ویترین قفسه کتاب

«در کمین گل سرخ»

شاعرانگی زنانه؛ غزل‌های مادرانه

شاید آقای بوستانی از شاعران شهربابک در استان کرمان، وقتی در اداره ارشاد این شهر جلسات شعر برای نقد و بررسی شعرهای شاعران شهرش راه‌اندازی کرد، فکر نمی‌کرد از این جلسه، شاعران خوبی بیرون بیایند که یکی از آنها فاطمه ‌هاوشکی است.
کد خبر: ۱۴۷۲۵۲۷
نویسنده آرش شفاعی - گروه فرهنگ وهنر
 
او حدود سال۱۳۸۲به‌صورت اتفاقی با انجمن شعر شهر بابک آشناشد،به قول خودش فقط به‌عنوان مستمع، همان زمان دانشجوی دانشگاه جندی‌شاپور اهواز هم بود و در جلسات شعر آنجا هم حضور پیدا می‌کرد. دو جلسه با حال‌وهوایی متفاوت، فضای حاکم بر جلسات شعر شهربابک فضایی معناگرا و عرفانی بود که درآنجا معمولامثنوی‌های بلند معنوی خوانده می‌شد و در دانشگاه جندی‌شاپور فضا بیشتر این‌گونه بود که شعرهای سپید خوانده می‌شد. به همین دلیل او در آن زمان بیشتر مثنوی و شعر سپید می‌نوشت. خودش می‌گوید: «آن زمان خیلی جرأت نمی‌کردم سراغ غزل بروم و واقعیت این است که هنوز هم وقتی سراغ غزل می‌روم، دست و پایم می‌لرزد؛ چراکه غزل خیلی سخت است واین‌که بتوانی در چند بیت بامحدودیت وزن و قافیه، شعری بگویی که شورانگیز باشد و مخاطب را از بیت دوم به بعد به‌دنبال خود بکشد، کار سختی است.» 
نخستین مجموعه شعرش را انتشارات شهرستان ادب درسال۱۳۹۴ منتشر کرد و مجموعه «آه شار» مجموعه شعر دوم اوست که آن را سال۱۴۰۰سوره مهر منتشر کرد و به چاپ دوم رسیده است.یک مجموعه رباعی هم درشهرستان ادب دارد که باید ببینم چه زمانی منتشر می‌شود. گفت‌و‌گوی ما را با این شاعر جوان بخوانید.

شما با مثنوی و شعر سپید شروع کردید، ولی در «آه شار» فقط غزل از شما می‌خوانیم، چه شد به سمت غزل آمدید؟
شاید به خاطر تشویق استادانم در شهربابک که می‌گفتند غزل مخاطب بهتری دارد. هرچند من همان زمان هم خیلی درگیر مخاطب نبودم و در حال حاضر هم نیستم. به خاطر تشویق آنها علاقه‌مند شدم که در این قالب هم خودم را امتحان کنم و ببینم آیا از عهده این قالب برمی‌آیم یا نه و بعد از آن هم دیگر این قالب را ادامه دادم.

درباره حال‌وهوای ادبی و جلسات شهرتان بگویید.
شهر بابک سال‌ها جلسات خیلی خوبی داشت و ما تداوم خیلی زیبایی در شعر داشتیم. یک انجمن شعر داشتیم که به دست حاج آقا بوستانی یک معلم ادبیات اداره می‌شد و بدون استثنا، پنجشنبه‌ها باید جلسه برگزار می‌شد و شاعران در جلسه حضور پیدا می‌کردند. تلاش بچه‌ها برای حفظ آن فضای عرفانی و معنوی باعث می‌شد این جلسات جذابیت ویژه‌ای داشته باشد. آن زمان من کرمان زندگی می‌کردم و هر پنجشنبه به ذوق شرکت در جلسه به هر شکلی بود خود را به شهربابک می‌رساندم و فاصله ۲۵۰ کیلومتری تا شهر را طی می‌کردم. در طول این سال‌ها جلسات به‌صورت پرشور ادامه پیدا کرد، ولی متاسفانه چند سالی است که جلسات با مشکل مواجه شده و دیگر رونق سابق را ندارد و نتوانستیم آن فضای زیبا را نگه داریم. یکی از دلایل این مسأله، درگیر شدن گروهی از بچه‌ها با اندیشه‌های روان‌شناسی مدرن بود. این دیدگاه‌ها بر این تأکید دارد که تا جایی جلو برو که به خودت آسیب نزنی، در حالی که تشکیل این جمع‌ها به فداکاری زیادی نیاز دارد و فرد باید از بسیاری از تفریحات و خانواده‌اش بگذرد.از طرف دیگر یکسری رقابت‌ها و حرف و حدیث‌ها در برگزاری جلسات پیش می‌آید که روان‌شناسی می‌گوید خودت را از اینها کنار بکش. حاج‌آقا بوستانی هم که سال‌های سال اداره جلسات را برعهده داشتند، به قدری پیر شده‌اند که دیگر روی ویلچر می‌نشینند و اگر ایشان همچنان مانند قبل سالم بودند، قطعا جلسات ادامه پیدا می‌کرد. 

این جلسه‌ها دولتی بود یا غیردولتی؟
انجمن شعر شهربابک زیر نظر اداره ارشاد برگزار می‌شد. ما یک رئیس ارشاد داشتیم به‌نام آقای قاسمی‌نسب که ۱۲سال رئیس ارشاد شهرستان بود. ایشان دوست ما بود و به قدری به شعر عشق می‌ورزید که برایش اهمیتی نداشت بگویند ارشاد نباید جلسه‌گردانی کند. 
ایشان می‌گفت من به شما جا و پذیرایی و امکانات می‌دهم و شما فقط بنشینید و شعر بگویید. اردوهای مختلف برای ما ترتیب می‌داد و توانست حمایت مجتمع مس اینجا را برای برگزاری برنامه‌ها جلب کند، چراکه استادان ما اعتقاد داشتند نباید شعر جشنواره‌ای شود و اصلا در جشنواره‌های ادبی شرکت نمی‌کردند، اما نیاز بود که ما شاعران شهرهای دیگر را ببینیم و به همین دلیل شب شعرهای کشوری برگزار و به این شکل ارتباط‌مان را با شاعران دیگر شهرهای کشور حفظ می‌کردیم. شرکت مس، هزینه این برنامه‌ها را می‌داد و این هم به‌خاطر ارتباطی بود که ارشاد برقرار کرد. بعد از آقای قاسمی‌نسب ما سعی کردیم جلسات را به‌صورت خصوصی پیش ببریم ولی وقتی حمایتی پشت فعالیت‌ها نباشد همیشه مشکل پیش‌می‌آید. البته باید از آقای دکتر زارع هم اسم ببرم که در انجمن و نقد شعر دوستان خیلی به ما کمک کردند و همه مدیون ایشان هستیم. جلسات عملا الان تعطیل است. هرچند رئیس جدید اداره ارشاد تأکید دارد که این اتفاق نیفتد اما به نظر می‌رسد دیگر روح شعرا فرسوده شده است. گروهی از بچه‌ها هم به دلایل سیاسی ترجیح می‌دهند در رویدادهای ادبی دولتی شرکت نکنند و نقشی در رونق‌بخشی فعالیت‌های ادبی نداشته باشند. 

یکی از ویژگی‌های شعر شما توجه به اقلیم و شهر خودتان است. این ویژگی چگونه به شعر شما راه یافته است؟
به نظر من اگر شاعر می‌خواهد شعری اثرگذار بگوید باید در آن پدیده فرو رود، وگرنه این‌که اگر از دور بایستد و پدیده را توصیف کند، در نهایت تابلویی خلق کرده که حداکثر مانند عکسی از یک دریاست و کسی نمی‌تواند در آن دریا شنا کند. اگر قرار است دست مخاطب را بگیری و با خود به دل شعر ببری، باید آن پدیده را زیسته باشی.دوست دارم برای درک و یکی‌شدن با گل، درخت، جنگل و... چنین رابطه‌ای با طبیعت برقرار کنم.دیدن روی دیگر طبیعت هم هدف دیگر من بوده است. نمی‌دانم واقعا چرا خار باید یک موجود طبیعی نازیبا به حساب بیاید یا چرا نباید برای بیابان موجودیتی قائل بود که بشود با آن ارتباط برقرار کرد، درباره‌اش حرف زد و حرفش را شنید. او هم مانند من یک بنده مجبور است و براساس جبری وارد این عالم شده است و اگر من با او یکی شوم، می‌توانم حرفش را بگویم. با این‌که خودم خیلی عاشق جنگل و دریا هستم اما فکر می‌کنم درک‌شدن همه پدیده‌‌ها لازم است.

یک ویژگی دیگر در شعر شما این است که رویدادها و اتفافات شخصی، از فوت یک دوست یا دیدار یک دوست را به شعر تبدیل کرده‌اید. این می‌تواند اتفاق خوبی در شعر باشد اما می‌تواند به شعر ضربه هم بزند و ارتباط شاعر و مخاطب را تضعیف کند. چرا این ریسک را در شعرتان پذیرفته‌اید؟
شاید اگر به این نکته اشاره نمی‌کردید، خودم به آن توجه نکرده بودم چرا که خودم هم وقتی یک کتاب شعر را می‌خوانم و به جایی می‌رسم که مثلا نوشته برای دخترم یا پسرم با خودم می‌گویم این شعر خیلی شخصی است، نه این‌که نخوانم مثلا شعری را که قیصر امین‌پور برای دخترش آیه سروده است، می‌خوانم. شاید این ناخودآگاه در شعرم اتفاق افتاده است مثلا شعری که برای دوستی به نام بنفشه بهاری سروده‌ام، روزی که او داشت از شهربابک می‌رفت، واقعا روحم داشت کنده می‌شد و جز این‌که شعری برایش بگویم، نمی‌توانستم کاری کنم. یا وقتی یکی از شاعران شهرمان به نام مصطفی کافی که ما سال‌ها در جلسات شعر رو‌به‌روی هم شعر خوانده بودیم و کنار هم خندیده و گریه کرده بودیم؛ غرق شد،کاری از دست من برنمی‌آمد جز این‌که شعر بگویم. در حقیقت شعر برایم نوعی تسکین بود ولی به قول شما شاید آسیب‌زننده باشد چرا که مخاطب آن شخص را نمی‌شناسدونمی‌تواند ارتباط لازم راباشعربرقرار کند. 
 
اگر بخواهیم به شعر هرکس یک خصیصه بدهیم؛ این خصیصه در شعر شما مادرانگی شعر شماست. این وجه مادرانه و لحظات حسی آن در شعر بانوان ما زیاد شده است و به نظر می‌رسد اگر به یک مد شعری تبدیل شود، می‌تواند به شعر آنها ضربه بزند. 
دو تا از شعرها مربوط به زمان بارداری من بودند اما انتشارات ترجیح داد این را ننویسد درصورتی‌که من دوست داشتم نوشته شود؛ چرا که وقتی می‌گویم: تو ماهی قزل‌آلای کوچکی در من/ که با تو چو دریای بیکران هستم. یا وقتی می‌نویسم: دمید روح زنی را درون روح زنی/ که من فقط خود من نیستم، دو جان هستم. در حقیقت می‌خواستم آن شعف وجود یک انسان را بیان کنم. البته خود من سعی کردم شعار ندهم ولی شاید شعاری به نظر بیاید ولی به نظر من یک زن روحی است که درون یک قفس است و این جهان ظرفیت درک وجود یک زن را ندارد. وقتی این می‌خواهد وارد شعر بشود و روی رگ هستی انگشت بگذارد، فکر کنید که این احساسات دیگر چند برابر می‌شود و این زن چقدر می‌تواند شکننده باشد و تو مانند یک رود خروشان باید یاد بگیری در عین خروشندگی، جوری خود را کنترل کنی که آسیب‌زننده هم نباشد و بتوانی یک زندگی آرام و عادی هم داشته باشی و خود را وقف دیگران هم بکنی؛ رود خروشانی که به یک گل که بچه‌اش هست، می‌رسد بتواند به آن گل هم آب بدهد، سیرابش هم بکند و در عین‌حال آن را نشکند.این خیلی عالی می‌شود که زن به خودش آن هویت را بدهد که این مادرانگی و احساس خالص را در شعر وارد کند و مطمئن باشید اگر به خودش تمرین بدهد، می‌تواند به احساسات و اندیشه خود آن‌قدر هوشیار و آگاه شود که بتواند شعرهای خیلی اثرگذاری هم بگوید. این‌گونه شعرها در ادبیات ما سابقه‌ای ندارد. در ادبیات کهن که اصلا شاعران کهن چندانی نداشته‌ایم، در دوره معاصر پروین اعتصامی ‌شعرهایش تعلیمی ‌بوده و فروغ هم که بیشتر روی زنانگی خودش تأکید داشته است.این مادرانگی حس جدیدی است، اما مسأله این است که خیلی وقت‌ها شاعران از روی دست هم کپی می‌کنند و سعی نمی‌کنند به درون خود نگاهی بیندازند و حرف خود را بزنند. تا یک نفر درباره بچه‌اش شعر گفت، آنها هم شروع می‌کنند در این‌باره شعر بگویند و اگر این‌گونه شود، قطعا آسیب‌زننده خواهد بود. ولی اگر شاعر، خالص باشد و شعر مربوط به خودش باشد، باعث تنوع زیادی در عرصه شعر و ادبیات خواهد شد. 
 
در مجموع، شعر زنان امروز را در چه جایگاهی می‌بینید؟
چندین سال پیش شعرها به‌گونه‌ای بود که انگار وظیفه‌ای به دوش زن‌ها گذاشته شده بود که باید زنانگی را وارد شعر کنند و زنانگی هم از نظرشان عبارت بود از بشقاب، قاشق و آشپزخانه و مانند آن؛ اما چندسالی است که چیزی در شعر در حال شکل‌گرفتن است که عبارت است از دید زنانه به جهان و هستی. آن گونه‌ای که من به دنیا می‌نگرم شاید یک مرد به دنیا نگاه نکند، الان دارد این دید وارد شعر می‌شود.شعر خیلی از شاعران زن را که می‌خوانم می‌بینم شعرشان درباره آشپزخانه و قابلمه نیست، اما دید زنانه قوی و محکمی ‌دارد. به نظرم زنان قبلا اعتماد به‌نفس این کار را نداشتند، اما الان آن اعتماد را به دست آورده‌اند که با نگاه خود به جهان بنگرند. این اتفاق خیلی خوب و قشنگی است. 

فکر می‌کردیم شعر ما مشکل دارد!
برنامه «سرزمین شعر» باید حتما ادامه پیدا کند. مردم عادی که هیچ ارتباطی با شعر نداشتند، با این برنامه به شعر امروز متصل شدند. میوه‌فروشی که من از او میوه می‌خریدم، می‌گفت من شعر شما را گوش دادم و خیلی خوشم آمد، برنامه را ضبط کردم و هر روز دارم آن را گوش می‌کنم فضای شهر ما کوچک است و ما در فضای انجمن خودمان کار می‌کردیم و خیلی هم شاعر جشنواره‌ای نبودیم برنامه‌ای که هویت شعری داشته باشد و فقط درباره شعر صحبت کند، از صداوسیمای ما پخش شود، اتفاقی عالی و فوق‌العاده بود. این برنامه خیلی به درد جامعه می‌خورد و بحث‌هایی که با هم می‌کردند باورم نمی‌شد که خیلی از افراد از شعر اول من از شعر دومم بیشتر خوششان آمده بود و با من بحث می‌کردند و می‌گفتند، چرا در شعر دوم زن را زیر سؤال برده‌ای؟ مردم عادی با من درباره شعرم بحث می‌کردند و این اتفاق قشنگی برای من بود. البته من بچه زرنگ نیستم که از این قضیه بخواهم خیلی جاها استفاده کنم و خودم را نشان بدهم و من ترجیح می‌دادم بلافاصله به خلوت خودم برگردم و شعرم را بگویم، اما این‌که دیدم چه شعرهای متفاوتی آنجا خوانده شد و دید داوران را که دیدم، به شعر خودم کمک کرد. به‌قدری این برنامه مورد توجه قرار گرفته که افراد زیادی از من پرسیده‌اند سری دوم این برنامه چه زمانی خواهد آمد و مردم منتظر دیدن آن هستند.چقدر جالب است که ماهمیشه فکر می‌کردیم شعر ما مشکلی دارد که مخاطب با آن ارتباط برقرار نمی‌کند، فکر می‌کردیم این‌که مثل شعر سهراب و دیگر شاعران، شعرهای ما در جامعه تسری پیدا نمی‌کند؛ به این دلیل است که شعر ما مشکلی دارد، ولی دیدیم که رسانه چقدر در تسری پیدا کردن شعر و زنده کردن دوباره حافظه شاعرانه ایرانیان چقدر مؤثر است. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
نشر، پاسوز قاچاق کتاب

نادر قدیانی معتقد است به جای حمایت مستقیم از ناشر مخاطب یا نویسنده، باید از ترویج کتابخوانی در مدارس حمایت کرد

نشر، پاسوز قاچاق کتاب

نیازمندی ها