همین چند روز پیش از سوی مسئولان اعلام شد که «۶۰ درصد از فارغالتحصیلان از رشته دانشگاهی خود رضایت ندارند.» جدیدترین آمار درباره میزان بیکاری فارغالتحصیلان در ایران هم نشان میدهد ۴۳ درصد آنها باوجود داشتن تحصیلات دانشگاهی جایی در بازار کار ندارند، چیزی نزدیک به نیمی از جمعیت بیکار ایران. شاید جالبترین نمونه آماری، مربوط به بیارتباطی رشته دانشگاه و کار باشد. آنطور که اعلامشده «در مجموع ۹۰ درصد دانشجویان بعد از فارغالتحصیلی یا دنبال شغلی نمیگردند یا شغلی مرتبط با رشته خود ندارند و ۱۰ درصد باقیمانده کارآفرین هستند یا با رشته تحصیلی مرتبط فعالیت دارند.» خلاصهاش اینکه نیمی از دانشگاهیها ( از جمله ۵۰۰۰ نفر با مدرک دکتری) بیکار هستند، ۶۰درصدشان رشته تحصیلیشان را دوست ندارند و کار ۹۰درصدشان ارتباطی به تحصیلاتشان ندارد! سؤال مهم اینجاست که این جامعه آماری مدنظر چرا به تحصیلاتی تن میدهد که آمارها بیانمیکنند نان ندارد؟! تب مدرکگرایی که از دهه ۷۰ در ایران آغاز شد بهنوعی همچنان ریشهاش در دیدگاه خانواده ایرانی است. نگاهی ناظر به اینکه بازار کار اهمیتی ندارد و حتما فرزندمان باید در یک رشته دانشگاه مدرک داشته باشد، اگرچه این موضوع از تبوتاب این دهه افتاده و نشانهاش اینکه چند سالی است که نیمی از داوطلبان واجدشرایط ازخیر انتخاب رشته دانشگاهی میگذرند!نکته دیگر(که البته درباره پسران مصداق دارد) به تأخیرافتادن زمان رفتن به سربازی است.نکتهای که نمیتوان ازآن گذشت وگاه این تأخیربه دلیل ادامهتحصیل به ۱۲سال میرسد. نکتهای که سن ورود به بازار کار در ایران را تاسن عجیب ۲۹سال بالابرده است. فارغ از همه پیامدهای سوء این اتفاق، باید به تاثیراتش بر وضعیت صندوقهای بازنشستگی هم اشاره کرد، همین نکته یکی از دلایل خروج زودهنگام نیروی کار به واسطه بازنشستگی زودهنگام است.جالب اینکه بدانیم آمارهانشان میدهدکه درسال۱۳۸۴سهم فارغالتحصیلان دانشگاهی ازجمعیت فعال اقتصادی ۱۴.۵ درصد بودکه این سهم بهمرور روند فزاینده به خود گرفت.اما بیشترین سهم دانشگاه از بازارکار ۲۸.۵درصد بوده است. یعنی بهازای هر۱۰۰۰ نفری که در جمعیت فعال اقتصادی کشور واردشدهاند، ۲۸۵ نفر فارغالتحصیل دانشگاهی از فوقدیپلم تا دکترا بودهاند.