چشمهایم بهصورت آدمهایی افتاد که با وجود بودن قطرات اشک شور بر گونههایشان لبخند آشنایی به لب داشتند و حرف میزدند؛ سوالی برایم ایجاد شد.آن هنگامهای که از هیات امام حسین برمیگردیم، تمامیمان نشاط عجیبی بعد از گریه در وجودمان احساس میکنیم؟
میخندیم و در راه خانه شادیم! چرا؟ این نشاط بعد از گریه از کجا میآید؟ چرا بعد از عروسی و مجلسهای شادی اینگونه نشاط درونی نداریم؟از جایم بلند شدم و در کل مسافت خانه به این سؤال فکر کردم.آدمی اگر حب خداوند را داشته باشد امکان ندارد که عاشق نباشد، بهخصوص عاشق کسانی که خداوند آنها را دوست دارد و خاصیت عشق، غم است.غم هم پیوندی جدا ناشدنی با عشق دارد.
و اما اشک! این قطرههای کوچک شور با اینکه به بیرون تراوش میشوند عطش درون را تسلی میبخشند و دستگیر کودک زمینخورده و خاکی وجودند.
اما منشأ اشک بر اباعبدا...الحسین چیست؟ به جد میتوان گفت غرق در فکر شدن است که ما را در زمان عزاداری به اوج شور حسینی میرساند. شعور همراه با شور میشود واقعه کربلا، میشود ظهر عاشورا، میشود مسلم، مردی که شور حسینی در دل داشت و به جهت ادا کردن تکلیف امام زمانهاش و آن چیزی که شعورش به او میگفت به میدان زد. همراهی شور و شعور در وجودت از تو حر بن زیاد ریاحی میسازد که شور جنگاوری در سر داشت و در میانه راه شعور را همراه خود کرد و به سپاه سیدالشهدا پیوست. این دو باهم از تو ابوالفضل(ع) را میسازد که با عقل و تفکر، یار امام زمانه خود شد و با شور و شعف دو دست خود را در این راه از دست داد.
خلاصه که در وادی حسین هرآنکه قدم گذاشت، قطره ولی به وسعت دریا بزرگ شد!