این سخن که ژانر وحشت چه فضایی و حس و حالی دارد یکطرف، روی دیگر سخن این است که چرا نیاز داریم وحشت کنیم! ما انسانهای مدرن بس که در آرامش و آسایش بالیده و زیستهایم، اکنون به سینمای وحشت نیازداریم، اما مگر چیستی این ژانر چیست واقعا؟ دلایلی را که باید به این ژانر توجه بسیار جدی کنیم، چرایی نارسایی و ضعف سینمای خودی در این ژانر، ویژگیهای غیرقابل تردید و ممتاز این گونه سینمایی را با هم مرور میکنیم.
عمیق، پرلایه و هیجانانگیز
گونهای نرم، پذیرا و هیجانانگیز! چقدر حساس و البته دلرباست این گونه ترسناک! چقدر مضمونپذیر است! بسیار شورانگیز است! گونه/ژانر وحشت؟! واقعا تحسینبرانگیز است بس که میتواند عمیق و پرلایه و شگفتآور باشد.
فیلمهای گوناگون و دیگرسان این «ژانر لعنتی» ناگزیرت میکند تا قلم نقد بر دیدگاه آن نقادان کهنهپرستی بکشی که زمانی این ژانر را اصلا بجا نمیآوردند و جدی نمیگرفتند حتی عامیانهاش میپنداشتند و اکنون بنا به ناگزیریهای روزگار و واقعیتهای زمانه و روزآمدهای زندگانی مدرن، شاهدیم که این گونه/ژانر در همه فرهنگها و میان مردم و در کشورها بسیار مخاطبپسند است. ژانری که تمام ژانرها را در خود میپذیرد و درونیاش میکند با بهرهبردن از دیگر ژانرها، ابعاد یعنی زیرگونههای بسیاری یافته از هر ژانر و گونهای پرشمارتر و متنوعتر. پیچیدگیهایش زلال و تماشایی است؛ اندیشهگراست. مخاطب را به تفکرهای ژرف هستیشناسانه وامیدارد (اگر بخواهم برای هر وصف و ویژگی این گونه سینمایی به نام فیلم یا سریالی اشاره بکنم، سخنمان بسیار به درازا میکشد).
گونهای تفکربرانگیز، سؤالبرانگیز و بحثبرانگیز! همه گونهها را به خدمت میگیرد؛ از همه فرهنگها و از هر چیزی در زیر آسمان خدا میتواند برای غنای خود بهره ببرد. تنها ژانری که بهانه کم ندارد، مضمونهایش بیشمارند و شگفتیهایش نیز! از شگفتیهای این ژانر، یکی همین است که کشور ما با این همه متل، افسانه اسطوره و داستانهای محلی بهویژه باورهای کهن و دیرینه قومی و جغرافیایی که یکی از ویژهترین و عجیبترین جغرافیاهای «گوی زمین» است [=این اصطلاح را حافظ به کاربرده]، اما دلایلی چند باعث شده هیچگاه کسی با این ژانر/گونه و زیرگونههایش نپیچد؛ حتی آنهایی که با آداب و آیینها و باورداشتهای ملی ما هماهنگی بیشتری دارند. زیرگونههایی که بس که شکلپذیر و انعطافپذیرند، میتوانند با بهرهبردن از عناصر بومی ما میلاد یک ساختار نوین در این گونه را نوید بخشند. اما چرا؟! ما که هر گوشه این سرزمین میرویم با بسیاری روایتها، حکایتها و خاطرههای اتفاقا مستند روبهرو میشویم که خون را در رگمان خشک میکنند، پاهامان حتی به زمین میچسبند! اما هیچ توجیه و توضیح علمی نمیشود برایشان دست و پا کرد؛ یعنی در روشنکردنشان، فیزیک و زیستشناسی لنگ میزنند. چرا در اینگونه بسیار جهانگیر و جهانپسند این قدر شل و نارساییم؟!
پیش از پرداختن به این پرسش به مرغ همسایه بپردازیم که دراینباره بهراستی غاز به نظر میآید. همسایه شمال باختری سرزمین باستانی ما، رشتهای عبرتانگیز از فیلمهای ترسناک (به معنای هراسآور و ترساننده) ساخته که برخی تنگنظرها آنها را با نسبت دادن به صهیونیستها یکسره کوبیدهاند در حالی که اتفاقا ساختار و پرداخت این سری فیلمهای ترکی و آورده نهاییشان برای ما دستکم بسیار آموزنده است! از این نظر که داشتهها و جانمایه این فیلمهای ترکی (سریهای سجین، دابه مثلا) همان داستانها و باورهایی است که در گوشه کنار مملکتمان بسیار روایت شده و اصلا برای هیچکداممان غریبه، ناآشنا و بیگانهوضع نیست. پرداختن به افسونگری برای جلب نظر مثبت یا طلسم و جادوی محبتآور یا نفرتبرانگیز حتی در قرآن نیز آمده و تایید شده است، اما چندوچون چنین باورداشتها را گرفتن و پروراندن و در ساختاری داستانی و مخاطبپذیر و دیدنی و جذاب بر پرده سینما و قاب تلویزیون به تماشا آوردن، خودش از هفتخوان چیزی کم ندارد بهویژه در کشور ما که مانند هالیوود یا کرهجنوبی نمیتوان بهراحتی از نامها، چارچوبها و فضاهای قدسی و مقدس در راستای داستان استفاده کرد. یادمان هست در فیلم مارمولک (که بارها از شبکههای سیما پخش شده) با آن همه ستایش تام و تمام و بهراستی واقعگرا و «باآفرین» از پوشش و پوشاک روحانیت، اثرگذاریها و تاثیرهای گوناگونش انتظارات مردم و جامعه از این لباس و... باز هم چقدر با تنگنظری، سوءمدیریت و واقعا بیمنطقی و سطحینگری از پخش بههنگام کنارگذاشته شد تا مدتها!
بیخیال نباشیم
در نظر بگیرید میزان اقبال عمومی را به داستانها، سریالها و فیلمهای اینچنینی که جذاب و متنوعاند و هر سلیقه و نگرهای را پوشش داده، راضی نگه میدارند؛ بهویژه که بیشترین، برترین و بهترین تولیدات این سطح از سینما و سریال، آورده هالیوود است که مرام و اهدافش صهیونیستی است. چگونه میتوان در این جنگ نرم فرهنگی و این یورش بیامان حسابشده به ذهن و قلب و پسند جوانانمان بیخیال نشست و بخش بزرگی از مخاطبان این فیلمهای بهشدت هیجان آور را به فراموشی سپرد و بهسادگی به دشمن و آموزههای پنهان و پیدایش سپرد که با این فیلمها به او القا میشود. تربیت ذهنی جوانان ما با این آوردههای پر تب و تاب هالیوود، واقعا برای ما که مسئولیت موثر داریم و در سطح کلان میتوانیم کاری بکنیم و برنامهای صورت بدهیم، چیزی نیست که بیخیالش بمانیم مگر که عِرق و رگ نداشته باشیم! وطنگرا نباشیم و یادمان رفته باشد هویتمان را! بهخودمان بیاییم! در یورش اهریمنان و فریبکاریهایشان بههوشتر باشیم؛ زیرا با تولیدات و دستاوردهایی چنین مخاطبپسند، میتوانند سرنوشت دولتها و ملتها را جابهجا کنند (مگر شوروی با ابزار و اسلحه از هم پاشید! مگرنه اینکه هالیوود و کارخانههای رویاسازیهایش بود که شوروی را پاره پاره کرد!) باید در اینباره واقعا بسیار جدی بازاندیشی کنیم هم مدیران فرهنگی و تصمیمگیران این عرصه را در سطح کلان، هم نگاه و نگرههایمان را به قانون و مقولهها و تولیدات فرهنگی باید از نو بازبنویسیم، وگرنه در این هجوم بیتوقف اطلاعات حسابشده و لبهدار و پر از منظورهای تعریفشده و صدالبته اهریمنی! جوان و نسل نو را یعنی مدیران و مادران آینده را از جهات بسیاری به تربیت بنگاههای فرهنگی صهیونیستها سپرده و میسپاریم! آنها با سویههای فکری دیگری بار میآیند که واقعا ریشههای اصیل و بنیادهای دیرین دینی و ملی و آیینیمان را میخواهد که بسوزاند.
برگردیم به سینمای آسیای خاوری سری بزنیم. دلواپسی و دلهره و هراس و تپش قلب، از سوی دیگر هیجان و شور ترشح آدرنالین و ذوقمرگیها و فریاد آنی و شوکهشدن و ... چند میوه چیدنی و دلچسب از شاخسار سینمای دلهره و وحشت خاور دور است که حتی هالیوود را به تحسین و برداشت و قرضگرفتن و وامخواستن واداشته. ژاپن و کره (حتی اندونزی و مالزی و ویتنام و سنگاپور) با آن همه مدرنزدگی و مدرنیتهگراییشان بهقدری با توجه و جدیت و روشنبینی در باورداشتها و روایتهای بومی و داستانهای محلی پژوهیدهاند و بازشناسی و احیای تصویری و داستانیشان را وجهه همت کردهاند که توانستهاند نتیجه آنهمه کوشایی در دانشهایی مانند مردمشناسی، نوشتار خلاقه و سینماگری و ... را چنین در قالب آثاری دیدنی و صاحبسبک و بسیار متفاوت از هر نظر به تماشای جهانیان بیاورند و بگذارند. آنچه را که ما با وجهه مثلا روشنفکرانه و با پز آگاهی و دانش! «خرافه» میدانیم و میکوشیم فراموش کنیم، از یاد ببریم و بازتعریفشان را بهخصوص در جمع دوست و فامیل، نشان کمخردی و حتی سادهلوحی میانگاریم، در کره و ژاپن نهفقط منبع بنیادین داستان و روایت که منبع مهم درآمد و پولسازی و ارزآوری است! چرا اینچنین به داشتههای بیشمارمان که از هر جهت در هر عرصهای از همه بیشاند (به قول حافظ) پشت میکنیم و خودمان را به خودفراموشی میزنیم و خویشتنمان را میکوشیم دستکم در ابعاد و جنبههای بسیاری از یاد ببریم؟ چه کسی جز صهیونیستها و دیدگاه صهیونیسم جهانی از این افول ایرانیت ما سود میبرد؟ برنامههایشان برای محو فرهنگ ایرانی و تجزیه ایران بسیار دامنهدار و بلندمدت و پرابعاد و درازدامن است. بسیار سادهلوحی است که این مهم را یعنی همهجانبه صهیونیستها را برای محو فرهنگمان دستکم بگیریم.
طلب آفرینشگری و خلاقیت
گفتیم که نمیتوان بیخیال این همه مخاطب آماده و مشتاق چنین ژانر متنوعی شد. همچنین سد و مانع و نباید و هرگز و اصلا و اگر و، اما در کشور ما از هیچ مانعی فرونمیگذارد. در مسیر این ژانر/ گونه بسیار سد و سنگ هست، اما ...، اما و بازهم، اما مهمترین و محوریترین کیمیایی که این ژانر را جذاب میکند، دیدنی میکند، جهانگیر و مخاطبپسند میسازد و ارزآوریش را بیمه میکند و ... چیست؟
مهمترین کیمیایی که گونه وحشت را زیبا و برازنده و دیدنی و برای مخاطبان همه فرهنگها و ملتها دلربا و تماشایی میکند واقعا «آفرینشگری و خلاقیت» ویژهای است که این ژانر میطلبد. بدون خلاقیت و تنها با کولاژ کردن پارهای مؤلفههای این گونه به دستاوردهای آبکی و بسیار کمبینندهای میرسیم که بهویژه در زیرگونههای خون و خونریزی میبینیم.
از این هم محوریتر درباره ژانر/ گونه وحشت است؛ ژنوم (به فارسی توروم) این گونه/ ژانر با خلاقیت شکل میگیرد، اما قبلش تنها گونهای است که ژانر مؤلف بهشمار میآید. تنها گونهای است که برخاسته از دیدگاه و توانایی و بینش و آفرینشگری مؤلف است. هیچ گونهای اینچنین وابسته به فرد نبوده و نیست. پس بهجای اینکه با امید بسیار به این گونه گسترده و قلمرو بیپایان مضمونهایش پا بگذاریم بهویژه با اینهمه داشتههای وطنی متاسفانه یکسره از یادش بردیم. انگار خودکمبینی دارد این سینمای ما! انگار به خلاقیت و توانایی فردی دستاندرکارانش باور دارد. با اینکه فرهنگ ما به شکلی افراطی فردگراست دوران مدرن بهراستی گروهگرا و همکارمحور است. بههمینخاطر تمدن معاصر جهانی است نه کشوری و منطقهای و قارهای، اما ما خودمان را که بشناسیم جهان را میتوانیم به مکالمه درآوریم و با یادگرفتن از جهان بر جهان معاصر تاثیر پایدار بگذاریم و اینها بدون دانش و آگاهی نمیشود، پس بیاموزیم.
برگردیم به گونه وحشت که با کیمیای خلاقیت و البته توانایی مؤلف، همه نبایدها و مرزها و مانعهای مطرح در جوامع و فرهنگها و باورها را میکاود. به خطقرمزها پا میگذارد. وارد گستره پهناور دین و مذهب میشود. آیینها و سنتها را میجوید. داستانهای محلی را زیر و رو میکند. اینها اگر بدون «کیمیای آفرینشگری و ذهن خلاق و توانایی خلاقیت» باشد سرهم بندی بسیار مضحک و غیرواقعی و حتی احمقانهای میشود که نگو و نپرس.
مهمترین ویژگی و دلیلی که این گونه/ ژانر را دیدنی و تفکرگرا و اندیشهمحور و بایسته توجه مخاطبان فرهیخته ساخته و میسازد، بدون هیچ شک و گمانی باور بفرمایید «خلاقیتی جامع و مانع» است. خلاقیت، ویژگی برجسته و بنیادین و مهمی دارد. این که هرگز آموختنی و یاددادنی نیست. نمیتوان یادش گرفت. تقلبکردنی نیست. میراثی نیست. آفرینشگری را باید خودانگیخته کسب بکنی، خودت باید آن را بهدست بیاوری و از سفارشها و تجربههای دیگر بزرگان البته نکتههایی ریز و ظریف در راستای خویشکاری و پرورش این توانایی در وجودت بیاموزی.
خلاقیت و آفرینشگری؛ همین عنصر اساسی است که راحتطلبی و سادهگرایی و پولمحوری تهیهکنندهها و دستاندرکاران را به پرهیز از اینگونه مهم واداشته، زیرا با تمام سدها و مانعها (تجربه نه این قلم، بلکه همه آفرینشگران و ذهنهای خلاق است) میتوان بازهم مینویسم میتوان با برزندگی و سربلندی گذشت بهشرطی که خلاقانه با آن مانع و نباید برخورد بکنی. بهشرطی که خلاقانه دربارهاش بیندیشی، آنگاه با روشنی درمییابی چقدر خلاقیت لذتبخش بوده و پیروزی شیرین است و شیرینی میآورد. برخورد خلاقانه/ آفرینشگرانه با موضوعات صعب و سخت با نبایدهای و گردنههای آنچنانی نشایدها نشایستها، همچنین برخورد خلاقانه با خطقرمزها حتی تحسین همان نباید و نبایدگو را برخواهد انگیخت، بهشرطی که پرورده و پرورشیافته مکتب خلاقیت باشیم.
گونهای فریبنده و کنجکاویبرانگیز
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ [یعنی به هنگام کار]/ بیعنایات خدا هیچیم هیچ! از خدا میخواهیم چشممان را بهراستی بر «راستی» بگشاید واقعیت را نشانمان بدهد واقعیت را چنان که هست نشانمان بدهد و برای واقعیت آنچنان که باید باشد و آنچنان که باید بشود و دگرگون گردد آماده و بسیجمان کند تا بتوانیم خودمان را کشورمان ما زمانهمان را جهان و واقعیتهای جهانی را بشناسیم، دریابیم که نمیتوان با ندیدن با خود را به ندیدنزدن فقط خودمان سرمایه و آینده را میبازیم بهویژه اگر مسئول تصمیمساز در سطح کلان باشیم. بسی حقالناس گردنمان میآید اگر نکردهکاریهامان را گردن سیستم و شرایط و فضای اداری و این و آن بیندازیم و با فرافکنی نابخردانه پرسش را پاک کنیم. فراموش سازیم خودمان و زمانمان را با مسائلی دیگر پرکنیم با بهانهتراشیها جای اهم و مهم را عوض کنیم. گونه وحشت واقعا بسیار فریبنده است بس که دلربا و کنجکاویبرانگیز است.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد