اما...متاسفانه قلم نویسندگان ما، مدتهاست که از صور خیال خالی شده، دیگر نه خبری از سیمرغ و اژدها و پادشاه پریان میخوانیم و نه از دیوها و اهریمنان و دوالپا و دیگر موجودات خیالانگیز؛ از دوستیها و ماجراجوییهای افسانهای هم دیگر خبری نیست. البته شاید بتوانید به اندک نویسندگانی هم اشاره کنید که همچنان در قصههایشان از آنها یاد میکنند اما از شما میپرسم که کدام نویسنده است که این خیالات را واقعا جدی بگیرد و با آنها زندگی کند؟ چراکه آنچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند. روزگار طولانی است که در داستانپردازیهایمان فقط خودمانیم و خودمان... از سر این افسوس، بر آن شدیم که در شرحی مختصر، به مشکلات، چالشها و ظرفیتهای ادبیات نوجوان بپردازیم. به امید اینکه در زمانی نهچندان دور بهجرات بتوانیم بگوییم که «حالا دیگر اینطور نیست و به جایگاهی رسیدهایم که ادبیات کودک و نوجوان برایمان رونقی مثالزدنی دارد.»
چرا ادبیات، چرا نوجوان
از منظری میتوان گفت پیدایش زبان بزرگترین رویداد تاریخ بشریت بوده و ادبیات که عرصهای است برای شکلدادن به رویاها، مفاهیم، ارزشها و تصوراتمان، انسانیترین نمود زبان است و شاید به همین خاطر است که غایت هر هنری را بهنوعی نزدیکشدن به ادبیات (شاعرانگی) میدانند. از طرفی گروه نوجوان را میتوان خاصترین مخاطبان ادبیات دانست؛ چراکه از یک سو ذهنی پویا، با فضای آزاد و تشنه تجربیات نو دارند و از سوی دیگر حساسترین دوران زندگی را تجربه میکنند. در چنین برههای ادبیات و خاصه داستان و رمان میتواند نقش مهمی در زندگیمان ایفا کند. داستانها میتوانند به جوانان کمک کنند که هویت و هوشمندی خود را شکل دهند، احساسات خود را درک کنند و از طریق شخصیتهای داستانی و مسائل مطرحشده در بطن داستانها، نهتنها دایره لغات، بلکه دایره تصورات و تجربیات خود را هم گسترش دهند. با خواندن داستان، نوجوان فرصت مییابد تا با دوراهیهای اخلاقی و روانشناختی که در این سن با آن مواجه است، روبهرو شود و حتی از همین طریق بتواند تفکر نقاد را در مواجهه با این پدیدهها به کار گیرد اما از همه مهمتر و ماندگارتر فارغ از اینکه در نهایت چه آموختهایم، همان تجربه داستانی است که یک بار گویا آن را زندگی کردهایم و در خاطرمان نقش بسته و تصوراتمان را در آینده تحتالشعاع قرار میدهد و میتواند حتی سرنوشتمان را تحت تأثیر قرار دهد. با این توصیف در خصوص مخاطب نوجوان ایرانی باید گفت در این مسیر اگر راهش به این سو بیفتد با مشکلاتی روبهروست که نقش تعیینکنندهای در تجربهاش از جهان داستان دارد.
چالشهای مخاطب نوجوان
بهکرات شنیدهایم که امر مطالعه و بهطور خاص مطالعه رمان و داستان در میان نوجوانان کشورمان امری نهادینه نیست و البته بخشی از این قضیه جهانی و تحت تأثیر عواملی مانند همهگیر شدن فضاهای مجازی و سرگرمیهای دیجیتال است اما فارغ از این موضوع که صرفا مختص کشور ما هم نیست، اگر درصدد ریشهیابی پایینبودن سرانه مطالعه نوجوانانمان باشیم، بهجرات میتوانیم متهم ردیف اول این کاستی را در مدارس یا به بیان کلیتر در «نظام آموزشی» جستوجو کنیم.در طول ۱۲ سال تحصیل (فارغ از اینکه فرد چه رشتهای را در دبیرستان انتخاب میکند) دانشآموزان بهطور حداقلی هفتهای دو تا سه ساعت در هفته به مطالعه و یادگیری درس ادبیات فارسی مشغول هستند اما پس از این ۱۲ سال مطالعه و تحصیل اگر از فارغالتحصیل دبیرستان بپرسید «چه نوع نثر و نوشتاری را دوست دارید»، «داستان چیست؟»، «چطور میتوان داستان خوب را از بد تمییز داد» و...، چه میتواند بگوید؟ بر اساس آموختههایش در مدرسه، عملا هیچ! اساسا نقد ادبی در سیستم آموزش متوسطه کشور بهطور مطلق غایب است (نباید صنایع ادبی را با نقد ادبی اشتباه بگیریم)، در تمام سالهای آموزشی در مدارس ما عیاری برای سنجیدن متن و محکزدن داستان، به نوجوانان ارائه نمیدهند و اصلا داستان و رمان در این ساختار کاملا غایب است، این در حالی است که به لحاظ محتوایی از ظرفیت، اهمیت و حساسیت کیفی بالایی برخوردار است و امروزه حتی شاید بیشتر از دیگر اشکال ادبیات حائز اهمیت و توجه باشد.
ژانرهای محدود و کیفیت پایین محتوا
برخی صاحبنظران حوزه ادبیات کودک و نوجوان معتقدند بخشی از کتابهایی که در ایران با برچسب ادبیات کودک و نوجوان نوشته میشود، از نظر محتوا و ساختار داستانی، کیفیت لازم را ندارد و آثاری که نوشته میشود، عمدتا شامل داستانهای سطحی با شخصیتپردازی ضعیف، دیالوگهای غیرواقعی و نثری نامناسب است که نمیتوانند جذابیت کافی برای این گروه سنی داشته باشند؛ در اکثر این آثار میتوان بهوضوح مشاهده کرد که نویسنده با این خیال که برای کودک یا نوجوان مینویسد، داستان را جدی نگرفته و فقط مخاطبش را به سمت پایانبندی هدایت میکند. پرواضح است که وقتی نویسنده شخصیتپردازی و گرهافکنیهای داستانش را جدی نگیرد، نمیتوان از خواننده، ولو با سن کم، انتظار طرفداری پروپاقرص را داشت، نکته دیگر اینکه چون ادبیات نوجوان در طول تاریخ معاصر ایران بازار داغی نداشته، خواننده نوجوان ایرانی مجبور است میان یکی، دو نویسنده مشهور دست به انتخاب بزند. این در حالی است که برخی نویسندگان خارجی این حوزه، از جمله «تری دیری»، نویسنده انگلیسیزبان عرصه ادبیات نوجوان، از بسیاری از نویسندههای وطنی که در این ژانر فعالیت دارند، پرکارتر است اما ماجرا به معدود بودن تعداد نویسندگان ایرانی ختم نمیشود، بلکه همین قضیه حتی به شکل شدیدتر بر ژانر رمانها و داستانهایمان حاکم است. ژانرهای مورد علاقه نوجوانان در ایران همانند سایر کشورهای دنیا عبارتند از: فانتزی، ماجراجویی و در نهایت جنایی؛ ژانرهایی که کمترین توسعه را در ادبیات داستانی ما داشتهاند. ریشه چرایی این پیشامد را باید در قلم نویسندگان و اشتهای سیریناپذیرشان به ژانرهایی چون درامهای اجتماعی جستوجو کنیم.
ادبیات نوجوان در نگاه نویسندگان
«یکی برای همه، همه برای یکی؛ تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کند»؛ جملهای معروف از رمان مشهور «سه تفنگدار» است که سالها پیش آن را خواندم و خموچم حالوهوای این داستان شگفت همچنان در ذهنم تهنشین است، آنقدر که گاهی به کمکم میآید؛ این اثر الکساندر دوما اگرچه صرفا در دستهبندی ادبیات نوجوان قرار نمیگیرد اما به مدد موضوع گیرا و ماجراجوییهای پرآبوتاب و سرگرمکنندهاش، همواره از آثار مورد توجه این گروه سنی بوده است. از نمونههای دیگر از این دست، میتوان به رمان اولیور توئیست، نوشته چارلز دیکنز اشاره کرد که بسیاری از ما در نوجوانی آن را خواندهایم و با آن خاطره داریم. این حقیقت که نویسنده بزرگی مانند چارلز دیکنز در آثارش جایی برای مخاطب نوجوان دارد نیز خود قابل تامل است؛ مقصود اینکه اگرچه توجه به ادبیات کودک و نوجوان در میان نویسندگان کلاسیک، گرایشی نسبتا کمقدمتتر از سایر گرایشهاست، اما میتوان اینطور فهم کرد که حتی قبل از متمرکز شدن بر این گرایش، بسیاری از آثار بزرگ ادبی جهان، در قالب رمان و داستان، نوجوانان را مخاطب قرار دادهاند اما در داستان و رمانهای ایرانی این قضیه چندان رایج نیست. رمان ایرانی که خود در تاریخ ادبیات ما پدیدهای نسبتا نوظهور محسوب میشود،عمدتا به جای پرداختن به واقعیتهای موجود در زندگی و هستی، واقعیتهای ایدئولوژیک را سوژه قرار میدهد که البته به نوبه خود قابل درک و احترام است اما این قضیه عرصه رابرمخاطب نوجوان که یکی ازمطالباتش ازمتن داستان، به اقتضای سنش سرگرمشدن است، تنگ میکند. از طرفی بهدلیل همان سوژههای مکرر رمان و داستانهای ایرانی که پیشتر ذکر شد، نویسنده یا داستانپرداز ایرانی معاصر، کشش بسیاری به ژانرهایی مثل درام اجتماعی دارد و کمتر نویسنده جدی پیدا میشود که به سمت ژانرهای سرگرمکننده و هیجانانگیزی مثل فانتزی و ماجراجویی قدم بردارد؛ ژانرهایی که کاملا مورد توجه گروه سنی کودک و نوجوان است.
چالشهای نویسندگان ایرانی
اگر جانب انصاف را نگه داریم، میبینیم راه ادبیات کودک و نوجوان برای نویسندگانی هم که ثابتقدم قصد ورود به این وادی را دارند، آنقدرها هم هموار نیست؛ دقیقتر اینکه اصلا هموار نیست. یکی از این مشکلات نبود بستر مناسب برای ارائه آثاری با گرایش این رده سنی است؛ از بازار کار و بسترهای تبلیغاتی گرفته تا بیشمار آثار خارجی رقیب که گوی سبقت را از نویسنده ایرانی ربودهاند و کمبود بسترهای فرهنگی مانند آموزش و نقدهای فعال و جدی که میتوانند سازنده باشند. همه اینها محرکهایی برای نویسنده ادبیات نوجوان است تا بتواند اثر خود را عرضه کند، بازخورد بگیرد و اگر توانست ارتقا دهد اما در غیاب این بستر و در بازار خلوت و بیآبوتاب داستان ایرانی، نمیتوان انتظار داشت گفتمان گسترده و بدیعی برای ادبیات نوجوان شکل بگیرد، نقش این گفتمانها در بالیدن نویسندگان هر ملت و زبانی انکارناپذیر و تعیینکننده است، از همین رو برای ایجاد این گفتمانهای ادبی به عزم و اقدامی در تمام سطوح، از مدارس گرفته تا دانشگاه و محافل ادبی نیاز داریم تا بلکه گشایشی حاصل شود.
ظرفیتهای زبان فارسی
در این میان زبان فارسی که بزرگترین میراثی است که گذشتگانمان برای ما به یادگار گذاشتهاند، میتواند افق روشنی را برایمان ترسیم کند. زبان فارسی ویژگیها و ظرفیتهای زیادی برای ادبیات نوجوانان دارد، با داشتن واژگان فراوان و متنوع میتواند داستانهایی خلق کند که احساسات و تخیلات نوجوانان را بهخوبی ترسیم کند، همچنین ساختارهای منعطف گرامری زبان فارسی به نویسندگان اجازه میدهد تا با سبکهای مختلف نوشتار بازی کنند و آثاری با لحن و روایتهای گوناگون بنویسند؛ از سوی دیگر تاریخ و فرهنگ غنی ایران، مملو از داستانهای کهن و افسانههای جذاب است که زمینهای مناسب برای خلق داستانهای تخیلی و فانتزی فراهم میآورند. مساله مهم دیگری که بیش از همه محتاج توجه است و فکر میکنم در سایه غفلت مانده، این است که نویسندگان ایرانی نباید از بازار بزرگ مخاطبان فارسیزبان در دیگر کشورها غافل شوند و رفتهرفته با ایجاد ارتباط و گفتمانهای فرامرزی باید بتوانند آثارشان را برای بسیاری از فارسیزبانان در سراسر جهان بهطور گسترده عرضه کنند و پذیرای آثار آنها نیز باشند تا شاهد شکوفایی ادب فارسی باشیم. فارغ از ناامیدیهایی که هرروز و هرروز در گوشمان نجوا میشود، با توجه به ظرفیتهای موجود، میتوان امید داشت که بتوانیم ادبیات فارسی را به شکلی گسترش دهیم که نهتنها نیازهای نوجوانان ایرانی را برآورده کند که در سطح جهانی نیز مورد توجه قرار گیرد.
رابطه پینما و ایجاد علاقهمندی به مطالعه
کتابهای کمیکاستریپ (پینما) یکی از موارد جذب کودکان و نوجوانان به موضوع مطالعه است که هنوز در ایران جدی گرفته نمیشود. این آثار بهدلیل روایت تصویری که دارد و شخصیت و داستان خود را بیان میکند، تقریبا محتوای آمادهای برای ساخت پویانمایی هستند که متاسفانه بسیاری از انیمیشنسازان کشور به برخی از پینماهایی که در این سالها تولید شدهاند، بیتوجه بودهاند. البته نمیتوان از این موضوع هم غافل ماند که بهدلیل کمبودن چنین آثاری و تیراژ پایین پینماها بسیاری از انیمیشنسازان یا از این آثار بیخبر هستند یا از نتایج رضایت مخاطب آنها اطلاعی ندارند و کمتر ریسک میکنند که این آثار را با هزینه زیاد به فیلم یا سریال کودک بدل کنند.برای نمونه موردی مرتبط با این موضوع میتوان به مجموعه چندجلدی ماجراهای آقای خرمالو نوشته نویسنده و طنزپرداز خوب کودکان، شهرام شفیعی اشاره کرد. این کتابها، مجموعهای از داستانهای کوتاه طنزآمیز در قالب کمیک استریپ است. در هر جلد چهار داستان کوتاه میخوانیم. در این داستانها پنج شخصیت ثابت حضور دارند با نامهای آقای خرمالو، خانم اسفناج و پسرشان کنجد، آقای گلابی و اسب قهوهای کمرنگ. در هر داستان اتفاقهای جالب و بامزهای رخ میدهد و شخصیتها با مشکلات و مسائلی مواجه شده و در نهایت موفق میشوند به نحوی بحران و مشکل را حل کنند. حوادث و ماجراها سرشار از طنز و شوخ طبعی است و در عین حال سرگرمکننده و آموزنده نیز هست.از نقاط قوت این مجموعه میتوان به این موارد اشاره کرد: استفاده درست و مناسب نویسنده از ظرفیتها و قابلیتهای طنز با هدف آموزش، رفتارهای درست اجتماعی و فردی، فرهنگسازی و نقد و تصحیح اشتباهات و عادتها و رسوم غلط، دنبالهدار بودن داستانها و تکرار شخصیتهای ثابت در هر کتاب که سبب ایجاد کشش و علاقه در مخاطب شده است.به کارگیری قالب ادبی و هنری کمیک استریپ برای سرگرمی، لذت و شاد کردن مخاطب و در عین حال روایت جذاب اتفاقات و حوادثروایت و نقل موقعیتهای آشنا و ملموس محیط پیرامون زندگی کودکان.برخورداری مجموعه داستانها از درونمایههای ارزشمندی چون: چگونگی مواجهه با ترسها، شکستها و ناکامیها، پرورش مهارت حل مسأله، مدیریت بحران، تقویت مهارت شاد بودن و لذت بردن از زندگی، قانع بودن، شکرگزاری، همدلی و نوع دوستی و ...؛نگاه طنزآمیز نویسنده به امور جدی و تلخ و به کارگیری شگردهای طنزآفرینی در کلام مثل اغراق و مبالغه، بزرگنمای تضاد، موقعیتهای کمیک، ناهماهنگی و ...انتخاب خلاقانه اسم شخصیتهای داستان: (آقای خرمالو، خانم اسفناج و پسرشان کنجد، آقای گلابی و اسب قهوهای کمرنگ، آقای برفآبادی) تصویرگری زیبا و طنزآمیز کتاب که این تصاویر همگام با متن داستان پیش میآیند و بر طنز ماجراها میافزایند.این مجموعه چند جلدی از سوی انتشارات نیستان و با تصویرگری سام سلماسی منتشر و روانه بازار شده است.