کالیگولا دشوارترین نقشی که بازی کردم

میکائیل شهرستانی، بازیگر، کارگردان و مدرس تئاتر پس از سال‌ها با حضور در نمایش «کالیگولا» دوباره روی صحنه آمده است. حضور پررنگ و درخشان او در سال‌های دهه های۶۰، ۷۰ و ۸۰ هیچ‌گاه از ذهن مخاطبان تئاتر محو نخواهد شد. بازیگری با‌کمال که روی صحنه می‌توانست مخاطبان را اسیر جادوی هنر نمایش کند.
کد خبر: ۱۴۷۱۷۲۶
نویسنده رضا آشفته - گروه فرهنگ و هنر
 
او در سال‌های اخیر بیش از حضور روی صحنه به تدریس و کار با هنرجویان تئاتر مشغول بوده و چند صبایی است با نمایش کالیگولا (براساس داستان کالیگولا اثر آلبرکامو) با ترجمه‎ پری صابری و کارگردانی رویا اسدی این روزها در سالن استاد سمندریان روی صحنه می‌رود. به بهانه بازگشت میکائیل شهرستانی به صحنه با او درباره دنیای بازیگری در تئاتر، گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

شما مدت زیادی بود که با هنرجویان‌تان آثاری را روی صحنه می‌آوردید و حالا دوباره در قامت بازیگر به صحنه برگشته‌اید؛ چه نکته‌ای این بازگشت را میسر ساخته است؟
دلایل متعدد و متفاوتی سبب شد که بعد از شش سال به صحنه بروم. این‌که متن قابل قبول و برجسته‌ای تا پیش از این پیشنهاد نشده بود یا اگر در مواردی شده بود، سر نگرفته بود یا اگر سر گرفت شرایط بعدش مهیا نشده بود، اعم از سالن مناسب یا هنرپیشه‌های دیگر و مسائل مالی و... اما این‌کار را بانو اسدی یک‌ سال پیش از این آماده کرده بودند و به بنده دادند تا بخوانم و نظرم‌ را بگویم و با خواندن متن درآماتورژی شده، وسوسه شدم تا به ایشان قول همکاری و مشاوره و حتی طراحی کار را بدهم. نقش به‌قدر کافی ویژه، خاص و استثنایی بود. جنونی لبریز از خلاقیت و هنرمندی سرگشته، معترض و سیاستمداروفیلسوفی آشوبگر. با توجه به این‌که اثر را قبل‌ترها هم خوانده بودم و با توجه به دو ترجمه‌ای که از اثر می‌شناختم، خلاقیت زیادی در متن پیش‌رو دیدم که برای همکاری و بازی نقش کالیگولا باعث شد تردید نکنم. ایده‌های بکر کارگردانی نیز مزید بر علت شد و مرا واداشت تا در پی سالن باشیم که به تماشاخانه‌ ایرانشهر رسیدیم و این روزها نمایش روی صحنه است.
 
با سرکارخانم رویا اسدی ۲۵سال پیش نیز فکر کنم نمایش «جنایات و مکافات» داستایوسکی را کار کردید و این رویارویی پس از سالیان چه مفهومی دارد؟
خانم اسدی غیرازاین‌که دانش‌آموخته نمایش هستند به‌خاطر شرایط خانوادگی طی این ‌مدت بیشتر به نگارش چند رمان و نمایشنامه قناعت کردند و به تربیت دخترمان که ازهمه مهم‌تر بود و نیاززیادی به وجود وحضور مادر وپدر داشت.بانو هم ترجیح‌شان فرزندمان بود و تا سال قبل که بحث این‌ نمایش پیش آمد.البته یادآور می‌شوم که نمایش جنایت و‌ مکافات با دراماتورژی و آماده‌سازی رمان داستایوسکی بزرگ و تبدیلش به یک‌نمایشنامه شش‌دانگ، کار ساده‌ای نبود که ایشان در آن سال این‌ مهم‌ را به پایان بردند که‌ پایان‌نامه‌ نظری‌شان هم محسوب می‌شد و بنده نیز آن را بازی و کارگردانی کردم.
 
کار کردن با کارگردانی که ۲۵ سال از صحنه دور مانده، سختی‌های خودش را دارد؟
خب عکس این موضوع برای بنده فراهم‌تر بود یا من برای خودم فراهمش کردم که در کنار کار در رادیو و بازی در صحنه، تدریس و کارگردانی هم انجام بدهم(چراکه سرپرست‌ خانواده هم محسوب می‌شدم) و شاید تجربیات بنده البته با مشورت‌هایی که دائما در طول تمرینات باهم داشتیم موقعیت و زمینه رابرای همکاری با دوستان جوان ودرعین‌حال باتجربه‌ترها فراهم کرد. اگر بگویم چالشی در کار نبود دروغ است. لازمه‌ کارهای جمعی و به‌خصوص تئاتر مباحثه و جدل وچالش است.تئاتر یعنی گفتمان؛ اول با خود، بعد پارتنر و همکارت و دست آخر با مخاطبت.پس چالش بود،چراکه بایدهم باشد،چون نتیجه‌ای که باید از این جدل به‌دست آید حائزاهمیت است‌.
 
چطور شد سراغ کالیگولا رفته‌اید؟
یکی از دغدغه‌های خانم اسدی به‌عنوان نمایشنامه‌نویس و درام‌نویس این است تا گاهی به سراغ چالش‌هایی از این دست بروند و دست‌وپنجه نرم کنند‌. به‌گمان بنده هر از گاه جدالی از این نوع در روند پختگی بیشتر درام‌نویسان نقش حیاتی دارد و چه متنی بهتر از کالیگولای کامو.
 
مواجهه نخست شما با متن و نقش کالیگولا چه بوده است؟
کمی ترسناک و تاریک بود وقتی قرارشد بازی‌اش کنم.هم‌ ازظواهر نقش وهم بطن ولایه‌های زیرین‌ آن که مصائبی شیرین می‌توانست به همراه داشته باشد ودر‌عین‌حال سرگشتگی‌ای گاه نگران‌کننده که پیش‌رویم ایجاد می‌کرد. به‌خصوص با دست‌پخت دراماتورژ که از قضا کارگردان‌ هم بود و این روند را پیچیده‌تر و فشرده‌تر هم می‌کرد. باید طی یک صحنه از یک موقعیت به دامان موقعیت و نگرش دیگری پرتاب‌ می‌شدم و بستر نقش وقتی فلسفه باشد و کاراکتر فیلسوف، کار سخت‌تر هم‌ می‌شود. با بار عاطفی‌ای که به همراه باید آورد و آفرید و عملی کرد و... شاید اگر بگویم دشوارترین نقشی بوده که بازی کرده‌ام اغراق نکرده باشم.
 
تعامل شما و کارگردان برای رسیدن به نقش چگونه بوده است؟
همه نوعش بود، گاه با دعوا و قهر‌‌، گاه با کنار آمدن و آشتی، گاه تشر و گاه مماشات؛ چراکه بعضی از ایده‌ها با توجه به شرایط حاکم بر تئاتر و مخاطب می‌توانست متغیر باشد. می‌توانست عملی نباشد‌ یا عکسش هم باشد و ایشان شاید به‌دلیل دوری از این فضا به همدلی و مشاوره‌ بیشتری احتیاج داشتند‌ که تلاش کردم تا جای ممکن این‌ مشورت‌ها را با ایشان داشته باشم که یقینا همه‌اش با خنده و شادباش نبوده است‌.
 
بازیگران دیگر گویا از هنرجویان خود شما در سال‌های دور و نزدیک هستند. چگونه برای ایفای نقش انتخاب شده‌اند؟
نه همه‌شان. جناب امیرعباس توفیقی از همکاران بنده در رادیو هستند و سال‌ها در گروه «هنر» به اتفاق بانو شهین‌ علیزاده و دوست ارجمند مرحومم مصطفی عبداللهی همبازی بودیم و نخستین‌ همکاری‌هایمان برمی‌گردد به نمایش «سی‌مرغ، سیمرغ» دکتر صادقی در سال ۱۳۶۸، یعنی ۳۵ سال قبل. یا آقای محمدرضا میرحسینی وقتی در نمایش «سحوری» جوانی بودند و با ما همکاری می‌کردند یا در نمایش «مکبث» دکتر صادقی حضور پررنگی داشتند و حالا با موهایی که بعضی تارهایش به سپیدی گراییده در این ‌نمایش حضور دارند. یا بانو رها خدایاری که در عرصه تصویر کارها و تجربیات ارزنده‌ای داشته‌‎اند. هرچند از آخرین‌ نمایشی که بازی کردند ۱۰سالی می‌گذرد.یا دوست ارجمندم آقای سعید پارسا که بیش از۱۵سال در این عرصه فعالیت جدی دارند و دکتر علی کشوری که نقش سیپیون را بر عهده داشتند هم از فارغ‌التحصیلان دانشکده تلویزیون هستند که درحال‌حاضر به کارگردانی تلویزیونی مشغولند و در رزومه‌شان کارهای باارزش زیادی چه در زمینه‌ تئاتر با خود بنده و چه در زمینه سینما وجود دارد‌ و درعین‌حال حضور جوان‌هایی باهوش و بی‌ادعا و بااستعداد که نقش‌های درباری‌ها و نگهبانان را بازی می‌کنند که حضورشان برایم مغتنم است‌.
 
چرا از بازیگران شناخته‌شده‌تر برای بار تبلیغاتی اثر و اصطلاحا موفقیت در گیشه بهره نبرده‌اید؟
هرگز به این دروغ‌ها در زندگی‌ حرفه‌ای و فرهنگیم متوسل نشده‌ام. اگر منظورتان چهره‌های بی‌هویت تلویزیونی و سینمایی است با احترام به ایشان باید عرض کنم هرگز آنها در کارهای بنده جایی نداشته و ندارند. ۴۳ سال بی‌پشتیبان تئاتر کار کرده‌ام و افتخارم این است که هرگز از هیچ رانت و حمایتی بهره نبرده‌ام.‌ هیچ مدیری پشتیبانم نبوده.‌ مخاطبی که به‌خاطر الناز و زری و مجید و دراز و کوتاه بخواهد کارم را ببیند، مخاطب نمایش ما و خود ما نیست. نمایش‌های ما مخاطبان خود را دارد. شاید هیچ شبی سالن در اصطلاح امروزی‌ها سولد اوت نشود، ولی آنهایی که ظرفیت فهم و درک آثاری از نوع‌ کالیگولا را دارند و ضرورت اجرای چنین‌ نمایش‌هایی را در این روزگار درک‌ می‌کنند حتما‌ به دیدن‌ این‌ نمایش شریف خواهند آمد.
 
صحنه نمایش کالیگولا تقریبا خالی است و گاهی با یک چیدمان کوچک یا ویدئو پروژکتور جان می‌گیرد. این خالی بودن چقدر کار بازیگران را مشکل می‌کند؟
کتاب «فضای خالی» پیتر بروک را حتما خوانده‌اید. بازیگر تنها خالق واقعی صحنه است و باقی هیچ. بازیگر است که با صدا، با بدن‌ و با چهره‌اش به فضای به قول شما خالی بعد و رنگ و شکل و معنا می‌بخشد. حتی موسیقی به زعم بنده تنها باید مکملی باشد گوشه‌ای و‌ کناری از کار و بس. شنیده‌اید اخیرا‌ پدیده‌ اختراع و ابداع‌شده‌ای تحت عنوان کنسرت ــ نمایش‌ که صرفا با هدف به بیراهه کشاندن‌ مخاطب تئاتر است و تئاتر را از اصل انداختن. پدیده‌هایی ناقص و من‌درآوردی که فقط قرار است عمرمان پایش تلف شود‌ و فریب‌مان بدهند. بله، من آنها را دیده‌ام و ممکن است بازهم به دیدن بعضی‌هایشان بروم. ولی مخاطب آن‌ نیستم و نخواهم بود.
 
تعامل بازیگران با طراح لباس و کارگردان برای چنین لباس‌های مرتبط با روم باستان چگونه بوده است؟
نرمش برای آن‌که هم طراح بداند نمایش چه می‌گوید و چه ضرورت دارد و هم ‌بازیگر، از نخستین روزها در خوانش اثر با حضور جمعی همه کنار هم وجود داشت و با شنیدن‌ تحلیل‌ها و نظرگاه‌های کارگردان باید فراهم‌ می‌شد که در این نمایش هم این اتفاق افتاد. همه می‌دانستند اثر به چه مقطع و چه آیین و فرهنگی اشاره دارد و کارگردان از آنها چه می‌خواهد. پس بی‌گمان باید بدان جغرافیا، فرهنگ و آیین نزدیک می‌شد و هر روز بیشتر تا جایی ‌که فاصله‌ای میان من و مفهوم‌ نمایش نباشد. هر چند ممکن است لحظاتی غریبانگی دیده شود، ولی حتما به آشتی و مُانِسَت خواهد انجامید.
 
شما در چند لایگی فلسفی، طنز، خشونت و شاعرانگی چگونه به نقش کالیگولا پیچ و تاب داده‌اید؟
چگونگی‌اش را نمی‌شود گفت، چون باید نشان داد و در این راه به یقین تجربیات شخصی و درک روان‌شناسی نقش، سهم مهم‌ و موثری داشته است. نقش چون ‌موجودی تشنه و گرسنه منتظر تغذیه توست. ما یا آن را زیست کرده‌ایم‌ یا باید زیست کنیم. اگر زیست کرده‌ایم خوراک دادن بدو سخت نیست وگرنه باید پیدایش کنیم... .راستش را بخواهید باید اعتراف‌ کنم در درون همه‌‌ ما یک‌ کالیگولا خوابیده و تنوره‌ می‌کشد و‌ خیلی نباید دنبالش گشت و دور رفت.
 
تعامل شما درمقام بازیگر پیشکسوت بادیگر بازیگران جوان ومیانسال برای ارائه بهارنقش وحضوروهماهنگی‌هاچگونه بوده است؟
دوستانم با بردباری و فروتنانه ودرعین حال نرمش وانعطاف فوق‌العاده پای حرف‌ها و‌تحلیل‌ها نشسته و هنوزهم‌ می‌نشینند ودر فضایی کاملا مسالمت‌آمیز به حرف یکدیگر گوش می‌دهند و امتحان می‌کنند. اگر اتفاق مورد نظر، آن معجزه، رخ داد که مورد قبول و ‌پذیرش همگان‌ قرار می‌گیرد؛ در غیر این‌صورت موارد و پیشنهادات بعدی تست می‌شود تا به نتیجه‌ مطلوب برسیم. البته همه‌ آنچه قبول می‌افتد ممکن است فردا باز تغییر کند.

رابطه تئاتر و بازیگر
تئاتر بر تاج بازیگر می‌گردد. باید بازیگر، نمایش را هدایت کند و عوامل و ابزارهای دیگر همچون صحنه، لباس، موسیقی و... به کمکش بیاید. فراموش نکنید که تنها بازیگری هستم‌ که سه تک‌گویی و‌ مونولوگ بیش از یک‌ساعت در تئاتر سرزمینم داشته‌ام بی‌هیچ زرق و برقی و هیچ‌وقت نمایش‌هایمان بی‌مخاطب نبوده است.باید به سیاست‌گذاری‌های غلط و نابخردانه‌ای که تعمدا‌ وآگاهانه درهمه‌ عرصه‌ها، گوهرهای اصل و اصیل را گوشه‌نشین‌ کرده و ازدور کنار گذاشته و به‌جایش به آدم‌های دروغین و بی‌ربط میدان‌ داده؛ فهماند که رفتارشان‌، روش‌شان، سیاست‌شان اشتباه است‌. نه آن‌که همرنگ جماعت شد و همان روش را سر لوحه‌ کار خود قرار داد. بیش از ۳۰‌سال است در کنار تولیدات فرهنگی وتئاتر، هنرپیشه هم تربیت‌ می‌کنم. اگر بعضی‌هایشان در کنارم بازی نکنند‌ پس در کجا به بازیشان‌ بگیرند. باید تماشاچی تئاتر هم واقعی باشد و بفهمد که خواننده باید خوانندگی‌اش را بکند، ورزشکار ورزشش را و بازیگر بازی‌اش را... . آن هم بازیگری که درسش را خوانده و سختی‌هایش را تحمل و هزینه کرده است.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها