ازمکانیکی تا اختراع
معمولا بعضی پدر و مادران عزیز به فرزندانشان لطف دارند و بدون درنظرگرفتن علاقه آنها، در کلاسهای مختلفی ثبتنامشان میکنند که شاید فقط چندماه بهعنوان یک تفریح سالم برای آنها حساب شود؛ نیت این کار کاملا خیر و خوب است، اما ای کاش کمی در این وقتها از خود فرزندتان این سوال را بپرسید که به چه کاری علاقهمند است؟
امیرمحمد تقریبا از زمانی که وارد کلاس پنجم شد، تصمیم میگیرد در مکانیکی کار کند و درکنار تحصیل، حرفه مکانیکی را زیر نظر استادش آموزش ببیند. شاید کمی عجیب بهنظر بیاید اما امیرمحمد درون ذهنش چراغهایی روشن و خاموش میشدند که در نهایت حرفه مکانیکی توانست آن نور موفقیت را روشن کند.
امیرمحمد میگوید: فکر میکنم امروزه دغدغه تمام نوجوانها و تمام همسنوسالان من این است که یک درآمد خوب به همراه زندگی راحت و بدون دغدغه داشته باشند. همچنین او این نکته را اضافه میکند که بعد از یادگرفتنهای بسیار در حرفه مکانیکی، احساس میکند جای یک چیزی در زندگی او خالی است.
امیرمحمد میگوید که بعد از تعلیم در حرفه مکانیکی احساس میکند باید یکچیزی به دنیای ماشینها اضافه کند و محصولی را به جهان ارائه بدهد. کمربند هوشمند، محصول اولین کاوشهای ذهنی یک نوجوان ۱۵ ساله بود.
کمربند هوشمند!
راستش را بخواهید من هنوز بین الفبای رانندگی ماندهام و با این سن ممکن است خیلیها سواد زیادی از دنیای ماشین و وسایل نقلیه نداشته باشند، مرد و زنش هم فرقی نمیکند. کمربند هوشمند، حاصل ایده و فکرهای مداوم امیرمحمد در سن چهارده الی پانزده سالگی است.
در مواجهه با این سوال که چگونه این کمربند هوشمند است و چطور کار میکند، نوجوان مخترع کشورمان گفت:این کمربند شامل سنسورهای فعالی است که وقتی شما در جاده و خیابان و اتوبان تصادف میکنید، بعد از ایستادن ماشین کمربندها به صورت خودکار باز میشود و شما میتوانید راحتتر در لحظه بعد از حادثه از وسیله نقلیه خود پیاده شوید. زمانی این اختراع جذابتر میشود که امیرمحمد سنسور خاصی برای این کمربند طراحی کرده تا وقتی در حالت عادی کار نکند، راننده یا سرنشینان و افراد داخل ماشین با گفتن یک عبارت بتوانند به سنسور دستور بدهند کمربند را فورا باز کند.
حداقل اگر نوجوانان چینی این وسیله جذاب را اختراع میکردند، شاید الان اخبار نوجوانان در فضای مجازی پر میشد از اینکه تعدادی از نوجوانان چینی توانستهاند وسیله مهمی اختراع کنند. متاسفانه امیرمحمد میگوید فعلا برای تولید و عرضه مستقیم این وسیله مورد حمایت خاصی قرار نگرفته، اما علاقهای در ته دلش وجود دارد که بتواند محصولش را روانه بازار کند.
گردنه حیران نوجوانی!
فکر میکنم دنیای نوجوانی مثل جاده پرپیچوخم چالوس میماند. همیشه در این سن درگیر ترافیک ذهنی خاصی هستیم که در نهایت میخواهیم در این دنیا به چه هدفی دست پیدا کنیم. از امیرمحمد این سوال را پرسیدم که به نظر تو نوجوانهای همسن تو چگونه میتوانند به این نتیجه برسند که به چهچیزی علاقهمند هستند؟
او در واکنش به این سوال گفت: من از همان سن کم متوجه شدم که به دنیای ماشینها بسیار علاقهمند هستم و بهشدت این صنعت را دنبال میکنم. زمانی این علاقه من تبدیل به یک هدف جدیتر شد که من در یک دورهای با خود فکر میکردم اگر در دنیای امروز ماشین ها وجود نداشتند، من به چهچیز دیگری علاقه پیدا میکردم؟ در نهایت وقتی جوابی برای سوال خود پیدا نکردم، به این نتیجه رسیدم که دنیای ماشینها همان علاقه اصلی من در این جهان هستی است.
مدال طلای بیتشکر!
یکی از باکسهای صفحه یکی مثل ما انگار درست شده تا در آن، از وضعیت عدمحمایت از نوجوانان گله کنیم و هر شماره بگوییم ایکاش از سرمایههای کشور بهصورت درستی بهره ببریم و بیشتر حمایتشان کنیم.
امیرمحمد با لحن و خنده تلخی میگوید: وقتی در فستیوال جهانی مخترعین امنیت خودرو در کشور امارات شرکت کردیم و در بین هفتادوچند کشور به دلیل داشتن کمربند هوشمند مدال طلا گرفتیم، ایکاش یک نفر با ما تماس میگرفت و میگفت دستتان درد نکند! این نوجوان خلاق میگوید: من مورد استقبال مدیران و نهادهای مرتبط قرار نگرفتم، چهبرسد به حمایت!
شاید فکر میکنید مدرسهای که او در آنجا مشغول به تحصیل است، از امیرمحمد بابت این کار جذابش تقدیر کرده است اما امیرمحمد میگوید: حتی برای مدال طلای او حاضر نشدند یک بنر روی دیوار مدرسه بچسبانند و نهایت کمک مدرسه به من، تبدیل شد به یک تخفیف پانصد هزارتومانی برای ثبت نام او در سال تحصیلی جدیدش ...
من بهعنوان نویسنده که دیگر حرفی ندارم اما سالار عقیلی خواننده کشورمان میخواند: «چه بگویم؟ نگفته هم پیداست!»
مواد موردنیاز مخترع شدن!
شاید شما بعد از خواندن این صفحه بهاین فکر افتاده باشید که چگونه میتوانم شبیه امیرمحمدی باشم که وسیلهای را اختراع و برای کشورمان افتخارآفرینی میکند. اولین راهی که امیرمحمد پیشنهاد میکند، این است که باید در ابتدا علم، دغدغه و در نهایت عشق به اختراعکردن یکچیزی را داشته باشید.
در قدم اول باید به این فکر کنیم که آیا چیزی که میخواهیم اختراع کنیم، به فکر شخص و به ابداع شخص دیگری رسیده یا نه!؟ در دومین مرحله که میتوان آن را یکی از مرحلههای سخت نامید، باید شما بتوانید ایده خودتان را در کاغذ و بهصورت متن پیادهسازی کنید. دراینجا نیاز است که شما علم و دانش و مهارت پیادهسازی و رسیدن به ایده را کسب کنید و سپس از این مرحله عبور کنید. بعد از پیادهسازی ایده خودتان باید با خود روراست باشید و ببینید آیا این اختراع درحال حاضر میتواند دغدغهای را از روی دوش کسی بردارد یا خیر؟ البته باید بگویم که بعضی اختراعها ممکن است حتی دغدغه کسی نباشد و در نهایت، اگر عشق اختراع و ابداع ندارید، بهتر است اینکار را کنار بگذارید.
علم ثروتمند؟
در بیشتر لحظات مادران و پدران تعریف کردهاند که به آنها میگفتند درباره جمله «علم بهتر است یا ثروت» انشاء بنویسند. امیرمحمد بهایندلیل که علاقه بسیار زیادی به علم و دنیای ماشینها دارد و تقریبا دوست دارد به وسیله دانش معروف شود، میگوید: به نظر من امروزه با علم هم میتوان به ثروت رسید. چرا که برای مثال، اگر من در کشور چین این اختراع را به ثمر میرساندم، شرکتهای بزرگی با من تماس میگرفتند و خط تولید محصول من آغاز میشد. نوجوان مخترع شانزده ساله کشورمان میگوید: هیچ محصولی در دنیا مثل کمربند هوشمند وجود ندارد و شاید چون من یک فرد خارجی نیستم، از من حمایت نمیشود.
همچنین او اشاره میکند که درحال حاضر فعالیتش را روی چند اختراع دیگر ادامه میدهد که از نظر او شانسهای خوبی برای دیده و مطرح شدن دارند.