«حق سکوت»، «امروز»، «محمد رسولا...» و...ازجمله آثاری است که عسگری در آن حضور داشته است؛ اما در این میان برای نزدیک شدن به هدف خود دستیار کارگردانی و مدیر برنامهریزی پروژههای مختلف سینمایی را نیز تجربه کرده و شاگرد فیلمسازان بزرگی چون مجید مجیدی و سیدرضا میرکریمی نیز بوده است. این کارگردان با ساخت اولین فیلم سینماییاش؛ «اتاقک گلی» برای اولین بار در جشنواره فجر ۴۱ حاضر شد و با توجه به استقبالی که از فیلم او شد، نوید یک فیلمساز آیندهدار را به سینمای ایران داد. اگرچه؛ عسگری هم به سرنوشت کارگردانان جوان دیگری همچون حسین دارابی، امیرعباس ربیعی و... دچار شد و اولین اثر سینماییاش هنوز به نمایش عمومی درنیامده اما از پا ننشست و برای جشنواره فجر ۴۲ نیز یک اکشن جنگی-هوایی را که با استقبال خوبی از سوی اصحاب رسانه و مخاطبان روبهرو شد، ساخت. آسمان غرب به کارگردانی محمد عسگری و تهیهکنندگی حبیب والینژاد، روایتی قهرمانمحور از حماسهآفرینی شهید علیاکبر شیرودی، خلبان کبرای هوانیروز ارتش و گروه همرزمش را در روزهای نخست و غافلگیرانه شروع جنگ در غرب کشور برای حفظ وطن تصویر میکند. این فیلم محصول بنیاد سینمایی فارابی و سازمان سینمایی سوره با مشارکت ارتش جمهوری اسلامی ایران است که نامزد شش سیمرغ بلورین شد که در نهایت برنده سه سیمرغ بلورین از جمله جایزه بهترین فیلم از نگاه ملی در جشنواره فیلم فجر شد. اکران عمومی این اثر، بهانهای شد تا با محمد عسگری، کارگردان آسمان غرب به گفتوگو بنشینیم که در ادامه میخوانید:
با نگاهی به کارنامه کاری شما درمییابیم که در چند پروژه به عنوان بازیگر حضور داشتید. چقدر بازیگری برایتان دغدغه بود و آیا صرفا برای ورود به سینما به سراغ آن رفتید یا اینکه همچنان به آن علاقهمند هستید؟
من اوایل سال ۱۳۷۲ بازیگری را با تئاتر شروع کردم و بعدها کارگردانی تئاتر هم انجام دادم. ورودم به سینما نیز با بازیگری به دلیل علاقه و دغدغهام بود اما کارگردانی از نگاهم خلاقانهتر است، چون کارگردان یک اثر ناظر مجموعهای از گرایشهای هنری است. به عنوان مثال، این کارگردان است که بازیگر راهدایت میکند ونظر اصلی رادر رابطه با صحنه میدهد؛ همچنین وظیفهاش است که تحلیل درستی از فیلمنامه داشته باشد، گریم را تأیید کند و...به همین دلایل کارگردانی برایم جذابتر از بازیگری است. با تمام این تفاسیر احتمالا روزی مجدد بازیگری خواهم کرد.
پیش ازساخت اتاقک گلی، ۱۰سال درحوزه دستیار کارگردانی و مدیر برنامهریزی مشغول کار بودید و در کنار بزرگانی چون رضا میرکریمی و مجید مجیدی کسب تجربه کردید. چقدر از تجارب حضور در کنار این دو فیلمساز در دو اثر خود بهره بردید؟
بدون شک تمام تجربیات انسان چه در میدان عمل و چه به صورت تئوری در قدمهای اولیه و پلههای بعدیاش تأثیرگذار خواهد بود. شاگردی رضا میرکریمی و مجید مجیدی جزو اتفاقات خوب هنری در حوزه سینما برایم محسوب میشود. گاهی حتی ممکن است خود شخص متوجه نباشد اما حضور و نگاه کارگردانان بزرگی که قبلا با آنها همکاری کرده است، در اثرش مشهود باشد؛ یعنی اگر کسی از بیرون فیلم را ببیند، متوجه خواهد شد که اثر تولید شده به کار یا نگاه کارگردانی که قبلا با او همکاری داشتهایم، شباهت دارد. آقایان مجیدی و میرکریمی هم استاد سینمایی من بودند و هم استاد اخلاق.
مهمترین درسی که از این دو کارگردان (رضا میرکریمی و مجید مجیدی) گرفتید، چه بود؟
این دو بزرگوار هم در زندگی شخصی و هم درروندحرفهای من تاثیرگذار بودهاند.اخلاقمدار بودن اولین چیزی است که در ویژگی شخصیتی این دو با آن مواجه شدم و در این موضوع بینظیر هستند. در بخش سینما هم درسهای زیادی را از آنها آموختم، کلیتر از آن است که بخواهم به شکل موردی به آن اشاره کنم. درنهایت میگویم زیباییشناسی و احساس را از مجید مجیدی یاد گرفتم و پرداخت به جزئیات و عمق دادن به یک طرح و موضوع را از رضا میرکریمی.
برخی از فیلمسازان در کارهای اول ودومشان مشخص است که به اصطلاح پشت دست چه کسی فیلمسازی رایادگرفتند.آیا تا به حال کسی به شماگفته آثارتان وراهی که درپیشگرفتید،شبیه فلان فیلمسازاست؟(به عنوان مثال،آثارتان شبیه آثار میرکریمی است)
بله پیش آمده است که کسی به من یادآوری کند، سکانسی از فیلمم یادآور کارهای رضا میرکریمی یا مجید مجیدی است که برایم افتخار بزرگی است. همانطور که قبلا اشاره کردم، بدون شک تجربیات قبلی حتما در خلق اثر تأثیرگذار است. گاهی یک فیلمساز دانسته کاری را انجام میدهد اما گاهی ندانسته آن رنگوبو در اثر اتفاق میافتد.
شما هم مثل حسین دارابی، امیرعباس ربیعی و... جزو آن دسته از فیلمسازانی هستید که فیلم دومتان زودتر از اثر اولی که خلق کردید، فرصت نمایش پیدا کرد. این اتفاق را چگونه ارزیابی میکنید؟
هر کارگردانی دوست داردکه اثر تولیدیاش هرچه زودتر به مرحله اکران برسد.مهمترین موضوع در اینجا تاریخ مصرف یک اثر است که میتواند سوژه فیلم باشد یاشکل وساخت اثر.خوشبختانه سوژه ومضمون فیلم اتاقک گلی طوری نیست که تاریخ مصرفش بگذرد اما متأسفم که این مشکلات سرراهش قرارگرفته، امیدوارم هرچه زودترمعضلات حل شود وبه مرحله اکران برسد.
آیا اکران اتاقک گلی با توجه به نزدیکی مضمون و محتوا میتوانست تأثیری روی اکران «آسمان غرب» داشته باشد؟... چرا تا به حال اکران عمومی نشده و حالا چه وضعیتی دارد؟
تا جایی که در جریان هستم، علت اکران نشدن «اتاقک گلی» اختلافات مالی بین سرمایهگذاران و تهیهکننده است. به هر حال این موضوع باید حل و فصل شود که فیلم ماجرای حقوقی نداشته و مالکیتش مشخص باشد. امیدوارم هرچه زودتر با پادرمیانی مسئولان ذیربط و ارگانهای سرمایهگذار، مشکل فیلم حل شود. در غیر این صورت، به ضرر همه خواهد بود. متأسفانه ماجرا به یک لج و لجبازی رسیده، چون شنیدهام موضوع قضایی شده و به مرحله شورای حل اختلاف رسیده بود. قطعا این اتفاق خوبی نیست که یک سال از تولید اثری گذشته باشد، اما معلوم نباشد بالاخره کی اکران میشود.
بپردازیم به آسمان غرب که پیش از این قرار بود فرد دیگری آن را بسازد. چه شد که به این پروژه پیوستید و کارگردانی کار را به عهده گرفتید؟
در ابتدا بنا بود پروژه دیگری را با تهیهکننده کار کنم، اما این پیشنهاد ازسمت تهیهکننده مطرح شدکه آسمان غرب را با هم کار کنیم. کارگردانی در آسمان برای این فیلم، به قدری چالشبرانگیز بود که پذیرفتم این کار انجام دهم. در مراحل بعدی هم شناخت وجوه مختلف شخصیتی شهید علیاکبر شیرودی موجب شد به ساخت چنین اثری گرایش پیدا کنم.
در «اتاقک گلی» متن نویسنده دیگری راکارگردانی کردید،اما درآسمان غرب متن متعلق به خودتان بود.برخی فیلمسازان همیشه از متنی که خود نوشتهاند کار تولیدمیکنندو برخی دیگر نه. شما جزو کدام دسته هستید؟ کدامیک برای شما راحتتر بود و چرا؟
این یک اتفاق است و به این شکل نیست که انتخاب کنم الزاما فیلمی را کارگردانی کنم که نوشتهام. البته این دغدغهام هم نیست که حتما فیلمی را کارگردانی کنم که نویسندهاش باشم. بههرحال، زمانی که شما نویسنده یک اثر باشید، اشراف بیشتری روی مراحل تولید، اجرا و کارگردانی دارید، چون بنمایه آنچه که روی کاغذ میآید و بعدها مقابل دوربین قرار میگیرد، از یک خانواده و از یک صافی گذشته است. پس بهطور مسلم اگر فیلمنامه خوبی باشد، اثر تولیدشده یکدستتر خواهد بود.
فیلمنامه آسمان غرب چند بار بازنویسی شد و چه مواردی از اساس تغییر کرد؟
این فیلمنامه ۱۲ بار بازنویسی شد. کار کردن روی این موضوعهای حساس و نظامی چالشهای خود را دارد. چون شما با نهادهای غیرسینمایی طرف هستید و نوعی نگاه سنتی در بخشی از آنها وجود دارد که تصور غلطی از سینما دارند. متأسفانه در این مسیر گاهی موضوع اصلی در گفتوگو و تعامل با این نهادها به مسائل پیشپاافتادهای تبدیل میشود که انگار فراموش میکنیم قرار است سینما کار کنیم و سینما شرایط خاص خود را برای نگارش فیلمنامه میخواهد. ما فشارهای زیادی را در این مسیر تحمل کردیم. حتی گاهی به نتیجه رسیدیم که باید رها کرد. گاهی فکر میکردیم که بهرغم همه رشادت و حماسههای ارتش جمهوری اسلامی ایران در طول دفاعمقدس و چه پیشتر و بعدتر، با این نوع نگاه بعضی دوستان در این ساختارها، چگونه ممکن است آثار معدودی درباره عملیاتها و شخصیتهای بزرگش ساخته باشند؟ البته متوجه هستیم که دلیلش محدودیتها و اقتضائات اداره این نهادهاست، اما واقعیت آن است که خیلی از این مسائل خارج از قواعد سینما و ناشی از رفتارهای غیرکارشناسانه با موضوع سینماست. گاهی اوقات این نظرات حتی میتواند موضوع دراماتیک فیلمها را زیرسؤال ببرد. بهعنوانمثال، ما در فیلمنامه شخصیتی را که قرار بود بخشی از بار ضدقهرمان را به دوش بکشد حذف کردیم.درحالیکه همین تقابل بین قهرمان وضدقهرمان است که درام را میآفریند و ما ناگهان با حذف ضدقهرمان قصه، مجبور بودیم طور دیگری وارد قصه شویم.درنهایت، این اعمالنظرها باعث شد که در فیلمنامه ضدقهرمانی داشته باشیم که درفیلم حضور ندارد.درآسمان غرب بارهابه ابوالحسن بنیصدربهعنوان ضدقهرمان اشاره میشود، ولی درقصه حضور ندارد.همین موضوع، نشاندادن تمردقهرمانی شهید علیاکبر شیرودی را سخت کرد و متأسفانه باعث شد طراحی شخصیت قصه به گونهای دیگر شکل بگیرد. این درحالیاست که قصه ما براساس گفتوگو با همرزمان شهید شیرودی در تاریخ هم وجود داشت. البته یکی دو نفر میگویند که اینگونه نبوده، اما فکر میکنم این دو عزیز تا حدی دچار شبهه هستند.
یکی ازنقدهایی که در زمان جشنواره به فیلم شد این بود که آسمان غرب وارد ابعاد شخصیتی شهید شیرودی نشده است. از طرف دیگر بعضی ارزیابی مثبتی از شخصیتپردازی داشتند. آیا از ابتدا متن به این شکل نوشته شده بود و چرا سراغ ساخت پرترهای از شخصیت این شهید نرفتید و تنها به گوشهای از مجموعه رشادتهای او اشاره شد؟
طرح اولیه قصه ما از ابتدا مبنی بر آن بود که وقایع سه روز اول جنگ را در غرب کشور و محور قصرشیرین بررسی کند و همچنین نقش هوانیروز را در این مقابله و رویارویی با لشکر دشمن نشان دهد. قهرمان این داستان هم شهید علیاکبر شیرودی است. بنابراین، قرار نبود زندگینامه شهید شیرودی را بسازیم.نظر شخصیم این است که تصویرکردن زندگینامه هر شخصی به بیراههرفتن است؛ چون فیلم سینمایی بازه زمانی مشخصی داردونمیشودباتمام مقاطع سنی اوبهدرستی ارتباط برقرار کرد. درستترین شیوه اجرا در مواجهه با این شخصیتهای بزرگ، نمایش مقطعی از زندگیشان است که بار دراماتیک دارد؛ این مقطع ممکن است یک ساعت یا ۱۰روز باشد. من این مقطع تاریخی رابرای آسمان غرب درنظرگرفتم. متأسفانه دوستان عادت کردهاند که اگر شخصی قهرمان قصه است، باید تمام و کمال باشد و از ابتدا تا شهادت به آن بپردازیم. این نوع پرداختن برای سریال است، نه فیلم سینمایی.
ما سه شهید نامدار دراین اثر داریم؛ شهیدان شیرودی، ادبیان و همدانی و چرا فیلم به شخصیت هیچکدام نزدیک نمیشود؟ بالاخره وقتی از رشادتهای شیرودی و همرزمانش صحبت میشود، باید حتی اندکی هم که شده با آنها آشنا شویم، اما این اتفاق نمیافتد.
معتقدم به اندازه شخصیت اصلی و قهرمان قصه، به دو شهید بزرگوار دیگر نیز پرداخته شده است. مطمئنم اگر بیش از این اشاره میشد، به بیراهه میرفتیم. درواقع، فیلم به گونهای پیشمیرفت که مخاطب از خود میپرسید اگر قهرمان قصه شیرودی است، پس چرا ناگهان به شهید همدانی و ادبیان پرداختهایم؟ به نظرم ما به اندازه کافی به آنها تحت عنوان نیروهای کمککننده قهرمان، نزدیک شدهایم. به قدری شخصیت آن دو عزیز بزرگوار درخشان و پیچیده است که حتی میتوان یک سریال درباره آنها ساخت، اما با توجه به مسیر حرکتی فیلم همینقدر باید به آنها پرداخته میشد.پرداختن بیش از حد به یک شخصیت مکمل، میتواند قهرمان اصلی قصه را زیر سؤال ببرد. من به اندازهای که ممکن بود، این کار را انجام دادم. از سوی دیگر، پیش از اینکه به شخصیت و خلقیات روحی و روانی آن بزرگواران نزدیک شوم، هدفم پرداختن به حماسهای بود که عزیزان بزرگوار ما در آن روزها رقم زدند و فکر میکنم این خیلی درخشانتر است. شاید در فیلمنامه دیگری بتوان سادهتر به پیچیدگیهای درونی شخصیت پرداخت و جزئیات را بررسی کرد و مخاطب هم با آن ارتباط برقرار کند. مدل فیلمنامه آسمان غرب به گونهای نبود که ذهن را درگیر شخصیت کند، بلکه بیشتر تصویرکردن آن بازه تاریخی و انتقال تصویر درست حماسه به مخاطب مد نظر بود.
چرا به سراغ بازیگران چهره برای این سه نقش رفتید، در صورتیکه شاید بازیگر کمتر شناخته شده تأثیر بیشتری میگذاشت؟ (البته نقشهای مکمل نظیر آرمین رحیمیان و امیرحسین آرمان بسیار خوب ظاهر شدند اما به ادعای بسیاری از منتقدان میلاد کیمرام همان بازی همیشگی را داشت) گریم این سه نفر چقدر به چهره واقعی شهیدان نزدیک بود؟
من در فیلم «اتاقک گلی» از تورج الوند که بازیگر غیرچهره و شناختهنشدهای بود، استفاده کردم و او را هم برای کار رضا میرکریمی پیشنهاد دادم یا فیلمهایی که با آقای مجیدی توفیق همکاری داشتم نیز به همین شکل بود. این نوعی از کار است که گاهی اوقات نتیجه میدهد و گاهی نمیدهد. گاهی یک بازیگر شناخته شده میتواند نقشی را که برای مخاطب پیشینه تاریخی دارد، بهدرستی بازی کند. به نظرم میلاد کیمرام تمام تلاشش را برای ایفای این نقش انجام داد و در حقش بیمعرفتی کردند و در آرای هیأت داوران کجسلیقگی شکل گرفت. از نظرم تلاش میلاد کیمرام ستودنی است. ممکن است کارگردان دیگری در مواجهه با این فیلمنامه از بازیگر شناختهنشدهای استفاده کند اما ترجیحم این بود که میخواستم بازیگرهای شناخته شده این نقشها را بازی کند.
بعضی معتقدند فیلم در نیمه اول از دیالوگهای شعاری و تأکید زیاد بر کلمه «مردم» ضربه خورده؛ بهگونهای که این شائبه را ایجاد میکند با توجه به مشارکت ارتش در فیلم انگار همین یک فیلم وقت این را داشته تا همه این حرفها را بگوید. چرا این اتفاق افتاده و اینکه آیا این موضوع متأثر از ورود ارتش است؟
به مخاطبانی که «آسمان غرب» را در جشنواه فجر ۴۲ دیدند، پیشنهاد میدهم که حتما فیلم را دوباره در نمایش عمومی ببینند، چون مجدد تدوین شده و اتفاقات خوشایندتری در فیلم برایش رخ داده است و معتقد به دوپاره بودن فیلم نیستم اما طبعا همانطور که توضیح دادم، بهدلیل اعمال بعضی نظرهای غیرسینمایی که در مسیر نگارش فیلمنامه به آن برخوردیم و همچنین حذف ضدقهرمان فیلم، مجبور بودیم که از راههای دیگر خلأهای خلق شخصیت را پر کنیم تا شخصیت طراحی شده فیلم ما الکن نباشد. شاید بخشی از دیالوگهای گفته شده تاریخی نباشد و برای جلب نظرات مختلف خلق نویسنده بوده که این حس را در شما ایجاد کرده است. طبعا فیلمنامه باید نظر بنیاد سینمایی فارابی، سازمان سینمایی سوره و کارشناسان ارتش را به خود جذب میکرد. امیدوارم همیشه در این مسیر به هنرمندان اعتماد شود. شاید اگر زمانی را که روی ۱۲ بار بازنویسی فیلمنامه برای جلب نظر و راضی کردن بعضی از کارشناسان داخلی ارتش گذاشتیم، صرف ارتقای کیفی فیلم در جنبههای هنری میکردیم، نتیجه کار بسیار درخشانتر میشد. نمیخواهم بگویم موضوعات نظامی مهم نیست ولی ورود بیش از حد در دیالوگنویسی، شخصیتپردازی و درام برایم بهعنوان نویسنده بسیار رنجآور بود. امیدوارم ورودهای غیرسینمایی و بروکراسیهای اداری در مسیر نویسندگان و کارگردانان هموارتر شود و عزیزان نیز مقداری هنریتر با موضوع سینما مواجه شوند. چون در نهایت همه ما دلسوز وطن هستیم و دغدغه بازنمایی تصویر قهرمانان غیور ملی و دینی خود را داریم و باید در این مسیر همدلتر باشیم.
خلاف اکثر آثار در گونه دفاعمقدس که با نمایش شهادت تمام میشود، پایان اثر قبل از شهادت شیرودی بود که موجب شد مخاطبان، قهرمانشان را زنده ببینند و بدون بهرهمندی از ترحم و خرید احساس با اثر همراه شوند. چند پایان برای اثر درنظر گرفته بودید و چرا این پایان انتخاب شد؟
تمام تلاشم نمایش فتح، پیروزی و نشان دادن دلاوری یک قهرمان بود. در حقیقت از ابتدا هم علاقه نداشتم که این اتفاق رخ دهد، چون قصه هم همین را میطلبید. میخواستیم یک بازه زمانی کوچک را که رویدادهای بزرگی در آن رخ داده، تصویر کنیم.اگر کار سریالی باشد، میتوان رویدادهای مختلفی را که شکل گرفته، تصویر کنیم اما نظر شخصیم این است که هر چقدر قصه از لحاظ زمانی محدودتر باشد، تماشاگر ارتباط نزدیکتری با قصه و قهرمان برقرار میکند. پایان برایم فتح و حماسهای بوده که عزیزان رقم زدهاند. طبیعی است که هر فیلمنامهنویسی چند پایان برای قصهاش درنظر بگیرد. من حتی بعد از تدوین مجدد به یک پایان جدیدتر رسیدم. در حال حاضر پایان نسخه اکران شده در نوروز۱۴۰۳ با نسخه به نمایش درآمده در جشنواره فجر۴۲ متفاوت است و در واقع پایان قهرمانانهتر و دلاورانهتری دارد.
آسمان غرب یکی از فیلمهای گران دفاع مقدسی است و به نظر امکانات بسیاری را برای خوب درآمدن بهکار گرفته است. این شاید کار شما را هم سختتر میکرد تا با وسواس بیشتری کار کنید و فیلمی آبرومند بسازید. لطفا از حساسیتهای کار و چالشهایی که داشتید، بگویید.
معتقدم که اگر تاریخ برای هر ملت، دولتی و کشوری اهمیت نداشته باشد، یک کشور و دولت سطحی و پیشپاافتادهای خواهد بود.مگر میشود از دلاوریهای افراد در هشت سال دفاعمقدس که از جان، مال و خانواده خود گذشتند تا عدهای در آسایش و آرامش زندگی کنند، گذشت؟برای پرداختن به قهرمانان، این کمترین چیزی است که میتواند رخ دهد؛ بهطور مسلم ساخت فیلم جنگی با پروداکشن بزرگ نیازمند صرف هزینه است، چون ادوات جنگی و لوکیشنها مربوط به ۴۰ سال قبل است و هزینهاش با فیلم روز اجتماعی متفاوت است. در طول مسیر همه نگاه ما این بود که سربلند از این آزمون بیرون بیاییم و من نیز تلاش خود را انجام دهم که آسمان غرب اثر آبرومندی باشد. امیدوارم مردم ببینند و با من همعقیده باشند.
شما در جایی گفتید نوعی دلزدگی نسبت به سینمای دفاعمقدس بین مخاطبان وجود دارد و لازم است فیلمسازی در این حوزه با سوژههای نو، بداعت در فیلمنامه و نیز تازگی در فرم و اجرا همراه باشد. آسمان غرب چه ویژگیهای نوینی برای جذب مخاطب دارد و چگونه از کلیشهها فاصله گرفتید؟
وقتی مخاطب آسمان غرب را در سینما ببیند، خودش به این نتیجه میرسد که به لحاظ فرم و شکل متفاوت عمل شده است. نظر شخصیام این است که شما با دیدن آسمان غرب متوجه خواهی شد این فیلم از لحاظ اکشن که سینمای ایران در آن ضعیف است، پلههای رو به رشدی را طی کرده است. بنابراین در نسخه اکران عمومی به دور از دیالوگهای کلیشهای، شاهد فرم و شکل و همچنین تدوین جدیدی از این فیلم خواهیم بود اما اینکه ما چقدر موفق بودیم مربوط به تصمیم مخاطب است.
یکی از پربحثترین مسائل این فیلم در جشنواره فجر، تدوین آن بود که نظرات درباره آن صفر و صدی بود؛ یعنی عدهای یا تدوین را بینظیر میدانستند یا نامناسب. چگونه به این مدل تدوین در اجرا رسیدید؟
من و میثم مولایی معتقد بودیم هرقدر مدرنتر و متفاوتتر وارد تدوین فیلم شویم، اکشن و هیجان فیلم بیشتر درمیآید. منتها متاسفانه هنوز سطح سلیقه سینمای ایران در حوزه اکشن به مرتبهای نرسیده که بتواند با ریتم تند و متحرک صحنهها مواجه شود.بله این تجربه را در جشنواره فجر داشتیم اما در اکران عمومی و با تدوین دوباره فیلم سعی کردیم نظر کسانی را که مقداری مخالف بودند، جلب کنیم؛ بنابراین، به این نتیجه رسیدم که مخاطب دوست دارد برای موضوع مطرحشده در سینما، وقت بیشتری بگذارد. در صورتی که مخاطب سینمای غرب و اروپا خیلی تند و سریع با موضوعهای سطح اکشن برخورد میکند. شاید هرجومرج در بخش تولید و تدوین وجود داشته که آن هم به شرایط همیشگی جشنواره فجر برمیگردد که فیلمها دقیقه ۹۰ به فجر میرسند. اگر یک ماه بیشتر وقت داشتم، این فیلم را برای بزرگان سینما به نمایش درمیآوردم و نظرات آنها را هم اعمال میکردم. نسخه اصلی فیلم همان روز اکران درخانه جشنواره به فجررسید و حتی با تأخیر به اکران عمومی در سینماها درآمد، پس طبیعی است مشکلات و نواقصی به وجود آید. تأکید میکنم که در نسخه اکران عمومی تمام شبهاتی که دوستان داشتند، مرتفع شده است و دعوت میکنم فیلم را ببینند.
ساخت این اثر چه تجربهای برای شما به همراه داشت و چه تفاوتی با اثر اولتان دارد؟
هر تجربهای در حوزه ساخت، لذتبخش و متفاوت است؛ در «آسمان غرب» هم هدایت و رهبری یک پروداکشن بزرگ در مقام کارگردان بسیار متفاوت و همچنین کارگردانی در آسمان بسیار جذاب و سخت بود. از سوی دیگر مواجهه با چیدمان و حجم بالای تانک و نفربرها سخت و چالشبرانگیز بود که تجربه متفاوتی را رقم زد. این فیلم تفاوت بارزی با فیلم قبلیام دارد، «اتاقک گلی» داستان عاشقانهای در دل جنگ دارد اما آسمان غرب روایت جنگ مطلق و حماسه شهید علیاکبر شیرودی و همرزمانش در سه روز نخست جنگ است.
نادر فلاح بازیگر آسمان غرب:
«آسمان غرب» آگاهیام را نسبت به جنگ تغییر داد
نادر فلاح جزو بازیگرانی است که فعالیت هنری و نمایشی خود را از سال۶۸در کرمان آغاز کرد. او با فیلم «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» به صورت جدی، وارد عرصه سینما شد و با فیلم «چند مترمکعب عشق» بیشتر مورد توجه قرار گرفت و با بازی خودش توانست جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن خانه سینما را دریافت کند. فلاح در سال ۱۳۹۵ با دو فیلم در سیوپنجمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت و نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. او سال گذشته در دو فیلم شور عاشقی و آسمان غرب درجشنواره فجر حضور داشت. اکران فیلم آسمان غرب بهانهای شدکه با این بازیگر گفتوگو کنیم.فلاح را پیش از این بیشتر بهدلیل ایفای نقشهای منفی به یاد داریم اما او در این فیلم نقش مسئولی را بهعهده دارد که در میانه، تصمیمش به نفع شهید شیرودی و یارانش تمام میشود. او درباره بازی در این فیلم به جامجم گفت: من بعد از سریال «آتش و باد» میل چندانی به بازی در نقشهای منفی نداشتم، چون شخصیتی که بازی کردم خیلی منفی بود؛ بنابراین تصمیم گرفتم برای مدتی از این نوع نقشها فاصله بگیرم و به همین دلیل وقتی پیشنهاد تا اینکه بهتدریج بازی در آسمان غرب به من پیشنهاد شد.او ادامه داد: درست است که قبلا در فیلم «دریاچه ماهی» بازی کرده بودم اما تا به حال نقش ارتشی و در فیلم جنگی بازی نکرده بودم.این بازیگر درباره چالشهای بازی در این نقش عنوان کرد: بازی در این نقش که در اردوگاه اتفاق میافتد، چهار پلان ــ سکانس خیلی دشوار و سخت داشت. مسئولی که ابتدا به دلیل دستوری که از بالا به او میرسد، تصمیم میگیرد آن را اجرا کند اما در ادامه بهدلیل شرایط خاص کشور در روزهای آغاز جنگ تصمیمش را تغییر میدهد و تمرد میکند و در کل با چالشهایی روبهرو میشود. به عبارتی این شخصیت هم باید فرمانپذیر باشد و آنچه از بالا میرسد را اجرا و هم مصلحت جنگ را بررسی کند و ببیند چطور باید ایستادگی کند و اگر عقبنشینی میکرد، آن قطعه از خاک ایران را عراقیها تصرف میکردند.او ادامه داد: حرف شهید شیرودی که باید مقاومت میکردند، درست بود؛ بنابراین، من این نقش و حالت و تحول درونی که در او رخ میدهد را باید بازی میکردم. هر چند که این شخصیت به طور مستقیم در جنگ هوایی شرکت نمیکند اما به شهید شیرودی کمک میکند تا بتواند جلوی دشمن بایستد.فلاح درباره بازخورد تماشاگران بعد از دیدن فیلم و نقشی که ایفا کرده گفت : اکثر کسانی که این نقش را دیده بودند، آن را دوست داشتند و چند نفری هم البته انتقاد داشتند که مرتبط با عملکرد شخصیت بود، نه بازی من. به هرحال، در دنیای درام آدمها همیشه درست عمل نمیکنند و گاهی اشتباه میکنند و اصولا دنیای درام براساس همین اشتباهات ساخته میشود و اصلا در زندگی واقعی هم بسیاری از رویدادها براساس اشتباهات آدمها شکل میگیرد.او در پاسخ به این پرسش که بازی در این نقش چه تغییراتی در تجربه و جهانبینی شما نسبت به قبل از زمانی که در آن حضور داشتید، ایجاد کرد، گفت: هر نقش و موقعیتی که در آن قرار میگیرم برایم یک تجربه تازه محسوب میشود که به هرحال دیدگاهم را تغییر میدهد و جهانم را وسعت میبخشد. وقتی در این نقش بازی کردم، خیلی نسبت به روزهای آغازین جنگ ایران و عراق آگاه شدم و هنگام بازی در فیلم هم دیدن کسانی که قربانی جنگ در اردوگاه میشوند، برایم تجربه سختی بود و همانطور که گفتم من در فیلمی جز دریاچه ماهی که موقعیت جنگی داشته باشد، بازی نکرده بودم.فلاح در پاسخ به این پرسش که آیا تجربه حضور در آسمان غرب موجب حضور شما در فیلمهایی شبیه به این مضمون و محتوا میشود یا خیر، گفت: این خیلی به نقش و فیلمنامه بستگی دارد و اگر فیلمنامه و نقش خوبی با همین پسزمینه به من پیشنهاد شود، چرا که نه؟!
بازیگر نقش شهید سهیلیان مطرح کرد
شهامت ستودنی شهید سهیلیان برای مقابله با دشمن
کریم امینی، بازیگر نقش شهید حمیدرضا سهیلیان در «آسمان غرب» درباره تجربه همکاریاش با محمد عسگری به جام جم گفت: محمد عسگری دوست و همکارم است و سالها من و او به عنوان دستیار کارگردان با یکدیگر کار کردیم. او کارهای سنگین، سخت و تاریخی انجام داده است. او هم توان و هم ظرفیتش را دارد و بچه سینماست و زمانی که به من این نقش را پیشنهاد کرد، با عشق قبول کردم، چون خیلی شهدای نیروی هوایی را دوست دارم. شهدای نیروی هوایی خیلی در کارشان متخصص و تأثیرگذار بودهاند که توانستند جلوی حجم زیادی از تانکها را بگیرند. آقای عسگری شخصیت شهید سهیلیان را نزدیک به من دید و این شخصیت را که دختر کوچکی داشت، خیلی دوست داشتم و تلاش کردیم در طول کار ویژگیهایی را به این شخصیت اضافه کنیم تا عمق پیدا کند. شهامت و شجاعتی که آقایان سهیلیان و شیرودی و دوستانشان داشتند و در آن دسته حضور داشتند و توانستند شمار زیادی از تانکها را معدوم کنند، مثالزدنی و غیرقابل توصیف بود و به هرحال بالگرد کبرا یکی از سختترین ادوات برای جنگیدن محسوب میشود و مقابله با این میزان تانک با پدافند قوی دشمن فقط با تخصص خلبانان کشورمان امکانپذیر بود.امینی در پاسخ به این پرسش که قبل از بازی در فیلم آسمان غرب چه شناختی نسبت به شهید سهیلیان داشتید و بعد از بازی، چه تجربیاتی از قرار گرفتن در بالگرد و شخصیت شهید به دست آوردید، تشریح کرد: من سابقه بازی در فیلم جنگی نداشتم و برای این نقش هم مقداری لاغر کردم. برای بهتر شدن کار، آقای عسگری تعدادی مستند را درباره این عزیزان که مقاومت کردند، در اختیارم قرار داد و خیلی به من کمک کرد؛ چون همانگونه که میدانیم، شهید سهلیلیان جزو اولین شهدای هوانیروز بود. قرار گرفتن به جای اولین شهدای هوانیروز برایم لذتبخش بود و خوشحالم که اولین تجربهام در اینجا رقم خورد و امیدوارم خانواده شهید سهیلیان دوست داشته باشد و مخاطبان نیز از لحاظ اجرایی بتوانند همذاتپنداری کنند. من خاک پای این شهیدان هستم.او درباره تجربه قرار گرفتن در جایگاه یک خلبان نیز توضیح داد: تجربه بازیگری به هرحال متفاوت است، چون باید به خیلی از شغلها و تخصصها تا حدودی اشراف پیدا کنید. ما جلساتی از قبل داشتیم تا در چند جلسه به نحوه سوار شدن به بالگرد کبرا آشنا شویم و به خاطر شغلم این افتخار نصیبم شد که به هوانیروز بروم و با بزرگان ارتش که خیلی دوستشان دارم و خاکی و مخلص هستند، صحبت کردم. تخصص خلبانی با خلبان بالگرد کبرا بودن متفاوت است. خلبانی این شکل از بالگرد جنگی سختترین نوع خلبانی است. سوار شدن بالگرد کبرا معادلات سختی دارد و به طور کامل نیازمند تخصص است. علاوه بر این، فکر میکنم ۹۰ درصد کارهای میدانی اجرا شده و کمتر با جلوههای ویژه همراه بود. به هرحال، وقتی وارد آن منطقه کرمانشاه و سرپل ذهاب میشوید، متوجه گذر روزگار سخت، گرما و سرما میشوید، اما مردم دوستداشتنی و مهماننوازی داشتند و این، سختی کار را کم میکرد.بازیگر فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» در رابطه با اینکه آیا با توجه به تجربه کارگردانی و دستیار کارگردانی، پیشنهادی به عسگری داشته یا خیر، گفت: نه، پیشنهاد من بیشتر در راستای بازیگری و بهتر شدن نقش بود و به خودم این جسارت را نمیدادم که بخواهم در زمینه کارگردانی به آقای عسگری پیشنهاد بدهم.او در پایان گفت: ساخت فیلم جنگی بسیار سخت است و تهیهکننده و کارگردان و یک گروه دوستداشتنی و خبره خیلی زحمت کشیدند و نتیجه آن هم قابل قبول است. بسیاری از بیرون میگفتند امکانات و هزینههای هنگفتی برای فیلمهایی نظیر آسمان غرب به کار برده میشود، اما من چنین چیزی ندیدم و همه چیز خیلی ساده و به لحاظ اجرایی هزینه زیادی نشده و زمان فیلمبرداری هم خیلی کم بود. انتظارم در جشنواره برای دیده شدن فیلم که یک کارگردان جوان آن را ساخته است، بیشتر بود و قابل ستایش است.