تا آنجا که گاهی ذکر جزئیات دربعضی فصلها، طولانی و ملالآور میشود.
طرح جلد متفاوت
از دیگر نقاط قوت کتاب، فصلبندیهای کوتاه و نیمهکوتاه همراه عنوانهای زیبا و خواندنی است که به خواننده این اختیار را میدهددرصورتی که نخواهد همه فصلها رابخواند، با استفاده ازمضمون عناوین،فصل موردنظرش راپیداکرده و بخواند.همچنین طرحجلدمتفاوت کتاب،عکسی که نویسنده رادرمیان آسمانخراشهای نیویورک نشان میدهد،بر جذابیت کتاب میافزاید.
درمجموع اگر دنبال کتابی جذاب و خواندنی در مورد مهاجرت به کشوری بیگانه در قدوقواره آمریکا هستید، این کتاب میتواند برایتان مفید و راهگشا باشد.چمدانهای بازونویسندهاش باسخاوت و مهربانی،سفرهای متنوع و رنگارنگ ازحوادث و موضوعات اجتماعی، سیاسی، علمی و فرهنگی کشور مقصد برای مخاطب پهن کردهاند تا خواننده تناول کند، بیاموزد و لذت ببرد.
و اما...
بیشترین آمار برای آمریکا
نکتهای که باعث شد تا نگارنده از پس ماهها که از خواندن کتاب گذشته، دوباره یاد آن بیفتد، اتفاقات و راهپیماییهای دانشجویان آمریکایی و اروپایی بود. این روزها که بیداری اسلامی و همدردی با مردم غزه و لبنان به اوج خود رسیده، به شهادت آمار، از میان ۷۷ کشور دنیا که در تجمعات ضدصهیونیستی و موج بیداری وجدانها شرکت کردهاند، بیشترین آمار شرکت در تجمعات، متعلق به آمریکاست. وقتی این اخبار رادرکنار جملات و توضیحات محسن روحانی میگذارم، غرق در تعجب میشوم، آنجا که نویسنده کتاب دربیشتر صفحات ازجدیت وپشتکار دانشجویان درامرتحصیل صحبت میکندومدام ازاهمیت درسخواندن در دانشگاههای آمریکامیگوید؛ بهعنوان مثال در فصل کفشگلدار چنین مینویسد:«درماراتن علمآموزی دردانشگاهها، همهچیز تازه از بعد فراغتها شروع میشود. برعکس خیلی ازکشورها که فارغالتحصیلی شاید شروع تکیهدادن به صندلی آرامش باشد؛ اینجا تازه شروع مسیر پژوهشی جدیدی است برای ایجاد یک تغییرملموس دراقتصاد یا فرهنگ یا علم یا هنر...»پس این حجم از اعتراضات وخیزشهایی دانشجویی که شاهدش هستیم،ریشه درشعور وباورهای انسانی وظلمستیزی دارد.چنین دانشجویان مستعد و درسخوانی که حاضرند تعلیق یا ممنوع ازتحصیل شوند امابه خیابان آمده وفریاد میزنند، سرشار از شور،هیجان و احساسات نیستند بلکه روحشان از جنایاتی که میبینند به تنگ آمده وآنها رابه خیابان و میان انبوه پلیسهای ددمنش آمریکایی کشانده است.
تا باد چنین بادا...این کتاب را انتشارات جامجم به همراه چندین کتاب دیگر رونمایی کرد و نویسنده آن در ایران نبود تا پیگیر نشستهای متنوع نقد و بررسی برای کتابش باشد.
کتابی که همچنان باید خواندنش را به مخاطبان روایتهای واقعی، پیشنهاد داد.